یک دروغ ،
یک نقاب ،
یک سوال بی فروغ ،
باز هم بی جواب.
یک هجوم ،
بی حساب و بی کتاب ،
با زره، با باتوم ،
از درون مردمان انقلاب.
رو به روی ناکسین،
در هجوم گاز اشک آفرین ،
بر زمین رها شدن ،
یک تلاش آخرین ،
بی رفیق مردن و ،
بی جنازه خاک شدن.
باز جنگِ سنگ وتیر ،
باز هم فنا شدن، فداشدن،اسیر ،
قصه ی غریبِ جنگ سخت ،
بین مردمان کوچه و سپاه و تخت ،
تخت پادشاهی عبوس ،
تخت ادعا ،
تخت پادشاهی ریا ،
او کجا و مردمان کوچه ی عزا کجا؟
من که فکر می کنم
از درون خیمه ی همیشه درد
یک نفر شبانه جیغ می کشد
جیغ قدسی اش میان کوچه های سرد
عارفانه پخش می شود، و می خورد
به نغمه ی ستم کشیده ی زبان بچه ها
وپخش می شود، درون ما
وکینه می شود،میان سینه ها
زمینه می شود برای استخوان این تن شکسته مان
برای این لبان بسته مان
که باز می شود.
کسی در امتدادچهار راه انقلاب
میان خون،بدون یاری و بدون آب
صدای خسته اش تمام می شود
ودست بسته اش با علامتی سترگ
با علامتی بزرگ، یک کلام می شود
و انگشتها ی تا نخورده اش،عاشقانه بازمی شود
بین این زمین خاکی و،آسمان قدسی و،
یک هجوم بی حساب،بدون آب.
یک نفرهنوز جیغ می کشد
جیغ وخون، درسراسر زمین پهن می شود
کشیده می شود
به گوش نسلهای بعد شنیده می شود
اگرچه هر چه ادعای این نقاب تخت
درمیان بند بازی صدای سخت
و ناز بازیِ کثیفِ جعبه ی دروغ
این دروغ بی فروغ
جار می زنند.
هرچه را که شعبده ست
به خورد مردمانِ سرد،
به چشم مردمان درد،
به چشم مردمان کور،
با سماجت و به زور،
دار می زنند.
ولی صدای کوچه را چه می کنند؟
ولی فضای کوچه را چه می کنند؟
واین دهان باز مانده را
واین دل شکسته را چه می کنند؟
و این عزای دسته را
واین دستهای بسته را
که باز می شوندچه می کنند؟
و این علامت بزرگ را
و این علامت سترگ را،
میان مُشتهای مردمان چه می کنند ؟؟؟
هنوز هم صدای جیغ و خون شنیده می شود
میان انقلاب...
و بیرق امام حسین کشیده می شود،
میان التهاب
سرخ می شود،سبز می شود،
دوباره کربلای دیگری
دوباره بارگاه دیگری
دوباره موج خون
دوباره باز هم یزید سرنگون..
میم.بی آت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر