بازجویی از زندانیان، به خاطر نامههایی که تکذیب میشوند!
چرا مسئولان زندانها تناقضگویی ميکنند؟!
چرا مسئولان زندانها تناقضگویی ميکنند؟!
. ادامه راه سبز(ارس): در حالی که فشارها بر نویسندگان نامه ها و بیانیه ها از داخل زندان اوین در حال افزایش است، رییس سازمان زندانها در مصاحبه ای مدعی شده است که اطمینان وجود دارد این نامه ها را زندانی ها از داخل زندان ننوشته اند و این نامه ها و بیانیه ها در دوران مرخصی نوشته شده است!
چندی پیش ۱۴ زندانی سیاسی زندان اوین، در واکنش به درخواست محمود احمدی نژاد برای تشکیل گروه مستقل حقیقت یاب بین المللی برای بررسی حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر، طی بیانیه ای خواهان تشکیل یک کمیته ی مشابه داخلی و ملی برای رسیدگی به وقایع انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و برخوردها، سرکوبها و دستگیری های متعاقب آن شده بودند. این زندانیان در نامه خود خواسته بودند مطابق همان منطق ادعایی آقای احمدی نژاد عمل شود (که درباره آمریکا گفته بود: «آنها با درست کردن یک ماجرای مبهم به افراد بسیاری اتهام وارد کردند، به هر کشوری که خواستند حمله کردند و با هر کس که خواستند برخورد کردند» و در جای دیگری افزوده بود: «اگر ریگی به کفش آمریکا نباشد طبعاً این پیشنهاد را می پذیرند.») و این پیشنهاد هم پذیرفته شود.
این زندانیان خواسته بودند که در کنار این مسائل مهم بین المللی، به مسائل مهم داخلی ای نیز پرداخته شود که در جریان آنها «با درست شدن یک ماجرای مبهم به افراد بسیاری اتهام وارد شده» و به هر کسی که خواسته اند حمله و با او برخورد کرده اند. این زندانیان انتظار داشتند مشابه ادعای مطرح شده درباره آمریکا، اگر به کفش مسئولان داخلی انتخابات و وقایع متعاقب آن نیز ریگی نیست، با تشکیل این کمیته مستقل حقیقت یاب مخالفتی نکنند، بلکه از آن استقبال کنند.
جان کلام این زندانیان این بود که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، و اگر قصدی جز ماجراجویی و فرافکنی و فرار از سوالها و مسائل داخلی در ادعاهای سیاست خارجی دولت دهم وجود دارد، پیش از آن که به سراغ مسائل بین المللی بروند (یا دست کم به اندازه آن)، با همان منطق ادعایی به مسائل و مشکلات داخلی کشور نیز رسیدگی کنند، تا مصداق منطق یک بام و دو هوا در برخورد با افراد و کشورها و مسائلشان نشوند.
اما پس از صدور این بیانیه، به جای این که شاهد تشکیل کمیته حقیقت یاب برای راستی آزمایی ادعاهای دولتمداران باشیم، تنها فشارها بر این زندانیان شدت گرفت. ماجرایی که البته چندان عجیب یا غیر قابل انتظار نبود، و مورد مشابه پیشین را متاسفانه در ماجرای برخورد با اعتراض کنندگان به اظهارات مسئول امنیتی-اطلاعاتی (موسوم به سردار مشفق) دیده بودیم، به جای این که برخورد با گوینده این سخنان را، که صریحا به دخالت در انتخابات اعتراف می کرد، شاهد باشیم.
این بار نیز، مشابه مورد پیشین، که اعتراض کنندگان به مداخله جویی های امنیتی و اطلاعاتی و نظامی به زندان بازگردانده شدند، شاهد بازجویی های غیرقانونی از نویسندگان این بیانیه متعاقب نگارش آن بودیم.
مسئولان زندان در این بازجویی های غیرقانونی از زندانیان خواسته اند که امضایشان را پس بگیرند، اما زندانیان به رغم فشارها و بازجویی ها به این خواسته غیرقانونی تن نداده اند. از نویسندگان این نامه، مجید دری چند روز پیش از تبعید به بهبهان و علی پرویز پیش از آزادی از زندان مورد بازجویی قرار گرفته اند. کوهیار گودرزی نیز چند روز پس از این بازجویی ها به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد و اکنون بیم تبعید یا پرونده سازی های جدید برای سایر نویسندگان این بیانیه می رود.
سوالی که از رییس سازمان زندانها – و باقی مسئولان دستگیری و برخورد با زندانیان سیاسی- پرسیده می شود، این است که اگر امکان بیرون آمدن نامه ای از داخل زندان وجود ندارد – امری که مدام بر آن تاکید می شود – معنای این فشارها و بازجویی ها و تهدیدها و تبعیدها چیست؟ همچنین اگر این نامه ها از نظر مسئولان امنیتی، نظامی و قضایی بی ارزش است – چیزی که مدام در گفتار مسئولان و رسانه هایشان تکرار می شود – چرا زندانیان برای تکذیب این نامه ها و بیانیه های «بی ارزش» این همه تحت فشار گذاشته می شوند و به تبعید تهدید می شوند و زندانیان نیز به جای تکذیب این اظهارات بی ارزش و بی اهمیت خود، در عوض، رنج ماندن در زندان و بازگردانده شدن به زندان و محرومیت از مرخصی و دیدار و تماس تلفنی و فرستاده شدن به زندانها و مناطق دورافتاده را به جان می خرند؟ و مگر این بیانیه های «بی ارزش» چیزی جز تکرار درخواست حقیقت یابی رییس دولت است، اما این بار در عرصه داخلی؟ پس چرا این نامه های بی ارزش افراد بی ارزش برای مخاطبان بی ارزش و ناچیزشان، این قدر اسباب دردسر دستگاه زندانها و مسئولین قضایی و امنیتی و دولتی شده است و آنها را به تکاپو واداشته است؟!
از این تناقض در گفتار و ادعاها که بگذریم (که لابد چیزی است شبیه به تناقض ها و دوگانگی های معمول در اظهارات دولتیان و رسانه هایشان، که به آنها خو کرده ایم: این که قطعنامه را ورق پاره بخوانند یا اثر تحریمها را مثبت تلقی کنند، یا این که حقیقت یابی و احترام به حقوق مردم را تنها از دیگران بخواهند یا حق اعتراض را تنها برای فرانسویان قائل باشند و صبح و شب نمایش دهند، و …)، مشکل دیگری هم در ادعاها و اظهارات مسئولان در این باره به چشم می خورد.
مسئولانی که ادعا می کنند این نامه ها از داخل زندان ها نوشته نشده و از داخل زندان به بیرون فرستاده نشده است و محصول نگارشها و ابداعات بیرون از زندان است، چه طور نامه نگاری های مجید دری را توجیه می کنند در حالی که او هرگز از زمان زندانی شدن تا کنون به مرخصی نیامده است؟ یا ضیا نبوی را، که چندین نامه نوشته است و در یک سال و نیم و گذشته هرگز به مرخصی نیامده است؟ درباره همین بیانیه اخیر هم، پیداست که این نامه در دوران مرخصی و در بیرون از زندان نمی توانسته نوشته شده باشد، چرا که موضوع و زمان آن مربوط به برهه ای است که ماه ها از بازگشت برخی از امضا کنندگان بیانیه به زندان پس از مرخصی می گذرد.
از این تناقض در اظهارات و ادعاها و تناقض در داده ها و وقایع هم که بگذریم، نقض قانون و نقض حقوق زندانیان را در این موارد چگونه نادیده بگیریم؟ این که دادستان و رییس سازمان زندان ها بارها گفته اند ارسال نامه از زندان به بیرون غیرقانونی است، بر کدام قانون مبتنی است و آیا نقض حقوق بدیهی زندانیان به شمار نمی آید؟ آیا زندانی حق ندارد برای خانواده خود و برای دوستان و آشنایان خود در بیرون از زندان نامه بنویسد و دست کم از این طریق با آنها در ارتباط باشد؟ به چه حقی، و با توسل به کدام قانونی، دفترچه خاطرات زندانی را می گیرند و به او باز نمی گردانند؟ آیا زندانی حق ندارد دست کم در دوران زندان خود با نوشتن در دفترچه خاطرات خود اوقات خود را پر و ظلم و بی عدالتی را، دست کم با تسکین نوشتن، قدری تحمل پذیرتر کند؟
دست آخر امید داریم مسئولان قضایی و آمران امنیتی – نظامی ایشان، به جای این نوع پندار و این طرز گفتار و این شیوه کردار با زندانیان سیاسی، قدری در نحوه رفتار خود بیندیشند و به جای این که فرافکنی و وارونه نمایی کنند و حقایق را بپوشانند و وقایع را جور دیگری جلوه دهند، به این بیندیشند که چرا این نامه ها و بیانیه های به قول ایشان بی ارزش، برای جامعه و مخاطبان آنها این همه ارزش پیدا می کند و این قدر خوانده می شود و کلمه هایشان این قدر تاثیرگذار می شود، تا آنجا که خود مسئولان نیز به طور وارونه مجبور به اذعان به اهمیت و تاثیرگذاری شان شده اند.
کاش مسئولان امور زندانی ها، به جای این که به فکر درز نامه و بیانیه به بیرون از زندان هایشان باشند و تمام هم و غم شان تهدید و تحدید زندانی ها برای بازگشت از عقایدشان و پس گرفتن امضاهای شان باشد، لحظه ای به فهرست اسامی امضاکنندگان همین بیانیه نگاه کنند، تا کارنامه رفتارهای حذفی و انحصارطلبانه و اقتدارگرایانه و سرکوبگرانه شان را در آن ببینند؛ در اینکه چطور نظامی که ادعای اسلامی بودن و مردمی بودن دارد، پس از سی سال از عمر خود، مجموعه ای کامل از عزیزترین فرزندان و سرمایه های خود را در زندان هایش دارد: مجموعه ای نمونه و نمادین از نسل های گوناگون پس از انقلاب، از اقشار و سنین مختلف، از جوان تا پیر، از دانشجویان و روزنامه نگاران تا مدیران و اساتید. کسانی که صدای اعتراض و انتقادشان را بیرون از زندانها تاب نیاوردند و کوشیدند خاموش کنند، و حالا درون زندانها تلاش می کنند حضور و فریادشان را انکار و حاشا کنند.
چندی پیش ۱۴ زندانی سیاسی زندان اوین، در واکنش به درخواست محمود احمدی نژاد برای تشکیل گروه مستقل حقیقت یاب بین المللی برای بررسی حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر، طی بیانیه ای خواهان تشکیل یک کمیته ی مشابه داخلی و ملی برای رسیدگی به وقایع انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و برخوردها، سرکوبها و دستگیری های متعاقب آن شده بودند. این زندانیان در نامه خود خواسته بودند مطابق همان منطق ادعایی آقای احمدی نژاد عمل شود (که درباره آمریکا گفته بود: «آنها با درست کردن یک ماجرای مبهم به افراد بسیاری اتهام وارد کردند، به هر کشوری که خواستند حمله کردند و با هر کس که خواستند برخورد کردند» و در جای دیگری افزوده بود: «اگر ریگی به کفش آمریکا نباشد طبعاً این پیشنهاد را می پذیرند.») و این پیشنهاد هم پذیرفته شود.
این زندانیان خواسته بودند که در کنار این مسائل مهم بین المللی، به مسائل مهم داخلی ای نیز پرداخته شود که در جریان آنها «با درست شدن یک ماجرای مبهم به افراد بسیاری اتهام وارد شده» و به هر کسی که خواسته اند حمله و با او برخورد کرده اند. این زندانیان انتظار داشتند مشابه ادعای مطرح شده درباره آمریکا، اگر به کفش مسئولان داخلی انتخابات و وقایع متعاقب آن نیز ریگی نیست، با تشکیل این کمیته مستقل حقیقت یاب مخالفتی نکنند، بلکه از آن استقبال کنند.
جان کلام این زندانیان این بود که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، و اگر قصدی جز ماجراجویی و فرافکنی و فرار از سوالها و مسائل داخلی در ادعاهای سیاست خارجی دولت دهم وجود دارد، پیش از آن که به سراغ مسائل بین المللی بروند (یا دست کم به اندازه آن)، با همان منطق ادعایی به مسائل و مشکلات داخلی کشور نیز رسیدگی کنند، تا مصداق منطق یک بام و دو هوا در برخورد با افراد و کشورها و مسائلشان نشوند.
اما پس از صدور این بیانیه، به جای این که شاهد تشکیل کمیته حقیقت یاب برای راستی آزمایی ادعاهای دولتمداران باشیم، تنها فشارها بر این زندانیان شدت گرفت. ماجرایی که البته چندان عجیب یا غیر قابل انتظار نبود، و مورد مشابه پیشین را متاسفانه در ماجرای برخورد با اعتراض کنندگان به اظهارات مسئول امنیتی-اطلاعاتی (موسوم به سردار مشفق) دیده بودیم، به جای این که برخورد با گوینده این سخنان را، که صریحا به دخالت در انتخابات اعتراف می کرد، شاهد باشیم.
این بار نیز، مشابه مورد پیشین، که اعتراض کنندگان به مداخله جویی های امنیتی و اطلاعاتی و نظامی به زندان بازگردانده شدند، شاهد بازجویی های غیرقانونی از نویسندگان این بیانیه متعاقب نگارش آن بودیم.
مسئولان زندان در این بازجویی های غیرقانونی از زندانیان خواسته اند که امضایشان را پس بگیرند، اما زندانیان به رغم فشارها و بازجویی ها به این خواسته غیرقانونی تن نداده اند. از نویسندگان این نامه، مجید دری چند روز پیش از تبعید به بهبهان و علی پرویز پیش از آزادی از زندان مورد بازجویی قرار گرفته اند. کوهیار گودرزی نیز چند روز پس از این بازجویی ها به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد و اکنون بیم تبعید یا پرونده سازی های جدید برای سایر نویسندگان این بیانیه می رود.
سوالی که از رییس سازمان زندانها – و باقی مسئولان دستگیری و برخورد با زندانیان سیاسی- پرسیده می شود، این است که اگر امکان بیرون آمدن نامه ای از داخل زندان وجود ندارد – امری که مدام بر آن تاکید می شود – معنای این فشارها و بازجویی ها و تهدیدها و تبعیدها چیست؟ همچنین اگر این نامه ها از نظر مسئولان امنیتی، نظامی و قضایی بی ارزش است – چیزی که مدام در گفتار مسئولان و رسانه هایشان تکرار می شود – چرا زندانیان برای تکذیب این نامه ها و بیانیه های «بی ارزش» این همه تحت فشار گذاشته می شوند و به تبعید تهدید می شوند و زندانیان نیز به جای تکذیب این اظهارات بی ارزش و بی اهمیت خود، در عوض، رنج ماندن در زندان و بازگردانده شدن به زندان و محرومیت از مرخصی و دیدار و تماس تلفنی و فرستاده شدن به زندانها و مناطق دورافتاده را به جان می خرند؟ و مگر این بیانیه های «بی ارزش» چیزی جز تکرار درخواست حقیقت یابی رییس دولت است، اما این بار در عرصه داخلی؟ پس چرا این نامه های بی ارزش افراد بی ارزش برای مخاطبان بی ارزش و ناچیزشان، این قدر اسباب دردسر دستگاه زندانها و مسئولین قضایی و امنیتی و دولتی شده است و آنها را به تکاپو واداشته است؟!
از این تناقض در گفتار و ادعاها که بگذریم (که لابد چیزی است شبیه به تناقض ها و دوگانگی های معمول در اظهارات دولتیان و رسانه هایشان، که به آنها خو کرده ایم: این که قطعنامه را ورق پاره بخوانند یا اثر تحریمها را مثبت تلقی کنند، یا این که حقیقت یابی و احترام به حقوق مردم را تنها از دیگران بخواهند یا حق اعتراض را تنها برای فرانسویان قائل باشند و صبح و شب نمایش دهند، و …)، مشکل دیگری هم در ادعاها و اظهارات مسئولان در این باره به چشم می خورد.
مسئولانی که ادعا می کنند این نامه ها از داخل زندان ها نوشته نشده و از داخل زندان به بیرون فرستاده نشده است و محصول نگارشها و ابداعات بیرون از زندان است، چه طور نامه نگاری های مجید دری را توجیه می کنند در حالی که او هرگز از زمان زندانی شدن تا کنون به مرخصی نیامده است؟ یا ضیا نبوی را، که چندین نامه نوشته است و در یک سال و نیم و گذشته هرگز به مرخصی نیامده است؟ درباره همین بیانیه اخیر هم، پیداست که این نامه در دوران مرخصی و در بیرون از زندان نمی توانسته نوشته شده باشد، چرا که موضوع و زمان آن مربوط به برهه ای است که ماه ها از بازگشت برخی از امضا کنندگان بیانیه به زندان پس از مرخصی می گذرد.
از این تناقض در اظهارات و ادعاها و تناقض در داده ها و وقایع هم که بگذریم، نقض قانون و نقض حقوق زندانیان را در این موارد چگونه نادیده بگیریم؟ این که دادستان و رییس سازمان زندان ها بارها گفته اند ارسال نامه از زندان به بیرون غیرقانونی است، بر کدام قانون مبتنی است و آیا نقض حقوق بدیهی زندانیان به شمار نمی آید؟ آیا زندانی حق ندارد برای خانواده خود و برای دوستان و آشنایان خود در بیرون از زندان نامه بنویسد و دست کم از این طریق با آنها در ارتباط باشد؟ به چه حقی، و با توسل به کدام قانونی، دفترچه خاطرات زندانی را می گیرند و به او باز نمی گردانند؟ آیا زندانی حق ندارد دست کم در دوران زندان خود با نوشتن در دفترچه خاطرات خود اوقات خود را پر و ظلم و بی عدالتی را، دست کم با تسکین نوشتن، قدری تحمل پذیرتر کند؟
دست آخر امید داریم مسئولان قضایی و آمران امنیتی – نظامی ایشان، به جای این نوع پندار و این طرز گفتار و این شیوه کردار با زندانیان سیاسی، قدری در نحوه رفتار خود بیندیشند و به جای این که فرافکنی و وارونه نمایی کنند و حقایق را بپوشانند و وقایع را جور دیگری جلوه دهند، به این بیندیشند که چرا این نامه ها و بیانیه های به قول ایشان بی ارزش، برای جامعه و مخاطبان آنها این همه ارزش پیدا می کند و این قدر خوانده می شود و کلمه هایشان این قدر تاثیرگذار می شود، تا آنجا که خود مسئولان نیز به طور وارونه مجبور به اذعان به اهمیت و تاثیرگذاری شان شده اند.
کاش مسئولان امور زندانی ها، به جای این که به فکر درز نامه و بیانیه به بیرون از زندان هایشان باشند و تمام هم و غم شان تهدید و تحدید زندانی ها برای بازگشت از عقایدشان و پس گرفتن امضاهای شان باشد، لحظه ای به فهرست اسامی امضاکنندگان همین بیانیه نگاه کنند، تا کارنامه رفتارهای حذفی و انحصارطلبانه و اقتدارگرایانه و سرکوبگرانه شان را در آن ببینند؛ در اینکه چطور نظامی که ادعای اسلامی بودن و مردمی بودن دارد، پس از سی سال از عمر خود، مجموعه ای کامل از عزیزترین فرزندان و سرمایه های خود را در زندان هایش دارد: مجموعه ای نمونه و نمادین از نسل های گوناگون پس از انقلاب، از اقشار و سنین مختلف، از جوان تا پیر، از دانشجویان و روزنامه نگاران تا مدیران و اساتید. کسانی که صدای اعتراض و انتقادشان را بیرون از زندانها تاب نیاوردند و کوشیدند خاموش کنند، و حالا درون زندانها تلاش می کنند حضور و فریادشان را انکار و حاشا کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر