بدا به حال فرانسه، اگر رحیمی اخم کند!
اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:«اگر توپچی های خمسه را هم به کمک توپچی های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپ های خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟» باز جواب: «بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!».
شاه تا این وقت روی تخت نشسته پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود. در این موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را به طور حماسه با صدای بلند خواند:
کشم شمشـیر مینایی ***** که شیر از بیشه بگریزد
زنــم بر فـرق پسکوویـچ ***** که دود از پطــر برخيـزد
زنــم بر فـرق پسکوویـچ ***** که دود از پطــر برخيـزد
مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش رو به روی او ایستاده بودند خود را به پایه عرش سایه تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند:«قربان مکش، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد.» شاه پس از لمحه ای سکوت گفت:«حالا که اینطور صلاح می دانید ما هم دستور می دهیم با این قوم بی دین کار به مسالمت ختم کنند.»
شرح زندگانی من- عبدالله مستوفی
پی نوشت: احتمالن آقای مستوفی شگفت زده می شدند اگر میشنیدند یکصد و اندی سال پس از خاقان گیتیستان قاجار، نابغهای چون حضرت دکتر محمدرضا رحیمی، معاونت اول ریاست دولت، در جلسهای قصد قیامت کرده میفرماید: «اقتصاد فرانسه با یک اخم ایران از هم پاشیده و به یکصد سال پیش باز می گردد»… کلن تقبل الله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر