«مسیح علی نژاد»
پیرمرد، آنگاه که حماسه سبز یک ملت را برای آزادی دید، آرام پلک برهم گذاشت و آزاد شد. درست در روزهایی که شایعه مرگ کسی خانه به خانه می رود و مردم در به در دنبال یک سرنخ ساده می گردند تا شایعه مرگ سلطان را تایید کند، خبر واقعی مرگ منتقد سلطان را کسی اما باور نمی کند و همه دنبال بهانه و سرنخی بودند تا خبر را تکذیب کنند!
در رثا و حُسن حسینعلی منتظری همه خواهند نوشت؛ من اما می خواهم از عزاداری یک نسل بی اعای بزرگان شهر، بی باور، برای یک آیت الله بنویسم. از گریه های دیجیتالی یک نسل لاقید برای یک مرجع عالیقدر. نسلی که گردن زیر گیوتین می گذارد اما با فرمان و دستور، مقلد نمی شود و فتوای مراجع عظمی نمی خرد و قبای تقلید آقا به تن نمی کند و ولایت ولیّ ناخوانده نمی پذیرد و صفت معظم به منبر نشینان عطا نمی کند.
باورش دشوار است اما مرجع پیری در قم ، در یک شهر سنتی و مذهبی در گذشت و نسلی در دنیای مدرن و مجازی عزای عمومی اعلام کرد. نسلی که می گویند از روحانیت متنفر و منزجر شده ، نسلی که مظنون است به بی ادبی و اوباشی گری و خس و خاشاکی و بی اعتقادی و براندازی. نسلی که تبعید به گناباد را به جان می خرد اما گناه تن دادن به ولایت آنانی که فرمان شلیک به یک ملت بی پناه را صادر می کنند، نه.
نسلی که زیر شکنجه، دنده هایش می شکند اما به دوربین هایی که برای اعتراف به ابراز مهرش به آقا چیده شده اند لبخند نمی زند.
فیس بوک، توییتر، گودر، وبلاگستان و شبکه های اجتماعی و اینترنتی، شده اند مسجد و معبد عزاداران دنیای مجازی. کاربران اینترنتی، تن شریف یک مرجع بی جان را بر شانه های مجازی خود تشیع می کنند.
انگار دنیا قم شده است و دلها غم.
پیرمردی در قم پس از سالها حبس و حصر خانگی، باورش نبود که آزادی اش را ملتی چنین غمگنانه اما پرشکوه در یک کشور بی رسانه به سوگ نشیند.
درست است که فارس و ایرنا و باقی خبرگزاران رسمی و دولتی پا روی جنازه بی جان مخالفان و منتقدان هم می گذارند و لگد پراکنی می کنند اما برای ارشد مخالفان ، کسی منتظر بیانیه رسمی از خبرگزاری های رسمی حاکمیت نماند و هنوز هوا روشن نشده، آدرس خانه شیخ بر شبکه های اینترنتی ثبت شد و دست به دست گشت و کسانی که در ایران بودند راهی شدند، آنان که دور از خانه ماندند همپای عزاداران، انگار فرسنگ ها پیاده روی کرده اند در دنیای مجازی.
این روزها از خیابان های تهران به دو شیوه گزارش می شود.
به عکس ها خوب نگاه کنید، به دیوارها خوب نگاه کنید. شهر پر از شعار مرگ بر دیکتاتور است و زیر پای یک نسل خشمگین عکس های یک مرجعِ خود خوانده لگد مال می شود و در در سوی دیگر بر شانه های همین نسل، عکس های یک مرجع طرد شده تشییع می شود.
اما آنچه رسانه های رسمی گزارش می دهند این نیست.
عکس آیت الله خمینی را هم پاره کردند و در کنارش کمرنگ نمایی هم از پایین کشیدن عکس حاکم زنده را نشان داده اند تا شاید در فراخوانی که برای تقبیح عکس امام اعلام شده بود، بعیت با ولایت هم به نمایش عمومی گذاشته شود.
آنان که آمده بودند، آنقدر اندک بودند که هیچ کس نتوانست فخر بیعت با ولایت را به جهان بفروشد اما اینک یک مرجع مظلوم بی رسانه، به تعبیر خبر اولیه اما حذف شده خبرگزاری فارس « مُرد» آنگاه به یکباره همان نسل خشمگین سوگوار شد.
نه سوگوار یک فرد، نه سوگوار یک روحانی یا سوگوار یک مرجع تقلید. سوگوار یک انسان که وقتی هنوز جان داشت، جسارت هم داشت که بگوید روحانیان، خدا نیستد و پاره شدن یک عکس را هم کفر اعلام نکرد و حتی مثل باقی رهبران جنبش سبز هم نبود و سبز تر بود و سبز تر می نمود؛ آنگاه که گفت: امام هم بی اشکال نبود!
حال، صادقانه قضاوت کنید برای یک مرجع پیر از حصر رهیده در شهر چه می کنند و برای یک مرجع خود خوانده، اگر برود از این دنیا چه خواهند کرد. برای یکی باید مراقب بود و نهادهای امنیتی را آماده باش گذاشت تا مبادا به عزاداری بیایند برای دیگری اما باید همان نهادهای امنیتی را آماده باش بگذارند تا مبادا...
کاش آنها که باید، تفاوت میان ولایت بر مُلک و "ولایت بر دلها" را می فهمیدند و منتظر داوری مردم در روز تشییع خویش نمی ماندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر