آیا می توان برای کسی همچون حسین شریعتمداری هم طلب خیر کرد؟
. ادامه راه سبز«ارس» به نقل از کلمه: سید علیرضا بهشتی شیرازی از مشاوران ارشد میر حسین موسوی به مناسبت عاشورای حسینی یادداشتی را در تفسیر زیارت عاشورا در اختیار سایت کلمه قرار داد.بهشتی شیرازی فردای عاشورا همراه جمع دیگری از مشاوران میر حسین موسوی بازداشت شد.به مناسبت اربعین حسینی این یادداشت مجددا در اختیار مخاطبین سایت کلمه قرار می گیرد.
«آیا ما را آن جوانمردی هست که برای آقای حسین شریعتمدار، برای آقای سعید مرتضوی، برای آقای سعیدعسکر، برای آقای رادان، برای آقای نقدی، برای آقای طائب، برای آقای ذوالنور، برای آقایان و خانمهایی که نمیشناسیم ولی میدانیم که میخواهند سر به تن ما نباشد صمیمانه و جدا خیر طلب کنیم؟ زیادهروی نمیکنم. آیا ما را آن همت هست که با هرکس یک سلام خشک و خالی به امام حسین (ع) داد سلم شویم؟زیارت عاشورا ما را به حکومت حق، ما را به چنین چیزی دعوت میکند»
در زمانهاى قرار گرفتهایم که دیوار همۀ خانهها دارد خراب مىشود. تا بیست سال پیش مىشد در اندرونی یک جور بود و در بیرونی جور دیگر، اما امروز نمىشود. یعنى کمکم ضرورتى براى این کار وجود ندارد. گویى ظهرعاشوراست؛ هرکس همان جورى است که هست. یا داریم به سمتى مىرویم که همه همانگونه باشند که در باطن هستند. محرم، این ماه همیشگی برای چنین روزی چه چیز ذخیره کرده است.
زیارت عاشورا یکی از این ذخیرههاست. این زیارت شاید به لحاظ ادبی به زیبایی دعای صباح یا دعای کمیل نباشد، اما یکی از مهمترین مدارک شیعه است. این زیارت به مانند لباس جنگ است؛ پر از اسرار، پر از نکتههایی که در بیحاشیگی و فرط ظهور پنهان شدهاند.
این زیارت با برشمردن نسبتهاى امام حسین (ع) آغاز مىشود. مرحوم شریعتى در فاطمه فاطمه است دوست دارد بزرگى و عظمت حضرت زهرا(س) را به خود ایشان نسبت دهد و نه انسابشان. ما شیعیان وجدانى اجمالی در مورد اهل بیت (ع) داریم که آنها واجد هر فضیلتى بودهاند. لذا هر چیزى را که خوب تشخیص مىدهیم به آنها هم نسبت میدهیم. یکى از برترىها اینست که شخص فضیلتش را ذاتاً احراز کند و نه به واسطه نسب. حضرت رسول (ص) نیز به فاطمه اطهر مىفرماید تا لب حوض کوثر را باید خودت بیایی. با این حال تقریباً در تمامى زیارتنامهها اشاره به انساب اهلبیت به چشم میخورد. علت چیست؟
سوال دوم؛ در زیارت عاشورا تأکید زیادى بر لعن کسانى شده است که ظلم براهل بیت (ع) را پایهگذارىکرد. به راستی آیا لعن و امر به لعن در شان بزرگوارانی چون امامان ماست؟ قطعا این لعنها بنا نیست منفعتی به آنان برساند. آنها گذشتند و درگذشتند. دیگر ناله و نفرین ما سودی برای خاندان پیامبر نخواهد داشت، یا خواهد داشت تنها اگر سودی برای خود ما داشته باشد. این لعنی که زیارت عاشورا ما را بدان میخواند، این لعنی که برای سود رساندن به اهل بیت نیست، معنایش چیست و چگونه میتواند ما را از ذخیرههای خود بهرهمند کند؟
لعن با سب فرق دارد. سب که همان ناسزاگویى باشد امر قبیحى است و لذا به خداوند نسبت پیدا نمىکند، در حالى که قرآن به کرات از لعن خداوند سخن گفته است. اللعن من الله ابعاد بسخطه. لعن از جانب خدا دور کردن از روی خشم است. سوال سوم؛ ما وقتى در زیارت عاشورا از خداوند میخواهیم کسانى را لعن کند دوری آنها از کجا مورد نظر ماست؟ قطعا از بارگاه الهی. اما این بارگاه کجاست؟
لا یسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المومن. زمین و آسمان گنجایش خداوند را ندارد و قلب بنده با ایمان گنجایش او را دارد.
گفت پیغمبر که حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مومن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب
من نگنجم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مومن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب
در زیارت عاشورا تصریح نشدهاست منظور از مؤسس ظلم بر اهل بیت کیست. جا دارد ما هم از امامان خویش پیشى نگیریم و به نام کسى تصریح نکنیم. زیرا هرکس از آنان سبقت گرفت از دین خارج شد. ما از خداوند میخواهیم صاحبان عملی یا صفتی را از بارگاه خود دور کند. سوال چهارم؛ آیا به هنگام چنین درخواستی نباید یک نگاه به جان و دل خویش بیندازیم؟ شاید این صفتها آنجا هم باشد. شاید ما میدان نداشتهایم که اینگونه مقدس به نظر میرسیم و الا چندان هم از ارتکاب آن شعبدهها ایمن نیستیم. لعن فرصتى است تا آن صفات را از دل خود که حریم خداوند است دور کنیم و بیرون برانیم.
«خوشا به حال کسی که پرداختن به عیوب خودش او را از توجه به عیب مردم باز دارد.» یعنی خوشا به حال کسی که در جهان بیرون دنبال شمر نگردد؛ در درون
بگردد. در بیرون اگر هم بگردد پیدا نمیکند. آن کسانی که در کربلا با حسین بن علی (ع) جنگیده بودند همه مردند . این کسانی را هم که امروز شمرها و عمرسعدهای زمانه نام میدهیم مطمئن نیستیم واقعا شایسته این نامها باشند. چه بسیار پیش میآید که مومن آیینه مومن میشود، به صورتی که افراد تصویر خود را در چهره برادرشان میبینند و به آن تف میکنند. ازمیان دشمنان اهلبیت (ع) تنها صفتها و خصلتهایی که از شمر شمر و ازعمرسعد عمرسعد ساختند باقیماندهاند؛ ما فقط با آنها میتوانیم مبارزه کنیم. آن صفتها اساس ظلم بر پیامبر و خاندانش را بنا گذاشتند.
آیا این جملات بیش از اندازه باطنگرایانه نیست؟ چرا هست، منتهی میبینم کسانی برای امام خود نامهها نوشتند، در آن نامهها قاعدتا به او سلام دادند و دشمنانش را لعن کردند، اما سرانجام از میانشان تنها کسانی که درجان با رذیلتها جنگیده بودند، برای حسین بن علی باقیماندند. شایدپیامبر اینجا را میدید زمانی که بر دروازه مدینه نشست و به کسانی که از
جنگ باز میگشتند گفت: «مرحبا به قومی که از جهاد اصغر بازگشتند و برآنها جهاد اکبر باقیمانده است؛ جهاد نفس». آری! کسانی که با دشمن بیرون میجنگند باید با دشمن درون هم جهاد کنند. سخن شاذی نمیگویم. میگویم کسی که خانهاش را جارو میزند خوبست همزمان کینهها را هم از حجره قلبش بیرون بریزد. میگویم اگر با آن چیزی که در سینهتان هست کاری ندارید چرا سینه میزنید؟ چرا ساق پایتان را محکم به لبه میز نمیزنید؟ درد آن که بیشتر است. چون حسین وجودی نازنین و تنها و داغدیده و تشنه و محاصره شده در سینههای ماست. نکند که هر وقت لب به سخن میگشاید غوغا کنیم تا صدایش را نشویم. این که گفتهاند هر زمینی کربلاست، یعنی زمین هر سینهای کربلاست، و الا در جهان بیرون هر سرزمین نام خاص خود را دارد. خوشا آن کربلایی که حسین در آن شکست نخورد.
نکته بسیار مهم بعدى در زیارت عاشورا اینست که از ما میخواهد از هم اکنون تا روز قیامت با هرکسى که با اهل بیت (ع) در مسالمت به سر مىبرد در صلح باشیم. به عبارت دیگر اگر با کسى بدترین کینه سیاسى یا خانوادگى یا قبیلهای را داریم همین که گفت «سلام بر حسین» ما باید حربههایمان را بیندازیم و با او سلم شویم؛ این چیزى است که زیارت عاشورا از ما مىخواهد. گویی سلام ما به امام حسین (ع) و یارانش بدون چنان سلامتى معنا نمىدهد. و این سلامت مهیا نمىشود مگر اینکه ما به جز یک علت، باعث دیگرى براى محبت در وجود خود نداشته باشیم، والا درگیرى پیش مىآید و سلام ما را خراب مىکند. شاید اگر علل دیگری براى دوستى وجود داشته باشد،خوب که آنها را ریشهیابى کنیم سر از صفات کسانی درآورد که دشمنان اهل بیتند. حتماً از چنان جایی سر در میآورد، والا نباید موجب کدورت شود.
ما نسبتها خاندان عصمت را با او مرتبا به یاد میآوریم، ما از مهاجرین وانصار گله میکنیم که چرا پس از پیامبر حساب اهل بیت (ع) را از رسول خدا جدا کردند، ولى به خود حق مىدهیم که حساب سیدالشهدا را از کسانى که یک سلام به او دادهاند جدا بدانیم. چه بسا آن صفتی که باید از خود دور کنیم همین است. آیا انصاف است که ما اینقدر براى امام حسین (ع) عزادارى کنیم و او را دوست بداریم، آن وقت او عذر برادرمان را بپذیرد، یا دعاى کسى را که از ما با لحن بد یاد کرده است آمین بگوید؟ آیا انصاف است که امام حسین آن کسى را که از ما نخرید و به ما نبخشید و ما را ترجیح نداد در حریم خویش راه دهد؟
یک روز زن عربى با جارىاش دعوا کرد. از او رنجید و به حرم حضرت عباس (ع) رفت. همان جا دم در حیاط ایستاد و گفت: ای ابوفاضل، آیا دیدى فلانى با من چه کرد؟ شوهرش را بکش، فرزندانش را جوانمرگ کن، خانهاش را آتش بزن، کودک ششماههاش را بگیر. به اینجا که رسید از شنیدن چنین جملهای از زبان خودش جا خورد. حضرت عباس بچه ششماهه را بکشد؟ او اگر نعوذ بالله جلاد دربار هم بود چنین دستوری را اجرا نمیکرد. لذا گفت حالا اگر بچه ششماههاش را نگرفتى هم نگرفتى.
آیا ما هم مثل آن زن عرب، یا مثل اهل مدینه در روزهای پس از رحلت رسول خدا، انتظار نداریم که خدا و اولیای او پیرو ما باشند؟ در مورد بسیارى از ما چنین شائبهاى هست. کى مىتوانیم ادعا کنیم که نیست؟ کی آن صفت موسس ظلم بر اهلبیت را از وجود خود دور کردهایم؟ شاید وقتى که به راحتى بتوانیم با کسى که یک سلام به آنها داد سلم شویم و کسى که ایشان را دوست داشت بدون شرط دوست بداریم – هرکس که مىخواهد باشد.
البته جملات کلیشهاى بسیارى هست که در اینجا مىتوان به عنوان اعتراض بیان کرد. آیا اگر کسى امام حسین را دوست داشت اما نماز نخواند و کارهاى خلاف کرد، حتی مال مردم را خورد یا در خیابان جوانهایشان را کتک زد، ما باید باز او را دوست داشته باشیم؟ بله! بلکه بیشتر از آن، باید یاریش هم بکنیم، زیرا فرمود حق برادر تو بر تو آن است که یاریش کنى، چه مظلوم باشد و چه ظالم. پرسید چگونه به ظالم کمک کنم؟ گفت با بازداشتن او از ظلم. با امر به معروف و نهی از منکر.
امر به معروف و نهی از منکر جز با دوست داشتن دیگران ممکن نیست. بلکه اگر کسی دیگری را دوست نداشته باشد به جای این کار امر به منکر میکند و از معروف باز میدارد. بزرگی میگفت در ایام پیش از انقلاب پیرمردی سرکوچه محلمان زنان بىحجاب را نهى از منکر مىکرد و من میدیدم که لذت او در این کار از زناکردن بیشتر است. قرآن نیز گفته است که یک گروه از شما باید امر به معروف و نهى از منکر کنند؛ این کار همه نیست. خیلىها هستند که نمىتوانند این وظیفه را درست به انجام برسانند، و به خلاف آنچه گفته میشود صرف دانستن احکام شرعی هرگز برای این منظور کافی نیست.
کسى مىتواند، کسی حق دارد امر به معروف و نهى از منکر کندکه این کار را از روى دلسوزی و دوستی انجام دهد. به عقل سلیم هم که مراجعه کنیم خواهیم دید تذکر دلسوزانه یک پدر یا پدر بزرگ به فرزندش اثری میگذارد که تذکرات خیابانی گشت ارشاد نمیگذارد. به قرآن هم که بازگردیم میبینیم پیش از آن که بگوید گروهی از مومنان باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، نعمت خداوند را به آنان یادآور میشود که چگونه با هم دشمن بودند و او میان دلهایشان الفت ایجاد کرد.
امام حسین (ع) برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. البته جایی در تاریخ ثبت نشده است که امام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا در مورد رعایت حجاب یا اموری شبیه آن با کسی گفتگو کرده باشد. در عوض آنچه در ظاهر مشاهده میشود قیام حسین بن علی برای بر پا کردن حکومت حق است. ازاینجا نتیجه گرفتهاند که جوهره و حقیقت و فایده حکومت حق امر به معروف و نهی از منکر است، منتهی آن امر به معروف و نهی از منکری که امام در وصیت خود به محمد حنفیه از آن یاد میکند از تصورات عامیانه ما نسبت به این واجب الهی بسیار متعالیتر است. ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لخلقان من خلق الله.
به راستی که امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از صفات الهی هستند. (خطبه ۱۵۶ نهجالبلاغه) شمهای مختصر از این حقیقت بلند در سال ۱۳۵۸ در ایران دیده شد. در یکی از بیانیههای مهندس موسوی اشاره شده است که در تابستان این سال کسانی که به عمرشان روزه نگرفته بودند ماه صیام را تجربه کردند و از این تجربه خود لذت بردند، حال آن که نه تبلیغات کرکننده و نه تحکمی از نوع گشت ارشاد در بین نبود، بلکه حسن ظن مردم نسبت به ماهیت حکومت نوتاسیس خود وجود آن را تبدیل به امر به معروف و نهی از منکر کرده بود. این یک شمه بود از آن چیزی که امام حسین (ع) برایش قیام کرد.
از هر جهت که نگاه کنید برپایی چنین حکومتی تنها از کسی و کسانی ساخته است که به راستی نسبت به یکایک خلق خدا دلسوز و خیرخواه باشند. به راستی دلسوز بودن یعنی چه؟ یعنی آن که حتی برای خائنان و رفیقان نیمهراه که دارند او و خاندانش را در بیابانی قفر تنها میگذارند خیر بخواهد و به آنها بگوید آنقدر دور شوید که صدای کمک خواستن مرا نشوید. آنگاه غم عمرسعد را هم بخورد.
به او بگوید تو این کار را نکن. او بگوید خانهام را خراب میکنند. بگوید من به جایش برایت خانه تهیه میکنم. دلسوز کسی است که به هنگام شهادت نگران شمر است. به او میگوید مرا نکش و این از آن جهت نیست که میخواهد زنده بماند. اگر شمر امام را نمیکشت دیگری میکشت، بلکه میخواهد شمر به این گناه دست نزند و برای هیچ، خود را به دامن عذاب نیفکند. آیا چنین کسی وقتی به سرای باقی برود عوض میشود؟ به نظرم بعید میرسد، تا جایی که آن عارف بزرگ کنار قبر امام حسین (ع) ایستاد و او را قسم داد که از شمر شفاعت نکند.
حکومت حق، حکومتی که خود وجودش امر به معروف و نهی از منکر میشود،حکومتی که از مشروعیت برخوردار است باید تا این حد نسبت به خلق خدا، نسبت به یکایک آنها، خیرخواه باشد. این نکتهای نیست که بیان آن نیاز به سند و مدرک و دلیل و حتی منطق داشته باشد؛ سند و مدرک آن در وجود همه ما موجود است. همه ما، بدانیم یا ندانیم، حکومتی را مشروع تلقی میکنیم که تا این حد نسبت به آحاد جامعه غمخوار باشد؛ پس از آن مابقی طرق کسب مشروعیت را ه هایی موقتی هستند.
مثلا مشروعیتی که از رای اکثریت به دست میآید امری کاملا ظاهری است، و الا حکومت هیتلر هم متکی به رای اکثریت بود، اما آیا مشروع بود؟ بدین ترتیب است که حکومتهایی کاملا مقتدر و متکی به رای اکثریت تنها با اثبات چند مورد کینهجویی و قساوت بیدلیل ارکانشان به تزلزل در میآید و به دست و پا میافتند. منظورم حکومتهای جهان سومی و ضعیف نیست؛ منظورم بزرگترین ابرقدرتهاست.
اگر مسئله حقوق بشر تا این حد در سیاست جهانی از اهمیت برخوردار شده است به این دلیل است. ما این مبحث را محملی تبلیغاتی میدانیم که قدرتهای جهانی با استفاده از آن بر حکومتهای مستقل فشار وارد میکنند، و در این ادعای خود اشتباه نمیکنیم. منتهی در تبلیغات اصلی طلایی وجود دارد که میگوید بدون داشتن زمینهای در فطرت هیچ پیامی قابل تبلیغ نیست. آن چیزی که مورد نظر ماست همین نکته آخر است؛ فطرت بشری حکومتی را مشروع میداند که به اندازه امام حسین (ع) برای خلق خدا – حتی برای شمر، حتی برای قاچاقچیان اسلحه و مواد مخدر، حتی برای گردانندگان خانههای فساد،حتی برای…. – خیرخواه باشد.
البته این خیرخواهی بدان معنا نیست که آنها را بالای مجلس بنشاند یا از مجازاتشان صرفنظر کند، اما حاکم حق کینهجویی از آنها را نیز ندارد. حاکم حق ندارد بازداشتگاه کهریزک درست کند، ولو آن که در آنجا از افراد شرور نگهداری کنند؛ چه رسد که مردم را با برچسبهایی از هم جدا کند و با برخی از آنها رفتاری مادون حقوق و شئون انسانی داشته باشد. وقتی به آنها اعتراض میکنی میگویند اینها یک مشت بیحجاب سرلختند، میگوید شما دیگر ضدانقلاب شدهاید، میگوید شما دیگرکافرید.
بلکه به هنگام زدن این حرفها منظورش جواب دادن به ایرادات شما نیست؛ او دارد به فطرت خودش که نسبت به این کارها معترض است پاسخ میگوید. دختر مردم را در خیابان چنان با کینه میزند که گویی او را انسانی همچون خود تلقی نمیکند. بعد بیشتر از آن که به دنبال افراد حامل اسلحه بگردد نگران است که مبادا کسی از این صحنهها تصویر برداشته باشد.
چرا؟ مگر قرار نیست به خاطر این کاری که انجام میدهد به بهشت برود؟ مگر بنا نیست زمانی که در قیامت دست و پایش به این اعمال شهادت میدهند سرش را بالا بگیرد و در نزد شهدا و صدیقین به کارنامه خود مباهات کند؟ نگران است زیرا از جایی که نمیداند کسی گواهی میدهد که چنین اعمالی و چنین روحیههایی مشروعیتزداست. به کار او کاری نداشته باشیم. «خوشا به حال کسی که پرداختن به عیوب خودش او را از توجه به عیب مردم باز میدارد.»
آیا ما را آن جوانمردی هست که برای آقای حسین شریعتمدار، برای آقای سعید مرتضوی، برای آقای سعیدعسکر، برای آقای رادان، برای آقای نقدی، برای آقای طائب، برای آقای ذوالنور، برای آقایان و خانمهایی که نمیشناسیم ولی میدانیم که میخواهند سر به تن ما نباشد صمیمانه و جدا خیر طلب کنیم؟ زیادهروی نمیکنم. آیا ما را آن همت هست که با هرکس یک سلام خشک و خالی به امام حسین (ع) داد سلم شویم؟
زیارت عاشورا ما را به حکومت حق، ما را به چنین چیزی دعوت میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر