مـن بـرم قـربـان آن نـاز نـفـس دمـهـای گـرم !
علیرضا درحالیکه از شدت آزادی بیان الآن غیر از ایمیل و فیس بوک به صفحه خودش هم دسترسی ندارد امروز بیست و هفتم شهریور را بطور مرده و غیر مستقیم گزارش میکند :
این مسئله فلسطین خیلی مهم است . حدود پنج میلیون نفر دشمن برای حل مسئله فلسطین آمده بودند آخرش هم حل نشد . به احتمال زیاد حل المسائل لازم دارد .
مطابق آخرین محاسباتی که با ماشین حساب موبایلم که اخیراً به برکت نظام جای دوربین ازش استفاده میکنم انجام دادم در میدان انقلاب از استادیوم آزادی بیشتر دشمن جا میشود . صحبت کردیم قرار شد مسابقه استقلال پرسپولیس را بیندازند آنجا بلکه ایندفعه مسئله فلسطین حل شد .
اولین و جدی ترین رویاروئی قوا که بطور کاملاً متوازن سه میلیون نفر دشمن اینور صد نفر دوست و برادر آنور بودند از ابتدای خیابان توحید مشاهده میشد . آن صد نفر در واقع همان بیست و چهار میلیون تائی بودند که به صداقت احمدی نژاد رأی داده بودند ، عینک نزده بودم ریز می دیدمشان .
به نیروی انتظامی کاملاً دستور داده بودند که بهشان دستور ندهند . اینکه چرا اینطوری بود را نفهمیدم . آنها هم از خدا خواسته نزدیکشان که میشدی می شنیدی که دارند یواشکی یک چیزهائی راجع به حسین و میرحسین و اینجور چیزها میگویند . ضمناً چماقشان هم که سبز بود را هی الکی تکان میدادند . اینرا هم نفهمیدم چرا .
به این ترتیب قوای کاملاً متوازن با پیشروی خاصی که حتماً توسط اسرائیل سازماندهی شده بود برای حل مسئله فلسطین به ابتدای جمالزاده رسیدند . نیروی انتظامی با تشکیل زنجیره انسانی مانع پیشروی آنها شد و این ممانعت بقدری موثر بود که دشمن دو دقیقه بعد به میدان انقلاب رسید .
پس از فتح میدان انقلاب دشمن که از بس زیاد بود خودش هم داشت شاخ درمی آورد یک حرفهای بدی زد که چندتایش اینطوری بود : خامنه ای (ع) حیا کن ، جمعیتو نگا کن // ما اهل کوفه نیستیم ، پول بگیریم بایستیم // یا حجة ابن الحسن ، ریشه ظلمو بکن . از آنجا که میگویند حجة ابن الحسن همه جا حاضر است حتماً خودش بود شنید . اگر ریشه ظلم را نکند آن دیگر به خودش مربوط میشود .
انگلیس پول داده بود که ما این چیزها را بگوئیم ما هم پولها را گرفتیم گفتیم . خب میخواستند پول را آنها بدهند شعارهای آنها را بدهیم . والا !
در این زمان وزارت شعار با هوشیاری خاصی که قبلاً فقط در امام زمان دیده شده بود با وانت و بلندگو بوقی در چند جا مستقر شد . شعارهای مرگ بر امریکای وزیر شعار بقدری کوبنده بود که فوری وسط شعار "مرگ بر روسیه" دشمن گم شد . من نمیدانم حل مسله فلسطین به مرگ چندتا کشور احتیاج دارد ؟
جلوی سینما بهمن علی اکبر ولایتی که خیلی خوشحال بود و اصلاً هم از زیر چشم به جمعیت سبزها نگاه نمیکرد از نیم متری من رد شد . حال و حوصله اش را نداشتم آشنائی ندادم . گفتم حالا میخواهد بیاید جلو ماچ و بوسه که ای آقا کجائی بیا این مسئله فلسطین را برای ما حل کن حال نداشتم رویم را کردم آنور رفتم .
در این زمان یک اسکادران لباس شخصی با موتورهائی که هیچکس برای هیچ کاری بهشان نداده بود از کارگر شمالی وارد شد و همانموقع من نمیدانم چرا به خودم گیر دادم که بروم بالای خیابان کارگر . خوبی مسئله فلسطین اینست که پرچم و تابلو زیاد دارد دستت که بگیری هرجا دلت بخواهد میروی . و من در حال حل مسئله فلسطین به ابتدای بلوار کشاورز رسیدم .
بلافاصله توسط دو میلیون نفر دشمن جدید که از سمت ولیعصر هفت تیر می آمدند خبرهائی در مورد خاتمی و کتک شنیدم که البته چون گوشهایم عادت کرده که هر وقت اسم خاتمی را می شنوم دردم بگیرد بنظرم خبر جدیدی نیامد و فوراً بهمراه حدود سیصد نفر از افراد نیروی انتظامی که داشتند می دویدند از منطقه فرار کردم .
صد متر جلوتر یک عالمه به خودم خندیدم ! من چرا فرار میکردم ؟ فوری ابزار حل مسئله فلسطین را گذاشتم زمین رفتم جلو تعداد دشمن شد دو میلیون و یک نفر . چند دقیقه بعد به همین هم یک عالمه خندیدم .
ساعت یک و سه دقیقه بشدت باران گرفت . دشمن هورا کشید و خدا هم چون ناراحت شد حسابی خیسشان کرد . بعضیها هم میگفتند اینکه میگویند خدا با ماست همینه . ظاهراً گاز اشک آور زیاد از باران خوشش نمی آید دود نمیکند یکی را که همانجا پرتاب کردند و طبق روال مستقیم آمد توی بغل من بدبخت فهمیدم که خدا هم انگار تنش میخارد . امروز خدا با دشمن بود نه با "ما" .
صدا سیما دقیقاً سه تا دوربین آورده بود . همانجا جلوی سینما بهمن مستقر کرده بود با یک گوینده که بدبخت تا میخواست از حضور میلیونی خلقهای ستم کشیده حرف بزند فوری یک عده یا میگفتند ننگ ما صدا و سیمای ما یا میگفتند حیا کن دوربینتو رها کن یا یک پارچه سبز تصادفاً زرتی می افتاد روی لنز دوربین یا اگر هم هیچکدام اینها نمیشد اصلاً کسی غیر از دشمن آنجا نبود که مصاحبه بکند . کار اینها هم سخته ها !
ظاهراً خیلی بد میشد که برای حل مسئله کتک خورده های فلسطین یک عده در تهران کتک بخورند . احمدی نژاد هم داشت دوباره یک چیزهائی راجع به پای گربه و چرخ ماشین تف میداد این شد که سیفی کاری پای چشم و چال دشمن همچی جور نبود . منهم گفتم همه زحمتها را که نباید من بکشم . اگر هم کسی کتک خورده باشد یا بلائی سر کسی آمده باشد بعداً آمارش را از کروبی میگیرم ! ول کردم آمدم !
در پایان جا دارد تا از عوامل تهیه این گزارش تقدیر را بنماید :
جعفر آقا (موبایلم) // اصغر لگن (کامپیوترم) // کامبیز (لپ تاپم) و سایر عزیزان بلوتوث خور که همکاری بیدریغ کردند !
.
.
علیرضا رضایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر