کارکردهای دشمنتراشی در روزگار بیتدبیری، بیسامانی و ناتوانی:
میزان رای دشمن است!
میزان رای دشمن است!
. ادامه راه سبز(ارس): این روزها همه از «دشمن» حرف میزنند: «دشمن» در کمین است. مترصد فرصت است. نمیخواهد ما «ما» باشیم. از خواریمان شاد است و از عزتمان ناشاد. باید گفتهها و ناگفتههای خود را با دماسنج او تنظیم کنیم. میزان شده است رای و نظر «دشمن»؛ خوشحالی و ناراحتی او، غم و شادی او، مدح و ذم او. به راستی این غول بی شاخ و دم کیست و چه خصوصیات و کارکردهایی دارد؟
در زیر به برخی از ویژگیها و کارکردهای دشمن اشاره میشود:
۱ – کارکرد اصلی «دشمن» فرافکنی است. دشمن ما را قادر میسازد مشکلات و ناکارآمدی خود را به گردن او بیندازیم. اگر بخواهیم از اصطلاحات معناشناختی کمک بگیریم، یک دالّ تهی است که مدلول ندارد. به زبان سادهتر، فضایی خالی است که محتوایی ندارد. به همین دلیل به ما اجازه میدهد آن را با انواع و اقسام چیزها پر کنیم. یکروز میتواند بارِ کاستیهای اداری ما را به دوش کشد، روز دیگر ناتوانی و بیسامانی اقتصادیمان را، فردا روزی ناکامی سیاسیمان را، و چه بسا بیتدبیری و قلدرمآبی دیپلماسیمان را. هر آنچه خارج از اختیار و کنترل ماست میتواند به او حمل شود. هر آنکه با ما در افتد در دم وابسته به دشمن و بیگانه است.
۲ – کارکرد مهم دیگر دشمن بازشناسیِ «خود» است. دشمن کسی است که ما «خویش» را در تقابل با «او» تعریف میکنیم. «دوست» را در میزان فاصله او با «دشمن» بازمیشناسیم. «خود» را در نسبت با «دیگری» مییابیم. هر قدر از «دشمن» دور شویم، به «دوست» نزدیک شدهایم، هر قدر از «دوست» دور شویم به «دشمن» نزدیک شدهایم. به همین دلیل همواره از فریبخوردگان از سوی «دشمن»، یعنی آنها که از دایره «دوستان» یا به اصطلاح «خودیها» دور شدهاند و به «غیرخودیها» و «دشمنان» پیوستهاند، خواسته میشود به «دامان سیستم بازگردند و توبه کنند» شاید که آمرزیده شوند. بازگشتن به دامان چیزی مستلزم بازیابی «خود» است در تقابل با «دیگری». یعنی که بیایید و به «خود» اصیلتان که «خودی» بود رجوع کنید. هنوز دیر نشده است!
۳ – کارکرد دیگر «دشمن» استحکام و تقویت مرز میان داخل و خارج، و درون و بیرون است. دشمن به ما کمک میکند حدومرزهای درون خود را با حدود و ثغور او ترسیم کنیم. خواستههای درونیمان را مطالبات بیرونی، خارجی، و وابسته به بیگانگان بنامیم. متر و معیار حق را با تعریف و تمجید یا تقبیح و سرزنش او بسنجیم. دشمن نه تنها مرزکشی اولیه میان «ما» و «آنها» و «خودی» و «غیرخودی» را ممکن میکند بلکه امکان بازتعریف مدام آن را نیز فراهم میآورد: هر لحظه باید دشمن را شناخت و با او مرزبندی کرد. بنابراین مرزهای «ما» با «دشمن» مرزهایی ثابت و ابدی و ازلی نیستند؛ قابل تغییرند، جابجا میشوند. چنانکه مرزهای «خودی» و «غیرخودی» آشکار و شفاف نیستند. ممکن است کسی که روزی «خودی» بوده فردا «غیرخودی» شود و به اردوگاه «دشمن» و «بیگانه» بپیوندد، آنکه «غیرخودی» بوده بنا به منفعت و مصلحت «خودی» شود و اردوگاه «دوست» را یاری رساند.
۴ – کارکرد هویتبخش و وحدتبخش، از برجستهترین کارکردها است. «دشمن» ما را متحد میکند، خلل و فرجهایمان را میپوشاند، اجازه میدهد خود را بجا آوریم، نقصها و معایبمان را به گردن او بیندازیم، هر آنچه که نمیپسندیم از آنِ او و وابسته بدو بدانیم، هویت خود را در تقابل با او برسازیم. «دشمن» آیینهای است در مقابل ما تا به کمال بیعیب و ایراد خود افتخار کنیم. اگر هم ایرادی هست از آیینه است و بازیگردان آن، یعنی «دشمن». اختلافها را باید کنار گذاشت. مگر نه اینکه «دشمن» چشم امید به همین تفرقه و جداییها دارد؟ از حق خود باید گذشت و صلح کرد تا به بلای خانمانسوز «دشمنشادی» مبتلا نشویم؛ حال به هر هزینه و بهایی. چه باک که این بها جان انسانها باشد. مهم این است که «دشمنشاد» نشویم. مهم این است که «دشمن» از اختلافات ما (که اغلب سلیقهای و در چارچوب سیستم است) بهرهبرداری نکند.
۵ – دشمن «میزان» است؛ ملاک تشخیص حق از باطل. حق آن است که «ما» میگوییم، باطل آن است که «آنها». هر آنکه با «ما» نیست با «دشمن» است، پس بر «ما» است. حقیقت را میتوان به مسلخ مصلحت برد، اگر و تنها اگر پای «دشمن» در میان باشد. «دشمن» محال است که سخن صواب بگوید مگر اینکه کاسهای زیر نیمکاسه باشد، مگر اینکه توطئهای در کار باشد.
۶ – کارکرد جنگطلبانه «دشمن» انکارناپذیر است. اگر که «دشمنِ» همیشه آمادهبهخدمت پشت دروازههای شهر سنگر گرفته، بنابراین ناگزیر رویارویی و تقابل را واجب میکند. در مقابل «دشمن» همواره باید آماده بود. «دشمن» علیالدوام در حال حمله و تهاجم است؛ حمله نظامی، تهاجم فرهنگی، هجمه اقتصادی و اجتماعی. بنابراین باید با او جنگید؛ اگر لازم بود «جنگ سخت» در جبهههای نبرد وگرنه «جنگ نرم» در عرصههای متنوع و گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سایبری و غیره.
۷ – دشمن «دشمن» است. باید تا این حد کلی، گنگ و مبهم باقی بماند. پرهیبی است که شکل و شمایل واضحی ندارد. نمیتوان و نباید مشخصاً گفت دشمن فلان کشور، فلان شخص، فلان سیستم یا هر چیز متعیّن دیگری است. گنگی و ابهام آن دستمان را باز میگذارد عنداللزوم هر که را باب میلمان سخن نگفت به عرصه «دشمن» برانیم، حال اگر در داخل بود به محدوده «دشمن داخلی» و اگر در خارج از مرزهای جغرافیایی حضور داشت به حوزه «دشمن خارجی». پس وضوح مفهومی و معنایی «دشمن» از محرمات است. اگر از این مفهوم پرده برداشته شود میتواند پشتوانه تمامی مدعاهای «ما» را به هم بریزد. ممکن است منجر به برملاشدن دستان خالی «ما» شود. بنابراین در پاسخ به این سؤال که «دشمن» کیست و چه هویتی دارد همواره میشنویم که «دشمن دشمن است».
در زیر به برخی از ویژگیها و کارکردهای دشمن اشاره میشود:
۱ – کارکرد اصلی «دشمن» فرافکنی است. دشمن ما را قادر میسازد مشکلات و ناکارآمدی خود را به گردن او بیندازیم. اگر بخواهیم از اصطلاحات معناشناختی کمک بگیریم، یک دالّ تهی است که مدلول ندارد. به زبان سادهتر، فضایی خالی است که محتوایی ندارد. به همین دلیل به ما اجازه میدهد آن را با انواع و اقسام چیزها پر کنیم. یکروز میتواند بارِ کاستیهای اداری ما را به دوش کشد، روز دیگر ناتوانی و بیسامانی اقتصادیمان را، فردا روزی ناکامی سیاسیمان را، و چه بسا بیتدبیری و قلدرمآبی دیپلماسیمان را. هر آنچه خارج از اختیار و کنترل ماست میتواند به او حمل شود. هر آنکه با ما در افتد در دم وابسته به دشمن و بیگانه است.
۲ – کارکرد مهم دیگر دشمن بازشناسیِ «خود» است. دشمن کسی است که ما «خویش» را در تقابل با «او» تعریف میکنیم. «دوست» را در میزان فاصله او با «دشمن» بازمیشناسیم. «خود» را در نسبت با «دیگری» مییابیم. هر قدر از «دشمن» دور شویم، به «دوست» نزدیک شدهایم، هر قدر از «دوست» دور شویم به «دشمن» نزدیک شدهایم. به همین دلیل همواره از فریبخوردگان از سوی «دشمن»، یعنی آنها که از دایره «دوستان» یا به اصطلاح «خودیها» دور شدهاند و به «غیرخودیها» و «دشمنان» پیوستهاند، خواسته میشود به «دامان سیستم بازگردند و توبه کنند» شاید که آمرزیده شوند. بازگشتن به دامان چیزی مستلزم بازیابی «خود» است در تقابل با «دیگری». یعنی که بیایید و به «خود» اصیلتان که «خودی» بود رجوع کنید. هنوز دیر نشده است!
۳ – کارکرد دیگر «دشمن» استحکام و تقویت مرز میان داخل و خارج، و درون و بیرون است. دشمن به ما کمک میکند حدومرزهای درون خود را با حدود و ثغور او ترسیم کنیم. خواستههای درونیمان را مطالبات بیرونی، خارجی، و وابسته به بیگانگان بنامیم. متر و معیار حق را با تعریف و تمجید یا تقبیح و سرزنش او بسنجیم. دشمن نه تنها مرزکشی اولیه میان «ما» و «آنها» و «خودی» و «غیرخودی» را ممکن میکند بلکه امکان بازتعریف مدام آن را نیز فراهم میآورد: هر لحظه باید دشمن را شناخت و با او مرزبندی کرد. بنابراین مرزهای «ما» با «دشمن» مرزهایی ثابت و ابدی و ازلی نیستند؛ قابل تغییرند، جابجا میشوند. چنانکه مرزهای «خودی» و «غیرخودی» آشکار و شفاف نیستند. ممکن است کسی که روزی «خودی» بوده فردا «غیرخودی» شود و به اردوگاه «دشمن» و «بیگانه» بپیوندد، آنکه «غیرخودی» بوده بنا به منفعت و مصلحت «خودی» شود و اردوگاه «دوست» را یاری رساند.
۴ – کارکرد هویتبخش و وحدتبخش، از برجستهترین کارکردها است. «دشمن» ما را متحد میکند، خلل و فرجهایمان را میپوشاند، اجازه میدهد خود را بجا آوریم، نقصها و معایبمان را به گردن او بیندازیم، هر آنچه که نمیپسندیم از آنِ او و وابسته بدو بدانیم، هویت خود را در تقابل با او برسازیم. «دشمن» آیینهای است در مقابل ما تا به کمال بیعیب و ایراد خود افتخار کنیم. اگر هم ایرادی هست از آیینه است و بازیگردان آن، یعنی «دشمن». اختلافها را باید کنار گذاشت. مگر نه اینکه «دشمن» چشم امید به همین تفرقه و جداییها دارد؟ از حق خود باید گذشت و صلح کرد تا به بلای خانمانسوز «دشمنشادی» مبتلا نشویم؛ حال به هر هزینه و بهایی. چه باک که این بها جان انسانها باشد. مهم این است که «دشمنشاد» نشویم. مهم این است که «دشمن» از اختلافات ما (که اغلب سلیقهای و در چارچوب سیستم است) بهرهبرداری نکند.
۵ – دشمن «میزان» است؛ ملاک تشخیص حق از باطل. حق آن است که «ما» میگوییم، باطل آن است که «آنها». هر آنکه با «ما» نیست با «دشمن» است، پس بر «ما» است. حقیقت را میتوان به مسلخ مصلحت برد، اگر و تنها اگر پای «دشمن» در میان باشد. «دشمن» محال است که سخن صواب بگوید مگر اینکه کاسهای زیر نیمکاسه باشد، مگر اینکه توطئهای در کار باشد.
۶ – کارکرد جنگطلبانه «دشمن» انکارناپذیر است. اگر که «دشمنِ» همیشه آمادهبهخدمت پشت دروازههای شهر سنگر گرفته، بنابراین ناگزیر رویارویی و تقابل را واجب میکند. در مقابل «دشمن» همواره باید آماده بود. «دشمن» علیالدوام در حال حمله و تهاجم است؛ حمله نظامی، تهاجم فرهنگی، هجمه اقتصادی و اجتماعی. بنابراین باید با او جنگید؛ اگر لازم بود «جنگ سخت» در جبهههای نبرد وگرنه «جنگ نرم» در عرصههای متنوع و گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سایبری و غیره.
۷ – دشمن «دشمن» است. باید تا این حد کلی، گنگ و مبهم باقی بماند. پرهیبی است که شکل و شمایل واضحی ندارد. نمیتوان و نباید مشخصاً گفت دشمن فلان کشور، فلان شخص، فلان سیستم یا هر چیز متعیّن دیگری است. گنگی و ابهام آن دستمان را باز میگذارد عنداللزوم هر که را باب میلمان سخن نگفت به عرصه «دشمن» برانیم، حال اگر در داخل بود به محدوده «دشمن داخلی» و اگر در خارج از مرزهای جغرافیایی حضور داشت به حوزه «دشمن خارجی». پس وضوح مفهومی و معنایی «دشمن» از محرمات است. اگر از این مفهوم پرده برداشته شود میتواند پشتوانه تمامی مدعاهای «ما» را به هم بریزد. ممکن است منجر به برملاشدن دستان خالی «ما» شود. بنابراین در پاسخ به این سؤال که «دشمن» کیست و چه هویتی دارد همواره میشنویم که «دشمن دشمن است».
کلمه - مسعود شریف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر