بر مجروحان حوادث پس از انتخابات چه می گذرد: «زندگی، زخم ، عفونت و امیدواری»؛ با دیدن زندگی هر مجروح هزار بار در دل می گویم کشته شده ها خیال شان راحت شده؛ اما کسی که جانش گلوله خورده ، نخاعش قطع شده، زخم بستر گرفته و قدرت راه رفتن و حتی حرف زدن از او گرفته شده چگونه می خواهد زندگی کند؟ در این یک ساله بر کسانی که در جریان حوداث پس از انتخابات مجروح شده اند؛ تیر خورده اند، چه دردی را متحمل شده اند و بر خانواده هایشان چه گذشته است؟ ادامه مطلب...
انتشار متن کامل ویرايش دوم منشور جنبش سبز: «نسخه اولیه این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه‌ های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود.» ادامه مطلب...
روزی که پا در عرصه مبارزه با سیاه پرستان گذاشتم، به خوبی از سرنوشت احتمالی خود آگاه بودم. از سیاه پرستان، انتظاری جز قتل و اعدام و مرگ نداشته و ندارم. از سیاهی متنفر بودم. آنقدر متنفر بودم که برای دیدن لبخندهای سبز بر لبان هموطنم، از جان خود نیز گذشته بودم. من از مرگ نمی ترسم. از اعدام نمی ترسم. مرگ من آغاز رویش جوانه های سیاه ستیز و پراکنش قاصدکهای صلح سبز خواهد بود. ای هموطن! اگر روزی سیاه پرستان جان من را نیز ستاندند، بر من سیاه نپوش و اشک نریز، حقم را پس بگیر، همين.
درصورت فيل.تر شدن از اين آدرس استفاده كنيد: http://0ffice.arasdotnet.tk يا http://bekhon.sabzonline.tk

هجوم به خانه شهید باکری و «نامی» که یادشان نیست

هجوم به خانه شهید باکری و «نامی» که یادشان نیست

. ادامه راه سبز(ارس)» آمنه کشاورز: خبر تعرض به خانه ی شهید باکری را که می خوانم، مبهوت می شوم . بغض می کنم . خدایا صحرای کربلا که می گویند همین است؟ مبادا نفرت سراغ ام بیاید. به خدا پناه می برم. در خلوتم، یک بار دیگر نامه ی همسر شهید باکری را می خوانم. از شجاعت اش ، قوتِ قلب می گیرم و یادم می آید که من دیگر آن دختر کوچک دبستانی نیستم. به دوست پناه می برم و نام « او» ، آن « برادرِ پاسدار » را می گویم.
( ۱ )

نامه ی همسر شهید باکری را که می خوانم، بر می گردم به گذشته های دور. سی سال پیش، سال های اول دفاع مقدس …

مدرسه نرفته، خواندن و نوشتن را بلد بودم و همه ی کتاب های برادرهای بزرگترم را خوانده بودم. همه یعنی چند جلد کتاب کهنه ی رنگ و رو رفته، با ورق های کاهی و اغلب ریخته و نیمه ناتمام.

از دبستان و کتابخانه ی دبستان، فقط سعدی را یادم می آید که لابه لای چند کتاب دیگر، روی تاقچه ی اتاق مدیر، خاک گرفته بود و مثلاً کتابخانه ی مدرسه آنجا بود. پدر یکی از هم کلاسی هایم دبیر بود و ضامن ام شد و کلیات سعدی را از ناظم مدرسه چند روزی به امانت گرفتم. ناظم که گویی به اکراه به این کار تن داده بود، چند بار تذکر داد که پاره اش نکنم و چندین بار هم یادآوری کرد که خواندن این کتاب برای من هنوز زود است و نصیحتم کرد که فهمیدنش برایم کار سختی است و مثلاً نوازشم کرد که این کتاب برای تو سنگین است و هزار سفارش که مبادا خط خطی اش کنم.

کلاس اول دبستان را با همان یک کتاب سر کردم. تعجب نکنید، تنها کتابخانه ی شهر تعطیل شده بود و کسی هم در شهر کوچک ما کتاب فروشی نمی کرد و اگر هم می کرد، کسی نمی خرید و اگر کسی هم می توانست بخرد، آن یک نفر من نبودم.

به دوم دبستان که رسیدم، با «او» دوست شدم. یادم نمی آید، از چه کسی اسمم را شنیده بود و کِی سراغم آمد و حتی فراموش کرده ام برای اولین بار او را کجا دیدم. «او»، ماههای اول خودش برایم کتاب می آورد. هر چند روز یک بار و هر بار دو کتاب. یکی دو بار هم خلاصه ی کتاب هایی را که می خواندم، برایش می نوشتم. گاهی هم می خواست که خودم هم داستانی سر هم کنم و برایش بنویسم. از شما چه پنهان همان اندازه که خواندن برایم شیرین و راحت بود، نوشتن برایم سخت بود تلخ.

کتاب خواندن ام که بیشتر شد، یک روز دستم را گرفت و با خود به ساختمانی در همسایگی مدرسه برد. نام ساختمان هم به خوبی یادم نیست، چیزی شبیه ستاد یا روابط عمومی، شاید هم کمیته، تدارکات، ستاد مشترک! واقعاً یادم نیست. آن روزها این کلمه ها را اصلاً نمی شناختم.

آن روز دربِ یکی از اتاق های ستاد، را برویم باز کرد. انگار در بهشت را برایم باز کرده بودند. از روی بسته های خرما و پسته های خامی که بسته بندی شده بودند، پریدم و خودم را به کتاب ها رساندم. یک عالمه کتاب و این برای من یعنی آخرِ دنیا. اولین کتابی را که دستم گرفتم شروع کردم خواندن. اصلاً فراموش کرده بودم کجا هستم و چرا آنجا آمده ام. حتی حضور «او» را هم فراموش کرده بودم.

نزدیک شدنش را نفهمیدم، اما گرمی نگاهش را روی صورتم احساس کردم و اغراق نیست اگر بگویم الان هم همان گرمی نگاه را احساس می کنم. – بعضی نگاهها هیچ وقت تمام نمی شوند.

با گرمی نگاهش به خودم آمدم. مهربان تر از همیشه گفت: هر بار فقط دو کتاب. پسته هم دوست داشتی بشکن و بخور. ولی یادت باشد پسته ها و خرماها را باید باید بفرستیم جبهه…

روزها گذشت. حالا دیگر محرَم آن بهشت گم شده بودم. هر بار کلید آن اتاق جادویی را از«او» می گرفتم و سراغ کتاب ها می رفتم و مراسم خوردن کتاب و شکستن پسته تکرار می شد. یکی دو ماه بعد، برادرم را هم به مراسم کتاب و پسته دعوت کردم، که او هم دست کمی از من نداشت…

یکی از همان روزها، چیزی شبیه نشریه برایم آورد که یکی از قصه هایم در آن چاپ شده بود -شاید هم چاپ کرده بودـ. نشریه ای تک رنگ، با کیفیتی پایین و مثلاً جلدی سبز رنگ.

کلاس سوم که رفتم ، به خاطر چاپ آن قصه ، در مراسم بازگشایی مدرسه، توسط فرماندار – شایدم بخشدار- تشویق شدم و یک عدد «مداد پرچمی پاکن دار» جایزه گرفتم. آن روزها داشتن مداد پرچمی پاکن دارِ اصل! برای من یک آرزو بود. سالها بعد در دانشگاه فهمیدم که آقای فرماندار هم آدم مشهوری شده است و هنوز هم فرهنگی است.

آخرین باری که «او» را دیدم، اجازه داد یک کتاب را برای همیشه برای خودم بردارم. همین اندازه یادم می آید که کتابی بود از محمود حکیمی، در قطع جیبی. موضوعش هم خاطرات یک پزشک در آفریقا بود. ما باید از آن شهر مرزی می رفتیم! و دیگر او را ندیدم. آن کتاب و دو جلد نشریه ای که برایم آورده بود در حین اسباب کشی گم شدند. از یاد آن «برادرِ پاسدار»، از کتاب هایی که برایم می آورد و از آنچه برایش می نوشتم، نام قصه ای را یادگاری دارم که چاپ شده بود؛ «آزادی».

( ۲ )

نامه ی، همسر شهید باکری را که می خوانم، خاطرم بر می گردد به سی سال قبل. خانه ی پدری و پدربزرگ ها. بجز پدرم که اهل سیاست نبود و سرش به کار خودش گرم بود، باقی عموها در یکی از احزاب مخالف جمهوریِ اسلامی عضو شده بودند. هر بار هم که به خانه ی ما می آمدند و سخنی از آنها می شنیدم، ماجرای ظلم هایی بود که «پاسدار» ها به ما می کنند و حقی که «رژیم» از ما خورده است. فضای غالبِ خانه و طایفه و حتی محله همین بود. کلاً میانه ی خوبی با رژیم نداشتند و از شما چه پنهان هر روز آرزو می کردند سقوط کند.

حتی یادم هست که یکی از همسایه ها رفته بود کمیته و گفته بود که ضد انقلاب به خانه ی ما، رفت و آمد دارد. پدرم را هم یکی دو هفته گرفتند و گویا تا پای اعدام هم رفته بود و اگر گریه و زاری مادرم پیش قاضی شرع – یا حاکم شرع – نبود که او هیچ کاره است، شاید پدرم را هم اعدام کرده بودند. مادرم، آن روز ماجرای عضویت خواهرم و بقیه را گفته بود و از آن روز تا سالهای سال خواهرم را ندیدیم. به خواهرم که می رسم، یادم می آید یک بار که در شهر جار می زندند چند نفر از منافقین را کشته اند و جنازه های شان را در شهر می گرداندند، همراه مادرم با عجله دویدیم و خودمان را سر خیابان رساندیم که شنیده بودیم یکی از آنها زن است. آن روز هم از یادم نمی رود که اولین باری بود جنازه می دیدم …

در فضای آن خانه و آن محله، منِ هفت، هشت ساله، هیچ وقت جرات نکردم که از «او» بگویم. هیچ وقت جرات نداشتم نامش را ببرم و به عموهایم و دایی ها بگویم: «پاسداری» که من می شناسم با پاسداری که آنها می گویند یکی نیست. می ترسیدم. می ترسیدم چیزی بگویم و من یا «او»، شاید هم هر دو را قربانی خشونت کنند …

( ۳ )

نامه ی همسر شهید باکری، را که می خوانم، خاطره هایم جان می گیرند. نام هایی که در نامه ی او می بینم، مرا به یاد نخستین کسی می برند که میان آن همه محرومیت و خشونت و نفرین و نفرت به مراسمِ «شکستنِ پسته و خوردن کتاب» دعوتم کرد…

نامه ی فاطمه خانم را که می خوانم، آرزو می کنم که ای کاش «آن روزها» بزرگتر بودم. کاش می توانستم همه ی فامیل را جمع کنم و به میهمانی آن «پاسدار وطن» ببرم و از آنها بخواهم در کنار هم کتاب خواندنم را نگاه کنند. کاش می توانستم آنها را به گرمی نگاه «آن برادر پاسدار» دعوت کنم. کاش بزرگتر بودم و بزرگترها را با نگاه گرم اش آشتی می دادم .. کاش …

نامه ی همسر شهید باکری را که می خوانم و این خاطره ها را می نویسم؛ می بینم «یک نام» میان خاطره هایم گم شده است. تنم می لرزد. از خود می پرسم، چرا هنوز هم جرات نمی کنم نام آن شهید وطن را بر زبان بیاورم؟ این بار از چه «کسانی» می ترسم؟ این بار «خشونت و نفرتِ» کدام برادر بزرگ مرا می ترساند؟

(۴)

خبر تعرض به خانه ی شهید باکری را که می خوانم، مبهوت می شوم. بغض می کنم. خدایا صحرای کربلا که می گویند همین است؟

نه ! مبادا نفرت سراغ ام بیاید. به خدا پناه می برم. در خلوتم، یک بار دیگر نامه ی همسر شهید باکری را می خوانم. از شجاعت اش، قوتِ قلب می گیرم و یادم می آید که من دیگر آن دختر کوچک دبستانی نیستم. به دوست پناه می برم و نام «او» ، آن «برادرِ پاسدار» را می گویم. شاید در این غربت فاطمه، غمی کم شود. شاید هم رزم های باکری کمی همت کنند و آن ها هم شهید «همت» را به یاد بیاورند…

8 نظرات :: هجوم به خانه شهید باکری و «نامی» که یادشان نیست

  1. شعر عبدالجبار کاکایی در حمایت از خانواده ی شهیدان همت و باکری: عبدالجبار کاکایی شاعر سرشناس در پاسخ به فراخوان برای موضع گیری در مورد حمله به خانواده شهیدان همت و باکری شعری را در وبلاگ خود منتشر کرد.

    ۱

    بیدار می شوم

    با بوق ممتد کامیونهای نیم شب

    شهر از خروش و همهمه خالی ست

    جز خش خش سپور صدا نیست

    در دور دست پنجره ام پیداست

    برج بلند میلاد

    آرام می وزد

    در خواب پرده های اتاقم باد

    ۲

    بیدار می شوم

    بیدار تر این بار

    از شرم رنگ ریخته بر دیوار

    تصویر باستانی یک سردار

    در دور دست پنجره ام پیداست

    سروی بلند و آزاد

    آرام می وزد

    در خواب پرده های اتاقم باد

    ۳

    بیدار می شوم

    در پای سرو آزاد

    بر بام برج میلاد

    دشوار می برم

    نام تو را به لب

    با بوق ممتد کامیون های نیم شب

    http://www.jabbarkakaei.blogfa.com

  2. تحریف دفاع مقدس با عکس های ارسالی وزارت اطلاعات

    با فرارسیدن هفته دفاع مقدس جمعی از خبرنگاران به دعوت ارتش جمهوری اسلامی عازم مناطق عملیلتی غرب کشور شدند ودر سرراه خود در گردنه چارزبر به سمت اسلام اباد غرب که بعد از شکست منافقین در حمله به غرب کشور به تنگه مرصاد معروف گردیده است از محل نمایشگاهی که توسط سپاه برپاشده است بازدید کردند.

    به گزارش خبرنگار کلمه، در این نمایشگاه تصاویر طوری در کنار هم قرار گرفته تا به بیننده القاء کند که رهبران و مردمی که به تقلب در انتخابات اعتراض داشته اند با منافقین در یک مسیر قرار دارند.

    بنابر گزارش های رسیده، این حرکت برگزار کنندگان نمایشگاه مورد اعتراض بسیاری از خبرنگاران و جوانان بسیجی که برای بازدید از جبهه ها اعزام شده بودند قرار گرفت که منجربه درگیری لفظی شدید بین مسئولین نمایشگاه و بازدید کنندگان شد.

    به دنبال شدت گرفتن اعتراضات، مسئولین این نمایشگاه دروغین اظهار می دارند این تصاویر توسط وزارت اطلاعات برای ما ارسال شده و فقط حسب دستور مقامات بالاتر مجبور به الصاق این تصاویر شده اند

  3. از خر بودنتان لذت می برم .

    آنها که با نام شهید همت برای خود خانه و کاشانه در ست کرده اند از اوباش وابسته به هاشمی هستند و همچون فرزندان او برای نظام ما واق واق می کنند .

    آنقدر واق واق کنید تا جونتون در بیاد.

    سایتها و وبلاگهایتان فقط برای لذت بردن از زجر تان قابل تماشا است .

    مخصوصا وقتی حرفهای برخی از نوکران انگلیس و آمریکا را چاپ می کنید .

    باور کنید از ته دل دعا می کنم تا جنگی بین ما و آمریکا رخ بده چون اونموقع اول سگهای ولگرد داخلی را به جهنم می فرستیم
    یک بسیجی وفادار به نظام.

  4. از زجرهاتون لذت می برم .

    بنویسد تا مایه لذت ما شوید.

  5. خوب براي همينه كه مردم به امثال شما ميگويند سگهاي هار ولايت! و ملت حسابتان را از بسيجيان واقعي و مردمي سوا ميداند.

    فعلا كه شماها به پارس كردن و پاچه گرفتن افتاده ايد و دهانتان كف كرده و بهتر است واكسن هاري تزريق كنيد!

    به اميد شفا

  6. شباهتهاي اين ناشناس ما و هند جگرخوار: «درسهايي از تاريخ»

    هنگامی که کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر در حرکت بود، "هند" گفت: باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم برای همین «وحشی» را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد!.

    وحشی گفت: «من قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای "حمزه" کمین می کنم». با همین نیت نقشه کشیدند وآن بزرگوار به دستور هند (اكله الاكباد العين ابن اللعين..)به شهادت میرسد.

    هند دستور داد سینه مبارک حضرت حمزه را بشکافد و جگرآن بزرگوار را خارج کرده و مانند سگ به دندان گرفت ولی جگر مانند سنگی شد و دندانش کارگر نشد وآن را روی زمین انداخت واز آن روز «اکلة الاکباد» شد.

    بعد خودش با خنجر گوش، بینی واعضای بدن حضرت حمزه را برید و به گردنش انداخت و چنان شد كه دوست ودشمن همگي گريستند.

    بااین همه جنایت، پیامبر، هند و همسرش ابوسفیان را که با اکراه مسلمان شدند را پذیرفت!. اما همه آن ها به ظاهر مسلمان شدند و هیچگاه در دلشان ایمان نیاوردند. که قران گواه بر آن است.

  7. ضمنا من هر چه به مغز ناقص خود فشار آوردم رابطه جنگ بين ايران و آمريكا كه به نظر ميرسد نگارنده بمانند دولتان كنوني بسيار علاقه مند به اجرايي شدن اين واقعه تلخ است را با اينكه اول در داخل به كشتار مي پردازند!... پيدا نكردم الا اينكه ايشان با زبان بي زباني ميخواهد بگويد كه زماني كه قرار باشد ما قدرتطلبان حكومتي و نظامي برويم!، از ايراني و ايران ويرانه اي بيش بجاي نخواهيم گذاشت!

    نقل قول: «باور کنید از ته دل دعا می کنم تا جنگی بین ما و آمریکا رخ بده چون اونموقع اول سگهای ولگرد داخلی را به جهنم می فرستیم»(!)

  8. بسیجی مزدور نظام! این همه گهر افشانی وپایبندی حضرتعالی به اخلاق اسلامی! را در محضر کدام منبر و طبق کدام آیه یا حدیث فرموده اید؟

آخرين اخبار ارس

دعوت به راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن: پیگیر آرمان‌های انقلاب با خلاقیت، مقاومت و امید خواهیم بود
(0 نظرات )
به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب و دعوت به راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن:شورای هماهنگی راه سبز امید؛ «پیگیر آرمان‌های انقلاب با خلاقیت، مقاومت و امید خوا...
فیلم حضور جنبش سبز در مراسم تشییع پیکر ناصر حجازی
(1 نظرات )
فیلم حضور جنبش سبز در مراسم تشییع پیکر ناصر حجازی• ادامه راه سبز(ارس): مراسم تشییع پیکر مرحوم ناصر حجازی، اسطوره فوتبال ایران، در استادیوم آزادی، با ...
زمین سوخته و بذرهایی که باید کاشت
(0 نظرات )
آبادی هایی بر ویرانه های کاخ امپراتوری دروغ:زمین سوخته و بذرهایی که باید کاشت• ادامه راه سبز(ارس): این روزها ایران ما، ایامی سخت شگفت را می گذراند. م...
جریان انحرافی، اسم رمز فرار از یک انحراف ۲۰ ساله!
(0 نظرات )
هيچ چيز تازه اي نيست:جریان انحرافی، اسم رمز فرار از یک انحراف ۲۰ ساله• ادامه راه سبز(ارس): «دروغ» که به «بار» بنشیند، «انحراف» آغاز می‌شود. «متولیان ...
مهدی خزعلی : کلاهتان را قاضی کنید، کدام بی بصیرتیم، ما یا شما؟
(0 نظرات )
برگرفته از سايت دكتر مهدي خرعلي:کلاهتان را قاضی کنید، کدام بی بصیرتیم، ما یا شما؟• ادامه راه سبز(ارس): مهدی خزعلی در سایت خود روزشماری از نوشته های گ...
كتاب 'بيشعوري' - خطرناكترين بيماري تاريخ بشريت - pdf
(2 نظرات )
راه عملي در شناخت و درمان خطرناكترين بيماري تاريخ بشريت:كتاب بيـشـعـــــوري• ادامه راه سبز(ارس): در دوران روشنگری گمان می‌شد دانش دوای درد بشر است. ک...
گزارش تکان دهنده وزیر دولت خاتمی از وضعیت اقتصاد کشور
(0 نظرات )
گزارش تکان دهنده وزیر دولت خاتمی از وضعیت اقتصاد کشور• ادامه راه سبز(ارس): وزیر صنایع و معادن دولت سید محمد خاتمی می گوید: کل درآمد ایران از نفت، از...
خاتمی از چه می گوید؟
(0 نظرات )
پیرامون سخنان اخیر رئیس جمهور سابق ایران:خاتمی از چه می گوید؟• ادامه راه سبز(ارس): "اگر ظلمی شده است که شده است همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه ک...
بازی کثیف
(0 نظرات )
نوشتاري از مسعود بهنود روزنامه نگار:بازی کثیف• ادامه راه سبز(ارس): آقای خاتمی باز با دل امیدوارش آمده است به میدان، می ترسد، نه از ماشین نفرت و افترا...
سید محمد خاتمی: امروز هیچ کس نمی تواند جلوی حرف حق را بگیرد
(0 نظرات )
سید محمد خاتمی در دیدار با جمعی از رزمندگان و ایثارگران دفاع مقدس:امروز هیچ کس نمی تواند جلوی حرف حق را بگیرد• ادامه راه سبز(ارس): سید محمد خاتمی در ...
به راستی چه کسی بی بصــیرت بود، میرحسین یا …؟!
(0 نظرات )
میرحسین موسوی نماد وجدان بیدار ایرانیانبه راستی چه کسی بی بصــیرت بود، میرحسین یا …؟!• ادامه راه سبز(ارس): آیا میرحسین موسوی بی بصیرت بود که سه سال پ...
سیدمحمد خاتمی: قدرت نباید در هاله‌ای از تقدس پوشانده شود
(0 نظرات )
سیدمحمد خاتمی در جمع معلمان:حاکمی که درد مظلومان را نداشته باشد حاکم مطلوب امام علی نیست• ادامه راه سبز(ارس): رئیس‌جمهور سابق کشورمان با تاکید بر این...
اسامه بن لادن، رهبر القاعده هم به زباله دان ديكتاتورها و تروريستها پيوست
(0 نظرات )
رییس‌جمهور آمریکا خبر کشته شدن رهبر القاعده را تایید کرد• ادامه راه سبز(ارس): باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا دقایقی پیش در سخنرانی در کاخ سفید گفت: ...
مصباح یزدی: مخالفت با ولی فقیه در حد «شرک بالله» است !
(1 نظرات )
مصباح یزدی: مخالفت با ولی فقیه در حد «شرک بالله» است!• ادامه راه سبز(ارس): محمدتقی مصباح یزدی در دیدار با جمعی از پاسداران اعلام کرد که مخالفت با ولی...
رقابت بی فایده متملقان دستگاه ولایت برای جلب وجاهت!
(2 نظرات )
رقابت بی فایده متملقان دستگاه ولایت برای جلب وجاهت:با یک یا علی باورهای مردم را به باد ندهید!• ادامه راه سبز(ارس): می گویند دزد نگون بختی به خانه روض...
۳۲ سال گذشت و هنوز به آزادی نرسیده‌ایم
(2 نظرات )
يادداشتي از هنرمند سبز حسین زمان در وبلاگ شخصی خود:آزادی ، آی آزادی• ادامه راه سبز(ارس): یادم می آید اوایل دهه پنجاه بود من تازه وارد دبیرستان شده بو...
ذوالنور روحاني تندروي نظامي: در 25 بهمن، نیروی انتظامی مرعوب بزرگی جمعیت شد
(0 نظرات )
اعتراف ذوالنور به ناتوانی جریان اقتدارگرا از سازماندهی جمعیت هوادار• ادامه راه سبز(ارس): یک چهره تندرو نظامی- روحانی با اعتراف به اینکه جنبش سبز با ه...
کسب در آمد کاذب از جیب مردم با فریب و دروغ به بهانه حذف «صفرها»!
(2 نظرات )
پشت پرده حذف چهار صفر از پول ملی:کسب در آمد کاذب از جیب مردم با فریب و دروغ• ادامه راه سبز(ارس): دولت احمدی‌نژاد در طول ۵ سال گذشته به خوبی کارکردهای...
خاتمي: وقتی جهاد اقتصادی مطرح میشود بدين معناست که وضعیت اقتصادی فعلي چندان مناسب نیست
(1 نظرات )
سيد محمد خاتمي در ديدار با قرآن پژوهان استان يزد:وقتی جهاد اقتصادی مطرح میشود، بدين معناست که وضعیت اقتصادی چندان مناسب نیست• ادامه راه سبز(ارس): سید...
احمدی نژاد و پنگوئن ها
(0 نظرات )
احمدی نژاد و پنگوئن ها• ادامه راه سبز(ارس): روایت است که پنگوئن ها آموخته اند، برای در امان بودن از سرما، هنگام وزش بادهای قطبی گرد هم بیآیند. آنها ...
ما که وجه این قبض را نداریم که بپردازیم، گاز نمیخواهیم
(4 نظرات )
ما که وجه این قبض را نداریم که بپردازیم، گاز نمیخواهیم • ادامه راه سبز(ارس): این قبض گاز ما است، آخرین قبض قبل از قطع یارانه ها چهارده هزار تومان ب...
ناگفته هایی از مراسم تشییع و لغو مراسم ترحیم میراسماعیل موسوی
(2 نظرات )
در گفتگوي جرس با برخي از نزديكان مرحوم موسوي:ناگفته هایی از مراسم تشییع و لغو مراسم ترحیم میراسماعیل موسوی• ادامه راه سبز(ارس): اینجا محله درخونگاه ا...
نماهنگ «ديو زنجيرباف» تقديم به تمامي آزادگان سبز دربند حاكمان سياه
(1 نظرات )
نماهنگ «ديو زنجيرباف» تقديم به تمامي آزادگان سبز دربند حاكمان سياه• ادامه راه سبز(ارس): این نماآهنگ در سایت یوتیوپ منتشر شد و در پایان آن سخنانی از ب...
پیام تسلیت وبلاگنویسان سبز به میرحسین: بر خود می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم
(1 نظرات )
پیام تسلیت وبلاگنویسان سبز به میرحسین موسوی:رسالت ما جز سرافرازی ایران نیست، می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم• ادامه راه سبز(ارس): جمعی از ...
«نقد گذشته، راه آینده» به قلم سيد مصطفي تاجزاده
(0 نظرات )
«نقد گذشته، راه آینده» به قلم سيد مصطفي تاجزاده• ادامه راه سبز(ارس): مصطفی تاج زاده در یکی دیگر از مجموعه مقالاتی که پیش از بازگشت به زندان نوشته، تو...
در این مملکت شب و روز مسابقه ی دروغ و تهمت و افترا برقرار است
(0 نظرات )
بيانيه رزمندگان و سرداران دفاع مقدس، جانبازان و خانواده‌ی شهدای بوشهر خطاب به حاکمیت:در این مملکت شب و روز مسابقه ی دروغ و تهمت و افترا برقرار است • ...
نشريات سبز: شماره ۴۸ روزنامه «كلـــمـــه» || شماره ۷۴ روزنامه «قلـــم سبـــز»
(0 نظرات )
آخرين شماره نشريات سبز اينترنتي:چهل و هشتمين شماره روزنامه "كلـــمـــه" ؛ شماره ۷۴ روزنامه "قلـــم سبـــز"• ادامه راه سبز(ارس): آخرين شماره نشريات س...
اعلام همبستگی شورای هماهنگی راه سبز امید با جنبش های دموکراسی خواهی منطقه
(0 نظرات )
بیانیه شماره شش، در هفتمین هفته حبس غیرقانونی موسوی و کروبی:افکار عمومی جهان، ادعای حاکمیت ایران در دفاع از مردم بحرین را نمی‌پذیرد• ادامه راه سبز(ار...
اطلاعیه فرزندان میرحسین به مناسبت درگذشت میراسماعیل موسوی
(13 نظرات )
اطلاعیه فرزندان میرحسین به مناسبت درگذشت میراسماعیل موسوی• ادامه راه سبز(ارس): در پی درگذشت میر اسماعیل موسوی پدر میر حسین موسوی، فرزندان این راهبر ج...
سال ۱۳۹۰، سال آگاهی تا رهایی
(1 نظرات )
گسترش آگاهی‌ها، سرمایه‌ی ما برای حضوری پردوام در راه سبز امیدسال ۱۳۹۰، سال آگاهی تا رهایی• ادامه راه سبز(ارس): رسانه‌های سبز ایران، به تأسی از همراها...
رساترين رسانه
(0 نظرات )
رساترين رسانه• ادامه راه سبز(ارس): تلویزیون فارسی بی بی سی اخیراً مستندی را به مناسبت هفتادمین سال راه اندازی بخش فارسی بنگاه سخن پراکنی بی بی سی که ...
گزارش فرزندان رهنورد و میرحسین به ملت از ملاقات سه شنبه با پدر و مادر
(3 نظرات )
گزارش فرزندان رهنورد و میرحسین به ملت از ملاقات سه شنبه با پدر و مادر• ادامه راه سبز(ارس): نزدیک به یک ماه پس از بازداشت مهندس میرحسین موسوی و همسرش،...
بیانیه شماره ۵ شورای هماهنگی راه سبز امید برای تقدیر از حضور مردم و پاسداشت روز جهانی زن
(2 نظرات )
فراخوان به تجمعات اعتراضی:بیانیه شماره ۵ شورای هماهنگی راه سبز امید • ادامه راه سبز(ارس): شورای هماهنگی راه سبز امید طی بیانیه شماره پنج خود، با بیا...
گزارش 10 اسفند تهران: مردم راه مقابله با خشونت و ایجاد هراس را آموخته اند
(4 نظرات )
گزارش کلمه از تجمع اعتراضی مردم در تهران:مردم راه مقابله با خشونت و ایجاد هراس را آموخته اند• ادامه راه سبز(ارس): اگر چه نیروهای امنیتی و نظامی آموخ...
گزارشات ويدئومردمي از تظاهرات امروز 10 اسفند 89 تهران، شيراز، اصفهان و مشهد
(1 نظرات )
گزارشات ويدئومردمي از تظاهرات امروز 10 اسفند 89 تهران، شيراز، اصفهان و مشهد• ادامه راه سبز(ارس): فیلمی از تظاهرات دهم اسفند 89 ، البته متاسفانه امروز...
نامه فرزند کروبی، شاهدی دیگر بر دروغگویی و فریب‌کاری نیروهای امنیتی
(0 نظرات )
روایت محمدتقی کروبی از اتفاقات روز دوشنبه در منزل کروبی:نامه فرزند کروبی، شاهدی دیگر بر دروغگویی و فریب‌کاری نیروهای امنیتی• ادامه راه سبز(ارس): محمد...
تاریخ در انقلاب، بسوي آزادی زیر پایمان امروز صیقل می خورد
(7 نظرات )
تاریخ در انقلاب، زیر پایمان بسوي آزادی صیقل می خورد• ادامه راه سبز(ارس): دهمین روز اسفند من و تو همین امروز است. و امروز تاریخ دیگری است. تاریخی که ب...
ويژه راهپیمایی ۱۰ اسفند در اعتراض به حصر یا حبس رهبران جنبش سبز
(6 نظرات )
راهپیمایی ۱۰ اسفند در اعتراض به حصر یا حبس رهبران جنبش سبز• ادامه راه سبز(ارس): شورای هماهنگی راه سبز امید با انتشار بیانیه ای و در پاسخ به فراخوان ج...
چگونه شما را باور کنیم که نان دین را خوردید و دین را به حال خود رها کردید؟
(0 نظرات )
چگونه شما را باور کنیم که نان دین را خوردید و دین را به حال خود رها کردید؟• ادامه راه سبز(ارس): حسین زمان، هنرمند برجسته کشورمان، در یادداشتی با عنوا...
دختران موسوی: شواهد بازداشت قوی است؛ دیدار با پدر و مادرمان تنها راه تکذیب خبر است
(4 نظرات )
دختران ميرحسين و رهنورد:شواهد بازداشت قوی است؛ دیدار با پدر و مادرمان تنها راه تکذیب خبر است• ادامه راه سبز(ارس): فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد...
شب را ز خود بیرون کنید!
(1 نظرات )
شب را ز خود بیرون کنید!• ادامه راه سبز(ارس): مسأله بسیار ساده است. کسی که چنگ در روی آفتاب می‌زند، این اندازه نمی‌داند که آدمی وقتی از خویش تهی شود و...
میرحسین و کروبی بازداشت و به زندان حشمتیه منتقل شده اند
(0 نظرات )
یاد باد آن روزگاران:نماهنگ برخیــــــــز! ای ز شــــــور شجـــاعانه لبریـــــــز…• ادامه راه سبز(ارس): مرد دوران سختی به پاخیز! ایران در انتظار همت ت...
برادر شهید محمد مختاری: درد آور است که حتی تابوت برادرم را هم دزدیده اند
(4 نظرات )
گفتگو با برادر شهید محمد مختاری:درد آور است که حتی تابوت برادرم را هم دزدیده اند• ادامه راه سبز(ارس): «محمد عاشق آزادی بود، محمد عاشق زندگی بود، محمد...
انتشار متن کامل ویرايش دوم منشور جنبش سبز
(0 نظرات )
شورای هماهنگی راه سبز امید، با هماهنگی قبلی با موسوی و کروبی، منتشر کرد:متن کامل ویرايش دوم منشور جنبش سبز• ادامه راه سبز(ارس): متن کامل ویراست دوم ...
حبس مهدي كروبي و فاطمه كروبي در اتاق هاي جداگانه / بازداشت پسر و عروس مهدی کروبی
(1 نظرات )
توقیف کتاب‌ها و اسناد موجود در منزل کروبی / بازداشت علی کروبی:از شب گذشته، هیچ خبری از وضعیت آقای کروبی و همسرش در دست نیست• ادامه راه سبز(ارس): سایت...
رنجنامه دكتر سروش: به نام خدا می‌دريدند و دریدن را نه بازیچه، نه حق بلکه تکلیف خود می‌دانستند
(3 نظرات )
نامه دردمندانه عبدالکریم سروش:آقای دکتر اسم خدا را نبرید، خدا نیست، بخدا قسم خدا نیست، نیست...• ادامه راه سبز(ارس): دکتر عبدالکریم سروش در نامه ای با...
شهادت حامد نورمحمدی، دانشجوی دانشگاه شیراز در جریان مراسم اول اسفند + ويدئوهاي شيراز
(2 نظرات )
شهادت حامد نورمحمدی، دانشجوی دانشگاه شیراز در جریان مراسم اول اسفند• ادامه راه سبز(ارس): در جریان تجمع اعتراضی مردم شیراز در یک اسفند یک دانشجو دانشگ...
يك مامور پليس گفت اين رفتار بسيجيان در ذهن مردم ميماند
(4 نظرات )
مهدي خزعلي در گفتگو با دويچه وله: تهران، یک‌شنبه، اول اسفند ۱۳۸۹ به یک پادگان نظامی تبدیل شده بود• ادامه راه سبز(ارس): مهدی خزعلی، محقق، نویسنده و وب...
حمله اوباش با نارنجک صوتی به منزل مهدی کروبی
(1 نظرات )
هیچ‌یک از حکومت‌های منطقه، چنین برخوردی با مخالفان نداشت:حمله اوباش با نارنجک صوتی به منزل مهدی کروبی• ادامه راه سبز(ارس): سایت حزب اعتماد ملی خبر دا...
گزارشات ويدئومردمي از يكم اسفند، آرايش جنگي نيروهاي زرهي و پياده حكومت عليه حضور مردم در شهرها
(1 نظرات )
گزارشات ويدئومردمي از يكم اسفند ، پاسداشت مردمي هفتم شهداي سبز 25 بهمن• ادامه راه سبز(ارس): يكم اسفند حضور مردم در خيابانها براي پاسداشت هفتم شهداي س...
كروبي خطاب به رييس قضا: تا آخرین لحظه در کنار مردم خواهم ماند
(15 نظرات )
نامه سرگشاده مهدي كروبي به رييس قوه قضاييه:تا آخرین لحظه در کنار مردم خواهم ماند• ادامه راه سبز(ارس): مهدی کروبی در نامه ای به رئیس قوه قضائیه، از حض...