۵/۱۸/۱۳۸۸

سردار قاسمی یادت رفته از جبهه فرار می‌کردی؟ یادت رفته همت درباره‌ات چه گفت؟

پاسخ یک سپاهی قدیمی به سعید قاسمی، سردار میراث ‌خوار جنگ و حامی رئیس دولت کودتا:
یادت رفته از جبهه فرار می‌کردی؟ یادت رفته همت درباره‌ات چه گفت؟

ادامه راه سبز (ارس): این نوشته، درد دل‌ یکی از نیروهای قدیمی سپاه پاسداران درباره حرفهای امروز سعید قاسمی است که برای انتشار به «موج سبز آزادی» سپرده شده و نویسنده از ما خواسته که آن را بدون ذکر نام نویسنده منتشر کنیم. (عکس مقابل متعلق به سعید قاسمی است.) اهمیت این نوشته از آنجاست که آقای به اصطلاح سردار سعید قاسمی، با این سابقه تیره و نفرت‌انگیز، در این سال‌ها آنقدر پیش تاخته که با پشتوانه مالی نهادهای خاص و لجستیک تبلیغاتی و تشکیلاتی آنها، خود را از رهبران حزب الله ایران می‌داند و جریان استشهادیون جهان اسلام و نیروهای جهادی دانشجویان و قوای محمد رسول‌الله و مزخرفاتی از این قبیل را راه انداخته که جز بی‌آبرویی در جهان، چیزی برای ایران به ارمغان نیاورده است. بخوانید و بدانید که این سردار میراث‌خوار جنگ، که امروز هم حامی سرسخت احمدی‌نژاد است، واقعا کیست:

اول می‌خواهم چند مطلب را از روزهای اول تشکیل سپاه را به تو گوشزد کنم، روزهایی که به یاد بیاوری کی بودی و چی شدی؟ پسر، آیا روزهای اعزام به کرمانشاه را فراموش کردی که برای اعزام نشدن التماس می‌کردی؟ که پدر پیر دارم و چه و چه. آیا باز در کرمانشاه، یعنی منطقه هفت، شهید امانی را فریب داده و به سراغ شهید بروجردی فرمانده منطقه نرفتید که: اجازه دهید من برگردم ؟باز شروع کردی: پدرم مریض است و باید در تهران باشم. شهید بروجردی در حضور تو از شهید امانی سوال می‌کند که این برادر راست می‌گوید، و امانی می‌گوید تا آنجایی که که من می‌دانم این‌گونه نیست؛ که بروجردی از تو می‌پرسد: برای چی عضو سپاه شدی؟ و خودت می‌گفتی: خیلی شرمنده شدم.

روزی که ما را با علی صدقیان به ایلام اعزام می‌کردند، شهید بروجردی سخنرانی کرد و اشاره به دروغ تو کرد؛ البته بدون ذکر اسمت. همه ما می‌دانستیم تو را می‌گوید، ولی به رویت نیاوردیم. ولی تو باز دروغ گفتن را رها نکردی. حاج علی صدیقان هنوز زنده است. در جمع همه گفت: به همه شما در این گردان علی اکبر اعتماد دارم، به جز سعید، چون به بروجردی دروغ گفت. امیدوارم فراموش نکرده باشی که می‌گفتی: امانی من را ضایع کرد، و تا شهادت امانی با او حرف نمی‌زدی. مهمتر از آن، شبی که در منطقه عمومی ایلام (بانی شیطان) در شب عملیات گم شدی! همان شب امانی با تعدادی از بچه ها شهید شدند و جالب‌تر اینکه در همان جا صدیقان به تو گفت: برو که اگر بمانی، نیاز نیست عراقی‌ها تو را بزنند، این بچه‌ها می‌کشندت. بعد فرار کردی به سوی تهران. از همانجا، همه ما که تو را می‌شناختیم، با تو قطع ارتباط کردیم، ولی باز تو در لشگر 27 حضرت رسول پیدایت شد. گروهی جمع کرده بودی و از رشادتت در کردستان و مهران و ... می‌گفتی. می‌توانی بگویی چطور همه ماها دست و پا و بدن لت و پار داریم، ولی تو افتخار خالی‌بندی حتی ترکش کوچکی در بدن نداری. آری، شنیدم در قرارگاه شیمیایی شدی! پسر کمی حیا، کمی شرم، فقط کمی ...!

پسر روزی که دوباره با امانی‌ها روبه‌رو شدی چه می‌خواهی بگوی؟ آنجا این دروغ ها جواب نمی‌دهد. یک خاطره از شهید همت نقل کنم تا یادت بیاید همت نیازی به دروغ های تو ندارد. در قرارگاه، بنده خدایی با دوربین دنبال کسی می‌گشت تا با او مصاحبه کند. همه بچه‌ها از دوربین فراری بودند. وقتی پرسید من با کی مصا حبه کنم، همه در یک لحظه به اتفاق گفتند: «خالی‌بند ما قاسمیه»! خبرنگار پرسید: کدامیک از این برادرهاست؟ همت گفت: بهترین راه برای یافتن او، این است که هر جا دوربین دیدی، سعید هم آنجاست؛ و چقدر راست می‌گفت، چون بعد از مدتی به شهید اوینی آویزان شدی. به قول بچه‌ها آوینی را با دروغ هایی که بافته بودی، درست به وسط میدان مین بردی. پسر، تو از اطلاعات و عملیات فقط اسم آن را یدک می‌کشیدی. تو کجا میدان مین رفته بودی؟ البته اگر رفته بودی یا شهید می‌شدی که لیاقت آن را نداشتی، و یا مثل خیلی از ما گوشه آسایشگاه بودی. خالی‌بندی کار خوبی نیست. راستی، قضیه لبنان و بوسنی بماند ...

حال چرا ما سکوت را شکستیم؟ چون دروغ های تو دل ما را به درد آورده. ما نمی‌خواهیم از جنگ و شهید در راستای سیاست‌های دروغگویان مانند احمدی (...) مورد سوء استفاده قرار بگیرد. پسر، قاسمی، برو از امام و خانواده‌اش طلب عفو کن، چون امثال شماها کاری می‌کنید که بعد از رحلت پیامبر با خانواده‌اش کردند. مگر گمراهان با همین توجیه کردن‌ها پهلوی بی‌بی فاطمه زهرا را نشکستند و یاران او را تبعید نکردند؟ چرا؟ چون با خلیفه بیعت نکردند. راستی چقدر حرفهای بعضی از شما مشابه همان حرفهای غاثبین است. حالا از قاسمی منحرف نشویم. سردار! البته ماها تو را سردار می‌دانیم؛ چرا که همه ما پاسداران امام و نور چشم مردم هستیم، ولی شما سرداران و خدمتگذاران خلیفه اول. این فرق ماها با شماهاست. مابرای مردم جان دادن را افتخار خود می‌دانیم. شما سرداران آنقدر شجاعت دارید که بچه‌های مردم را، ایرانی‌ها و شیعه‌ها را، شهید می‌کنید. چقدر شجاعت!


۵/۱۵/۱۳۸۸

به چنین مجلس و بر کــرّ و فـَـرَش باید ر...د !

به چنین مجلس و بر کــرّ و فـَـرَش باید ر...د!

در صد و سه سالگی مشروطه ناگفته پیداست که اگر الآن تموچین بما حمله کرده بود باز هم ایران عزیز حداقل سه سال از صد و سه سال پیش جلوتر بود و ناگفته پیداست که وقتی احمدی نژاد با ادعای بیست و چهار میلیون رأی امروز از ترس قمبلتین با هلیکوپتر برای تحلیف میرود مجلس یعنی چه و ناگفته خیلی چیزهای دیگری هم پیداست که دیدنش صد البته هزار جور اعضاء و جوارح میخواهد الآ چشم . میخواهم عناصر ایران آنروز را کنار ایران امروز بگذارم تا بیشتر بدانم چرا اگر تموچین حمله کرده بود باز سه سال از صد و سه سال پیش جلوتر بودیم .

آنروز هنرمندان مهمترین نقش را بازی کردند . امضاء مشروطه را کمال الملک شخصاً از مظفرالدین شاه گرفت . امروز هنرمندان برای تنفیذ میروند بیت رهبر تا مبادا لپه باقالی آش این مراسم ملکوتی کم بیاید .

آنروز ایران مثل یک قطار سریع السیر بسمت تمدن پیش رفت . جوری که ظرف سه سال انگار نیمی از عقب ماندگی دویست ساله اش جبران شد . امروز همان قطار با ده برابر همان سرعت از ایستگاه تمدن دارد برمیگردد به مبداء حرکت .

آنروز روشنفکران ایرانی هر جای دنیا که بودند دویدند آمدند به وطن بلکه سنگی از جلوی پای ملت بردارند . امروز روشنفکران میدوند میروند بیرون از وطن تا مبادا سنگی جلوی پای حکومت باشند .

آنروز رسانه های ایرانی هر جای دنیا که بودند متحداً برای ملت حرف میزدند بعداً یاد گرفتند که با هم اختلاف هم داشته باشند . امروز رسانه های ایرانی در تمام دنیا اگر اختلافاتشان اجازه بدهد متحداً حرف گردانندگانشان را میزنند .

آنروز احزاب از دل ملت بیرون آمدند و در کمترین فاصله با مردم حرکت کردند امروز ملت از دل احزاب می آیند بیرون تا احزاب بتوانند با بیشترین فاصله از ملت حرکتشان را ادامه بدهند .

آنروز نویسندگان بدور از مرثیه سرائی و سینه زنی واقعیتها را گفتند امروز نویسندگان همینکه مرثیه نگویند و سینه نزنند همه فکر میکنند دارند واقعیتها را میگویند .

آنروز روحانیت سنتی با اتکاء به مردم میخواست قدرت بگیرد امروز هر کسی بخواهد قدرت بگیرد میرود خودش را میچسباند به روحانیت عهد عتیق .

آنروز شاه مریض بود . آخر عمرش تواب شد خواست تا به پیشنهاد نزدیکانش کاری برای ملت بکند امروز شاه تازه مریض شده آخر عمری میخواهد به پیشنهاد اطرافیانش ملت را تواب بکند .

آنروز دربار روسیه از ایران و اسلام و مردم ضربه خورد منتظر ماند تا یکروز انتقامش را بگیرد امروز دربار روسیه انتقامش را از ایران با خود اسلام گرفته مردم منتظرند ببینند روسیه کی ضربه میخورد .

و آخر و خلاصه ی تمام اینها و اصل کلام اینکه آنروز روحانیت با شعار مشروعه خواهی آخرش رید به پیکر جنبش مشروطه بلکه امروز جنبش مشروعه خواهی آخرش بریند به پیکر روحانیت !چه قشنگ گفته بود میرزاده ی عشقی :

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید ر...د ******* به چنین مجلس و بر کر و فرش باید ر...د
به حقیقت در عدل گر در این بام و در است ******* به چنین عدل و به دیوار و درش باید ر...د
آنکه بگرفته ازو تا کمر ایران گ/ه ******* به مکافات الا تا کمرش باید ر...د
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است ******* به چنین ملت و روح پدرش باید ر...د

پیگیری شهادت نوجوان 12ساله در مجلس

پیگیری شهادت نوجوان 12ساله در مجلس

حمیدرضا كاتوزیان، عضو كمیته حقیقت‌یاب مجلس با تاكید بر اینكه مجلس به‌طور قطع علت و چگونگی كشته شدن علیرضا را بررسی می‌كند گفت: متاسفانه بنده و همكارانم تاكنون از این حادثه مطلع نبودیم چرا كه در این خصوص به من و همكارانم اطلاع‌رسانی نمی‌شود.

پنج‌شنبه گذشته علیرضا همراه پدرش برای شركت در مراسم چهلم برخی از جان‌باختگان ناآرامی‌های پس از انتخابات به بهشت‌زهرا رفته بود، در هنگام بازگشت علیرضا از پدرش جدا می‌شود. بنا به ادعای سایت‌های خبری وی بر اثر اصابت باتوم به سرش دچار خونریزی مغزی شده و كشته می‌شود. خانواده علیرضا پس از 4 روز از مرگ وی دوشنبه شب جسدش را از پزشكی قانونی تحویل گرفتند.

مهدی یزدانی خرم بازداشت شد

مهدی یزدانی خرم بازداشت شد

دقایقی پیش (چهارشنبه شب) مهدی یزدانی خرم دبیر سرویس ادب و هنر روزنامه اعتماملی ُبازداشت شد.

به گزارش سحام نیوز مهدی یزدانی خرم مقابل نشر چشمه در نزدیکی دفتر روزنامه اعتمادملی توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شد. وی سومین عضو روزنامه اعتمادملی است که در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شده است .

دفتر انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران پلمب شد

دفتر انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران پلمب شد

دفتر بزرگترین نهاد روزنامه‌نگاران ایران در شرایطی با حکم قضایی پلمب می‌شود که این انجمن پیش از این اعضای خود خواسته بود برای شرکت در نوبت دوم مجمع عمومی، ساعت 11 صبح فردا در دفتر این انجمن گرد هم آیند.

سایت نوروز خبر داد که 5 مامور با حکمی که به امضای سعید مرتضوی، دادستان تهران رسیده بود شبانه اقدام به پلمپ ساختمان انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران کردند. ماموران دادستانی ساعت 9 شب به محل انجمن صنفی روزنامه نگاران مراجعه کرده و در حالی که مشغول فیلمبرداری از ساختمان انجمن بودند، نه تنها این ساختمان بلکه ساختمان تعاونی مسکن انجمن را هم پلمپ کردند.پلمپ انجمن صنفی روزنامه نگاران در حالی صورت میگیرد که فردا ( پنج شنبه) زمان برگزاری مجمع عمومی انجمن بود. بدرالسادات مفیدی در همین رابطه به خبرنگار نوروز گفت: از آنجاییکه پلمپ انجمن شبانه صورت گرفته است، احتمالا تعداد زیادی از روزنامه نگاران از این موضوع مطلع نشده اند، بنابراین فردا پیش از ساعت 11 در محل انجمن حضور خواهم یافت تا دوستان روزنامه نگار را در جریان این واقعه قرار دهم.

۱- بیانه کارگزاران ۲- بیانیه مشارکت ۳- موسوی در روز جوان

۱- مسئولان به وضع خطیر کشور و نظام توجه کنند

حزب کارگزاران سازندگی ایران با انتشار بیانیه‌ای از «برخورد با مردم و زنداني كردن جوانان بي گناه و هتك حيثيت شخصيت ها و جريان هاي سياسي منتقد نتايج اعلام شده انتخابات» انتقاد کرد و خواستار توجه مسئولان به وضع خطير كشور و نظام به جاي اصرار بر ادامه‌ي مواضع نامناسب بر اثر عصبانيت، و نیز خواستار افزايش همگرايي سياسي و پركردن شكاف‌هاي موجود در مجموعه خانواده انقلاب شد.

متن کامل بیانیه حزب کارگزاران به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شريف ايران

در شرايطي كه انتظار مي رفت مسئولان سياسي ، امنيتي و قضايي كشور ، در صدد جبران اشتباهات ايام پس از انتخابات در برخورد با مردم و زنداني كردن جوانان بي گناه و هتك حيثيت شخصيت ها و جريان هاي سياسي منتقد نتايج اعلام شده انتخابات رياست جمهوري دهم بر آمده و براي ترميم شكاف هاي سياسي شكننده موجود در كشور اقدام نمايند ، شاهد برگزاري عجولانه و بدون تشريفات قانوني اولين جلسه ي دادگاه فرزندان رشيد و مظلوم امام و انقلاب اسلامي بوديم. دادگاهي كه به جاي كيفرخواست حقوقي با قرائت يك بيانيه ي سياسي تمام عيار آغاز و بدون رعايت تشريفات قانوني از جمله حقوق بر حق افراد در انتخاب وكيل ادامه يافت.

مسئولان محترم بايد متوجه وضع خطير كشور و نظام مقدس جمهوري اسلامي بوده و بجاي اصرار بر ادامه ي مواضع نا مناسب بر اثر عصبانيت ، در جهت افزايش همگرايي سياسي و پركردن شكاف هاي موجود در مجموعه خانواده انقلاب تلاش كنند.

حزب كارگزاران سازندگي ، حزبي كه در چهارچوب قانون و نظام جمهوري اسلامي فعاليت كرده و خواهد كرد، تاكيد مي كند كه راه حل مشكلات فعلي، دفاع از حقوق ملت و عمل همه ي اركان و نهاد هاي نظام به قانون است. برگشت به قانون دفاع همه ي شخصيت هاي سياسي و نهادهاي نظام از حقوق ملت ، راه برد اساسي خاتمه دادن به فضاي متشنج فعلي است.

ادامه ي برخورد هاي غير قانوني با فرزندان در بند انقلاب و نظام و استفاده ي ابزاري از ايشان براي اعلام مواضعي كه هيچ ارزشي قانوني و حقوقي و مبناي شرعي نداشته و بستن همه ي راه هاي حقوقي ملت ، باعث پيچيده تر شدن اوضاع و افزايش نگراني عمومي خواهد شد. اميدواريم مسئولان كشور به موضع اعتدال باز گشته و زمينه را براي رفع بحران هاي فعلي فراهم سازد.

حزب كارگزاران سازندگي ايران


۲- بیانیه جبهه مشارکت در روز تحلیف نمایشی:

بسم الله الرحمن الرحیم

و هر کس به خدا ایمان دارد و اعمالش نیکوست از هیچ ستم و آسیبی بیمناک نخواهد بود ( سوره طه، آیه 112).

این روزها که میهن و مردم ما روزهای سرنوشت سازی را سپری می کنند شاهد حوادث و رخدادهای بس تلخ و دردناک اما عبرت آموز و راهگشا و فیصله بخشی هستیم. جمهوری اسلامی ایران که حاصل بیش از صد سال مبارزات و مجاهدات مردم ایران رهبری به عالمان دینی و رجال سیاسی روشن ضمیر برای دستیابی به حکومت مشروطه و قانون و مردمسالاری و آزادی و پیشترفت و امنیت و رفاه و... است، و در سایه پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری بی بدیل مرجع گرانقدر و مجاهد کبیر امام خمینی تحقق یافته است، و قرار بوده که تجلی حاکمیت ارزشهای الهی و اخلاقی در عرصه عمل حیات سیاسی و اجتماعی ایران باشد در آستانه ورود به دهه چهارم عمرش عملکردهایی را از خود به نمایش گذاشته است که نه تنها هیچ قرابتی با این ارزشهای الهی و اخلاقی ندارد بلکه با عرف های جاری عقلانی در عرصه حکومتهای مردمسالار و حتی شبه مردمسالار منطبق نیست و فقط به رفتار حکومتهای طاغوتی استبدادی شباهت دارد. و جمهوری اسلامی ایران بر پایه آموزه های دینی آمده بود که بندگان خدا را از بندگی بندگان رهایی بخشیده و آزاد کند و همه را به توحید و خداپرستی رهنمون شود و نظامی بر بنیاد عدل و داد سامان دهد. از این رو محتوا و جوهره نظام اسلامی نمی تواند جز بر پایه پذیرش داوطلبانه و اطاعت رضایتمندانه شهروندان و رابطه محبت آمیز دو سویه بین حکومتگران و حکومت شوندگان باشد و به همین دلیل بود که امام خمینی در تاسیس این نظام پس از پیروزی انقلاب به رای مردم رجوع کرد و پس از آن نیز با رای مردم به تدوین و تصویب قانون اساسی و استقرار نهادهای قانونی اقدام کرد و در سیره عملی خود همواره بر میزان بودن رای ملت و اجرای بی کم و کاست قانون تاکید داشت. متاسفانه قصه پر غصه قانون گریزی و تفسیر قانون بنفع حاکمیت و به ضرر حقوق ملت و شهروندی و فاصله گیری از میزان بودن رای ملت از زمان رحلت آن یگانه دوران آغاز و به تدریج به اینجا رسید که امروز دیگر براحتی رای ملت را جابجا می کنند و اگر مردم به شیوه ای کاملا قانونی و بگونه ای مسالمت آمیز و مدنی نسبت بدین رخداد اعتراض و راهپیمایی کردند آنها را اغتشاشگر و آشوب طلب و وابسته به بیگانه لقب داده و با شدیدترین وجه با آنها برخورد کرده و حتی آنان را به گلوله بسته و به قتل می رسانند.

سوگمندانه باید گفت حکومتی که آمده بود تا پناه مردم باشد در مقابل ظلم و جور و اقامه کننده عدل، امروز فریاد عدالت خواهی مردم را با سرکوب پاسخ می دهد. و حکومتی که آمده بود درس آزادی و آزادگی به همه بندگان خدا بدهد امروز تحمل آزادیخواهی مردم را ندارد و...و از همه غم انگیزتر و تعجب برانگیزتر اینکه دست اندرکاران امر برای مهار اوضاع سراسیمه به بازداشت و زندانی کردن افراد و چهره هایی از نیروهای سیاسی دست می زنند که در همه سالهای گذشته هم و غمی جز اصلاح در درون نظام مشی ای نداشته اند ! و حال که آش پخته آنان آنچنان شور گشته است که صدای برخی همقطاران کمتر وابسته شان را درآورده است می خواهند با تشکیل دادگاههای نمایشی براین تقلب بزرگ سرپوش نهند و از زبان این آزادگان دربند اقرار و اعتراف بگیرند که در این انتخابات تقلب نشده است!

جبهه مشارکت ایران اسلامی ضمن ابراز تاسف از اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران بدین جا رسیده است که برای مشروعیت بخشیدن به انتخابات و دولت باید به برگزاری دادگاهی ،که به لحاظ شکلی و محتوایی هیچگونه انطباقی با قوانین و موازین حقوقی جاری مورد قبول حاکمان ندارد و خود مظهر بیداد است ، تمسک و مبادرت کند تا از زبان زندانیانی دربند برصحت انتخابات و عدم تقلب اقرار و اعتراف بگیرد! جبهه مشارکت با اعلام انزجار و محکومیت نسبت به همه رفتارهای سرکوبگرانه و خلاف قانون انجام شده در روزهای پس از انتخابات به ویژه بازداشت فعالان سیاسی و افراد معترض و برگزاری دادگاههای نمایشی، بر مواضع قبلی اعلام شده خود در انتخابات مبنی بر انجام تقلب گسترده و عدم مشروعیت دولت برآمده از آن پافشاری می نماید و به یاران و همفکران آزاده دربند پیام می دهد که انجام این دادگاهها و هرآنچه در آن به عنوان اقرار و اعتراف بیان می شود از نظر ما نمایشی بیش نیست و اهمیتی ندارد و شما را به وعده خداوند مستتر در آیه صدر این بیانیه بشارت می دهیم که گزند و آسیبی متوجه شما مومنان صالح و نیکوکار نخواهد و باز این آیه الهی که :" و بزودی کسانی که ظلم کردند درخواهند یافت که ستم دیدگان پیروز خواهند شد."

در عین حال به دست اندکاران امور هشدار و انذار می دهیم که با عبرت گیری از تاریخ و بازگشت به آموزه های دینی راه اصلاح را به روی نظام سیاسی گشاده دارند و با قبول میزان بودن رای ملت مسیر آشتی با معترضان را در پیش گیرند تا در این روزگار وانفسا و رقابت نفس گیر کشورها در عرصه جهانی برای پیشرفت و توسعه میهن ماهم بتواند با استفاده از همه توان و سرمایه انسانی و ملی اش در این مسابقه حضور یابد و قطعا دست یافتن به پیشرفت و عدالت در دهه چهارم انقلاب جز با مشارکت قاطبه ملت خواب و خیالی بیش نیست.

جبهه مشارکت ایران اسلامی
14/5/1388

۳- انقلاب کردیم که مجرمان دادگاهی شوند، نه افتخارآفرینان

به گزارش قلم نیوز، جمعی از جوانان به نمایندگی از جوانان سراسر کشور به مناسبت خجسته میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان با مهندس میرحسین موسوی دیدار کردند. در این دیدار صمیمی ابتدا جوانان حاضر در جلسه تحلیل خود را از اوضاع کشور ارائه دادند، آنگاه مهندس موسوی به تبیین دیدگاه‌های خود پیرامون مسائل روز پرداخت. وی در این دیدار ضمن تبریک سالروز ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان، با اشاره به تلخی‌هایی که در آنچه پس از انتخابات 22 خرداد به وقوع پیوست گفت: در عین حال حاصل ارزشمندی نیز در این وقایع وجود داشت. این حاصل آن بود که مشکلات اساسی و مهمی که در کشور وجود دارد روبروی ما گذاشته شد. چه بسا این مشکلات و مسائل پوشیده بود و ما آنها را ندیده بودیم. خود این دستاورد، چیز کمی نیست و خیلی بزرگ است. اوایل انتخابات وقتی از مشکلات بحث می‌کردیم شاید مثل امروز فکر و احساس نمی‌کردیم که این مسائل چقدر اساسی و بنیادین هستند. ولی الان ملت ما با گوشت و پوست خود این مسائل را حس می‌کند و همه می‌دانند که مشکلی وجود دارد. خود اذعان به مشکل می‌تواند مقدمه‌ای برای حل آن باشد. یک وقت است که ما اصلاً قبول نداریم مشکلی هست. قبل از انتخابات چنین فضایی بود. ولی بعد از انتخابات معلوم شد که ما مشکلات اساسی داریم.

مهندس موسوی با اشاره به وضعیت زندان‌ها و نحوه برگزاری دادگاه‌ها افزود: این وضعیت که از زندان‌ها و نحوه دستگیری‌ها گفته می‌شود و یا این دادگاه‌های کذایی که مقابل روی ماست نشان دهنده عمق مشکلاتی است که در کشور ما وجود دارد. ما انقلاب کرده بودیم که اگر دادگاهی هم داریم، دادگاهی باشد که برای مجرمان باشد، وضعیت روشنی داشته باشد، آزادی در آن باشد، وکلا بتوانند حضور داشته باشند و متهم بتواند در یک فضای آزاد از خودش دفاع کند و قاضی هم به صورت مستقل و آزادانه رأی دهد و همه ملت هم روند قانونی و عادلانه آن را حس کند. چرا که قوه فضائیه اساسش برای این است که وقتی متهمی دستگیر شد و با سازوکارهای حقوقی و انسانی اثبات ‌شد که مجرم است و حکمی در مورد او صادر ‌شد، این حکم آنقدر قدرت داشته باشد که وقتی اجرا شد مردم از جانب آن احساس آرامش ‌کنند. یعنی مردم وجدان ‌کنند که نتیجه کار دادگاه منصفانه و به حق بوده است. ولی الان در مورد اصل این دادگاه هم جای سؤال است و مشکلی بر مشکلات پیشین جامعه افزوده شده است. چند معاون رئیس جمهور و وزیر و افرادی که لانه جاسوسی را گرفتند و جلوی دوربین‌ها تصاویر آنان را با افتخار نشان می‌‌‌دادیم و راجع به آنان بحث می‌کردیم و نماد ایستادگی ما در مقابل قدرت‌های بزرگ بودند، این افتخار نیست که ما امروز این جمع را در یک دادگاهی به صورت دسته جمعی، به همراه صد نفر دیگر آنان را محاکمه کنیم.

نامزد دهمین دوره ریاست جمهوری در ادامه سخنان خود در ارتباط با حوادث پس از انتخابات اظهار داشت: کسانی فکر می‌کردند اگر یک عده‌ای از افراد را از احزاب و گروه‌ها که آنان مدعی بودند سران این جریان اعتراضی هستند بگیرند، حتماً صورت مسأله پاک خواهد شد ولی زنده ماندن این جریان در سطح ملی نشان داد که حذف فیزیکی و دستگیری‌ها بر این حرکت اثری نمی‌گذارد و شبکه بزرگی از مردم که نسبت به خطاهای صورت گرفته معترض است آسیب ندیده و به زندگی خودش ادامه می‌دهد. آنچه تداوم حرکت سبز مردم را برای بازگشت به قانون اساسی و روح اصیل انقلاب اسلامی تضمین می‌کند چنین حالتی است. ما باید بتوانیم با اتکا به سرمایه ارزشمندی که این حالت از حرکت مردم ایجاد می‌کند و با نظم دادن آن از همه گرایش‌ها و توان‌هایی که وجود دارد برای تامین سعادت آینده کشور حداکثر استفاده را ببریم.

مهندس موسوی ضمن تشریح تفاوت‌هایی که در حرکت اجتماعی کنونی مردم با فعالیت‌های سیاسی سازمانی و متداول وجود دارد افزود: در هویت‌های سازمانی معمولا گرایش بر این است که افراد درون یک سازمان سعی می‌کنند، اگر گفتمانی را مطرح می‌کنند و یا به ایدئولوژی خاصی پایبند هستند در تمام موارد یک نوع اجماعی نسبت به همه اجزا آن ایدئولوژی و اعتقاد یا گفتمان وجود داشته باشد و برای همین معمولا تلاش فوق‌العاده‌ای در درون این سازمان‌ها صورت می‌گیرد که یک نوع انسجام و یکدلی بر روی همه شعارها و همه خواسته‌ها بین افراد به وجود بیاید. آنچه که در انتخابات شاهدش بودیم و از آن بایستی استفاده کنیم و پند بگیریم آن است که در این انتخابات اجماع بر حداقل‌ها امکان‌پذیر شد و روی آن ایستادگی شد، به این معنا که اگر یک گروهی ده عنصر داشت که گفتمان مورد علاقه او را شکل می‌داد و در یکی از آنها با یک گروه دیگری که آن هم ده عنصر گفتمانی برای خودش داشت همراه بود، اینها می توانستند به همدیگر جوش بخورند و جمعی را بسازند.

وی افزود: حس ملی که در سطح کشور متولد شد از این مسأله زائیده شد که افراد سر یک مسائل اساسی و مهم در حداقل‌ها با هم ارتباط پیدا کردند. رنگ سبز که این همه مورد حمله و عناد و کینه قرار گرفته به صورت سمبلیک این را نشان می‌دهد. یعنی طرفداران موج سبز به یکدیگرمی‌گویند ما هم از جنس شماییم، ما هم دغدغه شما را داریم، ما هم مشکل شما را داریم، ما هم دغدغه ایران پیشرفته را داریم. به نظر می‌رسد آن چیزی که انتخاب می‌شود و جمع‌ها را دور هم گرد می‌آورد و از آن یک حرکتی به نفع جمهوری اسلامی، به نفع آینده کشوری می‌سازد باید چنین حالتی داشته باشد، که نیروهای حداکثری براساس خواسته‌های حداقلی بتوانند گرد هم جمع شوند و اختلافاتشان را کنار بگذارند. ما این را قانون اساسی گرفته‌ایم. قانون اساسی می‌تواند در بخش‌ها، صنوف و گروه‌های مختلف و مرجع، بسته به گرایش‌هایی که در گروه‌ها هست مورد توجه قرار بگیرد. در بخش اقتصادی یک نوع مورد توجه قرار بگیرد، در بخش فرهنگی نوعی دیگر مورد توجه باشد، در رابطه با کرامت انسانی، آزادی‌ها، عدم تجسس در احوالات شخصیه افراد، و ... این قانون و میثاق دامنه‌ای وسیع دارد.

نخست وزیر دوران دفاع مقدس در ادامه سخنان خود ضمن تحلیل وضعیت جامعه گفت: بسیاری از افراد در جامعه ما علائق مذهبی عمیقی دارند که اکثریت را هم تشکیل می‌دهند. ما قومیت‌ها را داریم، فرهنگ‌های گوناگونی را داریم. اگر میثاقی داشته باشیم که مورد اجماع همه اینها باشد و همه گرداگرد آن جمع شوند، هم می شود از دستاورهای بزرگی که انقلاب و جمهوری اسلامی داشت حمایت کرد و آنها را حفظ نمود، هم هزینه‌های کمتری پرداخت و امکان اجماع بیشتری برای تغییرات به سمت مطلوب را ایجاد کرد.

مهندس موسوی در ادامه سخنان خود به اتهامات واهی چون انقلاب مخملی و یا ارتباط با بیگانگان که به حرکات مردم نسبت داده می‌شود اشاره کرد و اظهار داشت: این اتهامات بی‌پایه در حالی ایراد می‌شود که ما دائم تأکید می‌کنیم که مسائل ما مسأئل ملی و داخلی است و ربطی به بیگانگان ندارد. حتی ایرانیان خارج از کشور هم در حمایتی که از حرکت مردم در داخل کشور کردند به خارجی‌ها پیوند نخوردند. این حس در حرکت مردم ما خیلی قوی بود و باید این رویکرد را تشدید کنیم. چرا که درونمایه‌ این حرکت تقویت هویت ملی ماست که در ذات خود نمی‌تواند بدون اجتناب از بیگانه شکل بگیرد. مسأئل ما در پیوند با بیگانه حل نمی شود و این را به عنوان یک اصل بایستی بپذیریم. مخصوصاً تجربیات 200 ساله گذشته ما نشان می دهد که لازم است ما در این زمینه مراقبت داشته باشیم. معنای آن این نیست که ما جهان را نشناسیم و از اتفاقاتی که در جهان به وقوع می‌پیوندد پند نگیریم و استفاده نکنیم. نه! اینها مواردی است که از آن استفاده می کنیم. ما نسبت به این نهضت عظیمی که آغاز شده هم در سطح ملی و هم در سطح بین‌الملی باید روشنگری کنیم. ذهن‌های خلاق و انسان‌های خوب و گروه‌های خوب را در جامعه جهانی به این سمت متمایل کنیم و از نظریات آنان هم استفاده کنیم. منتهی بحث بر سر تسلیم بودن و متأثر شدن از سیاست‌های استعماری و سیاست‌ کشورهای بزرگ است که مورد اشاره بنده است، که طبیعتاً یک فاصله‌گذاری جدی و روشنی در این رابطه باید داشته باشیم.

مهندس موسوی با تأکید بر تحمل نظر مخالف بیان داشت: ما باید با کسانی که موافق نظر ما نیستند یک ارتباط روشن و مسالمت جویانه‌ای داشته باشیم. در کشور عده‌ای هستند که شاید تعدادشان هم کم نباشد موافق عقاید ما نیستند و قرار هم نیست و نبود که موافق ما باشند. در سطح ملی اگر حرکتی داشته باشیم که صد در صد افراد یک فکر داشته باشند این مطلوب نیست. ما باید سعی کنیم با این نیروها که نظر دارند روبرو شویم و نظر آنان را بشنویم، توضیح دهیم و توضیح بشنویم. در خلال انتخابات این روحیه ارزشمند خود را به نمایش گذاشت. در خیابان‌ها و حتی در سطح ملی افرادی بودند که از نظرات خود دفاع می‌کردند و در کنار هم بودند، با هم صحبت می‌کردند، گفتگو می‌کردند بدون اینکه دعوایی با هم داشته باشند یا یقه همدیگر را بگیرند. کسی دیگری را خفه نمی‌کرد و مردم کنار هم بودند. این ممیزه، ویژگی یک جامعه پیشرفته عاقل و فهیم است. البته برخی به نفرت پراکنی دامن می‌زنند، برخی دنبال پرونده‌سازی هستند، برخی برای ایجاد دو دستگی تلاش می‌کنند، ما نباید اسیر چنین طرح هایی باشیم. همه ما به هم پیوند داریم، می‌شود که در جامعه اختلاف عقاید هم وجود داشته باشد ولی اینها هیچ کدام باعث نمی شود که ملت ما یکپارچه نباشد. همه در یک هدف مقدسی که آن اسلام و ایران پیشرفته است تلاش می‌کنیم و اینها را بایستی در گفته‌ها، نوشته‌‌ها و حرکت‌هایمان نشان دهیم.

نخست وزیر دوران امام همچنین در ارتباط با نقش جوانان در شکل‌گیری روندهای ملی گفت: در قبل و بعد از انتخابات جوانان نقش اساسی را داشتند و در آینده هم خواهند داشت. کشور متعلق به خود شماست و ایستادگی و پایداری برگرفته از روحیه خود شماست. ما دستاوردهای بزرگی داشته‌ایم و انشاالله با حفظ همین روحیه پیش خواهیم رفت. امیدوارم فضای هیستریکی که سعی می‌کنند دور و بر ما ایجاد شود در روحیه ما تأثیر نگذارد و با روحیه سالم کارها را پیش ببریم. مهندس موسوی در این نشست از زایش یک حس ملی قوی در جریان انتخابات خبر داد و گفت: من زایش یک حس ملی قوی را در کشورمان که افراد را به هم پیوند می‌داد در جریان انتخابات ملاحظه کردم. وقتی جوانان خودشان جمع شدند و شعارهایشان را دادند، کم‌کم این به قشرهای دیگر هم انتقال پیدا کرد و یک نوع احساس پیوند میان اقشار ایجاد شد که ما بایستی قدر آن را بدانیم. من امروز انسجام ملی را بین استان‌های مختلف و بین فرهنگ‌ها و اقشار مختلف نسبت به هم خیلی بیش از قبل از انتخابات می‌بینم. این نعمتی است که بایستی آن را قدر بدانیم و از آن استفاده کنیم.

۵/۱۴/۱۳۸۸

جنبش سبز، رأس و بدنه ندارد، درياست و حالا توفانی شده!

جنبش سبز، رأس و بدنه ندارد، درياست و حالا توفانی شده!

تهديد دستگيری بزرگان جنبش سبز مانند آقايان موسوی و کروبی و خاتمی، باز هم نشان ميدهد مقامات نظام در فهم «ماهيت» جنبش حق طلبانه مردم ايران دچار بدفهمی و گيجی مفرط هستند و حقيقت آن را درک نکرده اند. جنبش سبز يک حرکت خودجوش، کاملا" خودگردان و خودساخته است. شعارهايش، قرار و مدار تجمعاتش،خبررسانی ميليونی اش، استقامتش و پيروزی نزديکش، از متن مردم شکل گرفته است و مديريت می شود. حکومت در يک «خودفريبی جنون آميز» سعی دارد اين واقعيتهای بزرگ را کتمان کند. مقامات نظام،ابتدا جنبش را به «هدايت اتاق جنگ روانی» ستادهای انتخاباتی نسبت دادند اما بعد از دستگيری فله ای دهها فعال سياسی، ديدند جنبش هنوز مديريت می شود و مقتدرانه ادامه دارد! بعد نامزدهای معترض را به عنوان طراح و رهبر اعتراضات ملی، محدود کردند و گمان کردند اگر «رأس» اين جنبش را بزنند، ديگر کار تمام است! بارها آقايان موسوی و کروبی را تهديد و تحديد کرده اند و سعی دارند اين جنبش را با «قطع رأس!» و «سرکوب بدنه» جمع کنند!! دقت کنيد نمی خواهند مشکل را «حل» کنند، می خواهند با روشهای امنيتی و خشن، «مسئله را جمع کنند!» و جمع شدنی نيست!

می بينند جنبش حتی با تهديد و دستگيری اين بزرگان هم ادامه می يابد و با هر سرکوب، زنده تر و اميدوارتر هم می شود! از شناخت اين «پديده» عاجز و درمانده شده و به هذيان گويی افتاده اند. بعد جنبش سبز را به قدرتهای خارجی نسبت دادند. و همچنان دهها ترفند زشت ديگر ميزنند تا «اين دريا را انکار کنند»! با اين همه، در کمال عجز و ناتوانی می بينند اين جنبش، هنوز سفت و سخت ايستاده و رأس و بدنه اش چنان گستردگی دارد که در آن هر فرد يک «رهبر جنبش» است! و رهبران و بزرگان جنبش هم مثل فرد فرد ملت، سرباز و جان برکف اين جنبش هستند! در اين جنبش، هر سری که فکری سبز و مؤثر دارد، طراح بخشی از حرکت و رهبر آن است. ديگر همه چشم به دهان يک ولی فقيه ندوخته اند که هرچه او بگويد، کورکورانه اطاعت کنند و يکی برای بقيه تصميم نمی گيرد. همه جان برکف و کتک خورند! از کروبی ٧٠ ساله تا پسر ١٢ ساله در اين جنبش کتک خورده اند و از بزرگ و مشهور و کوچک و غيرمشهور، کسانی را در زندانها محبوس و زجرکشيده برای به ثمرنشستن جنبش به وديعه نهاده ايم! در جنبش سبز،همه دوربين بدست و عکاس و خبرنگارند. همه اهالی جنبش سبز يک خبرگزاری و يک رسانه اند. همه باتوم می خورند و همه ايستاده اند. بالادستی و پائين دستی ندارد. خودی و غيرخودی ندارد. بزرگ و کوچک ندارد. يکی برای همه است و همه برای يکی. همه هم قسم شده اند جنبش را با هم ادامه بدهند و اميدوار بمانند.

حالا مادر سهراب اعرابی، نظريه پرداز و تئوريسين اين جنبش حق طلب است وقتی حجاريان در بند است! پدر محسن و مادران ندا و مسعود و شهيدان جنبش،حالا هرکدام يک رهبر حقوق بشری اند. حالا صدای هرکدام ما، پژواک صدای ملتمان را دارد و همه يکدل و يک صدائيم. حالا صدای شيرين عبادی،صدای يک ملت است که دهها برنده جايزه نوبل با او همصدا می شوند و در واقع به جنبش مردم ايران می پيوندند. حالا اعتصاب غذای اکبرگنجی، تحصن يک فرد نيست، اعتراض يک ملت است و پژواکش جهانی می شود و هزاران شخصيت جهانی را همراه جنبش می کند.

جنبش سبز «رأس و بدنه» ندارد، خيزشی است در «عرض جامعه» و برای همين همواره تازه و باطراوت و اميدوار است. زاينده و بارور است. از درون خود رهبران تازه می زايد و از ندا و سهراب تا پسرک ١٢ساله ای که پنجشنبه در بهشت زهرا باتوم به سرش خورد و شهيد شد، همگی قهرمانان اين جنبش هستند. اين جنبش خودآگاه است.همه کسانی که يک باتوم و قمه خورده اند، بهترين تحليلگران جنبش سبزند و طعم آزاديخواهی را لمس کرده و هر کدامشان يک مبلغ آگاه برای اين جنبش شده اند! در بخش کامنتهای وبلاگم، (سمانه ١٧ساله) پرسيده: «کلمه باتوم درسته يا باتون؟البته ميدونم درهرحال کبود ميکنه!!» و خواننده ديگری (زهرا) برايش جواب جالبی نوشته: «سمانه جون بيا به خيابونها و حقت رو فرياد بزن! همصدامون بشو تا ببينی وقتی واسه گرفتن حقت باتوم می خوری و بدنت کبود ميشه، ديگه برات فرقی نميکنه باتوم درسته يا باتون؟! اون وقت مثل من دوباره و صدباره ميای خيابون و به ظلم اعتراض ميکنی! بيا،بخدا کبودی جای باتوم واسه گرفتن حقمون، درد داره اما اين درد خيلی شيرينه!» جنبش سبز دقيقا" همين است! سمانه می پرسد و زهرا جوابش را ميدهد و قانعش ميکند و سمانه چند خط پايين تر می نويسد:« منم ميام پيشتون!» و اينگونه يک «قطره» ديگر به قطره های ديگر و به امواج ميليونی مردم می پيوندد و «دريای جنبش سبز» را شکل می دهند.

جنبش سبز درياست و دريا، رأس و بدنه ندارد! بگذار آقای خامنه ای جنبش ميليونی سبز را «کاريکاتور انقلاب ۵۷» بخواند و سرسپردگان حقيرش به اين دريای انسانی دشنام دهند و ما را خس و خاشاک بنامند. دريا که با دهان آنها نجس نمی شود! فقط يادشان باشد «مرام دريا، آرامش و طوفان توأمان است!» و بعد از مدتها آرامش، حالا زمانه طوفانی شدن اين دريا فرارسيده است!

محمد رضا جلایی پوز: اعتراف می‌کنم که نگرانم، خیلی نگرانم، نگران ایرانم

اعتراف می‌کنم که نگرانم، خیلی نگرانم، نگران ایرانم

فیلم اعترافات محمدرضا جلایی‌پور




«من اعتراف می‌کنم». این عنوان فیلم زیبایی است که اشک را در چشم بی‌قرار می‌کند. این فیلم را یکی از فرزندان ناشناس جنبش سبز ساخته است تا نشان دهد که اعترافات واقعی اصلاح طلبان چیست. در این فیلم، اعترافات محمدرضا جلایی‌پور را می‌بینید و می‌شنوید. اتهام او حمایت از موسوی و خاتمی است؛ جرم او خوش‌بینی و اعتماد به نظامی است که سه عموی او در راه استقرارش شهید شده‌اند؛ گناه نکرده‌ی او این است که در ایجاد موج سبز امید و آزادی در ایران سهیم بود.

اگر اعترافات ابطحی و عطریانفر باعث شکنجه‌ی اعتراف‌گیران و شکنجه‌گران شد که دیدند کسی نمایش مضحک آنها را باور نکرده، اعترافات محمدرضا، واقعی‌ترین اعترافاتی است باید روح هر ایرانی ساکت و راضی به این وضعیت را شکنجه دهد؛ باید ما را تکان دهد و به خود بیاورد که ایران و ایرانی را چه شده است. باید سکوت ما را به فریاد تبدیل کند و به عصیان برخیزیم از این سرنوشت شومی که برای کشور ما در حال نوشته شدن است.

جبهه مشارکت: رفتار جمهوری اسلامی به حکومت‌های طاغوتی شبیه شده

رفتار جمهوری اسلامی به حکومت‌های طاغوتی شبیه شده

بسم الله الرحمن الرحیم


و هر کس به خدا ایمان دارد و اعمالش نیکوست از هیچ ستم و آسیبی بیمناک نخواهد بود ( سوره طه، آیه 112).


این روزها که میهن و مردم ما روزهای سرنوشت سازی را سپری می کنند شاهد حوادث و رخدادهای بس تلخ و دردناک اما عبرت آموز و راهگشا و فیصله بخشی هستیم. جمهوری اسلامی ایران که حاصل بیش از صد سال مبارزات و مجاهدات مردم ایران رهبری به عالمان دینی و رجال سیاسی روشن ضمیر برای دستیابی به حکومت مشروطه و قانون و مردمسالاری و آزادی و پیشترفت و امنیت و رفاه و... است، و در سایه پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری بی بدیل مرجع گرانقدر و مجاهد کبیر امام خمینی تحقق یافته است، و قرار بوده که تجلی حاکمیت ارزشهای الهی و اخلاقی در عرصه عمل حیات سیاسی و اجتماعی ایران باشد در آستانه ورود به دهه چهارم عمرش عملکردهایی را از خود به نمایش گذاشته است که نه تنها هیچ قرابتی با این ارزشهای الهی و اخلاقی ندارد بلکه با عرف های جاری عقلانی در عرصه حکومتهای مردمسالار و حتی شبه مردمسالار منطبق نیست و فقط به رفتار حکومتهای طاغوتی استبدادی شباهت دارد. و جمهوری اسلامی ایران بر پایه آموزه های دینی آمده بود که بندگان خدا را از بندگی بندگان رهایی بخشیده و آزاد کند و همه را به توحید و خداپرستی رهنمون شود و نظامی بر بنیاد عدل و داد سامان دهد. از این رو محتوا و جوهره نظام اسلامی نمی تواند جز بر پایه پذیرش داوطلبانه و اطاعت رضایتمندانه شهروندان و رابطه محبت آمیز دو سویه بین حکومتگران و حکومت شوندگان باشد و به همین دلیل بود که امام خمینی در تاسیس این نظام پس از پیروزی انقلاب به رای مردم رجوع کرد و پس از آن نیز با رای مردم به تدوین و تصویب قانون اساسی و استقرار نهادهای قانونی اقدام کرد و در سیره عملی خود همواره بر میزان بودن رای ملت و اجرای بی کم و کاست قانون تاکید داشت. متاسفانه قصه پر غصه قانون گریزی و تفسیر قانون بنفع حاکمیت و به ضرر حقوق ملت و شهروندی و فاصله گیری از میزان بودن رای ملت از زمان رحلت آن یگانه دوران آغاز و به تدریج به اینجا رسید که امروز دیگر براحتی رای ملت را جابجا می کنند و اگر مردم به شیوه ای کاملا قانونی و بگونه ای مسالمت آمیز و مدنی نسبت بدین رخداد اعتراض و راهپیمایی کردند آنها را اغتشاشگر و آشوب طلب و وابسته به بیگانه لقب داده و با شدیدترین وجه با آنها برخورد کرده و حتی آنان را به گلوله بسته و به قتل می رسانند.


سوگمندانه باید گفت حکومتی که آمده بود تا پناه مردم باشد در مقابل ظلم و جور و اقامه کننده عدل، امروز فریاد عدالت خواهی مردم را با سرکوب پاسخ می دهد. و حکومتی که آمده بود درس آزادی و آزادگی به همه بندگان خدا بدهد امروز تحمل آزادیخواهی مردم را ندارد و...و از همه غم انگیزتر و تعجب برانگیزتر اینکه دست اندرکاران امر برای مهار اوضاع سراسیمه به بازداشت و زندانی کردن افراد و چهره هایی از نیروهای سیاسی دست می زنند که در همه سالهای گذشته هم و غمی جز اصلاح در درون نظام مشی ای نداشته اند ! و حال که آش پخته آنان آنچنان شور گشته است که صدای برخی همقطاران کمتر وابسته شان را درآورده است می خواهند با تشکیل دادگاههای نمایشی براین تقلب بزرگ سرپوش نهند و از زبان این آزادگان دربند اقرار و اعتراف بگیرند که در این انتخابات تقلب نشده است!


جبهه مشارکت ایران اسلامی ضمن ابراز تاسف از اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران بدین جا رسیده است که برای مشروعیت بخشیدن به انتخابات و دولت باید به برگزاری دادگاهی ،که به لحاظ شکلی و محتوایی هیچگونه انطباقی با قوانین و موازین حقوقی جاری مورد قبول حاکمان ندارد و خود مظهر بیداد است ، تمسک و مبادرت کند تا از زبان زندانیانی دربند برصحت انتخابات و عدم تقلب اقرار و اعتراف بگیرد! جبهه مشارکت با اعلام انزجار و محکومیت نسبت به همه رفتارهای سرکوبگرانه و خلاف قانون انجام شده در روزهای پس از انتخابات به ویژه بازداشت فعالان سیاسی و افراد معترض و برگزاری دادگاههای نمایشی، بر مواضع قبلی اعلام شده خود در انتخابات مبنی بر انجام تقلب گسترده و عدم مشروعیت دولت برآمده از آن پافشاری می نماید و به یاران و همفکران آزاده دربند پیام می دهد که انجام این دادگاهها و هرآنچه در آن به عنوان اقرار و اعتراف بیان می شود از نظر ما نمایشی بیش نیست و اهمیتی ندارد و شما را به وعده خداوند مستتر در آیه صدر این بیانیه بشارت می دهیم که گزند و آسیبی متوجه شما مومنان صالح و نیکوکار نخواهد و باز این آیه الهی که :" و بزودی کسانی که ظلم کردند درخواهند یافت که ستم دیدگان پیروز خواهند شد."


در عین حال به دست اندکاران امور هشدار و انذار می دهیم که با عبرت گیری از تاریخ و بازگشت به آموزه های دینی راه اصلاح را به روی نظام سیاسی گشاده دارند و با قبول میزان بودن رای ملت مسیر آشتی با معترضان را در پیش گیرند تا در این روزگار وانفسا و رقابت نفس گیر کشورها در عرصه جهانی برای پیشرفت و توسعه میهن ماهم بتواند با استفاده از همه توان و سرمایه انسانی و ملی اش در این مسابقه حضور یابد و قطعا دست یافتن به پیشرفت و عدالت در دهه چهارم انقلاب جز با مشارکت قاطبه ملت خواب و خیالی بیش نیست.


جبهه مشارکت ایران اسلامی


14/5/1388

رادان: هيچ تجمعی امروز در مقابل مجلس برگزار نشد

رادان: هيچ تجمعی امروز در مقابل مجلس برگزار نشد

پارازیت: بنا به همین گزارش، به دلیل آنکه سکوت مرگباری در خیابانهای تهران حکم فرما یود و هیچ جنبنده ای هم وجود نداشت!، لذا بمنظور جلوگیری از دپرس شدن رییس جمهور محترم از این بابت!، فاصله ۳ کیلومتری پاستور تا بهارستان را ترجیحا با یک فروند "بالگرد" طی کردند. البته بنا به گفته یکی از نزدیکان ایشان که خواست نامش فاش نشود، علت پرتاب هوایی ایشان به مجلس، سرماخوردگی وی اعلام شد!

حکومت نظامی با ده‌ها هزار نيروی امنيتی در مراسم تحليف

حکومت نظامی با ده‌ها هزار نيروی امنيتی در مراسم تحليف

گویا: درحالی که مراسم تحليف محمود احمدی نژاد در مجلس برگزار شد، تقريبا حکومت نظامی در خارج از مجلس و مرکز شهر تهران حکمفرما ست و کسی اجازه تردد و ايستادن به شعاع يک کيلومتر از ساختمان مجلس را ندارد. تمامی مغازه‌ها و پاساژ‌های مرکز تهران به فرمان نيروهای امنيتی بسته شد و پياده‌روهای خيابان جمهوری حد فاصل ميدان بهارستان تا چهارراه استامبول به شدت در کنترل چماقداران قرار دارد.

در روز تحليف محمود احمدی‌نژاد هزاران نيروی امنيتی و بسيج در اطرف مجلس شورای اسلامی و ميدان بهارستان حضور دارند تا مانع تجمع معترضان به نتيجه انتخابات شوند.

ده‌ها هزار نيروی امنيتی از ميدان امام حسين تا ميدان انقلاب و از ميدان جمهوری تا ميدان بهارستان و همچنين از ميدان خراسان تا ميدان ارگ و نيز ميدان امام خمينی حضور دارند که بيشتر نيروهای بسيجی بوده و آرايش نظامی زنجيره‌ای به فاصله حدود دو متر از يکديگر تشکيل داده اند.

تمامی خيابان‌های منتهی به ميدان بهارستان از چهار سو توسط ماشين‌های جرثقيل راهنمايی و رانندگی بسته شده و تردد خودروها در اين مناطق وجود ندارد. ترافيک سنگينی از اين بابت در خيابان سعدی و خيابان انقلاب تهران ايجاد شده و تنها موتورسيکلت‌های متعلق به چماقداران بسيجی حق تردد در مناطق مرکزی شهر تهران را دارند.

ميزان تشديد تدابير امنيتی به حدی شدت دارد که امکان تجمع بيش از دو نفر نيست. تعداد زيادی در ساعات اوليه صبح توسط نيروهای بسيج و امنيتی دستگير شدند. به واقع هر کس در ميدان بهارستان ايستاده بود دستگری شد. اما در اواسط روز با بيشتر شدن تعداد تجمع‌کنندگان نيروهای بسيجی اقدام به پرتاب گاز اشک‌آور و ضرب و شتم شديد مردم کردند.

همه ساختمان‌های مشرف به ميدان بهارستان در اشغال ماموران لباس شخصی بود و با دوربين فعاليت حاضران در ميدان و ساختمان‌های روبرو را زير نظر داشتند. ايستگاه های مترو بهارستان و ملت نيز از ابتدای ساعت کاری مترو بسته شد و به مسافران حاضر ايست‌گاه‌ها اعلام شد که ترن مترو در دو ايستگاه مذکور توقف نخواهد کرد.

عابران و حاضران در ميدان بهارستان و خيابان‌های اطراف از مشاهده ده‌ها هزار نيروی امنيتی و لباس شخصی ضمن ابراز شگفتی آن را نسبت به تجمعات قبلی بی‌سابقه عنوان کردند. تعداد نيروهای بسيج به حدی زياد بود که می توانستند به راحتی مسافران به سمت ميدان بهارستان را مورد پرسش و گزينش قرار دهند. نيروهای امنيتی در چهارراه‌های مخبرالدوله و پل چوبی و همچنين ابتدای بيمارستان شفا واقع در ضلع شرقی مجلس شورای اسلامی مانع از ورود تعداد زيادی از جوانان به ميدان بهارستان ‌شدند و تنها به مردان و زنانی اجازه ورود می‌دادند که مطمئن می‌شدند از برای کار اداری و يا روزانه است.

در چند مورد به در مدتی کوتاه گروهی که با زحمت خود را به ميدان بهارستان رسانده بودند، شروع به سر دادن شعار و بانگ الله اکبر کردند که به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. نيروهای بسيجی به هيچ کس فرصت نداده و حتی کودکان، مردان و زنان سالخورده را نيز با باتوم می‌زدند.

بر اثر شدت يورش نيروهای لباس شخصی و چماقدار به مردم تعداد زيادی مجروح شدند. ده‌ها تن دستگير و توسط خودروهای "ون" پلاک شخصی متعلق به نيروهای امنيتی به مکان نامعلومی منتقل شدند. عده‌ای از دختران و پسران جوان که با گوشی‌های همراه خود سعی در تصويربرداری داشتند، سريعا توسط ماموران شناسايی و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و ضمن توقيف موبايل‌هايشان دستگير شدند.

بيشترين و پررنگ‌ترين حضور نيروی انتظامی و گارد ضد شورش در داخل محوطه حياط مجلس و اطراف نرده‌های ساختمان مجلس بود. اما هزاران نفر از نيروهای بسيج با جليقه‌های متحد الشکل در خيابان‌های اطراف به ترتيب زنجيره‌ انسانی در کنار يکديگر و با تجهيزات کامل کنترل شهر را در دست داشتند.

نيروهای لباس شخصی و چماقدار نيز با موتور سيکلت‌های خود اقدام به شناسايی جوانان و دستگيری‌ می‌کردند.

در روز تحليف محمود احمدی نژاد در مجلس ميزان دستگيری‌ها بسيار گسترده بود و تا لحظه مخابره خبر (ساعت ۱۲ به وقت تهران) ده‌ها نفر توسط نيروهای امنيتی به مکان نامعلوم منتقل شدند.

من اعتراف می‌کنم

سوسن شریعتی فرزند معلم شهید دکتر علی شریعتی:

من اعتراف می‌کنم

ديروز جواني از همان نسلي که سومش مي‌خوانند مرا متهم کرد.متهم به جرائمي که تا ديروز من ديگران را به آنها متهم مي‌کردم.

دردناکتر از هر شلاقي، چنان بي‌امان و پيگير تا در نهايت از من اقرار بگيرد، تا اعتراف کنم به جرائمم، تا از آن عرش کبريايي تجربه بيايم پايين، تا آن خلل ناپذيري پرطمأنينه «خود-آگاه-پنداري» متزلزل شده باشد. تحليل کردم و شلاق زد. تفسير کردم و باز شلاق زد.آنقدر گفتم و زد تا اينکه مجبور به اعتراف شدم. اعتراف؛ مگر نه اينکه باز کردن دست خود است در برابر نگاه ديگران. جرمم اين بود که سکوت کرده‌ام و مجازاتم اينکه به صداي بلند دلايلش را اعتراف کنم. آيا کسي مي‌تواند گريبان مرا بگيرد که چرا در ملأعام به خودت ناسزا مي‌گويي. چرا افکار عمومي را نسبت به خودت مغشوش مي‌کني؟ چرا نظم عمومي را در هم مي‌ريزي يا مثلا پا را از گليم قانون فراتر مي‌گذاري؟

نقد به ديگري -از ما بهتران- که جرم باشد، ناسزا گفتن به خود که ديگر اشکالي ندارد. اصلا چرا معطل ضرب و زور شوم براي نقد خود، براي اعتراف. فقط به اعترافي مي‌شود اعتماد کرد که داوطلبانه باشد. با اين وجود اگر نبود شلاق‌هاي آن جوان من هرگز حاضر به اعتراف نمي‌شدم. آن نسل سومي مي‌دانست براي گرفتن اعتراف بايد بر کدام نقاط ضرباتش را فرود آورد. من اعتراف مي‌کنم که از اين نسل رو دست خورده‌‌ام.‌اي کاش همان آدم قبلي باقي مي‌ماندم و از خير و شر راي دادن مي‌گذشتم. من که سال‌هاست به حرف هم نسلي‌هايم گوش نمي‌کنم، اين بار اختيارم را دادم دست جوانان. يک پروسه طولاني روحي- رواني طي شد تا يکسري عادت‌هاي جديد را بگذارم بيايد و بنشيند بر سر رفتارهاي پيشين. مدت‌هاي مديد، رفت و آمد کردم با واقعيت، معاشرت کردم با جوانترها، با کم‌حافظه‌ها، تا استعداد نفوذپذيري را در خود احيا کنم.گذاشتم تحت‌تاثير قرار بگيرم. با خودم گفتم خيلي افتخار ندارد غير قابل نفوذ بودن. اصولگريي‌ام را گذاشتم بيايد و قرار بگيرد در گفت‌وگو با امر ممکن.

هزار جور آکروباسي ذهني و فکري وعاطفي را از سر گذراندم تا بتوانم با قرائتي جديد و به روز، آن اصول اوليه مقدس را رنگ و بوي زندگي و روزمره بدهم تا به تاريخ سپرده نشود. تا وقتي يکي از جوانان مرا متهم به عتيقه بودن و زنداني خاطرات و روياها بودن کرد، با طراوت و سرخوشي خلافش را ثابت کنم. پاي صندوق رفتم تا اگر قرار به نقد بود و شکايت، کسي خرده نگيرد: «به تو چه ! تو که راي ندادي». چه اشتباهي! اگر راي نمي‌دادم امروز مي‌توانستم بگويم: «به من چه، من که راي ندادم». اما راي دادم و چنان سرخوش و هيجان زده از اين مشارکت، از اين همرنگ جماعت شدن، از اين دگرديسي عميق و طولاني که اصلا به بعدا فکر نکردم. بعدا؟ به تنها چيزي که فکر نکرده بودم همين بعدا بود. بعدا يا راي من به کرسي مي‌نشست يا راي ديگري.

با خودم گفتم در هر دو صورت من همان کار هميشگي يک شهروند منتقد را خواهم کرد: فضولي، نقد، پرسش و...ديگر هيچ کس به من نخواهد گفت: به تو چه؟ يا تقصير همين شماها بود. من بازيچه شدم، بازيچه يک اميد و حالا همين نسلي که سومش مي‌خوانند گريبان مرا گرفته است که چرا به بازي ادامه نمي‌دهي. اگر راي نمي‌دادم امروز کسي گريبان مرا نمي‌گرفت که چرا پيگيري نمي‌کني. من همه جور پيگيري را مي‌شناختم به جز پيگيري راي. راي دادن مرا ملتزم مي‌ساخت و همين التزام مرا مکلف مي‌کرد و همين تکليف مرا محتاط مي‌کرد. با اين وجود همه را پذيرفتم. با خودم گفتم اشکالي ندارد تازه شده‌اي رئاليست، خداحافظ اتوپيا. تازه شده‌اي رفرميست، خداحافظ راديکاليسم. تازه شده‌اي قانونگرا خداحافظ... اصلا در مخيله سياسي- عقيدتي‌ام حتي براي يک لحظه نمي‌گنجيد که راي دادن بشود اقدامي پر مخاطره و يا حداکثري.

پافشاري بر سر آرزو و آرمان و اصول را مي‌دانستم، اما پيگيري سرنوشت راي جزو عادت‌هاي ما هيچ‌گاه نبوده است. راي دادن به کانديداهاي مورد تاييد نظارت استصوابي تاييد نظام محسوب مي‌شد اما نقد نظام؟ فکرش را نمي‌کردم. احتمالا همين جرم است که مرا از نشان دادن واکنشي ترسانده است. تازه داشتم به قانونگرايي و ترس از قانون و هراس از مجرميت عادت مي‌کردم که ناگهان قانونگرايي شد خطرناک. شايد به همين دليل است که خلاف همگان که اين روزها فعالند -چه معترض باشند چه سر مست از پيروزي- اين منِ شهروندِ ملتزم ِ نورسيده مانده است روي دست خودش. از فرداي انتخابات زبانم بند آمده است، همه پرسش‌هايم شده است دود و هرگونه قدرت عکس‌العمل را از دست داده‌ام. نه مي‌توانم به عادت‌هاي اوليه‌ام برگردم، نه ديگر قادر به گره کردن مشتم، پيگيري سرنوشت راي را هم نمي‌دانستم شدني است، شدني هم باشد مي‌گويند در خيابان‌ها نمي‌شود، مجراي قانوني هم که بر روي من بسته است، بالاي پشت بام هم که نمي‌توانم بروم، تيري در تاريکي و... اگر بگويند اغتشاشگر؟ من تازه شده‌ام شهروند. و حالا اعتراف مي‌کنم که مي‌ترسم: اين روزها همگي چون راي داده‌اند فعالند- معترض باشند يا سرمست از پيروزي -و من بر عکس درست از وقتي راي داده‌ام شده‌ام خانه‌نشين و ناتوان از هر گونه واکنشي. از وقتي راي داده‌ام - مثل اين است که - محتاط‌تر شده‌ام، ترسو‌تر شايد.

آيا معناي قانونگرايي و التزام به آن، همين احتياط نيست؟ همين که بداني و قبول کني محدوديت را و اميدوار شوي به ظرفيت‌هاي نهفته همين حدود. ظاهرا خير! اين را جوانان نشان دادند. من اعتراف مي‌کنم که مثل آنها نمي‌توانم به دنبال راي‌ام بدوم. نفس ندارم. آن نسل سومي نمي‌داند که تجربيات آدم را از نفس مي‌اندازد. نمي‌داند که خاطره‌ها آدم را بدبين، بيزار و خسته مي‌کند. اصلا راي‌ام مال تو. نخواستم.‌اي کاش به دنبال راي‌اش نمي‌دويد تا کهنسالي من اينقدر مشهود نبود.‌اي فرياد: اين همان دختري است که مي‌گفتم بي‌هويت، هماني که برايش وعظ مي‌کردم که «اصولا به لحاظ ايدئولوژيکي» يا «اساسا نسل بحران زده شما....». عجب ! دارد از من جلو مي‌زند و من افتاده‌ام به نفس‌نفس. آمدم نگهش دارم تا باز برايش موعظه کنم: «اساسا»... تا معلوم نشود از او عقب افتاده ام: «اصولا»... مگر مي‌شود به نام زندگي مُرد؟ مگر مي‌شود بي‌ايمان، جان داد؟ مگر مي‌شود بي‌عقيده زد به خيابان. مگر مي‌شود به سياست بي‌اعتنا بود و اينچنين دنياي کهن سياست را به ترديد و شکاف انداخت.

براي جيغ و بوق و رنگ شايد بشود اما پس از آن که اين هر سه ممنوع شد باز چرا آمد، به نام چي آمد، با تکيه بر کي؟ ‌اي کاش نمي‌آمد. اگر نمي‌آمد من هنوز مي‌توانستم برايش موعظه کنم و درس اخلاق و ضرورت داشتن عقيده و... حالا چي؟ موجوديت جديدي سر زده است و من نمي‌شناسمش. شبيه ديروز نيست.نه در رفتار سياسي‌اش و نه در کليشه‌هاي عقيدتي‌اش. اين نسلي که سومش مي‌خوانند پراگماتيسم، کم حافظه و مدعي...مرا با حجم سنگيني از خاطره و روياها تجربه جا گذاشته است. وايسا، ايست! مي‌خواهم به تو آگاهي بدهم. کجا؟ و حالا مانده‌ام روي دست خودم. نه مي‌توانم به ديروز تجربه‌هايم مباهات کنم و نه به امروز سبکبالي‌ام. تجربه‌اي که مرا از فرط راديکاليسم به محافظه کاري کشانده است. حضور پا به پاي اين جواناني که نسل سومي‌اش مي‌نامند و به نام زندگي و براي زندگي خطر مي‌کنند کار شاقي است. نه مي‌توانم دنبال آنها راه بيفتم و نه ديگر آنها به دنبال من خواهند آمد. بر مي‌گردم به خانه. روشنفکر عرصه عمومي؟ شهروندي خواهان پس گرفتن راي خويش؟هيچ‌کدام. مي‌روم تا اطلاع ثانوي عارف مي‌شوم. بعدها خواهند گفت:عجب هشياري‌اي حتي اگر امروز بگويند:‌اي آدم بزدل !هميشه همينجور بوده است. اين نسل سومي ِ شلاق به‌دست اين را نمي‌داند.

کاریکاتور یک انقلاب

کاریکاتور یک انقلاب

آیت الله خامنه ای گفت: " این تظاهرات خیابانی تقلید مغلوط و کاریکاتور انقلاب 1357 است." مواردی که باعث شده است تا ایشان احساس کند، جنبش سبز کاریکاتور انقلاب است، به نظر من بشرح زیر است:

اول: رهبری، محمدرضا پهلوی یک پادشاه بود که قدرت زیادی داشت، آیت الله خامنه ای یک رهبر است که دوست دارد قدرت زیادی داشته باشد، ولی ندارد. محمدرضا پهلوی یک تعداد دوست داشت که واقعا دوستش بودند، و تعدادی دشمن داشت که واقعا دشمنش بودند. مثل حالا نبود که مردم روز شنبه فکر کنند خامنه ای آدم بدی نیست و دوشنبه فکر کنند بدترین آدم روی زمین است.

دوم: رئیس هیات وزیران، شاه یک نخست وزیر داشت به اسم امیرعباس هویدا که هم مدیر خوبی بود، هم روشنفکر با شعوری بود، هم در سطح جهانی حضور داشت، هم سیزده سال نخست وزیری کرده بود، بدون اینکه قدرت خرید مردم بالا و پائین برود، روزی هم که کشته شد همه دیدند که از مال دنیا هیچ چیز نداشت. حالا ما یک رئیس جمهور داریم که توی کابینه خودش جدی اش نمی گیرند، عکس اش کاریکاتور است. در عرض چهار سال 15 وزیر با عرضه ترش را کنار گذاشته و 15 وزیر بی عرضه تر به جای شان آورده، دو بیت شعر حافظ را بلد نیست از رو بخواند، در سطح جهانی همه مسخره اش می کنند. در عرض چهار سال قیمت کالاها دو و نیم برابر شده، طبیعی است چنین آدمی رئیس جمهور که هیچ، کاریکاتور ریاست جمهور است.

سوم: ارتش، در زمان شاه یک ارتش منسجم وجود داشت، که وقتی رودرروی مردم قرار گرفت، تصمیم گرفت اعلام بی طرفی کند، اما چون انقلابیون به دروغ به آنان امان داده بودند، آنها را اعدام کردند. در حال حاضر ما یک کاریکاتور ارتش داریم، یک سپاه داریم که فرماندهانش با همدیگر مخالفند، بعضی فرماندهان ارتش خودشان عضو حکومت بعدی اند. یک بسیج داریم که مردم را زنده زنده می خورند، یک نیروی هوایی داریم که هفته ای یک هواپیمایش سقوط می کند، یک ارتش لباس شخصی داریم که به پلیس زور می گوید، یک نیروی ضدشورش داریم که معلوم نیست از زیر کدام بته ای عمل آمده اند و یک نیروی انتظامی داریم که اگر زنی به آنها پناه ببرد، اول به او تجاوز می کنند، بعدا اگر زنده ماند جسدش را تحویل خانواده می دهند. ما یک کاریکاتور ارتش داریم.

چهارم: ساواک، در زمان شاه یک نیروی امنیتی وجود داشت که تا آخرین لحظه به حکومت وفادار بود و امنیت کشور را در برابر مخالفانش حفظ می کرد. حالا یک وزارت اطلاعات رسمی داریم، یک اطلاعات سپاه داریم که مواظب وزارت اطلاعات است، یک کمیته اماکن نیروی انتظامی داریم که اطلاعات نیروی انتظامی است، یک اطلاعات دادگاه انتظامی نیروهای مسلح داریم که مواظب سپاه است. یک اداره اطلاعات مستقر در بیت رهبری داریم که مواظب اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات است و یک شورای عالی امنیت ملی داریم که توسط همه این نهادها کنترل می شود و از همه اینها مهم تر اینکه هیچ کدام از اینها به آن یکی اعتماد ندارند. ما یک سیستم اطلاعاتی کاریکاتوری داریم.

پنجم: وزارت خارجه، در زمان حکومت پهلوی، شش ماه قبل از سقوط شاه، آمریکایی ها رسما از شاه حمایت می کردند، فرانسوی ها به شاه پیشنهاد کردند که آیت الله خمینی را بکشند، ولی شاه مخالفت کرد. دیوید اوئن وزیر خارجه شاه بخاطر حمایت همه جانبه از شاه با حزب کارگر درگیر شد، آخرش هم در گوادالوپ تصمیم گرفتند به تصمیم مردم ایران احترام بگذارند و انقلاب را برسمیت بشناسند. در تمام دوران انقلاب سعودی و مصر و امارات و تمام کشورهای منطقه با شاه رابطه خوبی داشتند. حالا پس از انقلاب، دولت ایران در عرض سه سال چهار قطعنامه به اتفاق آراء از سازمان ملل دریافت کرده، هیچ دولتی جز دیکتاتوری های خیلی عقب مانده انتخابات احمدی نژاد را به رسمیت نشناختند. هیچ مقام سیاسی و رهبر بزرگی در جهان حاضر نیست انتخابات ایران را تبریک بگوید. بخش اعظم مقامات عالیرتبه کشور به عنوان تروریست تحت تعقیب اند و حداقل ده سفارتخانه خارجی در دو سال گذشته مورد حمله ماموران دولتی و بسیج قرار گرفته است.

ششم: روشنفکران، در دوران شاه بخش وسیعی از روشنفکران با حکومت استبدادی شاه مخالف بودند، اما آثارشان در کشور منتشر می شد، مثل آثار شاملو و ساعدی و آل احمد و صمد بهرنگی و خیلی های دیگر، فرح پهلوی با کسانی کار می کرد که نقشه ترور خودش را می کشیدند، در رادیو و تلویزیون کسانی کار می کردند که صریحا طرفدار سقوط سلطنت بودند، در حال حاضر گروهی از روشنفکران نه سیاسی اند، نه مخالف حکومت اند، نه قصد برانداختن دولت را دارند، اما انتشار آثار آنان ممنوع است. حکومت شاه تمام تلاشش را می کرد تا یک مخالف را به یک موافق تبدیل کند، جمهوری اسلامی تمام تلاشش را می کند که یک مخالف را به یک دشمن تبدیل کند.

هفتم: رسانه ملی، در دوران شاه کسانی مثل خسرو گلسرخی، مهدی رضایی و دیگران می آمدند به دادگاه و یک شکم سیر فحش به شاه می دادند، بعد هم اعدام می شدند و تمام می شد می رفت. حالا، رسانه ملی گروهی را می آورد به تلویزیون، آنها را وادار می کند به اعتراف دروغ، بعد بعضی ها را مثل سعیدی سیرجانی می کشند و می گویند سکته کرد و مرد، بعضی ها را بدنام می کنند تا ابد و بعضی ها را آنقدر زندانی می کنند که از حیز انتفاع بیفتند.

هشتم: چهره تلویزیونی شاه مسعود بهنود بود که از دولت انتقاد می کرد، کلی هم طرفدار داشت، حکومتی ها و غیر حکومتی ها هم نازش را می کشیدند. مسعود بهنود همین حالا هم در خارج از ایران هم از دولت انتقاد می کند و هم در یک جاهایی از بخشی از حکومت طرفداری می کند. با این وجود ممنوع الورود به کشور خودش است.

نهم: مردم ایران در سال 57 تصمیم به یک راهپیمایی عظیم پرسرو صدا گرفتند، هیچ اجازه ای هم از دولت نگرفتند، حکومت پهلوی ارتش را برد ده کیلومتر آنطرف تر در خیابان میرداماد مستقر کرد، تا دو میلیون آدم هر چه دلشان می خواهد علیه حکومت بگویند و حکومت هم صدای آنها را بشنود. حالا، سه میلیون آدم، در حالت سکوت، بدون تحریک به خشونت، راهپیمایی کردند و یک کلمه هم شعار ندادند. تمام نیروهای انتظامی جمع شدند، آدمهایی را گوشه خیابان ها گیر آوردند و بدون اینکه کسی مقاومتی کند یا بجنگد، 300 تا 400 نفر را کشتند، یعنی دقیقا به اندازه تعداد کشته های شهریور 57، با این تفاوت که در شهریور 57 شاه به مردم گفته بود بیایید در انتخابات آزاد شرکت کنید، اما مردم می گفتند ما حکومت را نمی خواهیم، اما حالا، مردم به حکومت می گویند ما می خواهیم در یک انتخابات آزاد شرکت کنیم و کسی که انتخاب کردیم و سابقه حکومتی دارد، رئیس جمهور شود، اما حکومت اصرار دارد که شما می خواهید حکومت را عوض کنید.

دهم: در زمان شاه، در شهریور 57 جمعیتی حدود 400 نفر کشته شدند، حکومت پهلوی گفت 86 نفر کشته شدند، انقلابیون گفتند 3000 نفر کشته شدند. در خرداد 88 جمعیتی حدود 400 نفر کشته شدند، حکومت جمهوری اسلامی گفت 15 تا 20 نفر از مردم توسط طرفداران موسوی کشته شدند، بعدا گفته شد 70 نفر کشته شدند، حالا معلوم شده است که 360 نفر کشته شده اند. به نظر شما کدامیک مسخره است و کدامیک به حقیقت نزدیک تر است.

یازدهم: یک خبرنگار خارجی گفته است، در زمان شاه همه چیز به نظر با ثبات می آمد، با هر کسی حرف می زدی جرات نمی کرد کوچکترین انتقادی از شاه بکند، اما در مهمانی های خصوصی سران حکومت، هیچ کس را پیدا نمی کردی که حاضر باشد از حکومت دفاع کند و این سووال ایجاد می شد که حکومتی که هیچ کس از آن دفاع نمی کند، چطور باقی مانده و حکومتی که همه با آن مخالفند چرا از بین نمی رود؟ در جمهوری اسلامی تقریبا بیش از پنجاه درصد حکومت، اعم از روحانیون، پاسداران، وزارت اطلاعات، کارکنان دولت با حکومت مخالفند و حتی طرفدار تغییر آن هستند، یا به اتهام تغییر آن زندانی اند، اکثر مردم هم هر شب علیه حکومت شعار می دهند و منتظرند راهی برای جمع شدن دور هم پیدا کنند تا پارچه های سبزشان را در بیارند و علی علی.

دوازدهم: من تاریخ انقلاب 57 را یک بار نوشته ام و قصد دارم آن را روز به روز بازنشر کنم، چیزی که رهبران حکومت نمی خواهند بفهمند این است که فاصله روزی که شاه و نخست وزیر اعلام کردند که ایران جزیره آرامش است و ما دیگر مشکلی نداریم و مشکل مخالفان مذهبی حل شد، تا زمانی که شاه داشت چمدانهایش را می بست تا از کشور برود، بیش از دو ماه و نیم نبود، کاریکاتور تلخ تاریخ این است.

سیزدهم: نحوست سیزدهم تشبیه کاریکاتور پنجاه و هفت به تراژدی هشتاد و هشت این است که شاه با وجود اینکه با تمام اروپا و آمریکا و جهان رابطه داشت، اما روزی رسید که در پاناما برای ماندن در چند اتاق باید پول کرایه یک کشور را می داد، من نمی دانم که آنچه در حال وقوع است، کاریکاتور است یا تراژدی، اما هر چه هست، رزرو یک هتل در امارات متحده عربی خیلی کار سختی نیست، در بهترین حالت می توان رزرو هتل را لغو کرد.

.

.

ابراهیم نبوی

با حضور شریفی نیا وزنه های مراسم تنفیذ تکمیل شد !

با حضور شریفی نیا وزنه های مراسم تنفیذ تکمیل شد !


البته تعظیم له تاکید کرده بود که مراسم تنفیذ حتماً "وزین" باشد لیکن نفرموده بود مراسم چطوری وزین بشود لذا در غیاب وزنه های نظام رهبری با تدبیری خردمندانه که مثل همیشه مشکلات تمام جهان اسلام را اگر کم نکند خیلی اضافه میکند مشکل وزین بودن مراسم تنفیذ را با حضور رضازاده و فیروزآبادی و نهایتاً شریفی نیا بعنوان وزن آخر حل کرد . شریفی نیا هم مثل برادر مجذوب در ولایت افشین قطبی به ده دلیل در مراسم شرکت کرد که در زیر می آید نخواستی بردار بگذار رو :
  1. عین احمدی نژاد تمام کارهایش فامیلی است . تا در آبادی بهش گفتند در تیلیفیزیون یک گهی شدی فوری زن و دختر و جد و آبادش را برداشت برد تلویزیون .
  2. عین احمدی نژاد فقط با حضور دشمن میتواند زندگی بکند . اگر دشمن نبود هیچکس بهش هیچ نقشی نمیداد از گرسنگی میمرد .
  3. عین احمدی نژاد کوتوله است . البته سعی میکند مشکل طول را از عرض حل بکند زیر سایه ولایت دیلاق شده .
  4. عین احمدی نژاد همیشه فقط نقش دوم بهش میدهند . نقش اول ها هر کاری دلشان میخواهد باهاش میکنند .
  5. عین احمدی نژاد احتیاج به گریم دارد . تا هزار جور گریمش نکنند عمراً بتوانند ببرند جلوی دوربین . مردم برای تماشای تانکر پول بلیط نمیدهند .
  6. عین احمدی نژاد باید از پائین نورپردازی بشود . نور که از بالا بتابد همین هفتاد سانت قدی که دارد میرود زیر زمین .
  7. عین احمدی نژاد خارج که میرود فحش میخورد . هر وقت خارج از ایران جلوی دوربین رفته تماشاگرها فحشش داده اند .
  8. عین احمدی نژاد فکر میکند خیلی محبوب است . روی سن که میرود ملت برای یکی دیگه دست میزنند این تعظیم میکند .
  9. عین احمدی نژاد تظاهر مذهبی اش خنده دار است . یک تکه پشم چسبانده جلوی چانه اش برای آنهائی که ریش دوست دارند .
  10. عین احمدی نژاد هیچ گهی نیست . حضرت عباسی یک بازیگر دیگر مثال بیاورید که اینهمه سابقه داشته باشد هنوز هیچ گهی نشده باشد !
علیرضا رضایی