آنها میرحسین را اینگونه می خواهند…
• ادامه راه سبز(ارس): براندازی، مخرج مشترک دشمنانِ واقعی نظام جمهوری اسلامی است و بر این اساس «براندازان» صاحب گفتمانی شدهاند که بر ستونِ دشمنی با نظام ایستاده است و بر محور براندازی میگردد و رویای براندازی در سر دارد. گفتمانِ براندازی، درصددِ حذف و تحریف خواستههای انقلاب اسلامی و آرمانهای مردمی آن است. این گفتمان، عملکرد و پیشینهٔ جمهوری اسلامی را انکار میکند. «امروز» را مجالی برای انتقام از «دیـروز» میداند و در این راه از خشونت ابایی ندارد. با دروغ و غوغا میانهای دارد و در هر فرصتی حاملانِ گفتمان انقلاب اسلامی را ترور میکند.
برای شناسایی حاملان و عاملان این گفتمان، لازم نیست حتما به آن سوی مرزها رفت و الزاماً آنها را در میان دشمنان بیرونی نظام جستجو کرد. اگر روزگاری صدام حسین نماد ِاین گفتمانِ جنگ افروز و انسان سوز بود و اگر زمانی سازمان خشونت طلب و تروریست پروری چون مجاهدین خلق منادی این گفتمان بود تا عزیزترین وشریفترین فرزندان ملت را به آتش نفرت بسوزاند و بهشتی کند، امروز حاملانِِ این گفتمان، اغلب دولتمردان و دولت یاران و دولت پرورانی هستند که به نام نظام و حکومت و حاکمیت، هر روز به آتش تهمت، دروغی میپزند و در دروغی بزرگ به نامِ ملت، فتنهای میسازند و به فتنهای، فرزندان انقلاب را ترور شخصیت میکنند و در جنگی موهوم سرداری میکنند و روی سردار قادسیه را سفید میکنند، که صدام، دستِ کم در جنگ افروزی دروغزن نبود!
شباهتهای براندازان و عاملان خشونت و یارانِ غوغا و بانیانِ دروغ، وقتی به مواجههٔ با میر حسین موسوی میرسد تماشایی است. او، نخست وزیری است که مورد حمایت بنیان گذار انقلاب اسلامی است؛ اصول گرایی است که به آرمانهای انقلاب اسلامی وفادار است و گفته است که اصول خویش را گم نمیکند و نشان داده است که بر اصول خویش پایمردانه ایستاده است. او نخست وزیر سالهای دفاع مقدس است و در سختترین سالهای جنگ و تحریم، دولت جمهوری اسلامی را پیش برده است و نگاه داشته است. میرحسین، کاندیدای دهمین انتخابات ریاست جمهوری و چهرهٔ تمام نمای اعتراض به نتایجِ انتخابات و سیاستهای همه چیزخواهان است. میرحسین رهبر نمادین جنبش سبز است و نمادی زنده برای پایمردی بر آرمانهای انقلاب اسلامی است. با این همه، برای حمله به آرمانهای انقلاب، چه کسی بهتر از او؟ و برای شناخت گفتمان براندازی چه شاخصی بهتر از این؟
مير حسین موسوی، مخرج مشترکِ «سه جنبش مردمی» است؛ «انقلاب اسلامی، اصلاحات و جنبش سبز». جنبش سبز، بازخوانی و بازخواهیِ آرمانهای انقلاب اسلامی است و تداوم و تعمیق «جنبش اصلاحات» است. بیدلیل نیست که «براندازان» هنگامی که از میرحسین میگویند، به هم دلی و همزبانی و شباهتی عجیب میرسند. شباهتی عجیب و تامل برانگیز میان ِ دشمنان شناسنامه دار نظام و دولتمردان و یاران و یاورانِ دولت؛ گویی «براندازی جنبش سبز» و «براندازی انقلاب اسلامی» و «براندازی اصلاحات» مخرج مشترکی جز براندازی ندارد. به نمونههایی از هم نوایی و هم زبانیِ این «دو کهنه رقیب!» دقت کنید:
هر دو از گذشتهٔ میر حسین گریزانند! و این گونه دل خوشاند: این میر حسین همانی نیست که بود. او تغییر کرده است. ملاک حال آدم هاست!
هر دو، میر حسین را مصلحت گرا و متظاهر میخوانند! این گونه میگویند: به قانون اساسی اعتقادی ندارد. بنا به محدودیتهایی که دارد، شعار قانون و اجرای قانون اساسی سر میدهد.
هر دو، میر حسین را بیریشه میخواهند؛ این گونه امر میکنند: لازم است، نخست وزیر امام نباشی. از این مقام، خلع شوی بهتر است.
هر دو، میر حسین را سکولار میپسندند! تفسیر میورزند، این گونه: دینی که به درد دنیا نخورد، باید محو شود؛ این است میر حسین!
هر دو، میر حسین را، به قدرِ نیاز میخواهند. حساب میکنند، این سان: میر حسین منهای قانون اساسی، میر حسین واقعی است. میر حسین منهای نخست وزیری امام، میر حسین کنـونـــی است.
هر دو میر حسین را معترف میخواهند؛ معترف به دوستی! هر دو میر حسین را منحرف میخوانند؛ منحرف از اصول! هر دو میر حسین را مینوازند؛ به یک منشور و هر دو میر حسین را میرانند به یک میثاق: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران».
و … شبیهتر از همه؛ هر دو جنبش سبز را «تمام» میخواهند.
جنبش سبز میداند، کاش آنها هم بدانند: میر حسین، همان است که «میگوید»؛ صمیمانه. میر حسین همان است که «مینویسد»؛ عاقلانه. میر حسین همان است که «میکِشد»؛ صبورانه. میرحسین همان است که «هست».
برای شناسایی حاملان و عاملان این گفتمان، لازم نیست حتما به آن سوی مرزها رفت و الزاماً آنها را در میان دشمنان بیرونی نظام جستجو کرد. اگر روزگاری صدام حسین نماد ِاین گفتمانِ جنگ افروز و انسان سوز بود و اگر زمانی سازمان خشونت طلب و تروریست پروری چون مجاهدین خلق منادی این گفتمان بود تا عزیزترین وشریفترین فرزندان ملت را به آتش نفرت بسوزاند و بهشتی کند، امروز حاملانِِ این گفتمان، اغلب دولتمردان و دولت یاران و دولت پرورانی هستند که به نام نظام و حکومت و حاکمیت، هر روز به آتش تهمت، دروغی میپزند و در دروغی بزرگ به نامِ ملت، فتنهای میسازند و به فتنهای، فرزندان انقلاب را ترور شخصیت میکنند و در جنگی موهوم سرداری میکنند و روی سردار قادسیه را سفید میکنند، که صدام، دستِ کم در جنگ افروزی دروغزن نبود!
شباهتهای براندازان و عاملان خشونت و یارانِ غوغا و بانیانِ دروغ، وقتی به مواجههٔ با میر حسین موسوی میرسد تماشایی است. او، نخست وزیری است که مورد حمایت بنیان گذار انقلاب اسلامی است؛ اصول گرایی است که به آرمانهای انقلاب اسلامی وفادار است و گفته است که اصول خویش را گم نمیکند و نشان داده است که بر اصول خویش پایمردانه ایستاده است. او نخست وزیر سالهای دفاع مقدس است و در سختترین سالهای جنگ و تحریم، دولت جمهوری اسلامی را پیش برده است و نگاه داشته است. میرحسین، کاندیدای دهمین انتخابات ریاست جمهوری و چهرهٔ تمام نمای اعتراض به نتایجِ انتخابات و سیاستهای همه چیزخواهان است. میرحسین رهبر نمادین جنبش سبز است و نمادی زنده برای پایمردی بر آرمانهای انقلاب اسلامی است. با این همه، برای حمله به آرمانهای انقلاب، چه کسی بهتر از او؟ و برای شناخت گفتمان براندازی چه شاخصی بهتر از این؟
مير حسین موسوی، مخرج مشترکِ «سه جنبش مردمی» است؛ «انقلاب اسلامی، اصلاحات و جنبش سبز». جنبش سبز، بازخوانی و بازخواهیِ آرمانهای انقلاب اسلامی است و تداوم و تعمیق «جنبش اصلاحات» است. بیدلیل نیست که «براندازان» هنگامی که از میرحسین میگویند، به هم دلی و همزبانی و شباهتی عجیب میرسند. شباهتی عجیب و تامل برانگیز میان ِ دشمنان شناسنامه دار نظام و دولتمردان و یاران و یاورانِ دولت؛ گویی «براندازی جنبش سبز» و «براندازی انقلاب اسلامی» و «براندازی اصلاحات» مخرج مشترکی جز براندازی ندارد. به نمونههایی از هم نوایی و هم زبانیِ این «دو کهنه رقیب!» دقت کنید:
هر دو از گذشتهٔ میر حسین گریزانند! و این گونه دل خوشاند: این میر حسین همانی نیست که بود. او تغییر کرده است. ملاک حال آدم هاست!
هر دو، میر حسین را مصلحت گرا و متظاهر میخوانند! این گونه میگویند: به قانون اساسی اعتقادی ندارد. بنا به محدودیتهایی که دارد، شعار قانون و اجرای قانون اساسی سر میدهد.
هر دو، میر حسین را بیریشه میخواهند؛ این گونه امر میکنند: لازم است، نخست وزیر امام نباشی. از این مقام، خلع شوی بهتر است.
هر دو، میر حسین را سکولار میپسندند! تفسیر میورزند، این گونه: دینی که به درد دنیا نخورد، باید محو شود؛ این است میر حسین!
هر دو، میر حسین را، به قدرِ نیاز میخواهند. حساب میکنند، این سان: میر حسین منهای قانون اساسی، میر حسین واقعی است. میر حسین منهای نخست وزیری امام، میر حسین کنـونـــی است.
هر دو میر حسین را معترف میخواهند؛ معترف به دوستی! هر دو میر حسین را منحرف میخوانند؛ منحرف از اصول! هر دو میر حسین را مینوازند؛ به یک منشور و هر دو میر حسین را میرانند به یک میثاق: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران».
و … شبیهتر از همه؛ هر دو جنبش سبز را «تمام» میخواهند.
جنبش سبز میداند، کاش آنها هم بدانند: میر حسین، همان است که «میگوید»؛ صمیمانه. میر حسین همان است که «مینویسد»؛ عاقلانه. میر حسین همان است که «میکِشد»؛ صبورانه. میرحسین همان است که «هست».
این یادداشت بازنویسی شده یادداشت پیشین نگارنده است. سارا زرتشت
رویای براندازی نزدیک است...چقدر مزخرف نوشته..
ناشناس
۱۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۴۶من از رییس جمهور(بیمار روان پرش)آقای احمدی نژاد و عربده کشان و کاسه لیسان ودله دزد های که به دور خود جمع کرده سوالی دارم؟مگر شما به قانون اساسی که ثمره خون شهیدان است ارزشی قائل هستید؟کدام یک از مفاد آن را اجرا کرده و یا احترام میگذارید؟هموطنان جنبش سبز رهبری ندارد رهبر این جنبش مردم هستند نه یک نفر.حال آقای احمدی نژاد این بیمار روانی ودارو دسته اش+سید علی مستبد و هنداونه زیر بغل بدانند این ستم وجوری که در حق مردم کرده اید باید پس بدهید.من از امام غایب میخواهم سید علی را عمر طولانی دهد تا با چشم خود ببیند و انگشت ندامت در چشم خود فرو برد.که چرا سخن حق طلبی مردم را با خشم وگلوله جواب دادند(شوریده حال)
ناشناس
۱۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۵۹ما تا آخر پشت سرت هستیم سید راستگو!
فرهاد
۱۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۲۵زمانی که دشمن این مرز وبوم افکار پلید در سر میپروران شجاعانه گفتیم1.-ارتش ایران به صورت (کلاسیک)2.سپاه (نیمه کلاسیک)3.نیروی مردمی(پارتیزانی)و جبهه چهارم ای دیگر راز است بروید از بزرگان ایران(نادر شاه-شاه عباس-امیر کبیر-وهزاران بزرگ مردان تاریخ ایران به پرسید.ایرانیان سرهایتان را به در مقعدتان خواهند بردووادارتان خواهند کرد که نشیمن گاه خود را بوسه بزنید.حتی حمایت های من از سید علی( زمانی فکر می کردم که او با درایت وبزرگواری نخواهد گذشت ایران نابود شود)ولی افسوس سید علی با حماقت دیوانه وار وتشنه قدرت وحمایت از احمدی نژاد و عربده کشان وکاسه لیسان ایران سرزمین(شیعیان و دیگران...)را به پرتگاه سقوط نزدیک کرد و می کند تنها برای قدرت کاذب که راس قدرت باشد.حال من (شوریده حال)به خواجه شیراز روجوع می کنم(من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم/که گاه گاه برو دست اهریمن باشد)سید علی با این اشتباه غیر قابل بخشش که ایران را ضعیف و ضعیف تر می کند قلب من و میلیون ها ایرانی را شکست و جگر سوز مان کرد.(شوریده حال)
ناشناس
۲۰ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۵۵زمانی وقتی به زخم های بدن خود (یادگار جنگ 8 ساله )نگاه می کردم چنان حس غرور وشرف در وجودم زبانه می کشید که تنها این غرور طبیب این زخم ها بود که بله من هم برای سرزمینم مردانه و جوانمردنه ایستادم.حال امروز که می بینم و میخوانم که سرداران جنگ 8 ساله(دفاع مقدس)به زندان و یا مهر سکوت به اجبار بر لبهای آنان زده اند تنها به خاطر اینکه بایک( بیمار روان پرش ودروغگو و عربده کشان که با ریا خود را سرباز امام زمان وکاسه لیسان(مداح امام زمان)همراه نشدند قلبم می خواهد از جا کنده شود.وقتی به گذشته نه چندان دور راز ترور سیدعلی وسردار جعفری را افشا کردم(پیک ایران)(با همین نام شوریده حال)که مشت محکمی بر دهان یاوه گو و دروغگوی احمدی نژاد و شاگردان بیمار مصباح یزدی بود که آقای احمدی نژاد به دروغ که من را می خواستند ترور کنند و بعد ها دوباره سر از امریکا در می آورد.این ترور (س.ع وس.ج )قرار بود توسط همین عربده کشان و عناصری دیگر که حال در راس کار هستند صورت می گرفت .در ظاهر وفا دار و در باطن عروسکهای خیمه شب بازی.حال که می بینم رسم روز گار این چنین با سرزمین من و مردم نجیب و وفادارش توسط این اهریمنان کرد دوباره به یاد حافظ میافتم(که شهیدان که اند این همه خونین کفنان)راستی جواب گو این همه شهیدان که در گذشته وحال صورت گرفت چه کسی است.؟(شوریده حال)
ناشناس
۲۱ دی ۱۳۸۹ ساعت ۴:۲۴تظاهرات مردم کابل در مقابل سفارت ج.ا و شعار های بلند(درود من به شما).این هم مشت محکمی بر دهان یاوه گویان عربده کش و کاسه لیسان.این که چیزی نیست تازه شروع آن است همین روزها است که مردم ترکیه(زمانی شما را مدینه فاضله)میدانستند به طرفداری از مردم ایران و جنبش سبز و آزادی ایران همبستگی خواهند یاد.هرگز یادتان نرود شما ناحق آمدید و بی آبرو و شرم ناک خواهید رفت.من در همین سایت گفتم شماها(جنایتکاران.در یوزگان.عقب مانده های عصر حجر )دیگر هیچ آبروی در منطقه ندارید.پس بروید کنار بگذارید هوای آزادی بیاید.ای آزادی پاهایت را می بویم و می بوسم /که دوباره به سرزمینم خوش میآمدی(شوریده حال)
ناشناس
۲۶ دی ۱۳۸۹ ساعت ۰:۲۷