میرحسین! نمیدانم این روزها چگونه روزگار میگذرانی اما همین قدر میدانم که با آمدنت چه شوری به دلها انداختی با متانتات، با نجابتات، با صراحتات، با صداقتات، بی تعارف بگویم دل همه را بردی!
میرحسین!
مردم ما تشنهی راستی و درستی و متنفر از دروغ،
به یکباره تو را دیدند و شناختند
تویی که آمدی و یک تنه در برابر دیو دروغ ایستادی
تویی که امید را به قلبها برگرداندی
دلهای زرد و خموده را سبز کردی
تویی که جوانه زدی در دل ها
دیو سیاه دروغ اما نگذاشت جوانه ها شکوفا شوند
و خود را به جای تو نشاند،
اما تنها در خیال خود!
که در دل های ما تنها تو حاکم و فرمانده هستی
جوانه ها فارغ از سنگلاخ راه خود را خواهند یافت
و «راه سبز امید» ادامه خواهد یافت
و آخرین کلام...
میر حسین!
اگر این دیو پلید رو سیاه و جیره خوارانش،
روزی بخواهند نگاه چپ به وجود عزیزت بیاندازند،
بیش از این ساکت نخواهیم ماند
و . . .
و خود را به جای تو نشاند،
اما تنها در خیال خود!
که در دل های ما تنها تو حاکم و فرمانده هستی
جوانه ها فارغ از سنگلاخ راه خود را خواهند یافت
و «راه سبز امید» ادامه خواهد یافت
و آخرین کلام...
میر حسین!
اگر این دیو پلید رو سیاه و جیره خوارانش،
روزی بخواهند نگاه چپ به وجود عزیزت بیاندازند،
بیش از این ساکت نخواهیم ماند
و . . .
حامی سبزت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر