کشتی آب رفته نظام!:
براستی براندازان کیانند؟
براستی براندازان کیانند؟
. ادامه راه سبز(ارس): در پیروزی انقلاب تمامی گروه ها و نحله های فکری موجود در سپهر سیاسی آن زمان نقش آفرینی نمودند از گروه های مذهبی گرفته تا گروه های چپ و ناسیونالیستهای سکولار و مذهبی از کسانی که به مبارزه مسالمت آمیز اعتقاد داشتند تا سازمانهائی که مرام مسلحانه را برای مبارزه خود برگزیده بودند جملگی این گروه ها برای مقابله با حکومت دیکتاتوری وقت به میدان آمدند و انقلاب به ثمر نشست از فردای پیروزی انقلاب اختلافات رخ نمایاند.
از یکسو حامیان تفکر در قدرت که پشتوانه کاریزماتیک رهبری امام را داشتند و به همین واسطه دست بالا را در معادلات قدرت یافته بودند مخالف خوانی ها را بر نتابیدند، از سوی دیگر مغضوبین حاکمیت آنروز هم که از طیف های مختلفی بودند به خاطر نقش آفرینی در پیروزی انقلاب خود را داعیه دار و محق می دانستند و راضی به کناره گیری بی چون و چرا از قدرت و ترک عرصه به نفع رقیب نبودند؛ مخاصمه بالا گرفت و کار بدانجا رسید که گروهی که مشی و مرام مسلحانه نداشتند یا کنج عزلت گزیدند یا مجبور به ترک موطن خود شدند و گروهی نیز دست به اسلحه بردند و آنی که نباید می شد صورت گرفت.
بعدها سران گروه مجاهدین خلق به جایی رسیدند که سرنوشت محتوم اسف بار آنان بر کسی پوشیده نیست؛ البته بماند که اکنون بخشی از حاکمیت با تصویرسازی وارونه و در اقدامی بی شرمانه، فعالین سیاسی و گروهی از معترضین را با وصله ای ناچسب می خواهد به آنان خط و ربط بدهد تا فضا را برای کنشگران سیاسی در داخل تنگ و تنگ تر نماید و برای حامیان بی اطلاع خود توجیهی برای خشونت ورزی عریان بتراشد.
اما قصه بر چسب زدن و دایره تنگ تر شده خودی های نظام به آن روزها ختم نگردید کشتی نظام به مرور زمان هر روز کوچک و کوچک تر شد در فاز اول نیروهای ملی مذهبی نیز از دایره قدرت کنار گذاشته شدند،سپس دایره حذف به لایه های بالای نظام رسید آیت الله العظمی منتظری نیز خانه نشین گردیدند. از سوی دیگر نظارت استصوابی با تفسیر خاص شورای نگهبان وارد عرصه شد و نیروهای طیف چپ موجود در نظام نیز دچار تیغ حذف گردیدند (انتخابات دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی)انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری نیز از آنرو سرنوشتی دیگر یافت که از سوی حاکمیت گمان این می رفت که سالها دوری از عرصه سیاسی که در انتخابات مجلسین قلب تدارک دیده شده بود نای و رمقی برای طیف چپ باقی نگذاشته و مردمان نیز بواسطه دوری چند ساله آنان دیگر شناخت و رجوع قابل اعتنائی به آنها نخواهند داشت و در نهایت حضور آنان باعث گرمی تنور انتخابات خواهد گردید.
اما قصه به شکل دیگری رقم خورد و دولت اصلاحات با اقبال بی نظیر مردم پا به عرصه گذاشت پس از شوکی چند ماهه دوباره برخوردها و کارشکنی ها جلوه ای تازه یافت و در دستور کار قرار گرفت اما فشار افکار عمومی مانع از برخورد عریان بود بر همین منوال مجلس ششم نیز مجال شکل گیری یافت و عرصه برای حضور تفکر اصلاحی و طیف چپ های نظام که اکنون اصلاح طلب نامیده می شدند مهیا تر گردید،تئوریسین های طیف اقتدارگرا که فضا را برای برخورد حذفی مهیا نیافتند صلاح این دیدند که بجای برخورد حذفی که هزینه های بالائی بر آن مترتب بود(بواسطه حضور در ارکان رسمی قدرت و اقبال مردمی) از سیاست کارشکنی استفاده کنند.
از یکسو عملا قدرت اجرائی و قانون گذاری دولت و مجلس اصلاحات در کشاکش ها مهار می شد و از سوی دیگر مردمان بتدریج و با محقق نشدن وعده ها دلسرد شده و در حمایت آنان خللی ایجاد می گردید و همین زمینه را برای اجرای سیاستهای حذفی آماده می نمود کما اینکه تحصن نمایندگان مجلس ششم در سال آخر همراهی را در بدنه مردم بر نیانگیخت و شورای نگهبان نیز با فراغ بالا از قدرت نظارت استصوابی خود بهره جست و مجلسی تقریبا یکدست شکل گرفت به موازات آن انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نیز با عدم حضور گسترده مردم و با چینش زیرکانه کاندیداها و مسائلی چند پیروزی طیف تندرو حاکمیت را به همراه داشت.
از این زمان و با یکدست شدن قدرت در حاکمیت پروژه بدیع و شکلی دیگر گونه از حذف کلید خورد طیف تازه به قدرت رسیده در قوه مجریه با شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه عنان کار را بدست گرفت و هجمه و حمله را آغاز نمود دیگر اصلاح طلبان و گروه های چپ نبودند که در مظان اتهام بودند آیت الله هاشمی نیز که خود از سابقون و ارکان این نظام بود در نوک پیکان حملات قرار گرفت (در طی چهار سال دولت نهم انتخابات دوره مجلس هشتم نیز به وقوع پیوست و با حذف بی سابقه رقیبان روبرو گشت که اینبار علاوه بر شورای نگهبان وزارت کشور و هیات های اجرائی نیز بسیاری را رد صلاحیت نمودند).
با شروع تبلیغات ریاست جمهوری دوره دهم و در مناظرات میان کاندیداها شخص هاشمی و ناطق نوری در مقابل دیدگان میلیون ها تن از مردم صریحا مورد اتهام فساد مالی از سوی محمود احمدی نژاد قرار گرفتند امری که تا آن زمان مسبوق به سابقه نبود و گویای این واقعیت که این گروه ورای انتخابات دوره دهم تدارک حذف تمامی رقبا را در سر می پروراند امری که با فاصله ای اندک به منصه ظهور رسید،با اعلام نتایج انتخابات و بروز اعتراضات به نتایج اعلام شده نه تنها سرکوب معترضین به شکلی عریان صورت پذیرفت بلکه هر صدای مخالفی نیز در نطفه خفه شد.
بهانه هم این بود یا با ما هستید و علیه معترضین(که باید رسما و علنا آنان را محکوم کنید) یا اینکه شما هم فتنه گرید و از دایره نظام بیرون! سیکل حذفی که از ملی مذهبی ها شروع شد و با اصلاح طلبان ادامه یافت اکنون طیف میانه رو اصولگرایان را هم در بر گرفته است، نمایندگان مجلس هشتم اگر زبان به اعتراض بگشایند بلافاصله با اتهام بی بصیرتی روبرو می گردند تا آنجا که علی مطهری و توکلی و حتی علی لاریجانی نیز به وسیله دوستان سابق مورد لطف هستند و گاهی به این اتهامات نوازش می گردند.
البته دایره گستاخی زیاده خواهان به رقبای سیاسی هم ختم نمی شود؛ تابوهائی که روزگاری کسی جرات اسائه ادب را به آنان نداشت نیز اکنون به راحتی مورد هجمه قرار می گیرند: نوه امام در در مرقد او و در سالگردش هو می شود و اجازه سخنرانی نمی یابد، خانواده شهدا مورد ضرب و شتم قرار می گیرند، به بیوت مراجع عظام حمله می گردد و غیره.
جالب اینجاست که دایره خودیها رسانه های همسو را نیز بر نمی تابد، جدای از اینکه چند روز پیش در نمایشگاه رسانه های دیجتال غرفه ای به نمایندگی از برادران سایبری با پخش نما آهنگ آیت الله هاشمی و حجت الاسلام حسن خمینی را هم ملقب به لقب منافق نمود!! در نمایشگاه مطبوعات امسال شش سایت خبری منتسب به اصولگرایان (تابناک، رجانیوز، عصر ایران..) نمایشگاه مطبوعات را تحریم نمودند؛ متعاقبا سخنانی از سوی محمد علی رامین نسبت به آنان ایراد شد که در آن تصریحا نه تلویحا این رسانه ها رسانه های صهیونیستی خطاب شدند! براستی وقتی رسانه هائی چون رجا نیوز که از سینه چاکان و حامیان این دولت است از سوی ایادی فرهنگی آنان با این تعابیر خوانده می شود دیگر چه جای فعالیت رسانه ای است؟ پس چه کسی همسو و همراه این نظام است و برای آن باقی می ماند؟
در جائی که هاشمی رفسنجانی که خود از پایه گذاران و ارکان این نظام در این سی سال بوده منافق باشد و نوه بنیان گذار آن نیز به همین عنوان خوانده شود پس چه کسی خودی است؟در جائی که وزیر اطلاعات این دولت روسای جمهور چند دوره و ریاست چند دوره مجلس و نخست وزیر هشت ساله مملکت را منافق بخواند پس چه کسی موافق است؟وقتی رسانه های خبری حامی همین دولت نیز می شوند رسانه صهیونیستی پس چه رسانه ای می شود انقلابی؟وقتی بیش از هفتاد در صد مدیران سطح بالا و کارکشته همین نظام به بهانه های واهی رانده می شوند و غیر خودی به حساب می آیند پس چه کسی چرخه کار را بچرخاند؟وقتی خانواده سرداران جنگ هتک حرمت می شوند پس چه کسی مصونیت دارد؟
سئوالات اینچنینی بسیارند و مجال گفتار کم؛ اما براستی اگر منافقین و صهیونیسم و استکبار جهانی و هر آنچه دشمن می خواندیشان هر چه در توان داشتند مصروف می داشتند می توانستند به این راحتی و در طی مدت چند سال چنین صدماتی را با کمترین هزینه بر قامت و پیکره این نظام بزنند و همه را از آن برانند؟ از همه مهمتر انشقاق ایجاد شده در جامعه و سلب اعتماد عمومی (که مهمترین رکن ماندگاری هر نظام است) که در این یکسال و اندی بسیار فزاینده شده است را با چه چیزی می توان جبران نمود؟ براستی براندازان کیانند؟
از یکسو حامیان تفکر در قدرت که پشتوانه کاریزماتیک رهبری امام را داشتند و به همین واسطه دست بالا را در معادلات قدرت یافته بودند مخالف خوانی ها را بر نتابیدند، از سوی دیگر مغضوبین حاکمیت آنروز هم که از طیف های مختلفی بودند به خاطر نقش آفرینی در پیروزی انقلاب خود را داعیه دار و محق می دانستند و راضی به کناره گیری بی چون و چرا از قدرت و ترک عرصه به نفع رقیب نبودند؛ مخاصمه بالا گرفت و کار بدانجا رسید که گروهی که مشی و مرام مسلحانه نداشتند یا کنج عزلت گزیدند یا مجبور به ترک موطن خود شدند و گروهی نیز دست به اسلحه بردند و آنی که نباید می شد صورت گرفت.
بعدها سران گروه مجاهدین خلق به جایی رسیدند که سرنوشت محتوم اسف بار آنان بر کسی پوشیده نیست؛ البته بماند که اکنون بخشی از حاکمیت با تصویرسازی وارونه و در اقدامی بی شرمانه، فعالین سیاسی و گروهی از معترضین را با وصله ای ناچسب می خواهد به آنان خط و ربط بدهد تا فضا را برای کنشگران سیاسی در داخل تنگ و تنگ تر نماید و برای حامیان بی اطلاع خود توجیهی برای خشونت ورزی عریان بتراشد.
اما قصه بر چسب زدن و دایره تنگ تر شده خودی های نظام به آن روزها ختم نگردید کشتی نظام به مرور زمان هر روز کوچک و کوچک تر شد در فاز اول نیروهای ملی مذهبی نیز از دایره قدرت کنار گذاشته شدند،سپس دایره حذف به لایه های بالای نظام رسید آیت الله العظمی منتظری نیز خانه نشین گردیدند. از سوی دیگر نظارت استصوابی با تفسیر خاص شورای نگهبان وارد عرصه شد و نیروهای طیف چپ موجود در نظام نیز دچار تیغ حذف گردیدند (انتخابات دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی)انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری نیز از آنرو سرنوشتی دیگر یافت که از سوی حاکمیت گمان این می رفت که سالها دوری از عرصه سیاسی که در انتخابات مجلسین قلب تدارک دیده شده بود نای و رمقی برای طیف چپ باقی نگذاشته و مردمان نیز بواسطه دوری چند ساله آنان دیگر شناخت و رجوع قابل اعتنائی به آنها نخواهند داشت و در نهایت حضور آنان باعث گرمی تنور انتخابات خواهد گردید.
اما قصه به شکل دیگری رقم خورد و دولت اصلاحات با اقبال بی نظیر مردم پا به عرصه گذاشت پس از شوکی چند ماهه دوباره برخوردها و کارشکنی ها جلوه ای تازه یافت و در دستور کار قرار گرفت اما فشار افکار عمومی مانع از برخورد عریان بود بر همین منوال مجلس ششم نیز مجال شکل گیری یافت و عرصه برای حضور تفکر اصلاحی و طیف چپ های نظام که اکنون اصلاح طلب نامیده می شدند مهیا تر گردید،تئوریسین های طیف اقتدارگرا که فضا را برای برخورد حذفی مهیا نیافتند صلاح این دیدند که بجای برخورد حذفی که هزینه های بالائی بر آن مترتب بود(بواسطه حضور در ارکان رسمی قدرت و اقبال مردمی) از سیاست کارشکنی استفاده کنند.
از یکسو عملا قدرت اجرائی و قانون گذاری دولت و مجلس اصلاحات در کشاکش ها مهار می شد و از سوی دیگر مردمان بتدریج و با محقق نشدن وعده ها دلسرد شده و در حمایت آنان خللی ایجاد می گردید و همین زمینه را برای اجرای سیاستهای حذفی آماده می نمود کما اینکه تحصن نمایندگان مجلس ششم در سال آخر همراهی را در بدنه مردم بر نیانگیخت و شورای نگهبان نیز با فراغ بالا از قدرت نظارت استصوابی خود بهره جست و مجلسی تقریبا یکدست شکل گرفت به موازات آن انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نیز با عدم حضور گسترده مردم و با چینش زیرکانه کاندیداها و مسائلی چند پیروزی طیف تندرو حاکمیت را به همراه داشت.
از این زمان و با یکدست شدن قدرت در حاکمیت پروژه بدیع و شکلی دیگر گونه از حذف کلید خورد طیف تازه به قدرت رسیده در قوه مجریه با شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه عنان کار را بدست گرفت و هجمه و حمله را آغاز نمود دیگر اصلاح طلبان و گروه های چپ نبودند که در مظان اتهام بودند آیت الله هاشمی نیز که خود از سابقون و ارکان این نظام بود در نوک پیکان حملات قرار گرفت (در طی چهار سال دولت نهم انتخابات دوره مجلس هشتم نیز به وقوع پیوست و با حذف بی سابقه رقیبان روبرو گشت که اینبار علاوه بر شورای نگهبان وزارت کشور و هیات های اجرائی نیز بسیاری را رد صلاحیت نمودند).
با شروع تبلیغات ریاست جمهوری دوره دهم و در مناظرات میان کاندیداها شخص هاشمی و ناطق نوری در مقابل دیدگان میلیون ها تن از مردم صریحا مورد اتهام فساد مالی از سوی محمود احمدی نژاد قرار گرفتند امری که تا آن زمان مسبوق به سابقه نبود و گویای این واقعیت که این گروه ورای انتخابات دوره دهم تدارک حذف تمامی رقبا را در سر می پروراند امری که با فاصله ای اندک به منصه ظهور رسید،با اعلام نتایج انتخابات و بروز اعتراضات به نتایج اعلام شده نه تنها سرکوب معترضین به شکلی عریان صورت پذیرفت بلکه هر صدای مخالفی نیز در نطفه خفه شد.
بهانه هم این بود یا با ما هستید و علیه معترضین(که باید رسما و علنا آنان را محکوم کنید) یا اینکه شما هم فتنه گرید و از دایره نظام بیرون! سیکل حذفی که از ملی مذهبی ها شروع شد و با اصلاح طلبان ادامه یافت اکنون طیف میانه رو اصولگرایان را هم در بر گرفته است، نمایندگان مجلس هشتم اگر زبان به اعتراض بگشایند بلافاصله با اتهام بی بصیرتی روبرو می گردند تا آنجا که علی مطهری و توکلی و حتی علی لاریجانی نیز به وسیله دوستان سابق مورد لطف هستند و گاهی به این اتهامات نوازش می گردند.
البته دایره گستاخی زیاده خواهان به رقبای سیاسی هم ختم نمی شود؛ تابوهائی که روزگاری کسی جرات اسائه ادب را به آنان نداشت نیز اکنون به راحتی مورد هجمه قرار می گیرند: نوه امام در در مرقد او و در سالگردش هو می شود و اجازه سخنرانی نمی یابد، خانواده شهدا مورد ضرب و شتم قرار می گیرند، به بیوت مراجع عظام حمله می گردد و غیره.
جالب اینجاست که دایره خودیها رسانه های همسو را نیز بر نمی تابد، جدای از اینکه چند روز پیش در نمایشگاه رسانه های دیجتال غرفه ای به نمایندگی از برادران سایبری با پخش نما آهنگ آیت الله هاشمی و حجت الاسلام حسن خمینی را هم ملقب به لقب منافق نمود!! در نمایشگاه مطبوعات امسال شش سایت خبری منتسب به اصولگرایان (تابناک، رجانیوز، عصر ایران..) نمایشگاه مطبوعات را تحریم نمودند؛ متعاقبا سخنانی از سوی محمد علی رامین نسبت به آنان ایراد شد که در آن تصریحا نه تلویحا این رسانه ها رسانه های صهیونیستی خطاب شدند! براستی وقتی رسانه هائی چون رجا نیوز که از سینه چاکان و حامیان این دولت است از سوی ایادی فرهنگی آنان با این تعابیر خوانده می شود دیگر چه جای فعالیت رسانه ای است؟ پس چه کسی همسو و همراه این نظام است و برای آن باقی می ماند؟
در جائی که هاشمی رفسنجانی که خود از پایه گذاران و ارکان این نظام در این سی سال بوده منافق باشد و نوه بنیان گذار آن نیز به همین عنوان خوانده شود پس چه کسی خودی است؟در جائی که وزیر اطلاعات این دولت روسای جمهور چند دوره و ریاست چند دوره مجلس و نخست وزیر هشت ساله مملکت را منافق بخواند پس چه کسی موافق است؟وقتی رسانه های خبری حامی همین دولت نیز می شوند رسانه صهیونیستی پس چه رسانه ای می شود انقلابی؟وقتی بیش از هفتاد در صد مدیران سطح بالا و کارکشته همین نظام به بهانه های واهی رانده می شوند و غیر خودی به حساب می آیند پس چه کسی چرخه کار را بچرخاند؟وقتی خانواده سرداران جنگ هتک حرمت می شوند پس چه کسی مصونیت دارد؟
سئوالات اینچنینی بسیارند و مجال گفتار کم؛ اما براستی اگر منافقین و صهیونیسم و استکبار جهانی و هر آنچه دشمن می خواندیشان هر چه در توان داشتند مصروف می داشتند می توانستند به این راحتی و در طی مدت چند سال چنین صدماتی را با کمترین هزینه بر قامت و پیکره این نظام بزنند و همه را از آن برانند؟ از همه مهمتر انشقاق ایجاد شده در جامعه و سلب اعتماد عمومی (که مهمترین رکن ماندگاری هر نظام است) که در این یکسال و اندی بسیار فزاینده شده است را با چه چیزی می توان جبران نمود؟ براستی براندازان کیانند؟
رضا رئیسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر