سید مصطفی تاجزاده در ملاقات کابینی مطرح کرد:
محدود کردن رشته های علوم انسانی روش های استالین را در اذهان زنده می کند
محدود کردن رشته های علوم انسانی روش های استالین را در اذهان زنده می کند
. ادامه راه سبز(ارس): سید مصطفی تاج زاده در آخرین ملاقات کابینی با همسرش نکات مهمی را مطرح کرد. او که علیرغم ادعای هتل دانستن زندان ها توسط رئیس سازمان زندان ها کماکان همراه با محمد نوری زاد پس از ۷۳ روز در قرنطینه اوین نگه داری می شود که فاقد استانداردهای لازم است گفت: «درحقیقت تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند و در این توهم به سر می برند که دانشگاه به طور اعم و این رشته ها به طور اخص نسل جوان و فرهیخته را منتقد اسلام تحمیلی- تکفیری و معترض نسبت به وضع موجود و سیاست های کشور بار می آورد.»
وي همچنين تاكيد نمود: «محکومیت این اقدام غیر ملی و ضد علمی و طالبانی، که روش های استالین را در اذهان زنده می کند که علوم انسانی را علوم بورژوایی می خواند و در راه ترویج آن در شوروی موانع زیادی ایجاد می کرد، توسط همه فرهیختگان بویژه دانشگاهیان لازم است تا اقتداگرایان ایرانی نتوانند گام های جدیدی در زمینه محدود کردن دانشگاه و دانشگاهیان بردارند. روشن است هر زمان که انحصار طلبان تصمیم به بررسی ملی موضوع علوم انسانی و جایگاه آن در کشور بگیرند، از همکاری همه صاحبنظران بهره مند خواهند شد. اما مادام که هدفشان خاموش کردن شعله این علوم باشد، برای ما راهی جز افشای این روند و اقدام خطرناک باقی نمی ماند.» به گزارش کلمه متن سخنان او به شرح زیر است:
تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند
همواره گفته ام آقای مصباح و مریدانش نهاد دانشگاه را پدیده ای غربی و مضر به حال دین و میهن می دانند که نقشی جز سست کردن مبانی اعتقادی دانشجویان ایفا نمی کنند. به همین دلیل همواره خواهان تعطیل شدن این نهاد آزادی خواه و عدالت طلب بوده اند اما چون جرأت و قدرت تعطیلی دانشگاه را ندارند و نیاز کشور به فارغ التحصیلان فنی و پزشکی و غیره جدی تر از آن است که بتوانند آن را نادیده بگیرند و خود نیز از تربیت چنین متخصصانی عاجزند، مجبورند دانشگاه را چون خار در چشم تحمل کنند. در عین حال پس از کودتای انتخاباتی 88 و از میدان به در کردن اکثر قریب به اتفاق رسانه ها و تریبون های مستقل و منتقد و سرکوب منتقدان تک صدایی شدن جامعه و حکومت، فرصت را مناسب دیدندکه به سراغ علوم انسانی بروند. ظاهر مسئله تلاش برای اسلامی کردن این علوم است اما باطن آن تعطیلی تمام رشته هاست. درحقیقت تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند و در این توهم به سر می برند که دانشگاه به طور اعم و این رشته ها به طور اخص نسل جوان و فرهیخته را منتقد اسلام تحمیلی- تکفیری و معترض نسبت به وضع موجود و سیاست های کشور بار می آورد. غافل از آن که بی برنامگی، روزمرگی، فساد، خویشاوندسالاری و در یک کلام بی کفایتی در اداره امور، موجب اعتراض اکثریت قاطع مردم شده است و انتقادها اختصاص به دانشگاه ها یا دانشجویان علوم انسانی ندارد. جالب آن که اقتدارگراها اخیراً به نقض حقوق بشر در کانادا و آمریکا و فرانسه اعتراض کرده اند و همزمان درصددند رشته حقوق بشر را در ایران تعطیل کنند و به احتمال زیاد اولین رشته ای که از رشته های علوم انسانی تعطیل خواهد شد همین رشته حقوق بشر است. محکومیت این اقدام غیر ملی و ضد علمی و طالبانی، که روش های استالین را در اذهان زنده می کند که علوم انسانی را علوم بورژوایی می خواند و در راه ترویج آن در شوروی موانع زیادی ایجاد می کرد، توسط همه فرهیختگان بویژه دانشگاهیان لازم است تا اقتداگرایان ایرانی نتوانند گام های جدیدی در زمینه محدود کردن دانشگاه و دانشگاهیان بردارند. روشن است هر زمان که انحصار طلبان تصمیم به بررسی ملی موضوع علوم انسانی و جایگاه آن در کشور بگیرند، از همکاری همه صاحبنظران بهره مند خواهند شد. اما مادام که هدفشان خاموش کردن شعله این علوم باشد، برای ما راهی جز افشای این روند و اقدام خطرناک باقی نمی ماند.
حکومت که از سایه خود نیز می ترسد و مانند یک اقلیت نگران و بدون آینده رفتار می کند
در زمانی که محمدرضا شاه از رسیدن ایران به دروازه های تمدن بزرگ سخن می گفت و این که دشمن به زودی پنجمین قدرت بزرگ جهان خواهد شد. رهبر فقید انقلاب خطاب به او گفت با همه ادعاها تو قدرت آزادی دادن نداری ورژیم ستم شاهی نیز واقعاً فاقد چنین قدرتی بود. امروز با کمال تأسف باید خطاب به جناح حاکم گفت که شما نیز با همه ادعاهای خود در زمینه متکی بودن به حمایت اکثریت مردم و آگاه بودن آنان نه تنها از منتقدان حکومت که از سایه خود نیز می ترسید و مانند یک اقلیت نگران و بدون آینده رفتار می کنید. به باور من اگر واقعاً معتقدیم منتقدان ما خس و خاشاکی بیش نیستند، تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند باید به آنها اجازه فعالیت آزاد و برگزاری اجتماعات مردمی بدهیم تا پایگاه و وزن شان برخود و دیگران مشخص شود. اگر ما مردم را بصیر می دانیم چرا همه تریبون های منتقد خود را تعطیل می کنیم و لاف اتکای خود به پشتیبانی اکثریت را با گاف سانسور افشا می سازیم؟ بصیرت را چه نسبتی با سانسور و بگیر و ببند است؟ کدام حکومتی را در جهان سراغ داریم که حامیان خود را اکثریت مردم بداند اما از رقابت آزاد انتخاباتی با اقلیت در هراس باشد؟ تا آنجا که من مطلعم نه تنها در تاریخ ایران بلکه در بین کشورهای جهان هیچ حکومتی نیست که مقاماتش این میزان در سخنرانی های خود مردم را آگاه و وفادار و رشید بخواند و درعین حال با آنان چنان رفتار کند که گویی صغیرترین و ناآگاه ترین مردم جهانند. چرا ما باید برای همه کشورهای جهان جز مردم خود خواهان برگزاری آزاد و قانونی انتخابات باشیم و چرا به حاکمیت تک صدایی در جهان اعتراض می کنیم ولی آن را در کشور خود ضروری می دانیم، چرا حق اعتراض مردم را در همه جا به رسمیت می شناسیم جز برای خودمان؟ اگر ما که قدرت حاکم هستیم دارای اعتماد به نفسیم و به بصیرت ملت ایران اعتماد داریم، باید پرچم دار فعالیت آزاد و سازمان یافته منتقدان باشیم نه این که پس از تعطیلی مطبوعات به سراغ انحلال احزاب برویم که به نظر من انحلال احزاب مقدمه نامیمون انتخابات آینده است. چنین رفتاری به معنای آن است که جناح حاکم می داند اگر انتخابات آزاد برگزار شود، نامزدهایش شکست می خورند و اگر انتخابات را نمایشی برگزار کند، رسوا می شود پس درصدد برآمده که با انحلال احزاب اصلی منتقد، وجهه قانونی به رد صلاحیت های نامزدهای محبوب بدهد. به هر حال سخن امام راحل را به همه و به خودمان یادآوری می کنم که نشانه قوی بودن و اعتماد به نفس داشتن ونیز اعتماد داشتن به ملت آزادی دادن به منتقدان است وگرنه هیچکس سانسور و انحلال و سرکوب را نشانه اعتماد به نفس و قدرت حکومت نمی خواند.
آقایان به این نتیجه رسیده اند که باید در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند
یک بار دیگر مشاهده کردیم که افراط به تفریط انجامید و دولت امام زمانی استاد مصباح به جای اسلام ناب و فقاهتی مدافع و مروج «مکتب ایرانی» و اخیراً «اسلام ایرانی» شده است. واقعاً که جای درس آموزی و البته تأسف است که چگونه آقای احمدی نژاد پس از سردادن شعارهای تند غرب ستیزانه انحرافی ترین و خطرناک ترین ادعای آن دسته از مستشرقان مغرض را درباره اسلام پذیرفته مبنی بر این که تشیع، «اسلام ایرانی» است و ترویج آن وظیفه حکومت ایران است.
آقای احمدی نژاد درک نمی کند که با پذیرش تز اسلام ایرانی عملاً اعلام می کند که تشیع اصالت و حقانیت ندارد و همچنان که مستشرقان مذکور ادعا کرده اند ایرانیان برای مقابله با سلطه اعراب و نفی خلافت اسلامی تشیع و یا اسلام ایرانی را اختراع کرده اند با وجود این که آقای احمدی نژاد ابعاد این سخنان انحرافی را درک نمی کند اما علت بیان آن کاملاً سیاسی است. آقایان به این نتیجه رسیده اند و آن را در جلسات خصوصی خود اعلام می کندد که برای مقابله با رقبای اصولگرای خود در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند بویژه آن که نظرسنجی ها نشان می دهد که آنان دیگر نمی توانند با شعارهای اقتصادی وارد میدان شوند. به هر حال از دولتی که بدون کمترین توجیه و فقط با هتاکی نسبت به منتقدان، سیاست خود را از «تثبیت قیمت ها» به نقطه مقابل آن یعنی «حذف یارانه ها» تبدیل کرد و ثابت نمود که بی اصول ترین دولت بعد از مشروطه است، انتظاری نیست. به معدود آخوندهای درباری و مجیزگو نیز که حقوق یا پست می گیرند تا این شعار را جا بیاندازند که «مخالف احمدی مخالف رهبر است مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» و نیز به مداحانی که به بهای طرح شدن شان در کانون های خاص و ازجمله در صداو سیما کاری جز تهمت زدن و اهانت کردن به منتقدان حکومت بی کفایت تمامیت خواه ندارند، امیدی نیست. اما این انتظار هست که مرجعیت آگاه و روحانیت آزاد تشیع در برابر این انحراف ساکت ننشینند و اجازه ندهند نامحرمان انقلاب، نظام و اسلام را از مسیر خود منحرف کنند.
بیگانه ستیزی استبدادطلبانه در ایران جایی ندارد
دیدگاه ما درباره دولت های سلطه گر همان است که اکثر قاطع ایرانیان در نهضت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی از آن حمایت کردند. یعنی مخالفت هم زمان با سلطه خارجی و استبداد داخلی. مهم نیست این دولت سلطه گر خارجی انگلیس باشد یا شوروی یا آمریکا و این که استبداد به نام سکولاریسم به مردم ایران تحمیل شود یا به نام اسلام. ما با هر نوع استعمار و استبداد مخالفیم بنابراین نه موضع کسانی را که به بهانه یا دلیل مبارزه با استبداد دینی، توجیه گر دخالت اجنبی در ایران می شوند و مبلغ حضور و در واقع سلطه آنان در ایران هستند، تأیید می کنیم و نه با اشخاص و گروهی موافقیم که به بهانه یا دلیل مبارزه و مقاومت در برابر دولت آمریکا و اسرائیل سعی در تحمیل استبداد و انسداد در کشور دارند و برای استمرار قدرت و منافع خود حقوق هم وطنان خویش را نقض می کنند. راه جنبش سبز راه اکثریت قاطع ایرانیان در یک صد سال گذشته است. یعنی تلاش برای تحقق ایران مستقل، آباد، آزاد و مرفه. رسیدن به این آرمان یعنی توسعه همه جانبه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در گرو حاکمیت قانون و مشروط و پاسخ گو شدن قدرت و حکومت. ما رشد تک بعدی و کاریکاتوری را در بلوک شرق و شوروی سابق دیدیم و البته سرانجام چنین رشدی را نیز مشاهده کردیم که سرنگونی حکومت و فروپاشی کشور بود. به نظر من جناح جنگ طلب در آمریکا فاجعه یازده سپتامبر و حمله به برج های دوقلو را بهانه و دستاویز تحمیل دو جنگ به مردم آمریکا و افغانستان و بسیاری کشورهای دیگر درگیر جنگ نمود و تمامیت خواهان ایرانی نیز افشای جنایت یازده سپتامبر را بهانه و سرپوشی برای نقض حقوق بشر در ایران قرار داده اند. این در حالی است که بیگانه ستیزی استبدادطلبانه در ایران جایی ندارد و ملت ما دفاع از حقوق مردم دیگر کشورها را توسط جناح حاکم زمانی باور می کند که حقوق اساسی و ابتدایی ملت توسط آنان پاس داشته شده باشد و تأمین شود. ما را چاره ای جز جلب اعتماد و مشارکت مردم با رعایت حقوق آنان نیست در غیر این صورت سرنوشت این حکومت نیز چون دیگر قدرت هایی است که با انکار مردم و حق مردم توسط همان مردم سرنگون شده و بدفرجامی شان باید عبرتی برای امروز ما باشد.
همواره گفته ام آقای مصباح و مریدانش نهاد دانشگاه را پدیده ای غربی و مضر به حال دین و میهن می دانند که نقشی جز سست کردن مبانی اعتقادی دانشجویان ایفا نمی کنند. به همین دلیل همواره خواهان تعطیل شدن این نهاد آزادی خواه و عدالت طلب بوده اند اما چون جرأت و قدرت تعطیلی دانشگاه را ندارند و نیاز کشور به فارغ التحصیلان فنی و پزشکی و غیره جدی تر از آن است که بتوانند آن را نادیده بگیرند و خود نیز از تربیت چنین متخصصانی عاجزند، مجبورند دانشگاه را چون خار در چشم تحمل کنند. در عین حال پس از کودتای انتخاباتی 88 و از میدان به در کردن اکثر قریب به اتفاق رسانه ها و تریبون های مستقل و منتقد و سرکوب منتقدان تک صدایی شدن جامعه و حکومت، فرصت را مناسب دیدندکه به سراغ علوم انسانی بروند. ظاهر مسئله تلاش برای اسلامی کردن این علوم است اما باطن آن تعطیلی تمام رشته هاست. درحقیقت تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند و در این توهم به سر می برند که دانشگاه به طور اعم و این رشته ها به طور اخص نسل جوان و فرهیخته را منتقد اسلام تحمیلی- تکفیری و معترض نسبت به وضع موجود و سیاست های کشور بار می آورد. غافل از آن که بی برنامگی، روزمرگی، فساد، خویشاوندسالاری و در یک کلام بی کفایتی در اداره امور، موجب اعتراض اکثریت قاطع مردم شده است و انتقادها اختصاص به دانشگاه ها یا دانشجویان علوم انسانی ندارد. جالب آن که اقتدارگراها اخیراً به نقض حقوق بشر در کانادا و آمریکا و فرانسه اعتراض کرده اند و همزمان درصددند رشته حقوق بشر را در ایران تعطیل کنند و به احتمال زیاد اولین رشته ای که از رشته های علوم انسانی تعطیل خواهد شد همین رشته حقوق بشر است. محکومیت این اقدام غیر ملی و ضد علمی و طالبانی، که روش های استالین را در اذهان زنده می کند که علوم انسانی را علوم بورژوایی می خواند و در راه ترویج آن در شوروی موانع زیادی ایجاد می کرد، توسط همه فرهیختگان بویژه دانشگاهیان لازم است تا اقتداگرایان ایرانی نتوانند گام های جدیدی در زمینه محدود کردن دانشگاه و دانشگاهیان بردارند. روشن است هر زمان که انحصار طلبان تصمیم به بررسی ملی موضوع علوم انسانی و جایگاه آن در کشور بگیرند، از همکاری همه صاحبنظران بهره مند خواهند شد. اما مادام که هدفشان خاموش کردن شعله این علوم باشد، برای ما راهی جز افشای این روند و اقدام خطرناک باقی نمی ماند.
حکومت که از سایه خود نیز می ترسد و مانند یک اقلیت نگران و بدون آینده رفتار می کند
در زمانی که محمدرضا شاه از رسیدن ایران به دروازه های تمدن بزرگ سخن می گفت و این که دشمن به زودی پنجمین قدرت بزرگ جهان خواهد شد. رهبر فقید انقلاب خطاب به او گفت با همه ادعاها تو قدرت آزادی دادن نداری ورژیم ستم شاهی نیز واقعاً فاقد چنین قدرتی بود. امروز با کمال تأسف باید خطاب به جناح حاکم گفت که شما نیز با همه ادعاهای خود در زمینه متکی بودن به حمایت اکثریت مردم و آگاه بودن آنان نه تنها از منتقدان حکومت که از سایه خود نیز می ترسید و مانند یک اقلیت نگران و بدون آینده رفتار می کنید. به باور من اگر واقعاً معتقدیم منتقدان ما خس و خاشاکی بیش نیستند، تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند باید به آنها اجازه فعالیت آزاد و برگزاری اجتماعات مردمی بدهیم تا پایگاه و وزن شان برخود و دیگران مشخص شود. اگر ما مردم را بصیر می دانیم چرا همه تریبون های منتقد خود را تعطیل می کنیم و لاف اتکای خود به پشتیبانی اکثریت را با گاف سانسور افشا می سازیم؟ بصیرت را چه نسبتی با سانسور و بگیر و ببند است؟ کدام حکومتی را در جهان سراغ داریم که حامیان خود را اکثریت مردم بداند اما از رقابت آزاد انتخاباتی با اقلیت در هراس باشد؟ تا آنجا که من مطلعم نه تنها در تاریخ ایران بلکه در بین کشورهای جهان هیچ حکومتی نیست که مقاماتش این میزان در سخنرانی های خود مردم را آگاه و وفادار و رشید بخواند و درعین حال با آنان چنان رفتار کند که گویی صغیرترین و ناآگاه ترین مردم جهانند. چرا ما باید برای همه کشورهای جهان جز مردم خود خواهان برگزاری آزاد و قانونی انتخابات باشیم و چرا به حاکمیت تک صدایی در جهان اعتراض می کنیم ولی آن را در کشور خود ضروری می دانیم، چرا حق اعتراض مردم را در همه جا به رسمیت می شناسیم جز برای خودمان؟ اگر ما که قدرت حاکم هستیم دارای اعتماد به نفسیم و به بصیرت ملت ایران اعتماد داریم، باید پرچم دار فعالیت آزاد و سازمان یافته منتقدان باشیم نه این که پس از تعطیلی مطبوعات به سراغ انحلال احزاب برویم که به نظر من انحلال احزاب مقدمه نامیمون انتخابات آینده است. چنین رفتاری به معنای آن است که جناح حاکم می داند اگر انتخابات آزاد برگزار شود، نامزدهایش شکست می خورند و اگر انتخابات را نمایشی برگزار کند، رسوا می شود پس درصدد برآمده که با انحلال احزاب اصلی منتقد، وجهه قانونی به رد صلاحیت های نامزدهای محبوب بدهد. به هر حال سخن امام راحل را به همه و به خودمان یادآوری می کنم که نشانه قوی بودن و اعتماد به نفس داشتن ونیز اعتماد داشتن به ملت آزادی دادن به منتقدان است وگرنه هیچکس سانسور و انحلال و سرکوب را نشانه اعتماد به نفس و قدرت حکومت نمی خواند.
آقایان به این نتیجه رسیده اند که باید در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند
یک بار دیگر مشاهده کردیم که افراط به تفریط انجامید و دولت امام زمانی استاد مصباح به جای اسلام ناب و فقاهتی مدافع و مروج «مکتب ایرانی» و اخیراً «اسلام ایرانی» شده است. واقعاً که جای درس آموزی و البته تأسف است که چگونه آقای احمدی نژاد پس از سردادن شعارهای تند غرب ستیزانه انحرافی ترین و خطرناک ترین ادعای آن دسته از مستشرقان مغرض را درباره اسلام پذیرفته مبنی بر این که تشیع، «اسلام ایرانی» است و ترویج آن وظیفه حکومت ایران است.
آقای احمدی نژاد درک نمی کند که با پذیرش تز اسلام ایرانی عملاً اعلام می کند که تشیع اصالت و حقانیت ندارد و همچنان که مستشرقان مذکور ادعا کرده اند ایرانیان برای مقابله با سلطه اعراب و نفی خلافت اسلامی تشیع و یا اسلام ایرانی را اختراع کرده اند با وجود این که آقای احمدی نژاد ابعاد این سخنان انحرافی را درک نمی کند اما علت بیان آن کاملاً سیاسی است. آقایان به این نتیجه رسیده اند و آن را در جلسات خصوصی خود اعلام می کندد که برای مقابله با رقبای اصولگرای خود در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند بویژه آن که نظرسنجی ها نشان می دهد که آنان دیگر نمی توانند با شعارهای اقتصادی وارد میدان شوند. به هر حال از دولتی که بدون کمترین توجیه و فقط با هتاکی نسبت به منتقدان، سیاست خود را از «تثبیت قیمت ها» به نقطه مقابل آن یعنی «حذف یارانه ها» تبدیل کرد و ثابت نمود که بی اصول ترین دولت بعد از مشروطه است، انتظاری نیست. به معدود آخوندهای درباری و مجیزگو نیز که حقوق یا پست می گیرند تا این شعار را جا بیاندازند که «مخالف احمدی مخالف رهبر است مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» و نیز به مداحانی که به بهای طرح شدن شان در کانون های خاص و ازجمله در صداو سیما کاری جز تهمت زدن و اهانت کردن به منتقدان حکومت بی کفایت تمامیت خواه ندارند، امیدی نیست. اما این انتظار هست که مرجعیت آگاه و روحانیت آزاد تشیع در برابر این انحراف ساکت ننشینند و اجازه ندهند نامحرمان انقلاب، نظام و اسلام را از مسیر خود منحرف کنند.
بیگانه ستیزی استبدادطلبانه در ایران جایی ندارد
دیدگاه ما درباره دولت های سلطه گر همان است که اکثر قاطع ایرانیان در نهضت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی از آن حمایت کردند. یعنی مخالفت هم زمان با سلطه خارجی و استبداد داخلی. مهم نیست این دولت سلطه گر خارجی انگلیس باشد یا شوروی یا آمریکا و این که استبداد به نام سکولاریسم به مردم ایران تحمیل شود یا به نام اسلام. ما با هر نوع استعمار و استبداد مخالفیم بنابراین نه موضع کسانی را که به بهانه یا دلیل مبارزه با استبداد دینی، توجیه گر دخالت اجنبی در ایران می شوند و مبلغ حضور و در واقع سلطه آنان در ایران هستند، تأیید می کنیم و نه با اشخاص و گروهی موافقیم که به بهانه یا دلیل مبارزه و مقاومت در برابر دولت آمریکا و اسرائیل سعی در تحمیل استبداد و انسداد در کشور دارند و برای استمرار قدرت و منافع خود حقوق هم وطنان خویش را نقض می کنند. راه جنبش سبز راه اکثریت قاطع ایرانیان در یک صد سال گذشته است. یعنی تلاش برای تحقق ایران مستقل، آباد، آزاد و مرفه. رسیدن به این آرمان یعنی توسعه همه جانبه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در گرو حاکمیت قانون و مشروط و پاسخ گو شدن قدرت و حکومت. ما رشد تک بعدی و کاریکاتوری را در بلوک شرق و شوروی سابق دیدیم و البته سرانجام چنین رشدی را نیز مشاهده کردیم که سرنگونی حکومت و فروپاشی کشور بود. به نظر من جناح جنگ طلب در آمریکا فاجعه یازده سپتامبر و حمله به برج های دوقلو را بهانه و دستاویز تحمیل دو جنگ به مردم آمریکا و افغانستان و بسیاری کشورهای دیگر درگیر جنگ نمود و تمامیت خواهان ایرانی نیز افشای جنایت یازده سپتامبر را بهانه و سرپوشی برای نقض حقوق بشر در ایران قرار داده اند. این در حالی است که بیگانه ستیزی استبدادطلبانه در ایران جایی ندارد و ملت ما دفاع از حقوق مردم دیگر کشورها را توسط جناح حاکم زمانی باور می کند که حقوق اساسی و ابتدایی ملت توسط آنان پاس داشته شده باشد و تأمین شود. ما را چاره ای جز جلب اعتماد و مشارکت مردم با رعایت حقوق آنان نیست در غیر این صورت سرنوشت این حکومت نیز چون دیگر قدرت هایی است که با انکار مردم و حق مردم توسط همان مردم سرنگون شده و بدفرجامی شان باید عبرتی برای امروز ما باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر