سبزهــــا قبل از راهپیمایی ِامروز بخوانند: دعــــا برای دفع مکر دشمنان
قرار است سبزاندیشان در دفاع از ملتهایی به خیابان بیایند که به دعوت همیشگی خداوند برای ظلمستیزی لبیک گفتهاند. اما سبزها خود کم ظلم ندیدهاند و کم ظلم نچشیدهاند. آنها مظلومانه میدانند که فردا و فرداها هم باز ظلم و جور، و پس از آن دروغ و فریب، در انتظارشان است. اما به مصداق «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا / آنها که گفتند پروردگارمان خدای یگانه است و سپس ایستادگی ورزیدند» پا عقب نگذاشتهاند و نمیگذارند.
از این رو، شاید بهترین جملاتی که میتواند ذکر ِ بر لب این جانهای سبزاندیش باشد و دلهایشان را برای حضوری امیدبخش در کنار دیگر مردم شهر و دیارشان آماده کند، دعای چهل و نهم صحیفهی سجادیه است، نیایش آن حضرت برای دفع مکر دشمنان، که ترجمهی آن را در ادامه میخوانید:
خدایا، تو راه را به من نشان دادی ولی من بیهودگی را در پیش گرفتم، تو به من پند دادی و من سنگدلی ورزیدم، تو به من مواهب نیکو دادی و من نافرمانی کردم. سپس وقتی به من شناساندی آنچه مرا از آن بازداشته بودی، پوزش طلبیدم و تو هم پذیرفتی، سپس دوباره دست به گناه زدم ولی تو پردهپوشی کردی. پس حمد و ستایش تو را سزاوار است ای معبود من! خود را به درّههای نیستی درافکندم، و به کورهراههای نابودی درآمدم، و در آن میان، خود را با تندباد های خشم تو روبهرو کردم، و با شعلههای عذابت مواجه شدم.
با این همه، تنها دستاویز من برای رسیدن به تو، یگانه دانستنِ توست، و تنها وسیلهی من این است که هرگز چیزی و کسی را در خدایی با تو شریک ندانستهام، و با وجود تو، کس دیگری را به پرستش نگرفتهام، و اینک خود به سویت آمدهام، که تو گریزگاه خطاکارانی، و پناهگاه آن کس که بهرهی خود را تباه کرده و به تو پناه آورده است.
چه بسیار دشمنی که سلاح دشمنیاش را برای من مهیا ساخت، و سرنیزهاش را برای من تیز کرد، و تیزیاش را به قصد جان من برّان ساخت، و زهرهای کُشنده را با آبِ خوردنی من درآمیخت، و مرا آماج تیرهای آمادهی خود کرد، یک لحظه از زیر نظر گرفتن من غافل نشد، اندیشه کرد که به من گزندی برساند و تلخاب دشمنیاش را به کام من بریزد.
و تو ای خدای من، دیدی که من از برداشتن بار سنگین رنجها ناتوانم، و از بازداشتن آنکه قصدش جنگیدن با من است درماندهام، و در میان انبوه دشمنان خود تنها ماندهام؛ همانها که کمین کردهاند تا به من چنان آسیبی برسانند که مرا آن گونه آسیبی برسانند که به فکرم هم نمیرسد.
سپس، پیش از آنکه بخواهم، تو یاریام کردی و پشت مرا به قدرت خود محکم ساختی، تیزی ِ سلاحش را بیاثر کردی، و او را بهرغم یاران بسیاری که دورهاش کرده بودند، تنها ساختی، و مرا بر او پیروز کردی، و تیرهایی را که به سوی من رها کرده بود، به سوی خودش بازگرداندی، و بیآنکه خشمش فرو بنشیند و کینهاش تسکین یابد، او را به عقب راندی، و در آن حال که یاران و سپاهیانش به وعدهی خود وفا نکردند، سرانگشت خود را با دندان گَزید و پشت به میدان کرد و گریخت.
و چه بسا ستمکاری که با فریبش بر من دست به ستم گشود، و دامهای خویش را سر ِ راه من پهن کرد، و به جاسوسی ِ من همت گماشت، و همچون درندهای که در کمین صید گریختهی خود نشسته، در کمین من نشست؛ در انتظار فرصتی که شکار خود را به چنگ بیاورد، و در حالی که با چاپلوسی به من روی خوش نشان میداد، با کینهتوزی به من مینگریست.
پس آنگاه که تو، ای معبود من که نامت بلند و فرخنده باد، فساد ِ باطن و زشتیِ درونش را دیدی، او را با سر در همان گودالی افکندی که برای به دام انداختن من فراهم کرده بود، و در آن سرنگونش ساختی، تا اینکه پس از آنهمه سرکشی، با ذلت و خواری در همان دامی افتاد که میخواست مرا در آن گرفتار کند، و اگر نبود رحمت تو، نزدیک بود که آنچه بر سَرِ او آمد، بر سرِ من بیاید.
و چه بسا حسودی که آسایش من سبب شد غصه راه گلویش را ببندد و خشم چون استخوانی حلقومش را بخراشد، پس با نیش زبانش مرا آزرد، و عیب و نقص خود را با تهمت به من نسبت داد، و آبروی مرا آماج تیرهای کینهی خود ساخت، و خصلتهای زشتی را که در خودش بود، به گردن من انداخت، و با حیلهی خود مرا به خشم آورد، و با نیرنگ خود مرا هدف گرفت.
پس ای معبود من، تو را خواندم، در حالی که از تو میخواستم به فریادم برسی، و مطمئن بودم که به زودی پاسخم را میدهی، و میدانستم که هرکس در سایهی لطف و حمایت تو پناه بگیرد، ستمدیده نمیشود، و هرکه به انتقام تو پناه ببرد، ترس به دلش راه نمیدهد. پس قدرت تو، در برابر بیرحمی او، پناهگاه من بود.
و چه بسیار ابرهای بلا که از بالای سرم پراکندی، و ابرهای نعمت که بر من باراندی، و جویبارهای رحمت که پیش رویم من جاری کردی، و جامههای تندرستی که به من پوشاندی، چه بسیار چشمهای حادثه که نظارهگر من بود و کورشان کردی، و چه بسیار پردههای تاریک غم که از دل من کنارشان زدی؛ و چه گمانهای نیکو که در حقّ من به تحقق رساندی، و تهیدستیام که با توانگری جبران کردی. چه بسیار که در سختیها از پا افتادم و تو مرا سر پا نگه داشتی، و چه بسا که بیچاره شدم و تو یکباره وضع را دگرگون کردی.
اینهمه لطف و احسان از سوی تو بود، در برابر نافرمانی و خطاکاری من. نه خطاکاری من مانع از آن شد که احسانت را در حق من تمام کنی، و نه آنهمه نیکرفتاری تو با من سبب شد از کارهایی که موجب خشم توست، بپرهیزم. آری، تو دربارهی آنچه میکنی، بازخواست نمیشوی. وقتی چیزی از تو خواستند، بخشیدی، و بیآنکه بخواهند نیز عطا کردی، و چون فضل تو را طلب کردند، بخل نورزیدی.
ای مولای من، تو از هرچه اِبا کنی، از احسان و بخشش و نیکی و اِنعام دریغ نخواهی کرد؛ حال آنکه من از هرچه دوری کنم، از انجام گناهان و پا فراتر نهادن از حدود و غفلت از وعدههایت دوری نخواهم کرد. پس حمد و سپاس سزاوار توست ای معبود من، ای مقتدری که شکستناپذیری، و ای مهلتدهندهای که شتاب نمیکنی.
این، موقعیت کسی است که به بسیاری ِ نعمتهای تو معترف است، ولی در سپاسگزاری ِ آنها کوتاهی کرده، و اینک خود به ضایع شدن آنها گواهی میدهد.
خدایا، من با تمسّک به مقام والای محمد (ص) و راه روشن علی (ع) به تو تقرّب میجویم، و به واسطهی آن دو به تو رو میآورم، بدان امید که مرا از گزند بدیهایی که خود میدانی پناه دهی؛ که این کار، با قدرتی که داری، تو را به سختی نمیاندازد و برای تو مشکل نیست، که تو بر همهچیز توانایی.
پس ای معبود من، رحمت و دوام توفیق خود را به من ارزانی کن تا آن را به نردبانی تبدیل کنم برای بالا رفتن به سوی خشنودی تو و ایمن شدن از بازخواست تو، ای مهربانترین ِ مهربانان.
إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ، ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ، فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَکَ إِلَهِی الْحَمْدُ. تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَةَ الْهَلَاکِ، وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ، تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ. وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ، وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً، وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی، وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسیءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ. فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مُدْیَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ، وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ، وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ. فَنَظَرْتَ یَا إِلَهِی إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ، وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی، وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی. فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ، ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ، وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ، وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ، قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ. وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ، وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ، وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِیسَتِهِ، وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ. فَلَمَّا رَأَیْتَ یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ دَغَلَ سَرِیرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیهِ، أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ، وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ، فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا، وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ. وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ، وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ، وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ، وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ، وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ، وَ قَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ، وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ، وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ. فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِکَ، عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ کَنَفِکَ، وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ، فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ. وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی، وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ، وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا، وَ عَافِیَةٍ أَلْبَسْتَهَا، وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا، وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا. وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ، وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ، وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ، وَ مَسْکَنَةٍ حَوَّلْتَ. کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْکَ، وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَى مَعَاصِیکَ، لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ، وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ، لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ. وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ، أَبَیْتَ یَا مَوْلَایَ إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ، وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَ ذِی أَنَاةٍ لَا یَعْجَلُ. هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ. اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ، وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا، فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ، وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ فَهَبْ لِی یَا إِلَهِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر