۷/۰۵/۱۳۸۸

همسر حسین نورانی‌نژاد: دلتنگی‌هایم را فدای آرمانهای سبزت می‌کنم

نامه پرستو سرمدی به همسرش حسین نورانی‌نژاد:
دلتنگی‌هایم را فدای آرمانهای سبزت می‌کنم

ادامه راه سبز «ارس»: پرستو سرمدی، از روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب و همسر حسین نورانی‌نژاد رییس کمیته اطلاع رسانی حزب مشارکت که اخیرا بازداشت شده است، در نامه‌ای مناسبت سالگرد پیوند ازدواجشان، تاکید کرد که دلتنگی‌هایش را فدای آرمانهای سبز همسرش خواهد کرد و نخواهد گذاشت هرگز اشك‌هایش را نامحرمان ببینند. این نامه بدین شرح است:

مثل اینكه روزگار تصمیم گرفته سالگرد پیوندمان را در كنار دیوارهای اوین جشن بگیریم، این هم تجربه ای است عزیز، من می آیم با شاخه گلی و خانواده و دوستانمان كه این روزها بیشتر از همیشه قدرشان را می دانم سالگرد پیوندمان را جشن می گیرم. تو پشت دیوارهای شرمگین اوین باش و من رو به رویت تا به خاطر بیاوریم آن روز باشكوه را كه یگانه امید روزهای نوجوانیم، محمد خاتمی، عقد پیوندمان را خواند و من همانجا احساس كردم طنین زیبای صدایش نمی گذارد هرگز شیرینی با هم بودنمان حجابی شود بر باورهایمان. عکس عقدمان با خاتمی را هم كه ماموران با خود بردند، خدا را چه دیدی شاید این عكس یكی از موارد اقدام هایت علیه امنیت ملی باشد.

هفته گذشته بارها دست به قلم بردم تا از تو بنویسم و شكایت كنم از رفتاری كه با تو شد، تویی كه از بهترین انسانهایی هستی كه تا به حال دیده ام پس چه باك كه مانند دیگر خوبان جایت پشت دیوارهای بلند اوین باشد؛ می خواستم بگویم كه چگونه باورهایت سرت را به قدری شلوغ كرده بود كه نگذاشت در این سالها زمان زیادی را با هم بگذرانیم و من همیشه از این بابت گلایه داشتم هر چند در دلم به آن می بالیدم؛ می خواستم بگویم معتقدی كه به عنوان یك مسلمان نمی توانی برای خودت و بی تفاوت نسبت به سرنوشت سرزمینت زندگی كنی، بگویم چگونه اعتقادات عمیق مذهبیت از نوجوانی تو را از خلوت عاشقانه با معبودت به دنیای پر هزینه سیاست كشاند و چقدر در این راه از نامردمان زخم دیدی اما پا پس نکشیدی و بگویم ایمانی که در تو دیده ام هر بند و شکنجه‌ای را تاب می آورد و هر زندانبانی را مجبور به کرنش می کند، حتی اگر زندانبان برای فرار از سنگینی نگاهت چشم هایت را با چشم بند پوشانده باشد.

به گمانم این وی‍‍‍ژگی ها قرار بود روزی معیار گزینش خودی از غیر خودی در نظام اسلامی باشد، اما امروز در پی سالها تضیع حق غیر مذهبی های این دیار، مذهبی های اصیل و انسانی مانند تو و دوستانت در حزب مشاركت هم تحت فشارند تا زبانشان را در كام بكشند، كه ایمان دارم هرگز چنین نخواهد شد.

در آستانه سالگرد پیوندمان تو را می بینم که در خلوت آن سلول انفرادی مرور می کنی رنج هایی که مادران و پدرانمان از صد سال پیش تا کنون برای آزادی کشیده اند و به اهداف آنها مومن تر می شوی همچون بزرگان دیگری که در همان حوالی تو ماههاست محبوس شده اند.

عزیز!

چند روز قبل از رفتنت بود كه گفتی به عشقمان می بالی و كمی بعد اضافه كردی كه می خواهی از تعلقات دنیویت كم كنی، لازم نبود بگویی من همان موقع كه عزیزانمان را به زندانها بردند و یاران ناشتاخته مان در خیابانها و بازداشت گاهها به شهادت رسیدند و همان روز كه خبر شكنجه های كهریزك را شنیدم فهمیدم كه دیگر شیرینی های این عشق بر ما حرام است و در این سال بلوا جایی برای دلدادگی نیست، پس عزیزترینم تمام دلتنگی هایم را فدای آرمانهای سبزت می كنم، در این زمستان تنها به راه سبزمان بیندیش و دلدادگی ها را برای روزهای بهاری بگذار.

به پاکی ات قسم، تا روزی كه بیایی هرگز اشك هایم را نامحرمان نخواهند دید، تا پیش من سبز برگردی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر