۸/۱۲/۱۳۸۹

نامه معلم زندانی رسول بداغی: آرزویم رسیدن به جامعه ای باز و دور از دیکتاتوری بود

نامه معلم زندانی رسول بداغی در آستانه روز دانش آموز:
آرزویم رسیدن به جامعه ای باز و دور از دیکتاتوری بود
. ادامه راه سبز(ارس): در آستانه ١٣ آبـان و روز دانش آموز در ایران، رسول بداغی، معلم زندانیِ محبوس در زندان گوهردشت کرج، طی نامه ای خطاب به دانش آموزان خود، ضمن شرح دلیل زندانی بودن خویش و آرمان هایی که برای رسیدن به آنها در حبس به سر می برد، روز دانش آموز را به آنها تبریک گفت.

به گزارش منابع خبری جرس، این فعال فرهنگی که از دوران بعد از انتخابات ریاست جمهوری در بازداشت به سر می برد، شرح حالی از خویش، همکاران زندانی خود و دیگر محبوسان سیاسی را ارائه داده و خطاب به دانش آموزان خاطرنشان کرد "اینک که این نامه را می نویسم، دلم لبریز از عشق و مهربانی شماست؛ اندیشه ام سرشار از امید به آینده شماست؛ آرزویم رسیدن به جامعه ای باز و دور از دیکتاتوری فردی و قشری است."

متن نامه این عضو کانون صنفی معلمان سراسر کشور که از شهریور ماه گذشته بازداشت و سپس توسط شعبه‌ پانزدهم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، به ۶ سال زندان و ۵ سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی محکوم شد، به شرح زیر است:
به نام خداوند جان وخرد

دانش آموزان عزیز و جوانان برومند و هوشیار ایران زمین
از اعماق زندان های جمهوری اسلامی به شما درود می فرستم.

من و همکارانم در کانون صنفی معلمان سراسر کشور عزیزمان ایران سال هاست که برای بهبود کیفیت اموزشی و افزایش امکانات مدارس کشور تا رسیدن به استاندارد های جهانی تلاش می کنیم.


می کوشیم تا شما نیز همانند دانش اموزان کشور های پیشرفته ی جهان در کلاس های کشور از آزمایشگاه های حرفه ای و کارگاه های آموزشی مجهز و تابلوهای الکترونیکی، لابراتوارهای زبان آموزی، سالن های غذاخوری و مجموعه های ورزشی ویژه و مسابقات علمی و هنری و ورزشی بین آموزشگاه ها و... برخوردار باشید گرچه در این راه هزینه هایی بر ما تحمیل شده است.

اما ارزش فرزندان این دیار برای ما به اندازه ای است که جان دادن برای شما کالایی نا چیز است.

اینک که این نامه را می نویسم، دلم لبریز از عشق و مهربانی شماست؛ اندیشه ام سرشار از امید به آینده شماست؛ آرزویم رسیدن به جامعه ای باز و دور از دیکتاتوری فردی و قشری است.

نزدیک به پانزده ماه است در زندان به سر می برم.

از زندان خسته نخواهم شد. بلکه دلم برای دیدن شما تنگ شده است. امروز باید اعتراف کنم که همیشه این من نبوده ام که معلم شما بوده ام. بلکه در بسیاری از موارد این شما بودید که نقش آموزگار را بازی می کردید گاهی اعتراضات مودبانه، آگاهانه و دلاورانه شما به شیوه تدریس من یا برخی رفتار های من و درسی از ادب آگاهی و شجاعت به من می آموخت اما زندان نیز آموزگاری خوب برای من بوده است.

در زندان آموختم که می شود در یک تخت کوچک زندگی و مطالعه کرد آموختم که چگونه با غذایی هر چند اندک زنده بمانم .چگونه رخت خود را شست و شو بدهم و چگونه غذا بپزم. آموختم که چگونه تلخ ترین دشنام های انسان هایی را که از همه چیز نا امید شده اند با بردباری پاسخ داده و بر آنها روح انسانیت را زنده کنم.

از همه مهمتر آموختم که چه شیرین است در راه هدفی انسانی قربانی شدن .

آموختم که همنشینی با انسان های گناهکاری که زشت ترین رفتارهای تاریخ بشریت را مرتکب شده اند چندان سخت نیست و می شود آنها را نیز درست کرد و یا در دام آنها نیافتاد.

آموختم که مرز خوبی و بدی آنها چند ثانیه اندیشیدن است.آموختم که میان خوشبختی و بدبختی فاصله ای جز خوشنود بودن به شایستگی های خویش نیست.

دانش آموزان عزیز در زندان با چشمان خود دیدم پیرمردان هفتاد ساله ای که به خاطرلحظه ای هوس یا خود خواهی یا خشم شیرین ترین دوران عمر خود را از جوانی تا پیری را در زندان سپری کرده اند.

اما از سویی با چشمان خود دیدم دیدم انسان هایی گمنام یا مشهور که به خاطر آرامش هم وطنان یا برای آزادی وطن سرشان بالای دار رفت.

خدا را سپاس که نه به خاطر هوس خودخواهی یا طمع که به خاطر هدفی بزرگ و انسانی باید سال هایی از عمر خود را در زندان سپری کنم و من این خوشبختی را نتیجه دل سپردن به راهنمایی های چهارده آموزگار بزرگ می دانم که در ژرفای اندیشه من نقش شگفت انگیر داشته اند.

خدایی که به من آفرینش و اندیشه را بخشید.
مادری که مهربانی و گذشت را به من آموخت.
پدری که تلاش و امنیت را به من آموخت .
معلمی که قانون و تکلیف را به من آموخت.
وجدانی که راهنمای اخلاق من بود وطراوت روح
کار که سربلندی و پاداش داشت.
کتاب که آگاهی و دانش
ورزش که تندرستی و پایداری
هنر که طراوت روح
طبیعت که زندگی و منطق
تجربه که چراغ راه من بود
شادابی که سرزندگی و توانایی و نیرو
جامعه که میدان و نمایشگاه شایستگی ها و توانایی هایی من
امید که قوت قلب و اراده من بود

این ها چهارده معصوم و پیشوایان من هستند و همواره آنها را خواهم ستود و هرگز از همراهی آنها تهی نخواهم بود.

روزتان فرخنده باد
رسول بداغی
زندان رجایی شهر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر