بمناسبت روز خبرنگار:
شرمنده رهروی كه عمل بر مجاز كرد
شرمنده رهروی كه عمل بر مجاز كرد
. ادامه راه سبز(ارس): مصائب و فراز و فرودهای طاقت فرسای عرصه روزنامه نگاری و خبرنگاری در ایران ، دیر زمانی است كه رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است و حلقه را بر گرد فكر و عمل «حاملان اندیشه آگاهی» تنگتر ساخته است.
در بیانی جزئیتر، گسترش ساعت به ساعت سایه نگرانی از میزان تحمل انتقاد در سطح كلان، دشوار شدن كنار زدن لایههای غبار بر روی واژه تحسین شده «آگاهی» و دفاع از ایده «شهروند آگاهی محور» سبب شده تا اصحاب رسانه در ایران ترجیح دهند عطای «كنشگری» در این عرصه را بر لقای آن بخشیده و در بهترین حالت صفحات روزنامه و سایت خود را با گزارشهای « بینام » خبری یا تحلیلهای «بدون امضا» پر كنند.
اگر چه بر خلاف دورههای پیشین ، این بار از سرخوردگی در این حوزه اثری دیده نمیشود اما جهش صعودی ناامنی و برخورد غیر رسانهای و غیر سیاسی با روزنامهنگاران ، آنها را به نوعی سكوت ناگزیر در قبال وضع موجود رهنمون ساخته است.
آنهایی كه در روزهای پر شور و شعور پیش از انتخابات ریاست جمهوری توانستند به عنوان یكی از اقشار اثر گذار بر فضای جامعه ، شرایطی را پدید آورند كه روزگاری یك امر دست نیافتنی به شمار میرفت . آنها با تداوم پارادایم ها و مولفه های دوران اصلاحات در سطح جامعه ، شعار زندهباد مخالف من « رییس جمهور خاتمی » را در ایام تبلیغات آن انتخابات، متجلی یافتند . ناگفته پیداست كه خبرنگاران و روزنامهنگاران به عنوان پل ارتباطی میان حامیان اندیشه « خرد در روش » ، « مدارا در منش » و « منطق در گفتگو» با قشرهای مختلف جامعه ، تولیدات این گفتمان را به رغم برخی « بداخلاقیها » انتقال دادند و نتیجه این شد كه بدون كوچكترین برخورد یا تنش، طرفداران هر كاندیدا در سویی ایستادند و « مردم سالاری سازگار با دین » را تمرین كردند.
آنها با عزم خود مطالبه و پرسشگری را ترویج كرده و با بسط اطلاع رسانی درباره حقوق مردم در قانون اساسی، دغدغههای معیشتی ، فرهنگی و اجتماعی آنها را نیز در هیاهوی تخریب و وارونه نمایی این مولفههای جاری در روح انقلاب اسلامی در حد توان و امكان انعكاس دادند.
در این میان اگر چه صابران در برابر شرایط نابسامان اقتصادی رسانههای اصلاح طلب ، در چند سال گذشته هم با نارساییهای اقتصادی خرد كننده و در كنار آن، سفارشات عجیب و غریب درباره انتشار برخی مطالب – به ویژه در حوزه سیاسی – دست به گریبان بودهاند اما بی شك ، حوادث یك سال و نیم اخیر در این حوزه فاقد هیچ قرینهای در ایران پس از انقلاب است.
نیم نگاهی به فهرست هزینههای ریز و درشتی كه در این ایام بر فعالان رسانهای منتقد دولت - كه همواره بر فعالیت در چارچوب ساختار نظام پای فشردهاند – تحمیل شد، بیانگر این نكته قابل تامل است كه به رغم همه شعارها و خطابههای حمایت آمیز در رثای دفاع از گردش آزاد اطلاعات ، آنچه بر ته جوی مانده پیام های دیگری دارد.
شاید بسیاری با توجه به هزاران گفته ناصحان دلسوز و « صاحب كرامت » انقلاب و حسرت خوردن بابت نبود « نیم كردار» از سوی گروه هدف این « پندها » ، بیان نكات زیر را هم علیالسویه بدانند اما برای لبیك به ندای آنهایی كه « مهر سكوت بر لب نهادن » را چاره اصلاح امور نمیدانند ، بیان «قطراتی از دریا » ضروری است:
1-بالارفتن هزینه فعالیت سیاسی و به تبع آن فعالیت مطبوعاتی و رسانهای در ایران در چند سال اخیر و به ویژه در یك سال گذشته، سبب بر زمین نهاده شدن قلم بسیاری از روزنامهنگاران و خبرنگاران توانا شده است كه سرمایه رسانهای ایران به شمار میروند.
آنها در دوران اصلاحات و در بازه زمانی كه به « بهار ركن چهارم دموكراسی » مرسوم شد به مدد حمایتهای بیچشم داشت سید محمدخاتمی و اصلاح طلبان از گسترش فضای نقد و شفاف شدن مناسبات ، رشد كرده و بالیدند . در كوره محدودیتها و بی تحملیها ، آبدیده شدند و در 4 سال پس از دوران اصلاحات ، روش دیگری از زیست رسانهای را بر كوله بار تجربیات خود افزودند.
این سرمایه یا « خرد انباشته » هر چند با برخوردهای غیر رسانهای و تنبیههای گروهی كه رهاورد توقیف یك روزنامه یا فیلتر شدن یك سایت است بیگانه نبودند اما همانند بسیاری از فعالان سیاسی منصف ، هرگز باور این سطح از محدودیت را در ذهن نداشتند. نتیجه محتوم این روند ، كوچ ناگزیر برخی از تواناترین اعضای این جامعه كوچك به رسانههایی در خارج از مرزهاست كه به نظر میرسد مطلوب بسیاری از آنها هم نباشند.
2- اندیشیدن به گزینه « تغییر شغل » برای برخی دیگر از خبرنگاران و روزنامهنگاران ، یكی دیگر از ناچاریهای این روزگار است. «محاصره اقتصادی» برخی از رسانههای اصلاح طلب و حتی اصولگرایان منتقد در كنار كاهش چشم گیر حمایت های دولتی – كه در دوران اصلاحات تا یارانه فیلم و زینك هم افزایش یافته بود – یا به زمین گیر شدن آن رسانه منجر شده یا عقب افتادگی چند ماهه حقوق ناچیز روزنامهنگاری و به فراموشی سپرده شدن موضوعی به نام « حق التحریر » را در پی داشته است.
3- توقیف رسانه های منتقد یا اعلام « خاتمه فعالیت » كه نمونه آن در برخی روزنامهها دیده شد ، خوان هفتم پس از گذر از شش خوان پیشین است. توقیف ها در 14 ماه گذشته به گونهای بوده كه حتی محتاط ترین رسانههای اصلاحطلب را نیز در بر گرفته است. بر این اساس هر فرد عاقلی كه بخواهد برای آینده و زندگی شخصی خود برنامهریزی كند به شغلی جز خبرنگاری و روزنامهنگاری خواهد اندیشید. البته این اصل نیز مانند سایر اصول شامل حال اصحاب برخی رسانهها نشده و اتفاقا آنها در این حوزه، از درآمد و ثبات خوبی برخوردار هستند.
4- تلخیهای دوره اخیر محدود به اتفاقات « تجربه شده » نبود . این مساله بارها مورد بحث قرار گرفته كه رسانههای سیاسی در ایران به دلیل نهادینه نشدن تحزب - همانند برخی تشكلهای صنفی - جور فقدان كار حزبی را كشیدهاند . به هر تقدیر چه آن دسته از روزنامه نگاران كه به سبب سبقه سیاسی، ابتدا یك فعال حزبی و سپس روزنامهنگار به شمار میرفتند و چه آنهایی كه پس از حضور در رسانهها و قرار گرفتن در مسیر اكتساب و انتقال آگاهی، به برخی فعالیتهای سیاسی نیز تمایل پیدا كردهاند در وقایع اخیر به یك میزان هزینه پرداخت كردند. آگاهان امر اما ، تمایل به فعالیت سیاسی رسمی را نه تنها یك عامل تهدید كننده نپنداشتهاند بلكه استقبال ساخت رسمی قدرت از آن را به سود یكپارچهسازی ملی ارزیابی می كنند . اینكه « كشش سیستمی » و توانایی مدیریت همه خواستهها و صداهای درون یك نظام ، هنری قابل تحسین است ، بارها از سوی دلسوزان كشور یادآوری شده است اما به نظر نمیرسد ، پذیرش لازم از آن اتفاق صورت گرفته باشد.
5- این مجال ، فرصتی نیز برای برگزاری «یادمان » یك روزنامه است. گزافه نیست اگر مدعی شویم توقیف روزنامه با قدمت «اعتماد» اگر چه باید در كنار رخداد اتفاق مشابه برای سایر رسانههای اصلاح طلب توقیف شده مورد واكاوی قرار گیرد اما با توجه به شیوه عمل حرفهای و لحاظ كردن همه دغدغه های اعلام شده و نشده پس از انتخابات ، نیازمند نگاهی متفاوت نیز هست. صرف نظر از این نكته ، توقیف روزنامه ای كه در انتشار اخبار، مشی سیاسی را به كناری نهاده و جریان موسوم به اصولگرا نیز علاقه مند به انتشار نوشتهها یا گفتگوهای خود در آن بودند تاسف آور است.
نگارنده به عنوان كوچكترین عضو فكری و سنی گروه سیاسی اعتماد، از یكایك همكاران توانمند خود در این گروه « كم نظیر » و سایر اساتید خود در آن بسیار آموختم . برخی از تواناترین همكاران من در آن گروه ، هنوز امكان كار دوباره نیافتهاند.
سئوالی كه می ماند این است كه آسیبهای غیر قابل محاسبه مادی و معنوی عدم حضور آنها در فضای رسانه ای كشور و به خطر افتادن امنیت نقد و انتقاد در چارچوب های قانونی ، چگونه قابل جبران خواهد بود؟
این نكته اما رشك برانگیز است كه به رغم همه این فراز و فرودها ، آنها همچنان بر این بیت از غزل حضرت لسان الغیب پای میفشارند كه :
در بیانی جزئیتر، گسترش ساعت به ساعت سایه نگرانی از میزان تحمل انتقاد در سطح كلان، دشوار شدن كنار زدن لایههای غبار بر روی واژه تحسین شده «آگاهی» و دفاع از ایده «شهروند آگاهی محور» سبب شده تا اصحاب رسانه در ایران ترجیح دهند عطای «كنشگری» در این عرصه را بر لقای آن بخشیده و در بهترین حالت صفحات روزنامه و سایت خود را با گزارشهای « بینام » خبری یا تحلیلهای «بدون امضا» پر كنند.
اگر چه بر خلاف دورههای پیشین ، این بار از سرخوردگی در این حوزه اثری دیده نمیشود اما جهش صعودی ناامنی و برخورد غیر رسانهای و غیر سیاسی با روزنامهنگاران ، آنها را به نوعی سكوت ناگزیر در قبال وضع موجود رهنمون ساخته است.
آنهایی كه در روزهای پر شور و شعور پیش از انتخابات ریاست جمهوری توانستند به عنوان یكی از اقشار اثر گذار بر فضای جامعه ، شرایطی را پدید آورند كه روزگاری یك امر دست نیافتنی به شمار میرفت . آنها با تداوم پارادایم ها و مولفه های دوران اصلاحات در سطح جامعه ، شعار زندهباد مخالف من « رییس جمهور خاتمی » را در ایام تبلیغات آن انتخابات، متجلی یافتند . ناگفته پیداست كه خبرنگاران و روزنامهنگاران به عنوان پل ارتباطی میان حامیان اندیشه « خرد در روش » ، « مدارا در منش » و « منطق در گفتگو» با قشرهای مختلف جامعه ، تولیدات این گفتمان را به رغم برخی « بداخلاقیها » انتقال دادند و نتیجه این شد كه بدون كوچكترین برخورد یا تنش، طرفداران هر كاندیدا در سویی ایستادند و « مردم سالاری سازگار با دین » را تمرین كردند.
آنها با عزم خود مطالبه و پرسشگری را ترویج كرده و با بسط اطلاع رسانی درباره حقوق مردم در قانون اساسی، دغدغههای معیشتی ، فرهنگی و اجتماعی آنها را نیز در هیاهوی تخریب و وارونه نمایی این مولفههای جاری در روح انقلاب اسلامی در حد توان و امكان انعكاس دادند.
در این میان اگر چه صابران در برابر شرایط نابسامان اقتصادی رسانههای اصلاح طلب ، در چند سال گذشته هم با نارساییهای اقتصادی خرد كننده و در كنار آن، سفارشات عجیب و غریب درباره انتشار برخی مطالب – به ویژه در حوزه سیاسی – دست به گریبان بودهاند اما بی شك ، حوادث یك سال و نیم اخیر در این حوزه فاقد هیچ قرینهای در ایران پس از انقلاب است.
نیم نگاهی به فهرست هزینههای ریز و درشتی كه در این ایام بر فعالان رسانهای منتقد دولت - كه همواره بر فعالیت در چارچوب ساختار نظام پای فشردهاند – تحمیل شد، بیانگر این نكته قابل تامل است كه به رغم همه شعارها و خطابههای حمایت آمیز در رثای دفاع از گردش آزاد اطلاعات ، آنچه بر ته جوی مانده پیام های دیگری دارد.
شاید بسیاری با توجه به هزاران گفته ناصحان دلسوز و « صاحب كرامت » انقلاب و حسرت خوردن بابت نبود « نیم كردار» از سوی گروه هدف این « پندها » ، بیان نكات زیر را هم علیالسویه بدانند اما برای لبیك به ندای آنهایی كه « مهر سكوت بر لب نهادن » را چاره اصلاح امور نمیدانند ، بیان «قطراتی از دریا » ضروری است:
1-بالارفتن هزینه فعالیت سیاسی و به تبع آن فعالیت مطبوعاتی و رسانهای در ایران در چند سال اخیر و به ویژه در یك سال گذشته، سبب بر زمین نهاده شدن قلم بسیاری از روزنامهنگاران و خبرنگاران توانا شده است كه سرمایه رسانهای ایران به شمار میروند.
آنها در دوران اصلاحات و در بازه زمانی كه به « بهار ركن چهارم دموكراسی » مرسوم شد به مدد حمایتهای بیچشم داشت سید محمدخاتمی و اصلاح طلبان از گسترش فضای نقد و شفاف شدن مناسبات ، رشد كرده و بالیدند . در كوره محدودیتها و بی تحملیها ، آبدیده شدند و در 4 سال پس از دوران اصلاحات ، روش دیگری از زیست رسانهای را بر كوله بار تجربیات خود افزودند.
این سرمایه یا « خرد انباشته » هر چند با برخوردهای غیر رسانهای و تنبیههای گروهی كه رهاورد توقیف یك روزنامه یا فیلتر شدن یك سایت است بیگانه نبودند اما همانند بسیاری از فعالان سیاسی منصف ، هرگز باور این سطح از محدودیت را در ذهن نداشتند. نتیجه محتوم این روند ، كوچ ناگزیر برخی از تواناترین اعضای این جامعه كوچك به رسانههایی در خارج از مرزهاست كه به نظر میرسد مطلوب بسیاری از آنها هم نباشند.
2- اندیشیدن به گزینه « تغییر شغل » برای برخی دیگر از خبرنگاران و روزنامهنگاران ، یكی دیگر از ناچاریهای این روزگار است. «محاصره اقتصادی» برخی از رسانههای اصلاح طلب و حتی اصولگرایان منتقد در كنار كاهش چشم گیر حمایت های دولتی – كه در دوران اصلاحات تا یارانه فیلم و زینك هم افزایش یافته بود – یا به زمین گیر شدن آن رسانه منجر شده یا عقب افتادگی چند ماهه حقوق ناچیز روزنامهنگاری و به فراموشی سپرده شدن موضوعی به نام « حق التحریر » را در پی داشته است.
3- توقیف رسانه های منتقد یا اعلام « خاتمه فعالیت » كه نمونه آن در برخی روزنامهها دیده شد ، خوان هفتم پس از گذر از شش خوان پیشین است. توقیف ها در 14 ماه گذشته به گونهای بوده كه حتی محتاط ترین رسانههای اصلاحطلب را نیز در بر گرفته است. بر این اساس هر فرد عاقلی كه بخواهد برای آینده و زندگی شخصی خود برنامهریزی كند به شغلی جز خبرنگاری و روزنامهنگاری خواهد اندیشید. البته این اصل نیز مانند سایر اصول شامل حال اصحاب برخی رسانهها نشده و اتفاقا آنها در این حوزه، از درآمد و ثبات خوبی برخوردار هستند.
4- تلخیهای دوره اخیر محدود به اتفاقات « تجربه شده » نبود . این مساله بارها مورد بحث قرار گرفته كه رسانههای سیاسی در ایران به دلیل نهادینه نشدن تحزب - همانند برخی تشكلهای صنفی - جور فقدان كار حزبی را كشیدهاند . به هر تقدیر چه آن دسته از روزنامه نگاران كه به سبب سبقه سیاسی، ابتدا یك فعال حزبی و سپس روزنامهنگار به شمار میرفتند و چه آنهایی كه پس از حضور در رسانهها و قرار گرفتن در مسیر اكتساب و انتقال آگاهی، به برخی فعالیتهای سیاسی نیز تمایل پیدا كردهاند در وقایع اخیر به یك میزان هزینه پرداخت كردند. آگاهان امر اما ، تمایل به فعالیت سیاسی رسمی را نه تنها یك عامل تهدید كننده نپنداشتهاند بلكه استقبال ساخت رسمی قدرت از آن را به سود یكپارچهسازی ملی ارزیابی می كنند . اینكه « كشش سیستمی » و توانایی مدیریت همه خواستهها و صداهای درون یك نظام ، هنری قابل تحسین است ، بارها از سوی دلسوزان كشور یادآوری شده است اما به نظر نمیرسد ، پذیرش لازم از آن اتفاق صورت گرفته باشد.
5- این مجال ، فرصتی نیز برای برگزاری «یادمان » یك روزنامه است. گزافه نیست اگر مدعی شویم توقیف روزنامه با قدمت «اعتماد» اگر چه باید در كنار رخداد اتفاق مشابه برای سایر رسانههای اصلاح طلب توقیف شده مورد واكاوی قرار گیرد اما با توجه به شیوه عمل حرفهای و لحاظ كردن همه دغدغه های اعلام شده و نشده پس از انتخابات ، نیازمند نگاهی متفاوت نیز هست. صرف نظر از این نكته ، توقیف روزنامه ای كه در انتشار اخبار، مشی سیاسی را به كناری نهاده و جریان موسوم به اصولگرا نیز علاقه مند به انتشار نوشتهها یا گفتگوهای خود در آن بودند تاسف آور است.
نگارنده به عنوان كوچكترین عضو فكری و سنی گروه سیاسی اعتماد، از یكایك همكاران توانمند خود در این گروه « كم نظیر » و سایر اساتید خود در آن بسیار آموختم . برخی از تواناترین همكاران من در آن گروه ، هنوز امكان كار دوباره نیافتهاند.
سئوالی كه می ماند این است كه آسیبهای غیر قابل محاسبه مادی و معنوی عدم حضور آنها در فضای رسانه ای كشور و به خطر افتادن امنیت نقد و انتقاد در چارچوب های قانونی ، چگونه قابل جبران خواهد بود؟
این نكته اما رشك برانگیز است كه به رغم همه این فراز و فرودها ، آنها همچنان بر این بیت از غزل حضرت لسان الغیب پای میفشارند كه :
فردا كه پیشگاه حقیقت شود پدید --------- شرمنده رهروی كه عمل بر مجاز كرد
حامد طبیبی، خبرنگار سیاسی روزنامه توقیف شده اعتماد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر