بر محسن صفایی فراهانی در این سالها چه گذشت؟
. ادامه راه سبز(ارس): عفت خطیبی، همسرمحسن صفاییفراهانی؛ ماه مبارك رمضان آغاز شده ولی همسر من پای سفره افطارخانواده نیست و «روزه» خود را در زندان و تنهایی میگشاید. او اكنون پس از 5 دهه خدمت به كشور باید ماه مبارك رمضان را نه در كنار خانواده كه در زندان بگذراند و اینگونه به روزهایی فكر كند كه شبانه روز خود را در راه خدمت به كشور صرف میكرد. او در تمام ایام زندگی روزهای سخت را پشت سرگذاشت و حتی لحظهای اعتراض و شكوائیه نكرده چرا كه ایمان داشت برای كشور و مردم خدمت میكند و در چنین آرمانی جایی برای اعتراض نیست.
در ماه مبارک رمضان نه تنها زندانی سیاسی آزاد نشد که محسن هم روانه زندان شد تا سفره افطار زندانیان سیاسی میزبان او هم باشد.
عجیب است. برخی مواقع فكر میكنم كه با او دشمنی و عداوتی دارند كه چنین میكنند. مگر او طی سالهای حضورش در وزارت صنایع سنگین در ایام سخت جنگ، سالهای سازندگی در وزارت نیرو، مجلس ششم،فدراسیون فوتبال و وزارت اموراقتصادی و داریی، كاری به غیر از خدمت كردهبود كه امروز دیوارهای سرد زندان پاداشش شدهاست. امروز به نظرم میرسد كه دشمنی با او به انتخابات دهم ریاست جمهوری هم مربوط نمیشود.
از قبل هم خیلی تلاش كرده بودند كه محسن را بشكنند ولی او ایستاده بود. خیلی تلاش كردند تا هنگامی كه از شركت «مپنا» رفت برای او مدركی بسازند و آبروی سالهای مدیریتش را بریزند ولی به لطف خدمت صادقانه او چنین نشد و تحقیقات یك ساله سازمان بازرسی كشور نشان داد كه او تا چه اندازه در كارش سلامت داشتهاست. این پایان داستان نبود. او به فدراسیون فوتبال كه رفت تنها دفتری متروك را تحویل گرفت ولی برای فدارسیون درآمدسازی كرد و باشگاههای فوتبال را به مرحلهای رساند تا قدری از زیربار بوجه دولتی بیرون بیاییند. این اقدام او هم ولی بیجواب نماند. بازهم تلاش كردند تا شاید مدركی و دلیلی برای متهم ساختن او پیدا كنند ولی بازهم نشد. سازمان بازرسی مامور شدهبود تا حسابهای فدارسیون را بررسی كند بلكه دلیلی برای اتهامزنی به او پیدا كنند ولی تیر آنان به سنگ خورد. استفلال فدارسیون فوتبال مدیون تلاش ایشان بود ولی پاداش این همه خدمت...
شاید برای آنها غیرقابل باوراست كه مدیرانی با اتكاء به توان خود و با سلامت اقتصادی هم وجود دارند. داستان روزهای مدیرت او را همه میدانند و خودش نیز راضی به بازگویی نیست چراكه خدمت را وظیفه خود میدانست و منتی هم بركسی نداشت. این راه و آرمان او بود و هست.
در این چند ماه هم كه از زندان به مرخصی آمد بازهم او را رها نكردند. یك نهاد دستور كتبی و صریح داده بود كه تمامی دستگاههای اجرایی كشور قرار دادهای خود را با شركتی كه او تنها سهامداری كوچك در آن بود، فسخ كنند. این اتفاق در حالی رخ میداد كه او تنها یك سهامدار جزء در آن شركت بود و چنین اتفاقی محسن را آزار میداد چراكه او میدید دیگرانی تنها به اتهام همراهی با او تاوان میدهند.
حتی دستور دادند آنها را در لیست سیاه قرار دهید درحالی كه در آن مجموعه بیش از 800 نفر كارگر و كارمند مشغول فعالیت بودند. برای آنها مهم نبود كه كارگران سیاسی نیستند، مهم نبود كه خیل بیكاران كشور اضافه میشود. مهم این بود كه ایشان را در تنگنا قرار دهند. در این ماههای اخیر روزانه 16 قرص اعصاب مصرف میكرد ولی بازهم ایستاده بود و مقاومت میكرد تا اینكه به بهانه شكایت از سردار مشفق به او گفتند یا شكایت را پس بگیر یا برو زندان و ایشان زندان را پذیرفت. او بازهم خواهد ایستاد.
در ماه مبارک رمضان نه تنها زندانی سیاسی آزاد نشد که محسن هم روانه زندان شد تا سفره افطار زندانیان سیاسی میزبان او هم باشد.
عجیب است. برخی مواقع فكر میكنم كه با او دشمنی و عداوتی دارند كه چنین میكنند. مگر او طی سالهای حضورش در وزارت صنایع سنگین در ایام سخت جنگ، سالهای سازندگی در وزارت نیرو، مجلس ششم،فدراسیون فوتبال و وزارت اموراقتصادی و داریی، كاری به غیر از خدمت كردهبود كه امروز دیوارهای سرد زندان پاداشش شدهاست. امروز به نظرم میرسد كه دشمنی با او به انتخابات دهم ریاست جمهوری هم مربوط نمیشود.
از قبل هم خیلی تلاش كرده بودند كه محسن را بشكنند ولی او ایستاده بود. خیلی تلاش كردند تا هنگامی كه از شركت «مپنا» رفت برای او مدركی بسازند و آبروی سالهای مدیریتش را بریزند ولی به لطف خدمت صادقانه او چنین نشد و تحقیقات یك ساله سازمان بازرسی كشور نشان داد كه او تا چه اندازه در كارش سلامت داشتهاست. این پایان داستان نبود. او به فدراسیون فوتبال كه رفت تنها دفتری متروك را تحویل گرفت ولی برای فدارسیون درآمدسازی كرد و باشگاههای فوتبال را به مرحلهای رساند تا قدری از زیربار بوجه دولتی بیرون بیاییند. این اقدام او هم ولی بیجواب نماند. بازهم تلاش كردند تا شاید مدركی و دلیلی برای متهم ساختن او پیدا كنند ولی بازهم نشد. سازمان بازرسی مامور شدهبود تا حسابهای فدارسیون را بررسی كند بلكه دلیلی برای اتهامزنی به او پیدا كنند ولی تیر آنان به سنگ خورد. استفلال فدارسیون فوتبال مدیون تلاش ایشان بود ولی پاداش این همه خدمت...
شاید برای آنها غیرقابل باوراست كه مدیرانی با اتكاء به توان خود و با سلامت اقتصادی هم وجود دارند. داستان روزهای مدیرت او را همه میدانند و خودش نیز راضی به بازگویی نیست چراكه خدمت را وظیفه خود میدانست و منتی هم بركسی نداشت. این راه و آرمان او بود و هست.
در این چند ماه هم كه از زندان به مرخصی آمد بازهم او را رها نكردند. یك نهاد دستور كتبی و صریح داده بود كه تمامی دستگاههای اجرایی كشور قرار دادهای خود را با شركتی كه او تنها سهامداری كوچك در آن بود، فسخ كنند. این اتفاق در حالی رخ میداد كه او تنها یك سهامدار جزء در آن شركت بود و چنین اتفاقی محسن را آزار میداد چراكه او میدید دیگرانی تنها به اتهام همراهی با او تاوان میدهند.
حتی دستور دادند آنها را در لیست سیاه قرار دهید درحالی كه در آن مجموعه بیش از 800 نفر كارگر و كارمند مشغول فعالیت بودند. برای آنها مهم نبود كه كارگران سیاسی نیستند، مهم نبود كه خیل بیكاران كشور اضافه میشود. مهم این بود كه ایشان را در تنگنا قرار دهند. در این ماههای اخیر روزانه 16 قرص اعصاب مصرف میكرد ولی بازهم ایستاده بود و مقاومت میكرد تا اینكه به بهانه شكایت از سردار مشفق به او گفتند یا شكایت را پس بگیر یا برو زندان و ایشان زندان را پذیرفت. او بازهم خواهد ایستاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر