۱۲/۲۲/۱۳۸۸

محکومیت آذر منصوری به ۳ سال حبس تعزیری

محکومیت آذر منصوری به ۳ سال حبس تعزیری

. ادامه راه سبز«ارس»: وکیل آذر منصوری از محکومیت معاون سیاسی حزب مشارکت به سه سال حبس تعزیری از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب خبرداد.

محمدرضا فقیهی در گفت‌وگو با ایلنا در خصوص آخرین وضعیت پرونده آذر منصوری گفت: پس از پایان تحقیقات مقدماتی و صدور کیفرخواست برای موکلم ،پرونده به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارسال و بعد از رسیدگی به اتهامات معاون سیاسی حزب مشارکت،وی به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.

وکیل منصوری ادامه داد: پس از صدور حکم موکلم در دادگاه بدوی در مهلت قانونی نسبت به تجدیدنظرخواهی اقدام کرده و پرونده به دادگاه تجدیدنظر ارسال شد اما تاکنون تعیین شعبه نشده است.

وی اتهامات آذر منصوری را اخلال در نظم عمومی از طریقشرکت در تجمعات ،تبلیغ علیه نظام،نشرکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی عنوان کردو گفت:‌ شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب این اتهامات را از باب تعدد معنوی ،اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی فرض کرده و به همین خاطر منصوری را به سه سال حبس محکوم کرده است.

فقیهی بابیان اینکه شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب با درخواست تبدیل قرار موافقت نکرده است،ادامه داد:بعد از آنکه در خواست تبدیل قرار به جایی نرسید، خواستار اعطای مرخصی به موکلم شدیم تا ایشان نیز بتواند در تعطیلات نزد خانواده خود باشد اما تاکنون برای این مورد نیز از سوی مقامات قضایی موافقتی صورت نگرفته است.

دلنوشته نفیسه زارع کهن برای آذر منصوری؛حرفی بزن

نفیسه زارع کهن روزنامه نگار که به مدت ۵۰ روز در حوادث پس از انتخابات به همراه همسرش حجت شریفی در بازداشت بسر برد در دلنوشته ای برای آذر منصوری عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت که بیش از ۶ ماه ااست در بازداشت به سر می برد نوشته است:هنوزدر همان سلول ۱۴ هستی، مانوس شده ای آیا ، صاحب خانه شده ای. آیا صدایت هنوز درهمان راهروی تنگ و باریک می پیچد. آیا گوشی هست که صدایت را بشنود. هنوز هم به زندانبان می گویی برای ما هم دعا کن که روزی صدای خنده مان بلند شود.

متن این دلنوشته به شرح زیر است:

خبرت نیست! زیر و رو می کنم خبرگزاری ها و سایت ها را : مصطفی تاج زاده ازخود دفاع نکرد ،عبدالله مومنی آزاد شد ،احتمال آزادی میردامادی ،علی ملیحی درانفرادی ،بهاره هدایت هم چنان …

اما ازتو هیچ خبری نیست .کجایی. کجایی که خبری نداریم . تنها ملاقات روزهای سه شنبه و بس.

هنوزدر همان سلول ۱۴ هستی، مانوس شده ای آیا ، صاحب خانه شده ای. آیا صدایت هنوز درهمان راهروی تنگ و باریک می پیچد. آیا گوشی هست که صدایت را بشنود. هنوز هم به زندانبان می گویی برای ما هم دعا کن که روزی صدای خنده مان بلند شود. صدای خنده ات نمی آید هنوز.

هنوز همان روسری نخودی ،آبی را سرمی کنی؟ همان که گه گاه می دیدمش شسته ای و درهواخوری کوچک بند یک روی طناب کوچک معلق گذاشته ای تا خشک شود وهنوز همان چادر سورمه ای با گل های سفید را سر می کنی آیا. به یاد آن هائی که آمدند و رفتند، دعا کردند و رفتند، دعایشان مستجاب شد و رفتند. تو مانده ای چکار آذر خانم.

می دانی فرصت نشد چندان با شما صحبت کنم یا ببینمتان فقط یک بار همان که پیغام داده بودی توکل کن به خدا …و روزهای دیگر صدایت را می شنیدم وقتی با زندانبان ها گهگاه حرف می زدی ومن تصور می کردم چهره ات را درهمان عکسی که دستت زیر چانه است و نمی دانم به کجا خیره شده ای؟

تسبیحت را هم اما دیدم همو که ساخته بودی با نی و نخ و با کاغذ شکلات تزیین شده بود ؛هدیه ای که بچه ها با آن ذکر می گفتند تا دلشان آرام شود که الا بذکرالله تطمئن القلوب…و بعد ها بچه ها گفتند مادری کرده ای برایشان درروزهای تلخ و تنهایی و چه خوب که آن جا کنارشان بوده ای.

اما حالا کجایی. هیچ خبرت نیست. دم سال نویی آیا نمی خواهی به خانه بیایی، روزجهانی ات هم گذشت زن ، نیامدی. کاری هم نبود اما اگر بودی شاید می بود. باز سخنرانی می کردی.

حالا هفته ای مانده به پایان سال بد. دارد تمام شود سال شک و سال اشک. سفره هفت سین را که می چینند، هزارها سال است می چینند. اگر نیایی پسرها تنهایی چه کنند. ما چه کنیم با بغضی که به یاد تنهائی ات در هنگام تحویل سال در گلو می پیچد. زن خبری بده خدا را. خبری بده، چیزی بگو که با آن دل تنهائی مان تازه شود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر