به بهانه چهارمین ماهگرد ۳۰ خرداد:
ادامه راه سبز - ارس: برای مورخینی که دراین سی سال پس ازانقلاب، به طور متوسط هر سه سال شاهد یک رویداد تاثیرگذار بودهاند، مانند رویدادهای بهم فشرده اول انقلاب، جنگ، قبول قطعنامه، رحلت امام و...، رخداد چندین حادثه تاریخی درمقطع کنونی، فصل انتخابات دهم ریاست جمهوری رابه فصلی قطور تبدیل خواهد کرد.
چندین صفحه به ماجراهای پیش ازانتخابات اختصاص مییابد، به مردمی که هنوز اغتشاشگر(!) نشده اند، به واژهی مخمل که هنوز وارد ادبیات ما نشده و آرامش پیش از طوفان. به جمعه کودتا نزدیک میشویم، راستی چند نفر از مورخین ممکن است واژهای غیر از این برای آن جمعه پرحادثه انتخاب کنند؟ صبح روزبعد اما، نفس جمهوریت به شماره میافتد. گلوی دموکراسی فشرده میشود و آزادی درخیابانهای شهرمان ذبح شرعی میشود.
اگرشما نویسنده تاریخ باشید چه مینویسید؟ آیا به آنچه میبینید اعتماد میکنید، یا آنچه عناصر این کودتای بیشرمانه از سیمای تحریفگر و کیهان دروغپرداز القا میکنند را باور دارید؟ در پاورقی صفحهای که به مرگ "ندا آقاسلطان" میپردازید، عامل مرگ او را چه کسی معرفی میکنید؟
ناگزیرید که بنویسید "اوین" به ستاد اصلاحات تبدیل شده است. اگر جمله یا تعبیری درمورد رفتارها و برخوردها با زندانیان سیاسی لازم داشتید، به کتب ترجمه شده از دوره استالین مراجعه کنید. دربارهی نمازجمعهای که برای صدور مجوز کشتار اقامه شد چه مینویسید؟ از آخرخطبهها یاد خواهید کرد؟ در آن صفحه از چه واژهای استفاده میکنید؟
شنبهء سیاه در راه است. همانها که ظهر جمعه آرایش عبادت گرفته بودند، درتدارک جنگی تمام عیار با مردمی سبز هستند که با وجود یک دهه تخریب، تهدید، تحقیر و محرومیت از آزادی بیان، ازصحنه کنار نرفتند. غروب شنبهی تهران را هم بنگارید. میشنوید؟ به هم میگویند: "قبول باشد!". در پاورقی بنویس که برخی از آنها به قصد قربت اعمال شنبه را بجا آوردند.
هر چند به عنوان یک مورخ، مکلفید همه حقیقت را بنویسید، اما شما را به خدا قسم میدهم حقیقت تجاوز به زندانیان را ننویس. ولی ننویس که نبوده، اصلا هیچ از این جنایت نگو، یک صفحهی سفید جایش بگذار، بگذار فکر کنند در چاپخانه اشتباهی رخ دادهاست. اگر بنویسی، من به فرزندانم چه بگویم؟
به فصل اعترافات که رسیدی، حتما یادآوری کن که خواننده در حال مطالعه یک متن تاریخی است، نه یک مطلب فکاهی یا گزیدهای ازکتابهای آنتوان چخوف.
راستی چند صفحه دیگر از این فصل مانده؟ صفحات باقیمانده به چه رنگ است؟ امیدوارم به رنگ سرخ خون، یا تیرگی اسارت نباشد. به رنگ سبز آزادی باشد ای کاش!
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
ای زینب!
ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو ..
آری زینب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت؟
مگو که دشمنانتان چه کردند؟ و دوستانتان چه کردند ؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم . تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای . تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟ لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم . با تو ای خواهر مهربان! این تو هستی که باید بر ما بگریی. معلم شهید دکتر علی شریعتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر