براي پروين، مادر سهراب
. ادامه راه سبز«ارس»: فاطمه شمس در وبلاگ خود به مناسبت ۴ اسفند روز تولد سهراب اعرابی نوشت: اول اینکه بگویم این عکس بیشک یکی از ماندگارترین عکسهای تاریخ ایران خواهد بود. میآید روزگاری که بچه مدرسهایها اسم سهراب اعرابی را هم قاطی اسامی بقیه آدمهایی که برای “دفاع از آزادی کشورشان” کشته شدند، حفظ کنند و توی برگه امتحانشان بنویسند. تا بوده همین بوده. دست ما و آنها هم نیست. این یک رسم تاریخی است.
بعد هم اینکه دیدید مامانها تا یک چیزی میشود زود میگویند مادر نیستی که بفهمی چه میگویم؟ بعد دقت کردید که مامانها از همان صبح روز تولد بچههایشان خندهای که ته چشمها و گوشه لبهاشان میافتد غمناکتر میشود از روزهای قبل؟ بعد همینطور هی دست میکشند به سر و صورت بچهشان و ده بار پشت هم بیاختیار تکرار میکنند مامان جان مبارک باشه تولدت؟ همین دوتا فقره کافی بود که همه روزی که گذشت احساس لهیدگی به آدم دست بدهد.
من برادر نداشتهام هیچ وقت که ببینم مادرم چه میکرد اگر تولد پسرش میبود. اما داییام را یادم هست چند سالی از من بزرگتر بود، آن موقع که هجده نوزده ساله، همسن سهراب بود، این مادربزرگ خدابیامرز من که مثل مادر سهراب بیشوهر بود سرش را به سینه دایی سعیدم عین یک دیواری تکیه میداد وبعد پابلندی میکرد که لبهایش برسد به آن قد دیلاق و صورت تازه رستهاش. بعد ماچ میداد و میگفت تولدت مبارک پسرجان. مردی شدی برای خودت. منظورش برای خودش بود بیشتر البته. میگفت بی سعید خانهام بی مرد است. بعد یکهو بغض میکرد میرفت آن طرف. خواهرها میآمدند دور تک داداششان را میگرفتند و شلوغ بازی در میآوردند. ما خواهرزادهها هم از سر و کول دایی خجالتی بالا میرفتیم. مادربزرگ میرفت دنبال جعبه قرصهایش آن پشت. بعد یواشکی چشمهایش خیس میشد که سعید بیست سالش شد، بیست و یک سالش شد و هر سال همین بود…
حالا مامانی سالهاست مرده. سعید دیگر واقعن مردی شده برای خودش و دختر کوچولویش هم مدرسهای شده. اما قصه پروین و پسرش سهراب برعکس بود انگار، پسر رفت و مادر ماند.
امروز نمیدانم چه حالی داشت پروین فهیمی که سهرابش برای اولین بار روز تولدش، نبود کنارش که دست به سر و رویاش بکشد و ببوسدش و بگوید بهش که برای خودت مردی شدی مادر و او سرخ شود و بگوید اذیت نکن مامان! نمیدانم چندبار هی بغضش را خورد که نترکد و آخر هم ترکید…
راستی! امروز سردت نبود توی بهشت زهرا؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر