۹/۰۹/۱۳۸۹

خاتمي در ديدار خانواده زندانیان سیاسی: آزادی زندانیان سیاسی راهی برای تلطیف فضا

خانواده‌های زندانیان در دیدار با سیدمحمد خاتمی اعلام کردند:
بی توجهی به وضعیت وخیم سلامت زندانیان و ندادن مرخصی به آنان

ادامه راه سبز(ارس): روز سه شنبه تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی با حضور در دفتر سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق کشورمان با وی دیدار و گفتگو کردند.

این خانواده ها عید غدیر را به رئیس مرکز گفتگوی تمدن ها تبریک گفته و هر یک به اختصار در مورد وضعیت عزیز دربند خود سخن گفتند.

در این دیدار خانواده های زندانیان سیاسی اهم مشکلاتشان را به شرح ذیل مطرح نموده و نسبت به آن به شدت ابراز تأثر و تأسف کردند:

نادیده گرفتن حقوق زندانیان توسط مقامات امنیتی که متاسفانه بر قوه قضائیه و مقامات قضائی سیطره دارند، شامل تماس تلفنی، ملاقات حضوری، مرخصی، امکانات بهداشتی و پزشکی تخصصی و غیره، بداخلاقی و بدرفتاری با برخی خانواده ها و نیز خود زندانیان و اعمال بعضی تنبیهات براثر کینه توزی (از جمله انفرادی و انتقال به دیگر زندان ها که پس از موارد قبلی اخیراً در مورد آقای کیوان صمیمی اعمال شده است)، بی توجهی به شکایاتی که تعدادی از زندانیان مورد شکنجه قرار گرفته، داشته اند و تشدید فشارها و محدودیت ها بر روی آنان و خانواده هایشان، صدور احکام سنگین و غیرمتعارف و عجیب (مانند حکم ده سال زندان عماد بهاور و سی سال محرومیت از روزنامه نگاری ژیلا بنی یعقوب و تحصیل اعضای ادوار تحکیم و دانشجویان و روزنامه نگاران واحکام فله ای فعالان سیاسی) در قرنطینه نگاه داشتن طولانی مدت و دور نگه داشتن از سایر زندانیان سیاسی (مورد آقای تاج زاده و نوری زاد) ،ودر انفرادی نگاه داشتن حتی پس از تشکیل دادگاه (مورد خانم ستوده) شرایط سخت و ناگوار بند 209 و عدم تشکیل دادگاه برای بعضی زندانیان این بند، شرایط سخت و تبعیض آمیز برای زنان زندانی سیاسی، شرایط سخت زندانیان تبعید شده به زندان های شهرهای دیگر، عدم اعمال تخفیف مجازات برای بعضی زندانیانی که از آنان خواسته بودند تا عفو بنویسند به بهانه کم رنگ بودن میزان ابراز ندامت در آن، بی توجهی به وضعیت وخیم سلامت بعضی زندانیان و ندادن مرخصی به آنان(مانند آقای صفایی، سحرخیز، یزدی، تاجزاده، نوری زاد، میردامادی، کرمی، محمودیان، سلیمانی، مومنی، هنگامه شهیدی، خسروانی و دیگران) فشار بر خانواده ها برای شرکت در جلسات قرآن و دعای هفتگی شان، رسیدگی به مشکلات معیشتی برخی از آنان توسط خیرخواهان همراه و نیز برای اطلاع رسانی هایشان نسبت به رفتار غیرقانونی و عدم رعایت حقوق آنان.

در این جلسه هم چنین همسران شاکیان از مشفق وکودتاگران نظامی از عدم رسیدگی به شکایت همسرانشان و بازداشت آنان بدون هیچ گونه جرمی حتی در حد اخلال در ترافیک، به شدت انتقاد کردند و خواستند که رسیدگی به این شکایت باید مورد تأکید همه دلسوزان قرار گیرد. همسر و مادر ساجده کیانوش راد نیز در ادامه گزارشی از یورش هم زمان به منزل او و پدرش و بدرفتاری های اعمال شده و بازداشت او که مدتی است از پادرد شدیدی رنج می برد، دادند و بابت بی اطلاعی از او ابراز نگرانی کردند. ناامنی های اخیر و یورش به خانه جوانان اصلاح طلب و ادامه روش ها و شیوه های غلط گذشته توسط مقامات امنیتی و قضائی از دیگر مواردی بود که خانواده ها نسبت به آن به شدت ابراز نگرانی کردند.

در ادامه آقای خاتمی با تبریک عید غدیر خم به حاضرین در ارتباط با رابطه غدیر و انقلاب اسلامی و نیز شرایط موجود کشورمان مطالبی ایراد کرد که در بخش دوم مي خوانيد. پایان بخش برنامه امروز قرائت یادداشت آزاده اندیشمند و هنرمند محمد نوری زاد از سلسله یادداشت های گل ها و سیم خاردارها خطاب برای سید محمد خاتمی بود، که توسط دختر ایشان انجام شد.

سخنان سيد محمد خاتمي در ديدار با خانواده های زندانیان سیاسی:
آزادی زندانیان سیاسی راهی برای تلطیف فضا
ادامه راه سبز(ارس): در ورای هیاهوها؛اتهام های ناروا و بد اخلاقی ها از یک سو و ایجاد محدودیت ها برای افراد و گروهها از سوی دیگر چندان مشکل نیست که در یابیم چه کسانی در "خط امام علی(ع)"؛"خط امام خمینی" و "دلبسته به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی" هستند و چه کسانی "در خلاف جهت" حرکت و اقدام می کنند!؟

رییس جمهور سابق کشورمان با مروری مجدد بر مفهوم جمهوری موردنظر انقلاب مردم ایران، آن را میزان بودن رای مردم ؛ یعنی برآمدن قدرت از اراده و رضایت مردم و مسئول بودن صاحبان قدرت در برابر مردم و مهار شدن قدرت با نهادهای مردم بنیاد و طبعا آزادی اندیشه و بیان وانتقاد معرفی کرد و با اشاره به فضای موجود ، بهبود اوضاع را در گرو اطمینان بخشی به آینده ای دانست که در آن با انتخابات آزاد و سالم زمینه مشارکت همه گروه ها و آحاد جامعه در عرصه سرنوشت فراهم آید.
به گزارش کلمه، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی در دیدار با تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی که به مناسبت عید غدیرانجام شد ،با اشاره به اینکه قرار بود این نشست مقارن با عید سعید غدیر صورت گیرد که به تاخیر افتاد، گفت: برای همه مومنان و آزادگان جهان و کمال جویان همیشه و همه جا غدیر است، زیرا غدیر تنها یک حادثه تاریخی نیست، بلکه جریان شکوهمندی است در کل تاریخ بشر.

وی ضمن تبریک این عید سعید به حاضرین در جلسه با بیان این که “انتظار داشتیم به مناسبت این عید و با الهام از روش و منش مولی امیر المومنین (ع) شاهد آزادی همه زندانیان سیاسی حوادث اخیر باشیم”،تصریح کرد:این افراد را نوعا می شناسم؛علاقه مند به انقلاب و ایران و هر کدام در جای خود منشا خدماتی بوده اند که روا نبود با آنان اینگونه رفتار شود.

خاتمی با تاکید بر این که آزادی آنان می توانست فضای آکنده از کین توزی و تهمت و بدبینی را تلطیف کند، گفت: البته بیش از آن انتظار ما این بوده و هست که از فضای تهدید و محدودیت به فضای امن وآزاد که مبنای رفتار همگان به خصوص حکومت؛”قانون اساسی” باشد گذر کنیم.

وی با تاکید بر این که بهبود اوضاع در گرو اطمینان بخشی به آینده ای است که در آن با انتخابات آزاد و سالم زمینه مشارکت همه گروه ها و آحاد جامعه در عرصه سرنوشت فراهم آید، از شرایط مذکور به عنوان عاملی که دل ها را به هم نزدیک تر می کند،نام برد وافزود:در این شرایط همگان در برابر تهدید های درونی و بیرونی در خدمت جامعه و کشور خواهندبود،زیرا انقلاب متعلق به همه است نه گروه و جریان خاص.

رییس بنیاد باران در ادامه سخنان خود به وجهه دیگر ارتباط غدیر با ایران و انقلاب اسلامی پرداخت وگفت:غدیراما با ایران ازیک جهت وبا انقلاب اسلامی ازجهتی دیگر ارتباط محکم دارد ایران که از جباریت و ستم و تحقیر به ستوه آمده بود؛ اسلام را در چهره و روش و نش امیرالمونین و خاندان پیامبر یافت.اسلامی ضد استیلا طلبی؛تبعیض و اسلام عدالت خواه و آزادی طلب که به کرامت و حرمت خدایی انسان تاکید داشت.

وی با بیان این که عشق و محبت به مولی اختصاص به شیعیان ندارد، ادامه داد: گرچه شیعیان علاوه بر محبت دل در گرو ولایت مولی دارند ولی همه اقشار ایرانی اعم از شیعه و سنی و غیر مسلمان در محبت نسبت به امام علی مشترکند؛امری که مهمترین پایه وحدت و انسجام ملی ما می تواند باشد.

رییس جمهور سابق کشورمان با یادآوری این که انقلاب ما نیز از آبشخور غدیر آبیاری شد، خاطرنشان کرد:امام بزرگوارمان که تربیت شده مکتب اهل بیت بود در انقلاب با الهام از پیامبر(ص) و علی(ع) پیشنهاد جمهوری اسلامی را داد و فرمود جمهوری به همان معنا که در جهان هست.

وی “جمهوری” را حاکمیت مردم بر سرنوشت معرفی کرد وافزود : جمهوری یعنی میزان بودن رای مردم یعنی برآمدن قدرت از اراده و رضایت مردم و مسئول بودن صاحبان قدرت در برابر مردم و مهار شدن قدرت با نهادهای مردم بنیاد و طبعا آزادی اندیشه و بیان وانتقاد در آن؛علاوه بر اینها حاکمیت ارزش های الهی بر جامعه و به طور خاص در معرفی الگو؛حکومت امام علی را نام بردند.

رییس بنیاد باران همچنین خاطرنشان کرد: بشریت با گذر از دوره های هولناک استبداد و ستم و بی عدالتی و تبعیض دست کم به لحاظ نظری و با پرداخت هزینه فراوان به این نتیجه رسیدکه مردم سالاری و جمهوریت نظام مردمی تر را پدید می آورد و انقلاب ما هم پیشنهاد جمهوری اسلامی را داشت.

وی که از امام علی (ع) به عنوان اولین کسی است که از “حق مردم و وظیفه حکومت” سخن می گفت نام برد خاطرنشان کرد:امام علی (ع) زمانی این مسله را مطرح کرد که حاکمان هیچ مسئولیتی را نمی پذیرفتند و همه چیز و همه کاری را حق خود می دانستند و مردم نیز فقط وظیفه تسلیم و پیروی محض داشتند؛ علی (ع)از “حق مردم و وظیفه حکومت” سخن می گوید.

وی در ادامه با استناد به یکی ازفرمایشات امام علی (ع) { تعلیمکم کیلا تجهلو، و تادیبکم کیما تعلموا } که در آن بر آگاهی بخشیدن به جامعه تاکید شده بود ، افزود:مردم حق دارند آگاه باشند و از ورطه جهل و غفلت و بی سوادی رهایی یابند.حق دارند به ادب الهی تربیت شوند تا آگاه و خود آگاه باشند قدر خود را بدانند و دریابند که در چه جایگاهی قرار دارند و نیز شکوفا کردن اداره و اقتصاد جامعه توام با عدالت.

وی “حق جامعه” از نظر امام علی (ع) را آگاهی؛خودآگاهی،آزادی،کرامت،شخصیت مستقل و بر خورداری عادلانه از همه مزایای زندگی معرفی کرد و یادآور شد: اما حق حکومت که مستلزم وظیفه مردم است عبارتست از: وفاء به عهد و پیمان میان حاکم و مردم و پای بندی به بیعت؛نصیحت و خیرخواهی نسبت به حکومت از سوی مردم و آزادی انتقاد و حتی اعتراض ؛انتقاد صحیح و تکامل بخش و نیز حرکت در چارچوب موازین نظام پذیری قانونی و پرهیز از هرج و خود سری.

رئیس بنیاد باران همچنین خاطرنشان کرد:می بینید که آنچه در دنیای امروز به عنوان یک حق مسلم پذیرفته شده است یعنی آزادی بیان ؛انتقاد و اعتراض در کلام امام علی (ع)به عنوان یک وظیفه مطرح شده است.یعنی حکومت حق دارد که مورد نصیحت و انتقاد صحیح جامعه قرار گیرد و یکایک افراد جامعه و نهادها و گروه ها وظیفه روشنگری و انتقاد و اعتراض صحیح دارند.

رئیس جمهور سابق کشورمان با تاکید بر این که امام(ره) نیز مردم را به آزادی بیان و نقد و انتقاد در برابر قدرت تشجیع می کند و دلیری می بخشد.،افزود:انقلاب اسلامی نیز بر این پایه شکل گرفت و پیروز شد و ما نیز جمهوری اسلامی را چنین می خواستیم و می خواهیم بر آن پای بندیم و به اخلاق و معنویت و ارزش های اسلامی و انسانی به خصوص در مورد حاکمان که صاحب قدرتند اعتقاد داریم و اگر اینها نباشد قدرت به وادی فساد می افتد.

وی خاطرنشان کرد :در ورای هیاهوها؛اتهام های ناروا و بد اخلاقی ها از یک سو و ایجاد محدودیت ها برای افراد و گروهها از سوی دیگر چندان مشکل نیست که در یابیم چه کسانی در “خط امام علی(ع)”؛”خط امام خمینی” و “دلبسته به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی” هستند و چه کسانی “در خلاف جهت” حرکت و اقدام می کنند!؟قضاوت جامعه و تاریخ هم روشن است.

سید محمد خاتمی در ادامه با مروری به توصیه قرآن مبنی بر این که “استعینو بالصبر و الصلوه”تصریحکرد:شماعزیزان رابه این توصیه قرآنی سفارش می کنم؛ انسان هایی که هدف والا دارند و به خدا ایمان آورده اند وجوهر انسانی خود را پاس می دارند ، در برابر مشکلات از پا در نمی آیند و مایوس نمی شوند، بلکه بدون وادادگی مشکلات را با “صبر” که مصداق بارز آن “روزه” است و “دعا” که مصداق بارز آن “نماز” است و به طور کلی با “ذکر” و”یاد خدا” و با “تسلط بر خویشتن” راه خود را ادامه می دهند.

رییس جمهور سابق کشورمان در پایان خاطر نشان کرد:انشالله راه همه ما و شما راه سربلندی اسلام و ایران و تاکید بر ملاک ها و > میزان هایی است که نظام و انقلاب ما خواستار آن بوده و هست و می باشد و اصلاح راه کارها و راه بردها را در درون نظام و با تکیه بر موازین خود نظام و به خصوص شیوه و روشی که از مولی امیر المونین یافته ایم و با احترام به خواست تاریخی ملت شریف ایران راوظیفه خود می دانیم.

سید محمد خاتمی همچنین افزود: امیدواریم شاهد نزدیکی بیشتر دل ها به یکدیگر و گذر از وضعیت ناگواری که بزرگترین لطمه اش به اصل نظام و کشور است باشیم ؛ان شالله.

دلنوشته کامران آسا براي برادر شهیدش، کیانوش آسا + نسخه pdf

دردنامه‌اي از کامران آسا به برادر شهیدش، کیانوش آسا:
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است
. ادامه راه سبز(ارس): کامران آسا، برادر کیانوش آسا از شهدای جنبش سبز، در آستانه روز دانشجوی سال ۱۳۸۹ با نگارش نامه‌ای خطاب به برادر شهیدش، بخشهایی از رنجهای یک سال و نیمه این خانواده را بازگو کرد.

او در این نامه، علاوه بر شرح ماجرای تلاشهای خود و خانواده‌اش برای یافتن برادرش، به توضیح چگونگی برگزاری مراسم برای برادرش و برخوردهای صورت گرفته با آنها پس از این زمان پرداخته و همچنین ماجرای بازداشت خود و رفتارهای ماموران را شرح داده است.

کامران آسا در این نامه طولانی اما خواندنی، ایده‌ها و آرمانهای برادر شهیدش را بازخوانی کرده و همچنین ابراز امیدواری کرده که: “ظلم تحمیلی رفته بر ما بر هیچ خانواده دیگری تحمیل نگردد.” او همچنین پیشنهاد کرده که روز ۱۶ آذر در دانشگاه علم و صنعت، روز عزای این دانشگاه اعلام شود.

متن کامل نامه کامران آسا به برادر شهیدش، کیانوش آسا در ادامه می‌خوانید:

بنام حق و حقیقت
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است

با درود فراوان به آنانکه در هر شرایطی از حقوق و ارزشهای انسانی دفاع می کنند و با احترام به لوح حقوق بشر کوروش، میراث و سند افتخار مردم ایران که دفاع از حق و آزادی و برابری انسانها را به جهانیان گوشزد کرده است و کرنش در برابر خون پاک و به ناحق ریخته کیانوش، پرده را کنار می‌زنم تا احساسم نفسی کشیده و بر چهره برگهای سپید، خط می کشم و برای کیانوش آسا یا همان کی ( بزرگ )، انوشه (نامیرا)، آسا (آسوده) می‌نویسم و اکنون و همیشه خود را در آن روزهای ماندگار قرار می‌دهم. آری این شب و روزها دلم سخت گرفته و بیاد کیانوش می‌گویم و می‌گریم.

کیانوش مهربان برادرم! سلام، سلامی به گرمی آتشگاه زرتشت، به بزرگی نام ایران و شرافت و اصالت قوم کرد. دراین روزگار بی‌پناهی سلام مرا از این خانه دلگیر بپذیر و پناهم باش. می خواهم گوشه‌ای از سفره دلی را برایت بگشایم که از کودکی با مهربانیهایت، خو گرفته است.

اکنون که این مطلب را برایت می‌نویسم چند روزی بیشتر به ۱۶ آذر ۱۳۸۹، روز دانشجو نمانده است. حدود۱۸ ماه از آن روزها می‌گذرد، روزهایی که برای همیشه در خاطرمان خواهد ماند. با خود فکر می کنم خدایا! این چه روزگاری است؟!

بگذار بگویم که سکوت تنبور و مرگ آرزوهایت که همانا مرگ ما و آرزوهایمان هست را باور ندارم.

آری برادر! می خواهم با تو گپ بزنم، از تو بگویم، از خودم، از خانواده و دوستانت، از روزهای سرد و سیاهی که سایه سنگینش را بر زندگی ما گسترده است.

ابتدا در کنار ابهت بیستون – که با قامتی استوار در همایش ثبت جهانیش حضور یافتی- قلم به دست گرفتم تا برایت بنویسم، بار دیگر در مقبره حضرت داوود از یادگاران دوران مادها و درکنار مزار پدرمان رستم و برادرمان فریدون، یکبار هم در کنار زیارتگاههای حضرت سلطان حقیقت و بابایادگار، یکبار در بلندای توچال، همچنین درکنار رودخانه سیروان و طاق فرهاد، که در حضور این مکانهای خاطره‌انگیز همیشه با گامهای محکم و در حالیکه تنبورت را همراه داشتی، با خانواده، دوستان و یاران دبستانی‌ات درآنجاهایی که تو پا گذاشتی قصد نوشتن کردم. اما قلم یاریم نداد به ناچار در خانه ای که مدتهاست قدمهایت، سکوتش را نشکسته، کنار میز مطالعه و صندلی خالی از وجود پرمهرت درخاموشی شبهای بیقراری با نظاره‌ی تصاویر زیبایت و دستنوشتها، نقاشی،طراحی و کاریکاتورهایت، تقدیرنامه های علمی و ورزشی و گوش دادن به صدای حماسی و نوای زلال تنبورت، حبس شده در چهاردیواری، کنار دایه (مادر) رنج کشیده که از بهترین مادران دنیاست، برادر بزرگ و دلشکسته مان عزیز و خواهران دلسوخته مان جماله، غزاله، پرستو و پریسا که هر یک سعی در پنهان کردن غمها و اشک‌هایشان را دارند، با یادآوری کوهی از خاطرات با تو سخن می گویم، سخنی از سردرد، دردی که آن دوشنبه زیبا را به غروبی خونین منتهی کرد و دردی که ذره ذره وجودمان را فرا گرفته است.

برادرم کیانوش! هر چقدر گذشته ام را با تو مرور می کنم بیشتر حیران هنر، متانت، مهر و صفا، صبوری و مسؤلیت‌پذیری‌هایت می‌شوم و احساس می‌کنم تو در کنارم هستی. این خاطرات، همه بغضها و غمهای بزرگی هستند که در برابر چشمانم قرار دارند و با یادآوری آنها، زندگیم را در غروب یک روز سرد پاییزی می بینم.

کیانوش جان! بسیارزودتر از اینها میخواستم با تو که در سخت ترین لحظات در کنارم بودی سخن بگویم و از تو بنویسم، اما نگرانی از اینکه مبادا این گفتن و نوشتن ها متأثر از فضای سهمگین ماههای آغازین عروجت مرا به سویی بکشاند که نه تو راضی باشی و نه من، پس خود را بدست زمان یعنی داناترین دانایان سپرده و ازآن پیروی نمودم.

با نظاره بر برگه‌ی گواهی فوتت که مقابل علت مرگ عبارت “خشونت به وسیله دیگران” به چشم می‌خورد در بهت و عزای این فاجعه‌ی بزرگ بوده و باورم نمی‌شود دیگر هیچوقت تو را ندیده و درکنارم نخواهی بود و در ذهنم نمی‌گنجد که رفتنت بی بازگشت بوده و خانه از وجود پر مهر و محبتت تهی گشته است.

روزها وماهها درگذرند و ما هر روز بدون حضور تو طلوع را به غروب رسانده و در این شرایط غمبارکه روح و جسممان رفته رفته خسته تر می‌شود، گذشته را برابر چشمانمان تصور میکنیم و در این شرایط اسفناک شیرینی آن خاطرات را در مقابل تلخی این غم بزرگ و جانسوز قرار میدهیم. دوران کودکی آن روزهای خوش وبی همتا، که پویا و سرشار از شادیها، مشتاق آینده‌ای روشن بودیم، چهار شنبه سوری، تحویل سال نو و نوروزها و جمع شدن اعضای خانواده گرد سفره هفت سین، میهمانی ها ،کوهنورِِدیها، ماهیگیریها، خاطرات گردش در طاق بستان، تنبور نوازی‌های عرفانی‌ات، پایکوبی در هنگام بازگشت هموطنان ازاسارت، خاطرات قناری بال شکسته‌ای که پرورش دادی تا نعمت آزادی را بچشد، لبخندهای مهربانانه‌ات در بازگشت از دانشگاه، مطالعه مستمر نشریات دانشگاهی و اصلاح طلب، خاطرات آخرین باری که درخوابگاه مجیدیه در کنار هم بودیم و صدای حزن‌انگیز کیومرث امیری، این شاعردلسوخته لک زبان کرمانشاه که اشعارش، تجسم دردهای امروز جامعه است را مشتاقانه با هم گوش دادیم، خاطرات تنبور نوازی‌هایت که با الهام از سید خلیل عالی-نژاد آن را شروع کرده و با شور و اشتیاق به تنبور نوازی حماسی آن را ادامه دادی و خاطره آخرین پیامت که در ساعت ۱۲و ۴۵ دقیقه ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ برای دوستانت فرستادی و این پیام اکنون مهمترین پیام زندگی ماست.

آری نازنین برادرم، از دست رفتن وجود پرخاطره‌ات، دردناکترین غم زمانه را برایمان به همراه آورد و مسائل بسیاری دست به دست هم دادند تا دیگر از پرتو مهرت بهره‌مند نشویم و این رنج بزرگ، روح و جسممان را سخت بفشارد و به جایی برسیم که دیگر امیدمان نه یافتن و یا رهائیت از زندان که روشن شدن چگونگی این ظلم بزرگ رفته بر دودمان ما باشد.

کیانوش جان! بیاد داری در سال ۷۹ که زندگیمان رو به بهبودی نسبی نهاده بود به یکباره مرگ پدر، سنگینی سختی‌های تازه‌ای را بر ما تحمیل کرد. هرچند دایه با مهر مادرانه و صلابت پدرانه جای پدر و مادر را برایمان پر کرده بود تا اینکه توانستیم خود را با آن شرایط وفق داده و برای آرامشی نسبی و زندگی بهتر- که پدر و پدربزرگمان به دلیل جور برخی نامردمان روزگار خود، هیچگاه به آن نرسیدند- تلاش نمودیم و همه تلخی و تنگناههارا با صبر، تحمل و پشتکار گذراندیم. ما که از تبار رنج کشیدگان و قافله محرومان اجتماعی بودیم هیچگاه راضی نمی‌شدیم برای کم شدن مصائبمان در زندگی، اعتقادات خود را کنار گذاشته یا نسبت به آنها بی‌تفاوت باشیم. سالها در انجمن‌های زیست محیطی که جبهه سبز کرمانشاه با مسئولیت برادر بزرگمان عزیز، یکی از آن‌ها بود و دیگر گروههای عام‌المنفعه تلاش کردیم و با افتخار، داشته‌هایمان را صرف این امور نموده و در کنار افراد پاک و مظلوم بودیم، هر چند در این مسیر مشکلات فراوانی داشته و هر از گاهی ریاکاران و جاه طلبان سد راهمان می‌شدند، ولی با تلاش برای غلبه بر مشکلات، گاه با پیروزی و گاه با شکست حرکت کردیم و پیش رفتیم.

یادش بخیر! آن شب را که هم‌قسم شدیم تا در برابر مشکلات کوتاه نیامده و در این روزگار نامراد، پشتیبان هم باشیم و در این مسیر کوشا بوده، هدف را گم نکنیم، روز به روز تلاشهایمان را بیشتر کرده، به خود امید دهیم و هرجا که ناامیدی به سراغمان آمد ازدیگری کمک بگیریم.

مدت زیادی از آن شب نگذشته بود که تب وتاب انتخابات و حواشی آن، سراسر کشور را فرا گرفت و تلاش و تکاپوهای تو نیز بیشتر و بیشتر شد.چند روز مانده به انتخابات به کرمانشاه آمدی و در کنار هم بودیم. غروب شنبه۲۳خرداد هنگام بازگشت به دانشگاه، دو عکس کوچک را به دایه دادی و گفتی که تا دو هفته دیگر برمی‌گردی و باید آن عکسها را جهت عضویت در هیئت علمی دانشگاه کرمانشاه تحویل بدهی و به دایه گفتی: برای تعیین محل شغلت از بین صنعت نفت جنوب و پتروشیمی کرمانشاه، آنجا که دایه راضی باشد را انتخاب می‌کنی. دایه تو را قسم داد: مبادا در تظاهرات شرکت کنی و مشکلی برای پرونده تحصیلی‌ات ایجاد شود و ۱۸ سال زحمت و شب نخوابیدن‌هایت بی‌نتیجه بماند. او خواست تو را در آغوش بگیرد اما اجازه ندادی و گفتی: زود برمی‌گردم دایه! به من نگاه کن ببینم گریه می‌کنی؟! یا می‌خندی؟! و سپس با اشکهای او و بدرقه خانواده‌ات، زادگاهت را ترک کردی.

روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۸۸ چندین بار با تو تماس داشتیم اما هربار گفتی همراه دوستان دانشجویی‌ات هستی و حالت خوب است. بعدها فهمیدیم که آنروز در تجمع ولیعصر و دیگر تجمع های تهران حضور داشتی و شب را در خوابگاه دانشگاه خواجه نصیر کنار دوستانت سپری کرده بودی و با تشریح اوضاع و شرایط از دوستانت خواسته بودی در تجمع مسالمت آمیز فردای آنروز شرکت کنند.

در روز ۲۵ خرداد ۸۸، برای اعتراض به نتایج انتخابات و با امید به بازشماری آراء همراه با بسیاری از مردم، دانشجویان، اساتید دانشگاه و قشر فرهیخته جامعه در راهپیمایی میدان امام حسین تا آزادی حضور داشتی.

در آن هنگام که ما در پی امور روزمره خود بودیم، در یک حرکت ضد انسانی، در اوج مظلومیت مورد اصابت گلوله قرار گرفتی وصدها کیلومتر دور از خانه و زادگاهت در خون خود غلتیدی، من به تعریف و تمجید از حرکت آزادیخواهانه ملت و نقد مخالفان آن می‌پرداختم و بعدها مشخص گردید در آن لحظاتی که من با شور و خروش وصف ناپذیری در مورد این امور می‌گفتم همزمان سرنوشت ما در پایتخت با سرب داغ هدف قرار گرفته است.

ای کاش تو هم مانند بسیاری از زخمی شدگان آن روز که اکنون کم و بیش بهبودی یافته اند، امروز در کنارمان بودی. اما افسوس! که تو رفتی و من و یارانت را تنها گذاشتی.

نمیدانیم در چه لحظه، ساعت وروزی قلب نازنینت از تپش باز ایستاده اما مطمئنیم در آن لحظات که از شدت درد به خود می پیچیدی خانواده، دوستان وآرزوهایت را در برابر دیدگانت می دیدی، از کارهای نیمه تمام و قولهایی که به دایه داده بودی خداحافظی کردی و غریب ، ناب و اهورایی شدی و به قاتلانت درس ایمان، شهامت و خداپرستی دادی.دفاع از آزادی و حقوق انسانی مجال دفاع از پایان نامه ات را نداد. تردیدی نیست زمان به خون غلتیدنت برج آزادی نظاره گر بوده و قول داده هر چه راکه دیده برای آیندگان تعریف کند.

از غروب شوم آن دوشنبه تا چهار روز بعد دیگر اطلاعی از تو در دست نیست. ظهر روز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸، افراد ناشناس! پیکر پاک و خونینت را به پزشکی قانونی تهران تحویل می دهند.

کیانوش نازنین! در آن روزهای پر دلهره و اضطراب قصد داشتیم بعد از یافتنت، تو را در آغوشمان بفشاریم و غم و ترس وجودمان را به قلب مهربانت چشانده ونذرهای فراوان دایه، برای بازگشتت را ادا کنیم و برای جشن فارغ التحصیلی‌ات از دوره کارشناسی ارشد برنامه‌ها داشتیم.

در آن روزهای سرد و عذاب آور که من و خواهرمان پرستو در کلان شهر تهران برای یافتنت به هر سو می دویدیم، چه بر ما گذشت، چه برخوردهایی با ما کردند، چه‌ها دیدیم و چه‌ها شنیدیم داستان غم انگیز و بلندی است که اگر بتوانم و مرگ مهلتم بدهد روزی آن را به صورت یک رمان خواهم نوشت.

در آخرین روز یافتنت بود که احساس غریبی به من می‌‌گفت اتفاقی افتاده است، اما زیر بار سنگین این احساس نمی‌رفتم. لحظه‌ای که عکس چهره خون‌آلودت را دیدیم سعی کردیم در تصویر پیش رویمان نشانه‌ای بیابیم که ثابت کند متعلق به تو نیست اما موفق نشدیم، هر چند که دیدن تصویر کسی دیگر نیز بدان صورت برایمان دردناک بود. به بقیه دلداری میدادم که اشتباه نکنید این چهره، فقط شبیه به کیانوش است و مدام می‌گفتم: باید از پزشکی قانونی رفته و مجدداً در زندانها و بازداشتگاهها در جستجویت باشیم. ناگهان از گوشه دلم صدائی برخاست که چرا خودت را فریب می‌دهی؟ این چهره ی به خون خفته، همان کیانوش مهربان، برادرت و تلاشگر راه علم و هنر و موسیقی و عرفان است که قرار بود چند روزدیگر به زادگاهش بازگردد.حاضر بودیم هر بحرانی را تجربه کنیم ولی تصویرت را در آن چهارشنبه شوم نبینیم. اما به وضوح دیدیم که با چشمانی بسته و دهانی پر ازخون که مجال گفتن کلامی را نداشته آرام گرفته‌ای.

با دیدن تصویرت در روز چهارشنبه سوم تیر ۱۳۸۸ و دریافت مجوز رویت جسد در صبح روز بعد هنگامی که مأموران بعد از صحبتهای فراوان با ورود من، عزیز و پرستو به سالن تشریح پزشکی قانونی تهران موافقت کردند و تلفنهایمان را گرفتند…..، به بدترین شکل ممکن باترس و اضطرابی شدید که سراسر وجودم را فرا گرفته بود دست پرستو را گرفته و با ترس به دنبال عزیز می رفتم. همینکه وارد سالن تشریح شدیم در چند متری پیکری پوشیده که تنها چهره اش بیرون بود قرار گرفتیم. سه نفر آنجا ایستاده بودند. برادرمان عزیز جلو رفت و کنار آن سه نفر ایستاد. نمی خواستم جلو بروم اما به خود تکانی دادم و با خود گفتم ما که هنوز از چیزی مطمئن نشده ایم، قوی باش. به آهستگی و با احتیاط جلو رفتم، اما بر خلاف همه دعاها و آرزوهایم تو را بر روی تخت بیمارستانی آرام دیدم. بعد از آن دیگر نمیدانم چه شد! فقط یادم هست مأمورین هر سه نفرمان را به حیاط پزشکی قانونی منتقل کردند. درآنجا با فریادهایمان خبر این ظلم بزرگ را به آسمان رسانده و فریاد زدیم هر چه داشتیم در آتش خشم و خشونت قانون شکنان سوخت.

دیدیم که چه بیرحمانه و ناباورانه از دنیای آرزوهایت تنها دو گلوله آتشین به تو رسیده است. آن روز سرآغازی برای سوختن خاموش نشدنی خانواده‌مان در شعله‌های آتش بود.

وقتی تو را یافتیم، توانی در ما نبود که فارغ التحصیلی‌ات را جشن بگیریم، روح نازنینت پر کشیده بود و چقدرسخت! چقدر عمیق! عکس زیبایت را به قلبمان فشردیم، بوسیدیم و بازبه قلبمان فشردیم. همان زمان در کرمانشاه، خاک خسروان، در خانه کوچک ما غوغائی به پا بود. دایه هر چقدر زنگ می‌زند جوابی نمی‌گیرد تا اینکه کسی گوشی را بر می‌دارد و می-گوید: پرستو و کامران و بقیه تلفنهایشان را درخانه ما جا گذاشته‌اند. اما دایه باور نمی‌کند. در این اثنا دایی‌هایمان خانه را مرتب می‌کنند. اقوام در خانه ازدحام کرده و از میان جمعیت حاضر در آنجا هر کس چیزی می‌گوید. همه مردد، نگران و منتظر خبری از تو هستند. هر چند من از تهران تأکید کرده بودم که چیزی به دایه نگویند ولی یکی از بستگان دایه را از ماجرا با خبر می‌کند. در میان آن شلوغی یکباره دایه فریاد می‌زند، کیانوش کشته شده است؟! با کلام دایه خانه بر سر اعضاء خانواده و فامیلهایی که آنجا جمع بودند آوار می‌شود. افسوس! رخ داده بود آن‌چه که نباید اتفاق می‌افتاد.

خانه‌ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را، تارشان با پود
……..
خانه‌ام آتش گرفته است، آتشی بی‌رحم
همچنان می‌سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم، در و دیوار
………
سوزد و سوزد
غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
……..
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم گریان
از این بیداد
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

دیگر همه چیز تمام شده بود! خانواده و فامیلها در کرمانشاه بدان حال، و ما در تهران برای انتقال تو به کرمانشاه به هر سو می دویدیم. به علت برخوردن به تعطیلات آخرهفته، انجام مراحل قانونی تحویل پیکرت ، صبح شنبه ۶ تیر ۸۸ انجام شد و غروب دلگیر آنروز با هواپیمای تهران-کرمانشاه برای آخرین بار به زادگاهت بازگشتی.

در فرودگاه بعد از آنکه پیکر پاکت را که در تابوت بود از هواپیما پایین آوردیم و داخل آمبولانس گذاشتیم خیل عظیم بستگان، دوستان، دانشجویان، همشهریان و دلشکستگانی که از ساعت‌ها پیش در فرودگاه منتظر ورودت بودند هجوم آوردند و ناله ها سر دادند، چرا چشمانت را باز نکردی ؟! چرا برنخواستی و به آنها خوش آمد نگفتی؟! چه کسی این توان را از تو گرفته بود؟ ننگ بر او باد.

صبح روز یکشنبه ۷ تیر ماه ۸۸ در یک مراسم تشییع بزرگ با حضور نیروهای امنیتی فراوان پیکر پاکت را به خاک سپردیم. حلقه‌های گلی که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی-ات بر گردنت بیاویزیم بر سر مزارت پرپر شدند. تو در آرامگاهی قرار گرفتی که نیمی از آن برای دایه بود و به این شکل (آدمکشان) تو را تا ابد در زیر خاک و ما را تا آخر عمر عزادار کردند.

دکتر اشرفی‌زاده استادت، اعضای خانواده را جهت حضور در مراسم به دانشگاه علم و صنعت دعوت کرده اما هنگام برگزاری مراسم در دانشگاه، مسؤلان حراست و برخی مدیران آن دانشگاه با توسل به فریب مانع از حضور ما و همکلاسیهایت در کنار هم شدند.

در مراسم تشییع، ختم و چهلم، همکلاسی‌های دوران تحصیلت، همشهریان و اقشارمختلف مردم کُرد و غیر کُرد، شیعه، سنی، اهل حق، و دیگر اقلیت‌های مذهبی از کرمانشاه و کردستان و شهرهای گوناگون حضور داشتند، پیامهایی از خارج کشور برایمان ارسال شد. فعالان سیاسی و مدنی، انجمنهای غیر دولتی NGO و فعالان محیط زیست، شعرا، نویسندگان، روزنامه نگاران، خبرنگاران، دانشجویان، اساتید دانشگاه، وکلا و مردم لک زبان کرمانشاه و … حضورداشتند. مردم فارغ از هر گونه عقیده، مرام و مسلک با نشان دادن دو انگشت، مظلومیتت را فریاد زدند. با توجه به شرایط بسیار سخت امنیتی آن روزها، حضور چنان جمعیتی در خاطر مردم کرمانشاه برای همیشه نقش بست.

در مراسم چهلم که هزاران نفر شرکت داشتند در تالار شعارهای الله اکبر، عزا عزاست امروز، برادر شهیدم حقتو پس می گیرم ، می‌کشم می‌کشم آنکه برادرم کشت و … بویژه در قسمت زنان با شور و شدت زیادی سرداده شد. شرکت کنندگان در سوگ و عزا و با دلهای شکسته در مراسم شرکت کرده بودند ولی همین مراسم رسمی هم با دستور فرمانده انتظامی کرمانشاه در انتها به خشونت کشیده شد، عزیز و چند نفر دیگر از بستگان بازداشت شدند، اما با تلاش مردم از داخل ماشینهای امنیتی بیرون آورده شدند. تعداد زیادی از حاضرین در پایان مراسم روز چهلم مورد ضرب وشتم قرار گرفته و بازداشت شدند. هر یک از مردم حاضر بر سر مزار عزیزانشان نیز که از مأمورین امنیتی به خاطر این رفتارها انتقاد می کردند کتک خوردند. در جریان این هجوم نیروهای انتظامی و لباس شخصی، اسپری فلفل به صورت دایه، پرستو و پریسا و زنانی که صورتهایشان بر اثر شیون زخمی شده بود، پاشیدند. هرچند که یکی از قضات کرمانشاه حکم به تبرئه دستگیرشدگان داد و بی‌مبالاتی برخی فرماندهان امنیتی حاضر در پایان مراسم چهلم را باعث اتفاقات پیش آمده تشخیص داد، اما هیچوقت نه فرماندهان و نه مأمورین و نه لباس شخصی‌هایی که این برخوردها را با مردم داشتند بازخواست نشدند.

چند روز بعد از مراسم چهلم و زمانی که حضور فامیلها و بستگان آرام آرام کمتر شد، تازه به خود آمده بودیم که چه بر سرمان آمده است. روز به روز بیشتر اعضاء خانواده را درد و ماتمی وصف ناشدنی فرا می گرفت و خانه برای همه ی ما به ماتمکده ای تبدیل شده بود که وصف آن در قلم و بیان نمی گنجد.

در روز شانزدهم آذر که اعضای خانواده و همشهریان در کرمانشاه در تدارک انجام مراسمی بر سر مزارت بودند، من و بیژن رضایی دوست قدیمی‌ات با مشورت و هماهنگی نگهبانی ورودی دانشگاه علم و صنعت قصد داشتیم تاج گل مزین به چهره نازنینت را در دانشکده مهندسی شیمی قرار بدهیم، اما مأمورین امنیتی حاضر در آنجا مانع شدند. با وجود آنکه به آنها گفتیم که حاضریم به همراه آنها این کار را انجام بدهیم اما نپذیرفتند، تا اینکه بازداشت شدیم و ما را به کلانتری ۱۳۶« فرجام» در نزدیکی دانشگاه منتقل کردند و از آنجا ما را به پلیس امنیت تحویل دادند. در پلیس امنیت شش ساعت بازجویی مداوم که بسیاری از صحبت‌ها و سؤالها هیچ ربطی به ما نداشت، مانند اینکه: آقای هاشمی با آن قدرتش به این روز افتاده حالا شما دنبال چه چیزی هستید؟! و یا می گفتند مملکت مال شیعه‌هاست تلاش بیهوده نکنید به دستتان نمی‌رسد! از من و بیژن انجام گرفت.

روز بعد در یک بازپرسی سه دقیقه ای به ما گفته شد «در پرونده ی شما نوشته شده سطل آشغال آتیش زده‌اید»! و……. با اتهام “اخلال در نظم و امنیت عمومی”، دستور بازداشت و انتقال من به زندان اوین را صادر کرد و غروب به همراه بسیاری دیگر از بازداشتی‌های آن روز به بند …. اوین منتقل شدم. در آنجا ابتدا پنج روز در اتاقهای پنج نفری در بسته که بیشتر به انفرادی شباهت ماندگار شدم و سپس به بند عمومی اندرزگاه هفت اوین منتقل شدم و در آنجا در کنار دانشگاهیان، نخبگان و انسانهای فرهیخته‌ای که هر کسی از بودن در کنارشان لذت می برد روزهایی را سپری کردم.

در روز۱۴دی ماه۸۸ در جریان انتقال دسته جمعی با گروهی از زندانیان اوین مرا با غل و زنجیر به دست و پایم و درکامیون های انتقال اشرار و قاتلان با بدترین نوع برخورد مأمورین به زندان قزلحصار کرج منتقل کردند. در آنجا مرا به یکی از سالن هایی با شرایط کاملاً غیربهداشتی و جیره غذایی کم، تحویل دادند. قرار گرفتن در اتاق شش متری کنار ده نفر از فروشندگان و معتادان انواع مواد مخدر و اشرار حرفه ای که صحبتهایشان تنها از جرایم متعددی بود که سالهای متمادی انجام داده بودند، برخوردهای توهین آمیز با الفاظ رکیک از طرف زندانبانان و مخصوصاً زندانیانی که به سرپرستی ما گمارده شده بودند شرایط را برایم بسیار سخت کرده بود و هر‌گونه دفاع از حق خود در هر زمینه‌ای در نهایت به ضررم تمام می‌شد. نگهداری در هوای بسیار سرد صبح به گونه ای که توان ایستادن را از ما گرفته بود از جمله شرایطی بود که من در آنجا داشتم. چند شب از شدت سرماخوردگی و نداشتن پتوی قابل استفاده و دارو تا صبح به خود می‌لرزیدم و هر چقدر اصرار می‌کردم آب جوش هم به من ندادند. زمانی که درخواست رفتن به بهداری را داشتم در جواب گفتند به علت اینکه هفته گذشته برای بیماری قلبی به بهداری رفته‌ای، حق رفتن مجدد به بهداری را نداری! حشرات زیادی داخل اتاق وجود داشت که هر اقدامی جهت پاکسازی آنها بی‌نتیجه بود. تخت و امکانات محدود اتاق و سالن زندان نیز برای اشرار سابقه‌دار و مجرمان حرفه‌ای بود، نه افرادی مثل من که تنها به دلیل نشناختن نام انواع مواد مخدر، مورد غضب آنها بودم. هرچند در روز آزادیم یکی ازهمان زندانیان عروسکی را با نماد F به نشانه ی Freedom به من هدیه داد. بعد از آزادی با انتقالم به بیمارستان و تشخیص پزشک متخصص مبنی بر اینکه بیماری‌ام از نوع تب روده‌ی زندان است دستور بستری داد، اما بعد از ترخیص از بیمارستان، مدارک پزشکی‌ام توسط کسانی که در تعقیبم بودند ربوده شد. در همه‌ی آن روزهایی که در زندان بودم به غیر از روزهای تعطیل خانواده اکثراً برای پیگیری پرونده در راهروی دادگاهها سرگردان بودند و دکتر صالح نیکبخت که قبلاً وکالت پرونده‌ی تو را به عهده گرفته بود وکالت مرا نیز بر عهده داشت.

کیانوش جان! دانشجویان دانشگاه‌های علم و صنعت و رازی با تمام محدودیت‌ها برایت عزاداری و راهپیماییهایی برگزار کردند. روز سوم تیر ۸۸ زمانی که در حیاط پزشکی قانونی بودیم تماسهای بسیاری ازسوی دانشگاهیان و همکلاسیهایت در حالیکه گریه می کردند با ما گرفته می‌شد، از سیل تماس ها و نوع صحبتهایشان معلوم بود که آنها هم باور نمی کردند خبر صحت داشته باشد. اما پس از کسب اطمینان از شهادتت این خبر در پنجم تیرماه برای اولین بار در رسانه ها منتشر شد. پس از آن مراسم سوگواری در دانشگاه علم و صنعت، خوابگاه مجیدیه و دانشگاه رازی آغاز گردید. در روز ۶ تیر ۸۸ دانشجویان علم و صنعت برای برگزاری مراسم فردای آنروز برنامه‌ریزی کرده و در کل دانشگاه اعلام کردند به دنبال آن، شب هنگام مدیران دانشگاه، اقدام به پخش تراکت نمودند و فردای آن روز در صحن مسجد دانشگاه مراسمی نمایشی براه‌انداختند تا سخنران، الفاظی که در شأن برگزار کنندگان آن بود بر زبان آورد. اما دانشجویان در آن مراسم حضور نیافته و در تجمعهای دانشجویی که صدها نفر در آن حضور داشتند با فریادهای الله اکبر- دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد- کیانوش شهیدم حقتو پس می‌گیرم و ….. با در دست داشتن تصاویرت و حرکت در صحن دانشگاه جنایت رخ داده را محکوم کردند، آنها در برخی امتحانات حاضر نشدند، اعتصاب غذا کردند، تحصن‌هایی به راه انداختند و شعرهای یار دبستانی، مرز پرگهر و …… را سر دادند. پوسترهایی را طراحی کرده بودند و در پارکی که به نام “پارک شهید آسا”، نامگذاری کردند گردهمایی‌ها داشته و برایت در ۱۸ اسفند ۸۸ جشن تولد برگزار کردند و خودمان هم جشن تولدت را در شب ۲۹ اسفند ۸۸ و اول نوروز ۸۹ بر مزارت برگزار نمودیم.

دانشجویان هر بار کوشیدند فریاد مظلومیت تو و خانواده ات را به جامعه دانشگاهی ایران و جهانیان برسانند.

در کرمانشاه نیز تحصن‌هایی توسط دانشجویان رازی صورت گرفت که برخی از برگزار کنندگان این تحصن‌ها را بازداشت کردند.در دانشگاه علم و صنعت مقامی که بی‌شرمانه حتی در زمان به خون خفتنت نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و در پاسخ به اعتراض همکلاسیها و یاران دبستانی‌ات که سعی کردند با تنها اهرمشان یعنی کف زدن، جلوی سخنان توهین آمیز او را در سالن دانشگاه بگیرند گفت: مگر شهیدتان رقاص بوده که می رقصید؟ و …. و همچنین تابلویی که مسؤلان دانشگاه علم و صنعت با مضمون: شهیدسازی از کسانی که خود به قتل رسانده اند و مظلوم نمایی و مراسم سازی برای فریب ساده لوحان، حمایت از عناصر ضد انقلاب، خیانتکاران، قانون شکنان و اسلام ستیزان را که به نمایش گذاشته بودند هرگز فراموش نخواهیم کرد. بدون تردیدعکسهایت باعث کوری چشمان دروغ‌پردازانی شده که توان دیدن آن را ندارند.

کیانوش عزیز! مطمئن باش که دوستداران و همکلاسیهایت همانگونه که تا کنون عمل کرده اند از این پس نیز پاسخ توهین هایی را که توسط هر مقامی بر زبان آورده شود خواهند داد.

طی این مدت مشخص شده است که هر نوع مراسم سوگواری برای تو در دانشگاه نیاز به مجوز دارد و مجوز آن هم قطعاً داده نخواهد شد، در حالیکه هر برخوردی با دانشجویانی که برایت سوگواری می‌کنند از سوی افراد داخل و خارج دانشگاه بلامانع است.

پیام، نامه و بیانیه‌های بسیاری از سوی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، رازی، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده داروسازی دانشگاه تهران، دانشجویان گروه بیوشیمی بالینی دانشگاه تهران و … به نام بلندت اهدا شده و این گرامیان همواره در کنار ما بوده‌اند. می‌توان تو را در نگاه و دل همه این دوستداران یافت که از تو به عنوان افتخار کشورمان ایران یادکرده اند.

نشریاتی که از نام تو به عنوان شهید یاد کردند توقیف شدند و برخی دانشجویان که قصد حضور بر مزارت داشتند را احضار و با تهدید و پرونده سازی عرصه را برایشان تنگ کردند.

کیانوش گرانقدر! سوگواریها و تجمع‌های دانشجویان در سوگ از دست دادنت، باعث شده که تا اوایل آذر ۱۳۸۹ در دو دانشگاه علم و صنعت ایران و رازی کرمانشاه، دهها دانشجو اخراج و یا از تحصیل تعلیق شده و صدها نفر در کمیته های انظباطی و نزد نیروهای خارج دانشگاه مورد بازجویی، تذکر و توبیخ قرار گیرند. بسیاری نیز مجبور به سپردن تعهدهایی شدند و برای برخی محدودیت‌هایی در نظر گرفته شده، ازجمله تعداد زیادی که از ورود به خوابگاه ها منع شده‌اند.

کیانوش نازنین! یکسال پس از تو به اندازه‌ی سالها بر ما گذشت. قبل از مراسم سالگرد گروهی از نیروهای امنیتی از تهران به کرمانشاه آمده و نیروهای امنیتی کرمانشاه را تا حدودی کنار زده و به بهانه‌ی واهی اینکه قصد دارند مرا از حضور در میان دانشجویان علم و صنعت در ۱۱ خرداد ۸۹ بازدارند، بدون ارائه‌ی هر گونه حکم قانونی شبانه هنگامی که از خانه‌ی خواهرمان جماله برمی‌گشتم مرا درخیابان بازداشت کردند اما هدفشان این بود که با این کار دیگران حساب دستشان بیاید.

روز بعد از دستگیری من و این بار با حکم دادستانی به بازرسی خانه می پردازند و حین بازرسی و بعد از آنکه عکسهای زنده یادان داریوش و پروانه فروهر در اتاقت را پاره کردند با اشاره به خواهرمان پریسا که اینهم با سواده! عنوان میکنند حکم بازداشت او را نیز دارند.

در طول مدت ده روزی که در بازداشتگاه انفرادی اطلاعات کرمانشاه بودم بازجوئیهای مختلفی از من صورت گرفت. یکی از جرم هایم قصد نوشتن نامه به آقای لاریجانی! رئیس قوه ی قضاییه بود.

در یکی ازشبها پس از آنکه ناگهانی از خواب بیدارم کردند در حالتی خواب‌آلود برگه‌ای را به من دادند امضاءکنم که آن زمان و پس از آن هر چقدر سعی کردم بفهمم که موضوع آن برگه چه بوده جوابی به من داده نشد.

بعد ازگذشت ده روز به همراه دوستانم حمید و اشکان مصیبیان که آنها نیز یک روز پس از بازداشت من بازداشت شده بودند به دادگاه برده و از آنجا به زندان دیزل آباد منتقل کردند. تا اینکه بعد از ظهر روز بیست و سوم خرداد یعنی دو روز قبل از سالگرد آزاد شدم.

نیروهای امنیتی با فشارهای مختلف سعی در عدم برگزاری مراسم سالگرد داشتند و به صورت گسترده ای نزد بستگان دور و نزدیک در محل کار و یا سکونتشان رفته و آنها را برای عدم شرکت در مراسم و هرگونه تحرکی تحت فشار قرار داده و تهدید به بازداشت کرده بودند، لباس شخصی‌ها از یک هفته قبل از روز سالگرد مسیرهای ورود و خروج منتهی به منزل ما را در کنترل داشته و با برخی از بستگان و آشنایان برخورد می‌کردند، خادم مسجد و تالاری که قصد استفاده از آن مکان برای مراسم سالگرد شهادتت را داشتیم تحت فشار قرار دادند تا مراسم هماهنگ شده با مقامات انتظامی استان در هیچ تالاری و به هیچ شکلی برگزار نشود و به ما گفتند: حق ندارید اعلامیه ساده‌ای هم جهت خبر رسانی منتشر کنید.

گروهای فشار نیز با ایجاد رعب و وحشت و بااین عنوان که در صورت برگزاری مراسم در تالارحمله مسلحانه خواهد شد سعی در ممانعت ارتباط همشهریان با ما را داشتند و پوستر های مزین به عکست را پاره کردند.

به ناچار مراسم سالگرد در منزل با تنبور نوازی حقانی و عرفانی توسط سید مهرداد مشعشعی از اساتید تنبور و با همخوانی و همراهی حاضران برگزار شد. در آن روز شاهد بودیم که نیروهای امنیتی انواع دوربین ها را در پشت بام ساختمان‌های اطراف و پاساژها نصب کرده و از مراسم فیلم می‌گرفتند. آن روز دو نفر از بستگان بازداشت شدند و کنترل محسوس و نامحسوس برای شناسایی مردمی که برای آمدن بر سر مزارت گردهم آمده بودند با دوربین های تصویر برداری صورت میگرفت. در حالیکه آن دوربینها نتوانسته بودند اسیدپاشان تعرض کننده به سنگ مزارت را شناسایی کنند! چه باید کرد زمانی که این درماندگان نمی‌توانند بفهمند این نام “کیانوش آسا” است که ماندگار می‌ماند و نه سنگ سفیدی که بر مزار است.

به مؤسسات چاپی که پوسترهایت را چاپ کرده بودند اخطار می دادند و حتی یکی از کارکنان آنها را ربوده و بعد از کتک کاری آزاد کردند.

عناصر فرصت طلب از باب آشنایی به میان خانواده وارد شده و سپس اخبار ساختگی خود را انتقال می دادند تا از این طریق به منافع مادی و یا کسب موقعیتی برسند.

برخی نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها از ساز عرفانی تنبور که قدمتی چند هزار ساله نزد ایرانیان و مردم کرمانشاه دارد و سازی آیینی و مذهبی بوده واهمه دارند و به محض اینکه کسی بر سر مزارت تنبور به دست بگیرد آنها واکنش نشان می دهند.

اما همشهریان، دانشگاهیان، ایلهای مختلف از جمله ایل بزرگ سنجابی، بستگان و آشنایان، مادران عزادار، فعالان جنبش زنان، شعرا، نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران، انجمن های غیر دولتی ، کارمندان ادارات، فعالان مدنی و سیاسی، نخبگان، فرهنگیان و بزرگان شهر، جامعه کُرد با شعار: «مژی بو مردن بمره بوژیان» (زندگی نکن برای مردن بمیر برای زندگی )، دلسوختگان از شهرهای مختلف، کردهای اهل حق کرمانشاه و بسیاری از مقامات استان در مراسم‌ سالگرد در کنار ما بودند.

در این مدت چندین بار برادرمان عزیز به مراجع امنیتی احضار گردیده و خواهرمان پرستو بارها تهدید به بازداشت و اخراج از کار شده است. من نیز به دلیل دو بار زندانی شدنم که باعث عدم حضورم درامتحانات پایان ترم شد از دانشگاه عقب افتادم.

در روز ۱۶ شهریورماه ۸۹ در جریان ملاقات با مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد، شش نفر از اعضای خانواده‌مان با رفتارهای توهین‌آمیز و غیر قانونی بازداشت شدیم و بازجویی شفاهی و کتبی از تک‌تک ما با چشمان بسته به مدت هفت ساعت مداوم صورت گرفت و بازجویان با این عنوان که با بازداشت خانواده از وقوع یک جرم بزرگ جلوگیری کرده‌اند! بعد از گریه‌های مداوم دایه هنگامی که می‌دید بعد از مرگ نازنین فرزندش، دیگر بچه‌هایش نیز گرفتار شده‌اند ما را مجبور به نوشتن تعهدهای غیرقانونی نمودند و علاوه بر این در طول یک سال و نیم اخیر تا آذر ۸۹ در هر کجا که ممکن بود به اشکال مختلف تک‌تک اعضای خانواده مورد تهدید مستقیم و غیرمستقیم نیروهای رسمی و غیررسمی قرار داشته‌ایم. ولی دراین میان بوده‌اند افراد و شخصیتهای بسیاری از نهادهای رسمی، کارشناسان انتظامی- امنیتی و نیروهای نظامی که درکنارمان بودند. علیرغم بی توجهی برخی از نشریات محلی به سرنوشت مردم و رسالت خود بودند نشریات محلی مانند هفته نامه ندای جامعه که رسالت خبررسانی خود را به جای آورده که مرهمی بر دل غمگینمان بود.

کیانوش جان! دوشنبه و پنجشنبه‌های هر هفته، روز دانشجو، چهارشنبه سوری، عید نوروز، سیزده بدر و مناسبتهایی از این دست برسر مزارت هستیم و همواره با تأسی از اعتقاداتت این دولت را هرگز به رسمیت نشناخته و هیچ زمانی و به هیچ شکلی هم به رسمیت نخواهیم شناخت و از هرگونه اداها و ژست‌های دلجویانه که به‌طور مستقیم و غیرمستقیم توسط مقامات این دولت صورت می‌گیرد تبری می‌جوییم.

با توجه به قرار داشتن در شرایط انحصار رسانه‌ای هر زمان که فرصتی ایجاد شده، گفته‌ایم و می‌گوییم:

• دلیل حضور کیانوش در تجمع میلیونی ۲۵ خرداد آزادی، اعتراض به وضع جامعه و احساس مسؤلیت نسبت به سرنوشت آن بوده است و گرنه او می‌توانست مشغول درس خواندن وامور شخصی خود باشد.

• تحولات سیاسی بیشتر متوجه کسانی می‌شود که سالها در پی کسب علم و آگاهی بوده اند و با دلی پاک، هنگامی که امور جاری را در تضاد با دانسته های خود می‌بینند به صحنه می آیند.

• قوانین حقوق بشر تأیید و تصویب شده جامعه جهانی، سرمایه مشترک نسلهای امروز و فردا بوده و رعایت آنها یک وظیفه عمومی و همگانی برای مردم و دولتهاست و نقض آن به هر بهانه‌ای محکوم است. ما جزء هیچ گروه سیاسی نبوده و نیستیم اما با آگاهی کامل از حقوق اجتماعی خود، این قتل را در تضاد با تمام قوانین حقوق بشر و قوانین جاری کشور می‌دانیم.

• کسی حق ندارد تحت هر عنوانی از جمله لباس شخصی، خودسر و یا در پوشش قانون اعمال خلاف قانون، شبه قانون و یا فراقانونی انجام دهد و حقوق اولیه افراد را پایمال کند چه برسد به اینکه در مورد مرگ یا زندگی کسی تصمیم بگیرد.

• از همه‌ی انجمن‌ها و فعالان حقوقی، اجتماعی، دانشگاهی و سیاسی برای پیگیری این جنایت بزرگ بخصوص زوایای پنهان آن کمک می‌طلبیم.

• ما ایمان داریم آه مظلوم و خون ریخته شده در برابر چشمان خلق خونریز را مجازات می‌کند این خون استوار بر فراز سپهر دانش ایستاده است و مشعل راه همه آنهایی هست که بر آنچه بدان ایمان دارند پایدارند و هر رنج و سختی را تحمل می‌نمایند.

• توهینهای بازپرسی که گفت: “این اهل‌حق های نامسلمان را باید کشت، ریختن خون آنها حلال است” را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.

• توهینهای پلیس امنیت که از زشت‌ترین کلمات و عبارات بر علیه جمعیت میلیونی ۲۵ خرداد و حتی جانباختگان آنروز استفاده کرد را در یادمان ثبت کرده‌ایم.

• قتل دانشجوی نخبه ارشد دانشگاه علم و صنعت ایران و یکی از با اخلاق ترین جوانان این سرزمین گناهی نابخشودنی و انتساب این جنایت کم نظیر به خارجیان دروغی بزرگ است.

• پناه ما اول به خداوند و سپس به قضات پاکدامنی است که شرافت را پیشه کار خود قرار داده اند .

• به زحمات وتلاشهای نیروهایی که فراتر از هر عقیده ای در پی ثبات و امنیت جامعه و حرکت به سوی استقرار قانون می باشند ارج نهاده، آنها را ازخود و خود را نیز از آنها میدانیم.

• گفته شده که از آسیب دیدگان بعد از انتخابات احقاق حق می‌شود برفرض کسانی که خسران مادی دیده‌اند خساراتشان جبران شود، زخمی‌شدگان مداوا گردند، و اگر از کسانی که خسارات آبرویی دیده‌اند دلجویی شود این دردها تقریباً جبران می شود، اما با چه روشی می‌توان این ضایعه بزرگ را جبران نمود؟! هرگونه بحث دیه و مواردی از این دست از جانب هر شخصی در هر مقامی، چیزی غیر از ناآگاهی از قداست خون کیانوش و دیگر جوانان این مرز و بوم نبوده و بدون هیچ بخششی منتظر حضور در دادگاهی هستیم که متهمان آن مسببان این جنایت باشند و در آنجا بسیاری از حرفهای گفته نشده را خواهیم گفت.

• بسیار علاقه‌مند بوده و هستیم که در کنار یاران کیانوش قرار گرفته و از دردها و رنجهایمان با آنها بگوئیم اما آن دانشگاه را کسانی اداره می کنند که کیانوش‌ها را غیر خودی می-دانند و این از افتخارات ما است.

• امیدواریم ظلم تحمیلی رفته بر ما بر هیچ خانواده دیگری تحمیل نگردد .

• امیداواریم جامعه به سویی برود که گروه فشاری فعالیت نداشته و حاکمیت قانون حکمفرما باشد.

• بجای آرزوهایمان که در صبح ۷ تیر۸۸ به همراه پیکر پاک کیانوش در دل خاک آرام گرفت محقق شدن خواسته‌های یاران دبستانی‌ او و به ثمر نشستن تلاش‌های فرهیختگان و دانشگاهیان را آرزو داریم و همواره امیدواریم جامعه به سویی برود که نخبگان با آسودگی خاطر، نشاط و پشتکار، امور علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را در دست گرفته و جامعه از نیروهای دانشگاهی بهره کافی را کسب کند.

• از تمامی دوستان، همکلاسیها و همنوردان کیانوش بخصوص در دانشگاههای رازی و علوم پزشکی کرمانشاه و علم و صنعت، خواجه نصیر، امیرکبیر، شریف و تهران که از کیانوش عکس، فیلم یا دستنوشته ای دارند تقاضا داریم نمونه ای از آنرا به ما تحویل دهند.

• با کسب اجازه از اساتید و دانشجویان در دانشگاه‌هایی که کیانوشمان به عنوان ارزشمندترین هدیه خداوند به ما در آنها تحصیل کرده برای ارج نهادن به مقام انسانیت روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای دانشگاه علم و صنعت عنوان کرده تا شاید بدین طریق بتوانیم از تکرار این فجایع هولناک و مصیبتهای جانکاه برای جامعه دانشگاهی و ملت ایران جلوگیری کنیم.

کیانوش نازنین! در اینجا می خواهم شعری از سید خلیل را که همواره با تنبور زمزمه میکردی برایت مرور کنم.

من ار زانکه که گشتم به مستی هلاک
به آئین مستان بریدم به خاک

به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید

به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید

مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب

برادر مهربانم! من پیوند خود را با تو ناگسستنی، عمیق و نزدیکتر از همیشه می‌دانم و بررسی ابعاد گوناگون این جنایت را به ملت ایران، حتی آنهایی که در طیف فکری مقابل قرار دارند واگذار می کنم و قضاوت در مورد میزان و شدت این ظلم را به خانواده شهیدان، جانبازان و ایثارگران، زندانیان سیاسی و کسانی که عزیزانشان را به هر دلیلی از دست داده اند می‌سپارم. لازم است کسانی که نه ما تفکر آنها را قبول داریم و نه آنها تفکر ما را، ولی در این سرزمین کنار هم زندگی می‌کنیم به این درد بزرگ ما بنگرند و به جوانب مختلف این جنایت دقت کرده به قضاوت و نتیجه‌گیری بنشینند. این گفته‌ها تنها برگهایی از دردهای فراوان ما است که قلب و وجود ما را می‌فشارد.

کیانوش جان! با اعتقاد به اینکه زمان پاسخگوی بسیاری از سؤالها و ناگفته هاست و با توجه به این غم بزرگ به عنوان کوچک و برادرت تاروزی که زنده هستم عزادار و سیاهپوش خواهم بود. به امید اینکه مسئول باشیم تا با قلم جان یاد تو را زنده نگاه داریم، تو که گلبرگهایت را بی‌ادعا به ما ارزانی داشتی. در پایان تو را به دستهای مهربان خدا می‌سپارم.

آذر ۱۳۸۹
برادرت، کامران

*****

نسخه الكترونيكي (پي‌دي‌اف) اين دلنوشته
جهت دريافت
(فايل pdf) بر روي تصوير زير كليك نماييد

حجم فايل جهت دانلود 322 كيلوبايت

۹/۰۸/۱۳۸۹

فراخوان جوانان اصلاح‌طلب برای سر دادن فریاد «الله اکبر» در شب ۱۶ آذر

فراخوان جوانان اصلاح‌طلب برای سر دادن فریاد «اللـــه اکبـــر» در شب ۱۶ آذر

. ادامه راه سبز(ارس): گروهی از جوانان اصلاح طلب و سبز در بیانیه‌ای به مناسبت فرا رسیدن ۱۶ آذر از مردم دعوت کرده‌اند تا با فریاد الله‌اکبر در این شب، ضمن اعتراض به تهدید رهبران جنبش سبز، حمایت خود از زندانیان سیاسی را نشان دهند.

به گزارش تحول سبز، این جوانان سبز دربخشی از این بیانیه آورده اند: ما جوانان سبز ایرانی از همه ملت ایران دعوت می کنیم همگام و همنوا با دانشجویان مبارز ایرانی در شب ۱۶ آذر راس ساعت ۹ شب با ندای الله اکبر خود بر پشت بامهای میهن عزیزمان ضمن اعتراض به تهدید رهبران جنبش سبز و حمایت از زندانیان سیاسی، به کودتاچیان و حامیان دیکتاتوری نشان دهند که خیال شکست و افول جنبش سبز ملت ایران در برابر ظلم واستبداد خیالی باطل و تعبیر ناشدنی است.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

هموطنان مبارز و سبز ایرانی

در آستانه سالروز خیزش دانشجویان ایرانی علیه ظلم و استبداد و قیام اندیشه در برابر اسلحه قرار داریم. روز ۱۶ آذر، که خون سه آذر اهورایی لکه سیاهی شد بر تارک استبداد و ظلم. دانشگاه ایرانی از بدو تولد خویش مرکز و مدار مبارزه علیه مستبدین بوده است و از اینروست که همواره مورد هجوم و حمله وسرکوب استبداد قرار گرفته است. امروز واقعه ۱۶ آذر ۳۲ و کوی دانشگاه ۷۸ و ۸۸ گواه و دلیلی است بر مقاومت اندیشه در برابر زور و ظلم و استبداد.

۱۶ آذر ۸۹ نیز همچون سالهای پیش گواهی خواهد بود بر پویایی و مقاومت ایران و ایرانی در برابر دیکتاتوری.

همانطور که همراه شجاع جنبش سبز مهندس میر حسین موسوی در بیانیه اخیر خود گفته است:” آنان نمی دانند که دهان و گوش و چشمان مردمان را شاید بتوان از گفتن و شنیدن و دیدن بازداشت، اما اندیشیدن موهبتی الهی است که دروازه های خلوتگاه آن به روی زورمندان بسته است. راز این همه احساس خطر از دانش و دانشجو و دانشمند، این همه اضطراب از آزادی چرخش اطلاعات، این همه ترس از رسانه های آزاد، این همه واهمه از تجمع حتی آرام و مسالمت جویانه منتقدان و معترضان، و نیز این همه تلاش برای بیگانه نمایی دوستان مردم و انقلاب، و روند مستمر پایان ناپذیر ناخودی کردن فرزندان ایران، این همه هراس از هرآنچه با عقلانیت جمعی پیوند دارد و این همه پرهیز از هر آنچه با برنامه ریزی و مدیریت دانش محور مرتبط است آیا درهمین نیست؟”

مهندس میر حسین موسوی می گوید:” متاسفانه تجربه کهریزک و کوی دانشگاه و زیر گرفتن بی پناهان با اتومبیل پلیس و از پل پائین انداختن و سر زندانیان را به چاه توالت فروکردن و خروش مردم را در راهپیمائیهای ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد و دیگر روزها ندیدن و دل بستن به تجمعهای مهندسی شده و فرمایشی، جلوی روی ماست و نشانی از بصیرت برای بازگشت به سوی مردم دیده نمی شود”.

از اینرو ما جوانان سبز ایرانی از همه ملت ایران دعوت می کنیم همگام و همنوا با دانشجویان مبارز ایرانی در شب ۱۶ آذر راس ساعت ۹ شب با ندای الله اکبر خود بر پشت بامهای میهن عزیزمان ضمن اعتراض به تهدید رهبران جنبش سبز و حمایت از زندانیان سیاسی، به کودتاچیان و حامیان دیکتاتوری نشان دهند که خیال شکست و افول جنبش سبز ملت ایران در برابر ظلم واستبداد خیالی باطل و تعبیر ناشدنی است.

عماد بهاور به ده سال زندان محکوم شد؛ ليك! مقصد در آغاز راه بود

عماد بهاور به ده سال زندان محکوم شد
. ادامه راه سبز(ارس): عماد بهاور، مسوول شاخه جوانان نهضت آزادی از سوی قاضی صلواتی، رییس شعبه پانزده دادگاه انقلاب به تحمل دهسال حبس تعزیری محکوم شد.وی به اتهام تبانی برای تجمع بر ضد امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری محاکمه شده بود. این حکم در دادگاه انقلاب به بهاور ابلاغ شده و قابل تجدیدنظرخواهی است.

بهاور که عضو هسته مرکزی «پویش حمایت از خاتمی و موسوی» (موج سوم) نیز بوده در ۷ خرداد ۱۳۸۸ توسط دادگاه انقلاب بازداشت و اتهام وی تبلیغ علیه نظام عنوان شد.

وی پس از ۹۶ ساعت آزاد اما پس از اعلام نتایج انتخابات دوباره دستگیر شد و تحت فشار روانی برای اقرار تلوزیونی قرار گرفت.

بهاور روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد. وی در ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که به دادگاه انقلاب برای آخرین دفاعیات احضار شده بود، دوباره بازداشت شد و هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین به سر می برد.
مادر عماد بهاور:
حکم ظالمانه ۱۰سال زندان را «بازجو» در زمان بازداشت تعیین کرده بو!


در حالی که عماد بهاور، مسئول شاخه جوانان نهضت آزادی ایران، بعد از ماهها بازداشت و بدون یک روز مرخصی، اخیرا به ده سال حبس محکوم شده، مادر این فعال سیاسی و دانشجویی در گفتگو با جرس می گوید: این حکم کاملا ظالمانه است و آقایان طی یکسال اخیر فقط ما را با برگزاری چندین دادگاه به بازی گرفته اند.

طاهره طاهریان با بیان اینکه حکم دادگاه در زندان به پسرش ابلاغ شد، می گوید "حکم صادره برای عماد کاملا ظالمانه و به دور از انصاف است . ده سال حبس به اتهام تشویش اذهان عمومی و عضویت در نهضت آزادی."

مادر عماد بهاور ادامه می دهد : وقتی به خانه مان ریختند و عماد را بازداشت کردند، بازجو در تهدید و خط و نشان کشیدن به ما گفت که دهسال او را به زندان خواهد انداخت و حالا پس از یکسال همان حرف بازجو به حکم تبدیل شده است. حکم را همان یکسال پیش بازجو داده بود.

طاهریان که نتوانسته در این هفته ملاقاتی با فرزندش انجام دهد و به بهانه آلودگی هوا، اداره زندان ملاقاتها را تعطیل اعلام کرده بود، می گوید: چه صحبتی می توانم داشته باشم وقتی می بینم که سال پیش حکم را به من گفتند همان اجرا شده . چه می توانم بگویم . این حکم واقعا ناعادلانه بوده است و چندین بار گفته بودم که اگر می گذاشتند عماد آزاد بشود، مسلما به نفعشان هست.

مادر بهاور درباره حکم ده ساله بازداشت پسرش می گوید: ۵ سال برای اجتماع و تبانی و ارتکاب جرم به واسطه برگزاری جلسه با سران نهضت آزادی و ۴ سال عضویت در نهضت آزادی و یکسال هم تبلیغ علیه نظام بریده اند .

طاهریان می گوید دیگر به فکر مرخصی آمدن عماد نیست و حالا تنها به دادگاه تجدید نظر فکر می کند تا شاید این حکم سنگین و نا عادلانه شکسته شود.

گفتنی است عماد بهاور در ۷ خرداد ۱۳۸۸ توسط دادگاه انقلاب بازداشت و اتهام وی تبلیغ علیه نظام عنوان شد.
این فعال سیاسی پس از ۹۶ ساعت آزاد اما پس از اعلام نتایج انتخابات دوباره دستگیر شد و تحت فشار روانی برای اقرار تلویزیونی قرار گرفت.

بهاور روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد. اما در اسفند ۱۳۸۸ در حالی که به دادگاه انقلاب برای آخرین دفاعیات احضار شده بود، دوباره بازداشت شد و هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین به سر می برد. عماد بهاور در ده ماه اخیر حتی یک روز هم به مرخصی نیامده است .

منزل بهاور نیز بارها در سال گذشته مورد یورش ماموران اطلاعاتی و امنیتی واقع شده که با ایجاد جو رعب و وحشت برای خانواده و مزاحمت مستمر برای همسایگان همراه بوده است. همچنین بنا به درخواست وزارت اطلاعات علاوه بر عماد بهاور، پدر این فعال سیاسی هم از کار اخراج شده است.

متن کامل گفت و گوي خانم طاهره طاهریان مادر عماد بهاور با جرس به شرح زیر است:


خانم طاهریان طبق اخبار منتشر شده رییس شعبه پانزده دادگاه انقلاب عماد بهاور را به ده سال حبس تعزیری محکوم کرده است. آیا شما اطلاعی از این حکم دارید؟

سه هفته پیش بعد از اینکه سه بار تاریخ برگزاری دادگاه به تعویق افتاده بود برای بار چهارم برگزار شد که بعد از اینکه دو ساعت طول کشید ناتمام ماند. برای بار بعد دادگاه تشکیل شد که الان سه هفته از تشکیل دادگاهش می گذرد و دیروز عماد را دادگاه انقلاب برده و حکمش را به او داده اند. البته ما و وکیلش خانم غیرت بی خبر بودیم تا امروز که برای ملاقات به زندان رفتیم اما دو ساعت زودتر بدون اطلاع در زندان را بسته بودند که متاسفانه نتوانستیم او را ملاقات کنیم. بعد من از یکی از افرادی که فرزندش را ملاقات کرده بود حال عماد را پرسیدم که گفت من دیروز دادگاه بودم عماد را دادگاه آورده بودند و حکمش را دادند. که من هنوز از این خبر و حکم در شوک هستم.

این حکم را به وکیل ایشان گفته بودند؟

نخیر، خانم غیرت حتی یکروز قبل رفته بود تا حکم عماد را بگیرد اما جواب داده بودن که حکم برای تایپ رفته و هنوز آماده نیست. که از قرار معلوم نمی خواستند حکم را به وکیلش بدهند و می خواستند حکم را به خود عماد بدون حضور وکیل در دادگاه بدهند.

آیا این حکم قابل تجدید نظر خواهی است؟

بله، مسلما وکیلش درخواست تجدید نظر می دهد. حالا تا ببینیم این دادگاه تجدید نظر چه زمانی برگزار شود.

اتهاماتی که بر اساس آن حکم را برای فرزندتان صادر کرده اند چه بوده است؟

چهار سال عضویت در نهضت آزادی، یکسال تبلیغ علیه نظام و پنج سال اجتماع و تبانی بر ضد امنیت ملی به واسطه برگزاری جلسات با سران نهضت آزادی یعنی عملا این پنج سال و آن چهار سال در ارتباط با نهضت آزادی بوده که در اصل جرم نیست.

فرزند من فقط در روزنامه های روز و شرق و وبلاگش مقاله می نوشت که تمام اینها تا قبل از انتخابات مشکلی نداشت که متاسفانه این مسائل مربوط به بعد از انتخابات می باشد. عماد عضو نهضت آزادی بود و چند بار تذکر داده بودند اما مسئله خاصی نبود اینها همه بعد از انتخابات مطرح شد تا جاییکه سال پیش که آمدند عماد را در خانه دستگیر کردند کارشناس امنیتی و اطلاعاتی گفت من ده سال حبس به عماد می دهم یعنی موقع بازداشت حکمش را صادر کردند. خود بازجویش گفت وقتی ده سال بهش زندان دادم می فهمد که نباید این کارها را بکند.

آیا وکیل ایشان توانستند در دادگاه نسبت به این اتهامات دفاع کنند؟

بله وکیل حضور داشت و دفاع هم کردند اما همانطور که گفتم این حکم گویا از قبل تعیین شده بود.

آیا بعد از این حکم با عماد صحبت کرده اید؟

یک تماس تلفنی با من و خانمش گرفت و منتظر بود ما به ملاقاتش برویم تا بگوید که به وکیلش بگوییم درخواست تجدید نظر کند که متاسفانه امروز هم که رفتیم ملاقات که اصلا در را زودتر بسته بودند. حالا من از این سر شهر و به آن ور شهر می روم افرادی که از شهرستانها می آیند چکار باید کنند؟ هفته ای یکبار ملاقات کابینی داریم که همیشه به عناوین مختلف مانع می شوند.

در تماس تلفنی که داشتند وضعیت روحی اشان چطور بود؟

طبق معمول وضعیت روحی "عالی" داشت و کاملا "مقاوم" است و فقط ما را دلداری می داد.

در پایان هرصحبتی با مسئولین دارید بفرمایید؟

ما که نمی توانیم مسئولین را ببینیم شاید از طریق این تریبون صدای ما را بشنوند. من فقط می خواهم بگویم که این حکم از سال پیش صادر شده است. این قاضی نبوده که حکم را داده و این حکم از قبل تعیین شده بوده است. روزیکه عماد را دستگیر کردند بازجویش گفت من ده سال حکم زندان برای عماد خواهم داد. من واقعا متاسفم، آیا قاضی که این حکم را می دهد باید اینطور عمل کند؟ حکمی که همه از شنیدن شوکه می شوند، وکیلش در شوک است و می گوید یک چنین حکمی بالای هفت سال اصلا نداشتیم. مگر فرزند من چه کرده که باید ده سال حکم زندان به او داده شود. به هر کس می گوییم مات و مبهوت می ماند چنین حکمی به کسی که کاری نکرده بدهند. عماد نسبت به مملکتش حسن نیت داشته و از سر دلسوزی راهنمایی می کرد و می نوشت. فرزند من فقط اهل قلم بود و قلمش است که همه را سوزانده است وگرنه او هیچ خطایی نکرده است. اوایل دادستان محترم ما را می پذیرفت اما اواخر به هیچ وجه اجازه ملاقات به ما نمی داد و ما نمی توانستیم ایشان را ببینیم. من متاسف هستم که از طریق رسانه ها باید حرفم را به گوش مسئولین برسانم. بارها و بارها ما جلوی در اتاق دادستان رفتیم اما ما را نپذیرفتند، که فقط یک پرونده نامه های من است که هیچکس پاسخگوی ما نبود و الان سه و چهار ماه است که من درخواست ملاقات حضوری با فرزندم را کرده ام اما جوابی نمی دهند. من در این نه ماه فقط یکبار ملاقات حضوری داشتم در صورتی که این "حق" زندانی است. ما نمی دانیم این صحبتهایمان را چگونه باید به گوش مسئولین برسانیم؟

================
پيوندهاي مرتبط با اين مطلب:
» مقاله تحليلي و زيبا از عماد بهاور: "مقصد آغاز راه بود"

یادمان نرود، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند

ضرورت پرهیز از دروغ، فریب و پیمان‌شکنی، به خصوص با توجیه دینی:
یادمان نرود، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند
. ادامه راه سبز(ارس): وقتی نظریه پردازان آنان می گویند: «در شرایط استثنایی هدف وسیله را توجیه می کند»، چه معلوم که آن «شرایط استثنایی»، الان نباشد؟ و وقتی در شرایط استثنایی «دروغ گفتن واجب می شود»، چه تضمینی دارد که کشتن و تجاوز به انسان های بی گناه هم مباح نشود؟ ذهن های پوینده و حق جو، حق دارند بپرسند: دینی که جواز دروغ را صادر می کند و آن را واجب می داند، چگونه دینی است؟ دینی که در آن «هدف وسیله را توجیه می کند» به کدام اصل اخلاقی و کدام کرامت انسانی پای بند است؟ و دینی که به اصول اخلاقی پایبند نیست، کدام دین است؟
به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست، لیکن شیوه ی او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرکتر از من کس نبود؛ اما هر پیمان شکنی به گناه برانگیزاند و هر چه به گناه برانگیزاند دل را تاریک گرداند. «نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰»

درآمــد

هنگامی که صدام حسین در مقابل چشم دوربین ها قرارداد الجزایر را پاره کرد، به زعم خود درصدد تامین منافع ملی عراق و دستیابی به «هدفی والا» بود که به او اجازه می داد تا برای رسیدن به آن از هر «وسیله ای» استفاده کند، حتی اگر این وسیله پاره کردن یک پیمان رسمی بین المللی باشد که سالیانی چند از آن نگذشته است.

این پیمان شکنی صدام حسین، برای آگاهان به تاریخ اسلام به نوعی یادآور رفتار معاویه با صلح نامه ای بود که با حسن بن علی (ع) بسته بود ؛ هنگامی که پیمان صلح را نادیده گرفت و گفت: «ای مردم! آگاه باشید آن پیمان و شروط در زیر دو پای من قرار دارد». معاویه هم به «هدف بزرگی» می اندیشید که گویا توانسته بود با توسل به آن پیمان شکنی خود را «توجیه» کند.

چرچیل هم در یکی از نوشته های خود با توسل به «منافع ملی بریتانیای کبیر»، از حمله متفقین به ایران دفاع کرده و پیمان شکنی خود را این چنین «توجیه» کرده است: «اگر چه ما با ایرانی‏ها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کاری می‏کردیم، ولی این معیارها در مقیاسهای کوچک درست است… من نمی‏توانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان اینکه این کار ضدّ اخلاق است، چشم بپوشم که ما با یک کشور دیگر پیمان بسته‏ایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیّت است. این حرفها اساسا در مقیاسهای کلّی و در شعاعهای خیلی وسیع درست نیست».

تاریخ سیاسی، نمونه های بیشتری از ازاین گونه پیمان شکنی ها و بداخلاقی ها را روایت می کند. این رفتارهای سیاسی و رفتارهای مشابه، ذیل قاعده ی مشهور «هدف وسیله را توجیه می کند / نمی کند» قابل توضیح اند. قاعده ای که مرز اخلاقی رفتارهای سیاسی را توصیف می کند و بیان گر حدی است که اصول اخلاقی بر رفتار سیاستمداران و کنش های سیاسی می گذارد. به عبارتی دیگر، رفتار سیاسی صاحبان قدرت و متولیان امور را می توان در پرتو قاعده ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» مطالعه کرد. به اندازه ای که سیاستمداران به این قاعده پای بند نباشند، رفتار آنها در یک داوری اخلاقی مردود است و به همان اندازه که در مراعات آن بکوشند رفتار آن ها از منظر اخلاقی قابل دفاع است.این نوشته به اختصار به واکاوی «این قاعده» می پردازد و می کوشد در پرتو آن، رفتار کنشگران سیاسی امروز ایران را به کوتاهی توضیح دهد.

بهانه ی اصلی این نوشته، فرازی از بیانیه ی اخیر میرحسین موسوی است، که درآستانه ی آذرماه منتشر شده است. میرحسین در این پیام با تاکید بر این که «یادمان باشد برای ما هدف وسیله را توجیه نمی کند»، نه تنها لزوم رعایت آن را به همراهان جنبش سبز یادآوری کرده است و از لزوم استقرار «جامعه ی اخلاقی» سخن گفته است، بلکه با درج این قاعده، باز هم بر اصول خلاقی حاکم بر جنبش سبز تاکید نموده و «الگویی» را هم برای مطالعه ی «رفتار سیاسی جنبش و مخالفان آن» معرفی کرده است. الگویی که به یاری آن می توان بسیاری از کنش ها و واکنش های جنبش سبز را بازخوانی و پیش بینی کرد. الگویی که به زعم مخالفان و موافقان، میرحسین موسوی خود «نمونه ای زنده» از آن است.

هدف وسیله را توجیه نمی کند، اما…!

کمتر انسانی است که از حداقل تشخیص ها برخوردار باشد و در شرایط عادی و روشن «بی اخلاقی» را تجویز کند. اما هنگامی که پایِ منافع به میان بیاید و فرد به گمانِ خود بتواند «وسیله» را به یاری هدف «توجیه» کند، عبور از اخلاق هم ممکن خواهد شد. فردی که برای تامین معاش روزمره دزدی می کند، سازمان و گروههایی که برای دستیابی به اهداف خود به خشونت دست می زنند و مخالفان خود را ترور می کنند، همه ی افرادی که پیمان شکنی می کنند، همه ی نهادها و کسانی که از قانون به مانند یک پیمان اجتماعی عبور می کنند، همه ی سیاست های استعماری و در یک کلام ریشه ی استبداد، به استفاده و بهره گیری از همین حدود مرزی و استعاریِ همان قاعده ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» بر می گردد.

درحقیقت، کسانی که می خواهند از گزاره ی «هدف وسیله را توجیه می کند» دفاع کنند و آن را توجیه کنند ! مستقیماً سراغ آن نمی روند، بلکه به سراغ صورتِ دیگری از آن می روند و در یک مغالطه ی پنهان می گویند: «هدف وسیله را توجیه نمی کند، اما…» و سپس به کمک همین «اما» توجیهاتی را به کمک می گیرند که گزاره ی «هدف وسیله را توجیه می کند» در «شرایطی خاص» به کرسی بنشیند. غافل از آن که، همین «شرایط خاص» جزئی از هدف اند و با توسل به این روش، هرکس به یاری همین «شرایط خاص» می تواند وسیله را به نفع هدفِ خود توجیه کند. اینان، گویی نمی دانند که با توسل به این «شرایط خاص»، میدان را برای هر گونه فعلِ غیر اخلاقی باز کرده اند و در دریایی از مغالطات میان «است و باید» و امواجی از گزاره های ایدئولوژیک و آرمان های فردی و ایده آل های شخصی غرق شده اند و به هوای اصلاحِ ابرو، چشمِ اخلاق را هم کور کرده اند.

نگاهی گذرا به گزاره ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» نشان می دهد که این عبارت از سه جزء اصلی برخوردار است. هدف، وسیله و توجیه. اگر «هدف» غایت نهایی یک کنش باشد و «وسیله» مجموعه ی ابزاری باشد که برای تامین هدف مورد استفاده قرار می گیرند، آنگاه «توجیه» ساختار درستی است که نسبت میان هدف و وسیله را برقرار می کند. (*) بدیهی است قضاوت درباره ی صورت ساده ی این گزاره، یعنی هنگامی که در هیچکدام از مولفه های آن تردیدی نباشد، نه تنها ساده است بلکه اختلافی هم مشاهده نمی شود و می توان گفت هیچ آدم عاقلی از گزاره ی «هدف وسیله را توجیه می کند»، به صورت اخلاقی دفاع نمی کند. اما، آنچه این مفهوم را مشهور و قضاوت در خصوص آن را دشوار کرده و منشاء سوء استفاده های فراوان و روزمره از آن شده است، همان «حدود مرزی» و استثناهای آن است که با شکل دهی یک فضای «مبهم و استعاری و متشابه» آدمی را به دفاع و توسل به آن وسوسه می کند.

مشهور است که ماکیاولی، بهره گیری از قاعده ی «هدف وسیله را توجیه می کند» را برای سیاستمداران و شهریاران تجویز کرده است و راز کامیاری شهریار را برخورداری از این قاعده دانسته است. اگرچه اشتهار این موضوع به ماکیاوللی، الزاماً به این معنا نیست که ماکیاوللی این گونه گفته است و این گونه خواسته است، اما در سنت سیاسی رسم است کسانی را که به این قاعده توسل می جویند و از آن بهره می گیرند به «ماکیاولیسم سیاسی» منتسب می کنند. عنوانی که سبب بدنامی سیاستمداران و مشی سیاسی آنها می شود و آنان را – هر چند در دستیابی به قدرت کامروا باشند – بدنام خواهد کرد و تاریخ سیاسی آنان را عملگانِ استبداد خواهد خواند.

مسلمانان چه می گویند؟

از منظر دینی هم می توان به گزاره ی «هدف وسیله را توجیه می کند» پرداخت. اگرچه در باورِ مسلمانان، بعید است گزاره ای را بتوان سراغ گرفت که مردود اخلاق باشد ودر کلاس دین قبول شود، اما در شرایط فعلی که این قاعده دستاویز کسانی قرار گرفته است که بر آن حجت شرعی نیز می آورند و در کامگیری از آن، دین را هم به کام سیاست می برند و در ترویج خشونت، همراه و همگام کسانی چون اسامه بن لادن و سازمان های تروریستی چون القاعده و مجاهدین خلق می شوند، لازم است که از منظر درونِ دین نیز به آن پرداخته شود.

نصِ صریح قرآن کشتن یک انسان بی گناه را معادل با کشتن تمام انسان ها می داند «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا». یعنی حتی در شرایطی که فرد بخواهد جان تمام انسان های روی کره خاکی را نجات دهد، نمی تواند به جان یک انسان بی گناه تعرض کند. به عبارتی روشن، هدف هر چند والا و انسانی و مسلَم باشد، با توسل به آن نمی تواند وسیله را توجیه کرد و به بهانه ی آن از اخلاق عدول کرد.

جدای از این آیه، کم نیستند متفکرانی که با توسل به قاعده ی قرآنی «اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» می گویند حتی در دعوت به دین اسلام – و تامین سعادت نهایی نوع بشر – باید به روش نیک و با ابزار درست و اخلاقی صورت گیرد و حتی برای تامین این «هدف غایی» هم نمی توان به وسیله ای توسل جست که مستقلاً قابل دفاع نباشد. در باب نمونه آنان می گویند:

برای حق باید از حق استفاده کرد. یکی از راه هایی که از آن راه بر دین از جنبه های مختلف ضربه وارد شده است، رعایت نکردن این اصل است که ما همان طور که هدفمان باید مقدس باشد، وسایلی هم که برای این هدف مقدس استخدام می کنیم باید مقدس باشد؛ مثلاً ما نباید دروغ بگوییم، نباید غیبت کنیم، نباید تهمت بزنیم؛ نه فقط برای خودمان نباید دروغ بگوییم، به نفع دین هم نباید دروغ بگوییم، یعنی به نفع دین هم نباید بی دینی کنیم، چون دروغ گفتن بی‏دینی است…. دین اجازه نمی دهد ولو به نفع خودش ما بی دینی کنیم«اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد۱۶)

اولین شرط رساندن یک پیام الهی این است که از هرگونه وسیله‎ای نمی‎توان استفاده کرد؛ یعنی برای اینکه پیام الهی رسانده بشود و برای اینکه هدف مقدس است، نباید انسان این جور خیال کند که از هر وسیله که شد برای رسیدن به این هدف باید استفاده کنیم، می‎خواهد این وسیله مشروع باشد و یا نامشروع. می‎گویند: «اَلْغایاتُ تُبَرِرُ الْمَبادی» یعنی نتیجه‎ها مقدمات را تجویز می‎کنند؛ همین‎قدر که هدف، هدف درستی بود، دیگر به مقدمه نگاه نکن. چنین اصلی مطرود است. ما اگر بخواهیم برای یک هدف مقدس قدم برداریم، از یک وسیله مقدس و حداقل از یک وسیله مشروع می‎توانیم استفاده کنیم. اگر وسیله نامشروع بود، نباید به طرف آن برویم. در اینجا ما می‎بینیم که گاهی برای هدف هایی که خود هدف فی حد ذاته مشروع است، از وسایل نامشروع استفاده می‎شود و خود این می‎رساند کسانی که وانمود می‎کنند ما چنان هدفی داریم و اینها وسیله است، خود همان وسیله برای آنها هدف است (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱۷)

با این حال، معلوم نیست در حالی که نص صریح قرآن این گونه می گوید، چگونه کسانی درصدد برآمده اند تا قاعده ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» را در اسلام مشروط سازند و در «شرایطی خاص و استثنایی» آن را موجه نمانید تا کسانی دیگر به بهانه ی همان «شرایط خاص» به جان انسان های بی گناه تعرض کنند؟ نمونه هایی چون سازمان های بنیادگرایی چون القاعده و مجاهدین خلق و حجتیه، در عراق و پاکستان و افغانستان و ایران که با توسل به «همین شرایط خاص» و به بهانه ی دفاع از دین اسلام و مسلمانان جان انسان ها را قربانی می گیرند.

این گروه معدود، تلاش کرده اند تا با توسل به قاعده ی «اکل میته» از توجیه وسیله توسط هدف دفاع کنند و بگویند «اَلْغایاتُ تُبَرِرُ الْمَبادی» تا باز هم در «شرایطی خاص» آن را مباح بدانند. به زعم این گروه، اگرچه هدف وسیله را توجیه نمی کند، «اما» گاهی میان مصلحت ِدو حکم تزاحم بوجود می اید و باید در میان آن دو «مهم» را فروگذاشت و به «اهم» پرداخت. اگرچه معلوم نیست «همین تشخیص اهم و مهم و تزاحم، جزئی از توجیه هست یا نه !» اما گروهی از آنان در مقام توجیه تا جایی پیش رفته اند که اعتقاد دارند «در یک شرایطی استثنایی، حتی دروغ گفتن هم در اسلام واجب ! می شود». آنان می گویند:

البته، گاهی بین مصلحت یک حکم با مصلحت حکمی دیگر، تزاحم به وجود می آید که انجام دادن یکی مستلزم باز ماندن از انجام دیگری است و یا ترک یکی از آن دو، مقدمه انجام دیگری خواهد بود. در این صورت، اگر یکی از آن دو، مهم تر از دیگری باشد و تزاحم بین اهم و مهم باشد، نباید اهم را فدای مهم کنیم، بلکه به حکم عقل و شرع باید مهم فدای اهم شود؛ زیرا حکم اهم، مصالح بیشتری در بر دارد و تقدیم اهم بر مهم، یک حکم بدیهی عقلی است؛ مثلاً کسی در خطر غرق شدن در دریا است و تنها قایقی که در دسترس است، مال کسی است که اجازه استفاده از آن را نمی دهد؛ در این جا ما حق نداریم برای احترام به مالکیت، بگذاریم او غرق شود و در قایق تصرف نکنیم؛ زیرا حفظ جان مسلمان مهم تر از احترام به مالکیت دیگران است. در این صورت، تصرف غاصبانه قایق جایز خواهد بود و ارزش اخلاقی منفی ندارد؛ زیرا مقدمه منحصر به فرد برای تأمین یک مصلحت مهم تر، که حفظ جان مسلمان است، خواهد بود… بنابراین، دو تفاوت عمده هست بین قاعده “اهم و مهم” که بر مبنای آن، مهم را فدای اهم می کنیم و آن چه به عنوان “هدف، وسیله را توجیه می کند” از آن یاد می شود: نخست، این که دایره قاعده اهم و مهم، بسیار محدودتر است و حکم به توجیه هر وسیله، برای رسیدن به هر هدفی نمی کند که از کلیت “هدف، وسیله را توجیه می کند” بر می آید. دوم آن که اهدافی که ما در این جا در نظر داریم، منحصر در اهداف مادی نیستند و نوعاً اهدافی الهی و معنوی هستند. ( مصباح یزدی، اخلاق درقرآن، جلد۳ )

هدف وسیله را توجیه می ‏کند؟ خیر. ولی یک سری اهداف هستند یک سری وسیله های خودشان را توجیه می ‏کنند. شما می خواهید یک نفس محترمه ای را نجات بدهید. شما به نامحرم دست می ‏زنید. این هدف وسیله را توجیه می کند یا نمی کند؟ توجیه می کند. اهم، مهم را توجیه ‏می کند… پس منطقی اش این است که بعضی هدفها بعضی ‏وسیله ها را توجیه می کنند. ‏( حکومت ولایی، غلامرضا قاسمیان )

این گروه، گویی از این نکته غفلت دارند که اساساً در شرایط استثناست که سوال «آیا هدف وسیله را توجیه می کند یانه» پیش می آید، لذا با توسل به همین استثنا «اصل کلی» را زیر پا می گذارند. آنان هم چنین در مقام استدلال برای تشخیص به عقل، شرع و یا نص قرآن توسل می جویند در حالی که معلوم نیست اگر نصِ قرآن، عقل و شرع، حکمی داشته است، چرا به دام این «استثنا» افتاده ایم؟ و باز هم آنان نمی گویند که معیار تشخیص این استنثاء چیست و آیا این تشخیص جزئی از توجیه هست یانه؟ این گروه چنان میان اخلاق و و غایت و هدف و وسیله و آرمان ها مغلطه می کنند که هر آن «توجیه» آنان، خود به دام یک ساختار نادرست می افتد و تنها به «منطق قدرت» پای بند می ماند. «منطقی» که در آن درستی و نادرستی و حتی ساختار درست، مرعوب و مغلوب قدرتی است که نیک و بد را در خواسته های خود می جوید. منطقی که قرن ها پیش ماکیاوللی با صداقت و صراحت کامل آن را این گونه بیان کرده است:

” یک شهریار دور اندیش هرگز نمی تواند و نباید خود را پای بند قولی که داده است بنماید و در رعایت آن قول «موقعی» که برایش مسلم شده «فایده قول شکنی» بیشتر است اصرار ورزد ” (شهریار، ماکیاوللی، ترجمه ی داریوش آشوری )

نتیجه گیری

اندیشمندان عالم سیاست، واقع بینانه و آگاهانه، اعتراف می کنند که کمتر سیاستمداری را می توان سراغ گرفت که در سیاست ورزی و مملکت داری به تمامی به اصول اخلاقی پای بند باشد و به سبب همین واقع بینی، حداقل هایی را برای رعایتِ اخلاق سیاسی توصیه می کنند. حداقل هایی که رعایت آنان ممکن است و می توانند مانع رفتن ساختار سیاسی به سوی استبداد شوند. حداقل هایی مانند پای بندی به «کرامت و شأن برابر برای انسان ها» یا همان «حقوق فردی». به عبارتی دیگر، در نظام هایی که به حداقل هایی چون حقوق فردی، به قاعده ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» پای بنداند، می توان به استبدادی نشدن آنها امیدوار بود و بالعکس قدرت مدارانی که حتی این حداقل ها را فرونگذاشته و به هر بهانه ای، وسیله را به قربانگاه هدف می برند، مستبدانی خواهند بود که «منافع خودشان را مساوی با منافع ملی می گیرند و در چنین وضعی ناچار به سلاح داران تکیه می کنند، و به دنبال کسانی می گردند که چشم و گوش بسته از آنها فرمان برند و سایه شک و تردید نسبت به افکار و اعمال آنها را حتی برای لحظه ای از دل نگذرانند. و «سرانجام، مستبدین در جهت کسب پیروزی با حاکمیت ترس، از همان روشی استفاده می کنند که فرعون و همه فرعونیان بهره بردند. طایفه طایفه کردن مردم «با خودی و غیرخودی کردن ملت» و قرار دادن مردم در مقابل هم، تحقیر مردم با گوساله و بزغاله و خس و خاشاک نامیدن برای واداشتن آنها به کرنش، و سرانجام رنگ قدسی بخشیدن به قدرت، که «انا ربکم الاعلی».

در پرتو این قاعده، می شود دانست وقتی دولتمردان دروغ می گویند و آشکارا واقعیات را به نفع خواسته ی خود تحریف می کنند، به کدام نظریه پای بندند و چرا به منظور دست یابی به هدف، به هر وسیله ای متوسل می شوند. وسیله ای که، روزی جان انسان بی گناهی است که برای یک اعتراض مسالمت آمیز از خانه بیرون آمده است، روزی منافع ملی و سرمایه های اقتصادی و فرهنگی کشور است و روزی دیگر آرمان های ملتی است، که به پای آن خون ها داده است.

وقتی نظریه پردازان آنان می گویند: «در شرایط استثنایی هدف وسیله را توجیه می کند»، چه معلوم که آن «شرایط استثنایی»، الان نباشد؟ و وقتی در شرایط استثنایی «دروغ گفتن واجب می شود»، چه تضمینی دارد که کشتن و تجاوز به انسان های بی گناه هم مباح نشود؟

کاش قضیه به همین ختم می شد. ذهن های پوینده و حق جو، حق دارند بپرسند: دینی که جواز دروغ را صادر می کند و آن را واجب می داند، چگونه دینی است؟ دینی که در آن «هدف وسیله را توجیه می کند» به کدام اصل اخلاقی و کدام کرامت انسانی پای بند است؟ و دینی که به اصول اخلاقی پای بند نیست، کدام دین است؟

باری، وقتی میرحسین موسوی، تاکید می کند که «برای ما هدف وسیله را توجیه نمی کند» و بلافاصله در مذمت دروغ و لزوم استقرار جامعه ی اخلاقی می گوید «یادمان باشد که شعار دروغ ممنوع در روزهای پرشکوه پیش از انتخابات، چگونه از جان مردم خسته از دروغ های پیاپی قدرتمندان برخاست و فضای این دیار را فراگرفت. یادمان باشد که تا یکایک ما، خود را از آلودگی ها و نقایص اخلاقی پاک نسازیم، انتظار داشتن جامعه اخلاق بنیادی که در آن همه انسانها بتوانند به قله های شکوفایی انسانی خود برسند، بیهوده است» نه تنها می توان به تشخیص میرحسین آفرین گفت، بلکه باید انتخاب او را ستود و پیشنهاد او را پسندید و امیدوار بود که بر ایستادگی جنبش سبز، جامعه ای اخلاقی بنشیند که در آن «هیچ هدفی، هیچ وسیله ای را توجیه نکند». به امید آن روز.

پی نوشت:

(*) با این وصف، گزاره ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» حداقل واجد «دو معنی» خواهد بود. «معنای نخست»، ناظر به «توانستن» به مثابه ی یک شرط منطقی است، یعنی «هدف»، قابلیت و کارکردِ توجیه وسیله را ندارد. به عبارتی دیگر، هدف نمی تواند ساختارِ استدلال را بگونه ای متحول کند و یا تحت تاثیر قرار دهد که استفاده ی از وسیله را موجه سازد. واضح است که در یک ساختارِ درست، نتیجه نمی تواند بر ساختار تاثیر بگذارد و دراین حال گزاره ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» کاملاً درست می نماید. اما در یک معنای دیگر، گزاره ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند»، به «نتوانستن» به مانندِ یک شرط اخلاقی می نگرد. یعنی هدف «صلاحیتِ اخلاقی کافی» را برای توجیه وسیله ندارد. این بار، قضاوت در خصوص این معنا، به سادگی قبلی نخواهد بود. گاهی «درهم تنیدگی هدف و وسیله»، گاهی «اختلاف در تعریف امر اخلاقی و تشخیص فعل اخلاقی»، گاهی «تردید در توارد منطقی هدف و وسیله» و گاهی هم همه ی این موارد، قضاوت را در خصوص این معنا، با دشواری های فراوان روبرو می سازد.

داریوش محمدی - كلمه

بيست و چهارمين شماره روزنامه کلـــمــــه» كارنامه مديريت جهان در سياست خارجي دولت دهم

روزنامه کلـــمــــه پيش شماره بيست و چهارم؛
«پنج آبروريزي ديپلماتيك در كمتر از يك ماه!»

. ادامه راه سبز(ارس): بيست و چهارمين شماره روزنامه كلمه مورخه دوشنبه 08 آذر ماه 89 جهت چاپ و تكثير بر روي پيشخوان سايت كلمه قرار گرفت. دانستن حق مردم است و آگاهي چشم اسفنديار خودكامگان است، لذا همت يكايك ما براي رساندن حتي يك نسخه به دست مشتاقان را طلب ميكند:

براي دریافت فايل pdf روي تصوير زير كليك كنيد
پی دی اف (171 کیلو بایت)

لينك كمكي دانلود مستقيم pdf: "اينجا"
لينك دانلود مستقيم فايل تصويري jpg: "اينجا" حجم 552 كيلوبايت


جهت دسترسي آسان به شماره هاي گذشته، به آرشيو "كتب و نشريات سبز" مراجعه نماييد


صبح امروز دو استاد دانشگاه در تهران ترور شدند

صبح امروز دو استاد دانشگاه در تهران ترور شدند

. ادامه راه سبز(ارس): به گزارش آینده، حوالی ساعت ۸ صبح امروز در میدان دانشجو در ولنجک، خودرو دکتر فریدون عباسی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی منفجر شد و این استاد دانشگاه شهید بهشتی در راه انتقال به بیمارستان به شهادت رسید. همچنین بر اثر انفجاری که در بلوار ارتش (شمال شرق تهران) رخ داد، دکتر منوچهر شهریاری و همسر وی به شدت مجروح شدند.

به گزارش ایلنا، معاون سیاسی و امنیتی استانداری تهران ضمن تائید خبر انفجار صبح امروز در بلوار ارتش گفت: انفجارهای صبح امروز منجر به شهادت دکتر مجید شهریاری استاد دانشگاه شهید بهشتی شد.

صفرعلی براتلو معاون سیاسی و امنیتی استانداری تهران که در محل حادثه حضور داشت، افزود: اینکه گفته می‌شود یکی از بمب‌ها در نزدیکی سر در دانشگاه منفجر شده صحت ندارد و در محلی دورتر از دانشگاه حادثه تروریستی مذکور رخ داده است.

همچنین در انفجار دیگری در نزدیکی دانشگاه شهید بهشتی، یک استاد این دانشگاه، استاد عباسی، به همراه همسرش مجروح شده و به بیمارستان منتقل شدند.

به گزارش فارس، عاملان این دو ترور که راکب موتور بوده‌اند، نزدیک خودروی حامل استاد شده و با چسباندن یک بمب به ماشین از آن فاصله گرفته و سپس خودرو را منفجر می‌کردند.

خبرگزاری مهر گزارش داد: در ترور دوم دکتر فریدون عباسی دوانی دیگر استاد دانشگاه شهید بهشتی در میدان نزدیک این دانشگاه در اقدامی مشابه مورد سوء قصد قرار گرفت که بلافاصله متوجه موضوع شده و از محل حادثه می گریزد. این استاد دانشگاه و همراه وی در این حادثه جان سالم به در برده اند.

فرمانده انتظامی تهران بزرگ با تشریح جزئیات ۲ بمب‌گذاری و ترور اساتید دانشگاه شهید بهشتی اعلام کرد: هنوز کسی مسئولیت این حادثه را بر عهده نگرفته است.

مشرق در این رابطه نوشت که دکتر فریدون عباسی دوانی که صبح امروز طی یک عملیات تروریستی در میدان دانشجو تهران مجروح شده، از ابتدای انقلاب عضو سپاه پاسداران بوده و سه دور در جبهه جنگ عراق بر علیه ایران حضور داشته است. بعد از جنگ دکترای فیزیک هسته ای گرفته است.

وی از سال ۷۲ عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه شده و در ادامه به ریاست دانشکده فیزیک این دانشگاه رسیده است . وی همزمان نیز در وزارت دفاع کار تحقیقات هسته ای را شروع کرده است.
عباسی از متخصصین لیزری وزارت دفاع و از معدود متخصصان جدا سازی ایزتوپ بود. وی مسئول آموزش و تحقیقات هسته ای وزارت دفاع نیز هست. فریدون عباسی ریاست گروه فیزیک در دانشگاه امام حسین سپاه پاسداران هم داشت ولی بندرت به این دانشگاه می رود.

به گزارش ایسنا، دکتر شهریاری از اعضای شورای ملی سزامی (مرکز تابش سینکروترون برای تحقیقات و علوم کاربردی در خاورمیانه) و از مشاوران ایران در این پروژه بود.

دکتر علی محمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران نیز که سال گذشته با انفجار بمب در یک اقدام تروریستی به شهادت رسید، نماینده ایران در این پروژه علمی منطقه‌ای بود.

گفتنی است، طرح سزامی (مرکز تابش سینکروترون برای تحقیقات و علوم کاربردی در خاورمیانه) مربوط به بهره‌برداری از یک دستگاه سینکروترون در منطقه است که قرار است با همکاری کشورهای منطقه در کشور اردن راه اندازی شود.

سینکروترون، دستگاهی است که دارای کاربردهای مختلفی در تحقیقات علوم بنیادی، فن‌آوری نانو، زیست‌فن‌آوری، باستان‌شناسی، علم ساختارشناسی، مهندسی مواد، محیط زیست، تهیه داروهای نوین و پزشکی است.

ترور این دو استاد دانشگاه، شمار استادان ترور شده از بعد از حوادث انتخابات دهم ریاست جمهوری تا به امروز را به ۵ نفر می‌رساند؛ دکترعبدالرضا سودبخش، مسعود علی محمدی و دکتر معتمدی وزیر سابق ارتباطات.

دکتر علی محمدی، ۲۲ دی ماه سال گذشته، در مقابل منزلش و با انفجار بمبی که در ماشین‌اش کار گذاشته شده بود، ترور شد. رسانه های نزدیک به دولت و صدا و سیما علی محمدی را “دانشمند فیزیک هسته ای” و “استاد متعهد و انقلابی” خواندند تا ترور او را به عوامل بیگانه نسبت بدهند. اما علی محمدی از طرفداران میر حسین موسوی بود. امضای او در پای نامه حمایت گروهی از استادان دانشگاه از نامزدی میرحسین موسوی دیده می شد و برخی دانشجویان او، در وبلاگ ها و شبکه‌های اجتماعی نوشتند که او سرسختانه از جنبش اعتراضی ایران حمایت می کرد.

پنج ماه بعد از این حادثه که عوامل آن هم شناسایی نشدند، یک استاد دانشگاه دیگر مورد سوء قصد قرار گرفت. احمد معتمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر و وزیر ارتباطات در دولت محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران، صبح روز دوشنبه، ۱۳ اردیبهشت، در دانشگاه امیرکبیر مورد حمله قرار گرفت. فرد مهاجم با چاقو به آقای معتمدی حمله کرد و با وارد کردن ضرباتی از پشت، او را بشدت مجروح کرد. بر اساس اظهارات مسئولان دانشگاه امیرکبیر، ضارب حدودا چهل ساله بوده که با ارائه کارت شناسایی خود به نگهبانی، وارد دانشگاه شده است. ماموران این “حادثه” را نیز ناشی از کینه‌های شخصی دانستند.

ساعت ۹ شب ۳۰ شهریور ماه سومین استاد دانشگاه های ایران در مقابل مطب شخصی اش و توسط یک موتور سوار مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. وزیر بهداشت دولت دهم ، وحید دستجردی شخصا نامه ای به فرمانده نیروی انتظامی نوشته است و خواستار این شده که عاملین این ترور مشخص بشوند.

۹/۰۷/۱۳۸۹

بازداشت ساجده کیانوش راد و همسرش + بازخواني نامه ساجده به پدر در زمان اسارت وي

دستگیری ساجده کیانوش راد و همسرش و یورش به منزل جوانان اصلاح طلب

. ادامه راه سبز(ارس): بنا به گزارش رسیده، نیروهای امنیتی بعداز ظهر امروز با هجوم به منزل دکتر کیانوش راد عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و منزل داماد او با تفتیش منزل آنان و همراه بردن وسایل شخصی آنان در حمله به منزل دختر ایشان، او و بهروز شاهرخ نیا همسرش را همراه خود بردند. بر اثراین هجوم بدهنگام همسر دکتر کیانوش راد دچار حمله قلبی و مشکل تنفسی شده به بیمارستان منتقل شد.

یادور می شود پیش از این دکتر کیانوش راد رئیس سابق منطقه خوزستان مشارکت و استاد دانشگاه چمران اهواز همراه با همسر و دخترش ساجده در مراسم دعای کمیلی که توسط خانواده یکی از زندانیان سیاسی برگزار شده بود، در یورشی شبانه دستگیر شده بود و همسر و فرزندش پس از یک شب آزاد شدند و خود او ماه ها در انفرادی به سر می برد.

ساجده کیانوش راد که تجربه یک بازداشت غیرقانونی در مراسمی مذهبی را دارد این بار همراه همسرش راهی زندان شده است.

به نظر می رسد ماه آذر با همه مناسبت های که در آن وجود دارد برای خشونت طلبان کودتاگر بسیار هراس آور است و این گونه اقدامات ناشی از بیم و وحشت آنان از یادآوری جنایات آنان در این مناسبت ها از جمله جنایات و کشتار روز عاشوراست.

بازخواني دوشنبه ۴ آبان ۱۳۸۸:
نامه ساجده کیانوش راد خطاب به پدر در زمان اسارت وي
اللهم فک کل اسیر

ای آزادی من از ستم بیزارم ،از بند بیزارم، از زندان بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد بیزارم.ای آزادی کاش با تو زندگی می کردم، با تو جان می دادم، کاش در تو می دمیدم، در تو دم می زدم، در تو می خفتم، بیدار می شدم، می نوشتم، می گفتم، حس می کردم، بودم.

ای آزادی، مرغک پرشکسته زیبای من، کاش می توانستم تو را از چنگ سازندگان شب و تاریکی و سرما،سازندگان دیوارها و مرزها و زندانها و قلعه ها رهایت کنم،کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی پروازت می دادم اما ... دکترشریعتی

پدر محکم و استوارم

قریب چهار ماه است که از هر سو بر اصلاح طلبان ضربه ای وارد می شود و هر بار سخت تر از گذشته؛ هر کسی به خود اجازه می دهد صرفا به دلیل اختلافات عقیده و نظر هر تهمت و افترایی را وارد سازد و چه سخت و سنگین است زمانی که کسانی را متهم می سازند و در بند می کشند که همگی نه تنها جوانان این آب و خاک و پرورش یافته این نظامند که بعضا از پایه گذاران،دلسوزان و زحمت کشان این انقلاب بوده اند و هر یک نقش بسزایی در شکل گیری انقلاب و نظام داشته اند و همیشه خود را وفادار به آن می دانسته و می دانند.

فراموش نمی کنم که تو و همه همفکرانت در مقابل سوالات و انتقادات و قضاوتهای گاهآ عجولانه ما نسل سومی ها و چهارمی ها از شرایط حاکم بر کشورمان و یا دوران انقلاب و جنگ چگونه از امام و آرمانهایش عاشقانه و عاقلانه سخن می گفتید و از او همواره چون پیر و مقتدایتان یاد می کردید.

اما افسوس...

افسوس که در این چند ماه قدرت و مسند ریاست چشمهای آقایان را بسته و به اسم اسلام و انقلاب نه به ما، که به شما نیز رحم نمی کنند و از هیچ تهمت،افترا و حکمی ابا ندارند.

از 23 خرداد که شروع به دستگیری دوستان و همراهان همیشگی ات کردند، هر بار که خبری ناخوشایند از وضعیتشان در زندان می شنیدی، هر بار که به دیدن خانواده هایشان می رفتی، هر بار که تهمت جدیدی وارد می ساختند، هر بار که نمایشنامه تازه ای می نوشتند و اجرا می کردند، می دیدیم غم و اندوه را در چهره ات و اشکی که در چشمانت حلقه می زد.

بهزاد نبوی،میردامادی،سلیمانی،رمضان زاده،تاج زاده،امین زاده،عرب سرخی،ابطحی،مومنی و و و ... اسامی ای بودند که هر روز یادشان را زنده می کردی ، برایشان دعا می کردی ، دل نگران خودشان و خانوادهایشان بودی و ما نیز در این حس و حال شریک بودیم و خود را از آنان جدا نمی دانستیم.

نوشتن این نامه بیش از اینکه برای گفتن از غم دوری و دلتنگی؛ بی خبری و بی تابی های مادر و چشمان نگران خواهرانم باشد که در مقابل سختیها و دلتنگیهای سایر خانواده های زندانیان سیاسی هیچ نیست؛ برای گفتن از دستگیری ناعادلانه و بی سابقه ای است که در حین دعای کمیل 30/7/88 رخ داد آن هم بدون هیچ حکمی. نمی دانم خبر داری یا نه؟ از بازداشت حدودا 28 نفر از خانمهای آن جمع ، دستبند زدن و انتقالمان به همان محلی که تو را هم برده بودند و بی خبری خواهرانم و سایر خانواده ها از وضعیت ما و اینکه کجاییم. برهم زدن مراسم دعایی که بی هیچ قصد و غرضی برپا گشته بود و با اشک و آه و ناباوری به پایان رسید .حتی نگذاشتند خداحافظی کنیم به بهانه اینکه پس از یکساعت بازمی گردید، پس از کشف 2-3 مورد مشکوک !!!

آخرین تصویری که از تو در ذهن دارم باعث آرامش خاطرم می شود، چهره خندان و آرامت و دعوت ما به آرامش و صبر درحالیکه دستبند بر دستانت زده بودند و با جوانان همراهت کردند. همیشه با جوانترها رابطه خوبی برقرار می کردی و آنها هم تو را دوست داشتند به خاطر طبع آرام و صبور و در عین حال شوخ و مهربانت. خوشحالم که حداقل تا ساعاتی پس از نیمه شب زیر یک سقف بودیم، کفشهایت را دیده بودیم اما وقتی دیگر کفشهایت نبود ...

پدرم ؛ همانطور که همیشه در همه سختیها و مشکلات از ما می خواستی روحیه خود را از دست ندهیم، من، مادرم و خواهرانم محکم و استوار ایستاده ایم و نه تنها برای آزادی تو که برای همه زندانیان سیاسی تلاش کرده و نمیگذاریم حقتان پایمال شود.

اللهم فک کل اسیر

ششمين شماره روزنامه اعتـمـــادمـلـّــي» اما مگر عــــاشـــــورا فراموش ميشود؟!

روزنامه الكترونيكي «اعتـمــادمـلـّــي» پيش شماره ششم:
«كروبي و سروش در ليست 100 چهره برتر سال 2010»
. ادامه راه سبز(ارس): ششمين شماره روزنامه "اعتـمــادمـلـّــي" مورخه يكشنبه 07 آذر ماه 89 جهت چاپ و تكثير بر روي پيشخوان سايت «تحول سبز» قرار گرفت. دانستن حق مردم است، و اكنون همت يكايك ما را براي رساندن حتي يك نسخه از آن به دست مشتاقان طلب ميكند:

براي دریافت فايل pdf روي تصوير زير كليك كنيد
پی دی اف (312 کیلو بایت)

لينك كمكي دانلود مستقيم pdf: "اينجا"
لينك دانلود مستقيم فايل تصويري jpg: "اينجا" حجم 268 كيلوبايت

جهت دسترسي آسان به شماره هاي گذشته، به آرشيو "كتب و نشريات سبز" مراجعه نماييد

۹/۰۶/۱۳۸۹

پدر شهيد سبز رامين رمضاني: قاتلان رامین در امنیت کامل زندگی شان را می کنند

گفت و گو با پدر رامين رمضاني، از شهداي جنبش سبز:
قاتلان رامین در امنیت کامل زندگی شان را می کنند
. ادامه راه سبز(ارس): رامین رمضانی یکی از شهدای جوان جنبش سبز است. با این که یک سال و نیم ازشهادت این پسر ۲۲ ساله می گذرد اما هنوز وقتی کنار مادرش می نشینی، اشک امانش نمی دهد. مادر و پدر رامین هنوز هم سیاه می پوشند و به قول خودشان بیشتر روزها را در کنار مزار دلبندشان می گذرانند، چون به گفته خودشان جای دیگری آرامش و دلخوشی ندارند.در و دیوار خانه رمضانی هم پوشیده از عکسهای رامین است .مثل اینکه پدرو مادر تنها با دیدن این عکسها و در کنار مزار او قادرند روزگار بگذرانند.

پدر رامين ميگويد: «هر روز که می گذرد حال ما بدتر و بدتر می شود. فکر می کنم دلیلش این است که می بینیم کسی نمی خواهد عدالت را در این باره اجرا کند. قاتلان رامین در امنیت کامل زندگی شان را می کنند و کسی کاری به کارشان ندارد و این واقعا دردآور است. این روزها بهترین جا برای من و مادر رامین بهشت زهرا و بر سر مزار رامین است. باور کنید هیچ جا نمی رویم هیچ مهمانی و دعوتی را قبول نمی کنیم. آن قدر کام مان تلخ است که جایی به ما خوش نمی گذرد. می گوییم چرا کام دیگران را هم تلخ کنیم. ولی امیدوارم خداوند تقاص خون این جوان بی گناه و دیگر شهدای سبز را بگیرد.»

رامین رمضانی، بیست و پنجم خرداد ماه سال گذشته در روز راهپیمایی مسالمت آمیز مردم به ضرب گلوله کشته شد. راه پیمایی که میلیونها نفر در آن شرکت کردند. رامین چند روز قبل از زابل محل خدمت سربازی اش برای مرخصی به تهران آمده بود و آن روز با هدف شرکت در راهپیمایی از خانه خارج شد و پس از آن هرگز به خانه بازنگشت.

خبرنگار کلمه، با پدر رامین رمضانی گفتگویی درباره آخرین وضعیت پرونده رامین انجام داده است:


آقای رمضانی! از آخرین پی گیری هایتان درباره پرونده رامین برای ما بگویید؟ آیا شکایت تان از قاتل یا قاتلان او به جایی رسیده است ؟

آخرین مراجعه من به دادگاه ۱۷ مهرماه امسال بود. در این مراجعه به ما گفتند که« قاتل را نمی توانیم پیدا کنیم.» من هم در پاسخ گفتم معلوم است شما قاتل را پیدا نمی کنید ، ولی من می دانم قاتل پسرم کیست. قاتل او کسی است که دستور شلیک به او را صادر کرده است . من قاتل فرزندم را نه آن بسیجی که کسی می دانم که فرمان قتل این بچه ها را صادر کرد .

یعنی خواستار مجازات آمران اصلی هستید ؟

بله. اگر فرزند من برای دفاع از کشور کشته می شد اصلا ناراحت نمی شدم ولی فرمان قتل فرزند من را دوست و هموطن داد. من لااقل یکی از این آدم ها را می شناسم و او را دیده ام .او ودیگر آمران باید مجازات شود .

یعنی کسی که دستور شلیک را داد، می شناسید ؟

بعد از کشته شدن رامین به دیدن آقای ظفر علی برات لو معاونت اجتماعی – امنیتی استانداری تهران رفتم. او گفت که در آن روز ناچار شده اند دستور شلیک بدهند . او گفت وقتی شهر شلوغ شد ابتدا به دستور مقامات بالاتر به نیروهای مستقر در میدان گفته است ۴۰ دقیقه با گلوله پلاستیکی و مشقی مردم را پراکنده کنند اما وقتی دیده اند که فایده ای ندارد دستور رگبار را صادر کرده اند . این آقا در چشمان من نگاه کرد و این حرفها را زد .پس من هم از او و هم از روسای او شاکی هستم.

شما به او چه گفتید ؟

صاف در چشمانش زل زدم و گفتم یعنی شما یکی از مقصران شهادت فرزندم هستید و دستور شلیک داده اید؟چطور توانستید این کار را بکنید؟ او گفت من وظیفه ام را انجام دادم.همین!

شما چه کردید ؟

چه می توانستم بکنم . تنها کاری که کردم این بود که دفترش را ترک کنم.

این دیدار چه زمانی انجام شد ؟

درست قبل از چهلم رامین ام بود. این اولین جایی بود که رفتیم .

دیگر به چه مراکز قانونی و دولتی برای پی گیری پرونده رامین مراجعه کردید ؟

اولین جایی که مراجعه کردیم دفتر احمدی نژاد بود که ما را راه ندادند و گفتند فعلا ایشان وقت ندارد .همان جا گفتند بروید استانداری تهران با آقای برات لو صحبت کنید. چند بار رفتم تا بالاخره بعد ازیک ماه، وقت ملاقات دادند . در آن نشست هم بدون رودربایستی گفت که چون مردم معترض، خیابان های شهر را ترک نمی کردند او و همکارانش دستور رگبار داه اند .به دادسرا و دادگاه هم رفتیم اما راستش را بخواهید زیاد هم پی گیر نبوده ایم. چون می دانیم فایده ای ندارد. مگر قاتل هیچ کدام از شهدای جنبش سبز تا حالا محاکمه شده است که قاتل فرزند ما بشود .می دانیم که فایده ای ندارد .

از مراکز دولتی تا به حال کسی هم به شما سر زده است؟

یک بار از هلال احمر، یک بار هم از شهرداری و استانداری تهران به خانه ما آمدند . یک بار هم نه -ده نفر که می گفتند سپاهی اند یا وابسته به سپاه ، آمدند .آنها فقط به حرفهای ما گوش دادند و سر تکان دادند و اظهار تاسف کردند و رفتند .

آقای رمضانی! بعد از گذشت ۱۷ ماه شما الان چه حال و روزی دارید؟ یعنی می خواهم بدانم ایا غم از دست دان پسرتان کمی تسکین یافته است ؟

هر روز که می گذرد حال ما بدتر و بدتر می شود. همه می گویند گذشت زمان داغ را سرد می کند، ولی گذشت زمان برای ما هیچ فایده ای نداشته است و هر روز وضع روحی مان بدتر می شود .فکر می کنم دلیلش این است که می بینیم کسی نمی خواهد عدالت را در این باره اجرا کند . قاتلان رامین در امنیت کامل زندگی شان را می کنند و کسی کاری به کارشان ندارد و این واقعا دردآور است .این روزها بهترین جا برای من و مادر رامین بهشت زهرا و بر سر مزار رامین است .باور کنید هیچ جا نمی رویم هیچ مهمانی و دعوتی را قبول نمی کنیم آن قدر کام مان تلخ است که جایی به ما خوش نمی گذرد. می گوییم چرا کام دیگران را هم تلخ کنیم. ولی امیدوارم خداوند تقاص خون این جوان بی گناه و دیگر شهدای سبز را بگیرد .

مهمترین خواسته تان از مسوولان قضایی چیست ؟

همان طور که گفتم آنها نه می توانند و نه می خواهند قاتلان فرزندان ما را محاکمه کنند . وضعیت پرونده رامین واقعا نامشخص است و هیچ کس به ما پاسخی نمی دهد.به ما فقط می گویند در دست بررسی است .می دانم این بررسی ها هیچ فایده ای ندارد. از خدا می خواهم تقاص خون جوانان ما رابگیرد و بالاخره عاملان اصلی این جنایت رامجازات کند .تا آن روز فقط به خدا توکل و صبر پیشه می کنیم .