۸/۰۹/۱۳۸۹

ديدار مهدي كروبي و مير حسين موسوي در جو كاملا امنيتي

با ابتکار عمل میرحسین صورت گرفت:
دیدار میرحسین و کروبی علیرغم محدودیت های شدید و ممانعت نیروهای امنیتی

. ادامه راه سبز(ارس): به گزارش سحام‌نیوز، صبح امروز مهدی کروبی جهت دیدار با میرحسین موسوی به منزل وی رفت. نیروهای امنیتی و حفاظت منطقه پاستور با آگاهی از حضور مهدی کروبی در آنجا، از ورود وی به دستور مقامات امنیتی و حفاظتی جلوگیری به عمل آوردند.

در پی این اقدام ماموران امنیتی و حفاظتی و اطلاع میرحسین موسوی از ماجرا، وی در اقدامی انقلابی سوار بر ماشین شخصی خود شد و مهدی کروبی و فرزند وی را شخصا به داخل مجموعه برد. این اقدام میرحسین موسوی باعث بی‌نتیجه ماندن تمهیدات و اقدامات و برنامه ریزی‌های ماموران امنیتی شد.

مشروح کامل این دیدار

همسر محمد نوري زاد: چهره راوی روایت فتح ، سرخ و ملتهب است!

همسر آزاده دربند محمد نوري زاد در مصاحبه با «گاه نوشت»:
چهره راوی روایت فتح ، سرخ و ملتهب است!

. ادامه راه سبز(ارس): محمد نوری زاد که بدلیل نوشتن نامه های انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی ایران ومسئولان نظام به اتهام فعالیت تبلیغی و توهین علیه نظام ۳ سال و نیم حبس و تحمل ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده و هم اکنون در زندان اوین بسر می برد، اخیرأ دچار عفونت فک و دهان گردیده و در مریضی بسر می برد. اما مسئولان زندان بر خلاف قانون اساسی و انسانیت، توجهی بدان نکرده اند.

همسر اين آزاده دربند در همين رابطه گفت: «ایشان بیشتر از سه ماه است در قرنطینه اند. بیشتر از دو ماه هواخوری نداشتند و تنها برای ملاقات از سلول بیرون می آمدند. همه ی این رفتارها غیر قانونی که هیچ ضد بشری است. منظور اینکه ما سکوت کردیم ولی عفونت دهان چیزی نیست که من ساکت بمانم. کجای دنیا که ما ادعای مدیریت آن را داریم با مرد شصت ساله به خاطر نوشتن چنین می کنند؟ با کسی که جوانی اش را وقف مردم محروم کرد و هیچ وقت نخواست که پشت میز نشین باشد و عافیت طلب. مرخصی برای درمان حق مسلم ایشان است.»

سایت رسمي نوري زاد «گاه نوشت» با فاطمه ملکی همسر این مستندساز در بند، گفتگویی انجام داده است که در پی می آید:

خانم ملکی، مدتی ست که از آقای نوری زاد خبری در رسانه ها دیده نمی شود و شایعه ای مبنی بر بیماری ایشان در جریان است که مایه ی نگرانی ست. شما این خبر را تایید می کنید؟

بله؛ تایید می کنم و شایعه بودن این خبر را تکذیب. طی آخرین ملاقاتی که طبق روال چهارشنبه ها داشتیم ایشان را بسیار رنگ پریده و ناتوان یافتم. البته اخلاق ایشان طوری ست که اصلا به ما چیزی را منتقل نمی کنند و همیشه در پاسخ ما می گویند: شکر خدا. همه چیز عالیست!

اما این دو دفعه ی آخر نتوانستند رنگ پریده گیشان را پنهان کنند و چهارشنبه گذشته از عفونت فک و دهان بسیار بسیار در آزار بودند.

آیا ایشان تحت معاینه یا مداوای پزشکان اوین قرار نگرفته اند؟

چرا؛ ولی مثل اینکه دندانپزشک اوین تنها کاری که گفته است می تواند در مورد ایشان انجام دهد تجویز مسکن است که خب مشکلی را حل نمی کند. به هر به ایشان گفته اند با امکانات داخل زندان امکان مداوا ندارند و ایشان چندین هفته است که نمی توانند به علت عفونت و لقی دندانها غذا بخورد و در نتیجه بنیه ی ضعیفی پیدا کرده اند. سوالم تنها از آنها که نامشان مسوول است این است که آیا فقط یکشب توانسته اند با درد دندان بخوابند که اینطور راحت از عفونت دهان یک انسان می گذرند؟

من نمی دانم چرا همه ی مسائل را سیاسی می بینیم. ایشان با همه ی جنایت های قلمی!!! که به زعم خودشان مرتکب شده اند یک انسانند. با همان ظرفیت و آستانه تحمل آدمی.کاش آقای رئیس قوه قضائیه صدای من را بشنوند: آقای رئیس قوه قضائیه، همسرم را روزی که بردند به نام شما از ما جدا کردند و به خاطر توهین به شما، نامه اش هم در دفاترتان موجود است. شش ماه به خاطر شما حکم گرفت. بحثی نیست اما من ایشان را با تنی و روحی سالم به داد گاه تان فرستادم و فقط می خواستم ایشان را با بیست کیلو کاهش وزن و تنی ضعیف وقتی برای مرخصی آمده بودند می دیدید! من برگه های معالجه پزشکی ایشان را فرستادم خدمت دکتر دادستان. تا شاید اگر لازم باشد بررسی کنند و فرصت بدهند ایشان به تیمار بپردازد که متاسفانه برادران صبوری نکردند.

حالا هم دست ما کوتاه است آقای لاریجانی ولی یادتان باشد همسر من شش ماه برای شما حکم گرفت و گذراند ولی شما شش سال از سلامتی او را تراشیدید و حالا حتی اجازه درمان هم نمی دهید.

خانم نوری زاد توانسته اید با ریاست زندان یا مقام مسوولی در این رابطه صحبت کنید؟

مشکل این است که همه فکر می کنند مسولی نشسته است تا به صحبتهای ما گوش کند. رئیس سابق زندان به آقای نوری زاد گفته بودند که دندانپزشکی را از خارج اوین برای تعیین وضعیت می فرستند که همانطور که گفتم این دو پزشک متخصص عفونت شدید را تایید و در پرونده ایشان در تاریخ ۴/۸/۸۹ درج کردند. در خبرها هم خواندید که رئیس زندان عوض شد و ما هم درخواست ملاقات دادیم که جوابی نگرفتیم ولی متاسفم که هرچه ما تلاش می کنیم داد و بیداد نکنیم کسی جوابمان را نمی دهد. ما اهل حاشیه نیستیم! تا امروز سکوت کرده ایم. نمونه اش را هم خودشان می دانند. آقای نوری زاد به تشخیص اشتباه پزشک زندان دچار اگزما و عفونت پوستی شدید شدند به طوری که تمام پوستشان لزج و فاسد شده بود. این را امروز از ما می شنوید که بیشتر از دو ماه از ماجرا می گذرد. گرچه به تمهید معالج بعدی وضعیت اورژانسی ایشان حل شد ولی هنوز عارضه ی آن در چهره ی ایشان مشخص است. چهره ای که روزی مردم ما به نام راوی روایت فتح می شناختند، بسیار سرخ و ملتهب است.

ایشان بیشتر از سه ماه است در قرنطینه اند. بیشتر از دو ماه هواخوری نداشتند و تنها برای ملاقات از سلول بیرون می آمدند. همه ی این رفتارها غیر قانونی که هیچ ضد بشری است. منظور اینکه ما سکوت کردیم ولی عفونت دهان چیزی نیست که من ساکت بمانم. کجای دنیا که ما ادعای مدیریت آن را داریم با مرد شصت ساله به خاطر نوشتن چنین می کنند؟ با کسی که جوانی اش را وقف مردم محروم کرد و هیچ وقت نخواست که پشت میز نشین باشد و عافیت طلب. مرخصی برای درمان حق مسلم ایشان است.

کاش آقای رئیس قوه قضائیه صدای من را بشنوند: آقای رئیس قوه قضائیه، همسرم را روزی که بردند به نام شما از ما جدا کردند و به خاطر توهین به شما، نامه اش هم در دفاترتان موجود است. شش ماه به خاطر شما حکم گرفت. بحثی نیست اما من ایشان را با تنی و روحی سالم به داد گاه تان فرستادم و فقط می خواستم ایشان را با بیست کیلو کاهش وزن و تنی ضعیف وقتی برای مرخصی آمده بودند می دیدید!

خبر جدیدتری از وضعیت ایشان دارید؟

نه خیر، ملاقات به ملاقات. دسترسی به تلفن نداریم. بیشتر از هفتاد روز است که ملاقات حضوری نداشته ایم. تلفن هم که ندارند. می گویند باید صبر کنید چهارشنبه به چهارشنبه. ولی به خدا قسم اگر کسی بتواند فقط و فقط یک هفته با عفونت دهان سر کند که ایشان طی این یکماه، و اگر پیگیری نشود هم ایشان اعتصاب می کنند و هم ما ساکت نمی نشینیم. تمام دادم این است که آقای نوری زاد بنیه اعتصاب جدید را ندارد و همین وضعیت جسمی شان هم حاصل انفرادی طولانی مدت و فضای نامناسب و اعتصاب قبلی ایشان است.

من نمی دانم طرف مسوول کیست. اطلاعات یا قوه قضائیه؟ دادستان یا رئیس زندان؟ نمی دانم، ولی تک تک آنها می دانند که آقای نوری زاد فردی متعهد است. با یک احضار تلفنی! خودش را تحویل سیستم قضایی داد. آنها می دانند که اگر در زندان را سالها باز بگذارند ایشان یک قدم آنطرفتر نخواهند رفت! و حالا به خدا قسم برای سلامتی ایشان نگرانیم. بگذارید به درمان ایشان بپردازیم تا تنشان در زندان جمهوری اسلامی! تلف نشود. بگذارید لحظه ای با خودمان به باور برسیم که هنوز کسی برای آدمی برای انسانیت ارزشی قائل است. همین!

معجزه هزاره سوم: یارانه‌های نقدی را سرمایه‌گذاری کنید! + ويدئو

احمدي نژاد در مصاحبه تلوزيوني شب گذشته:
یارانه‌های نقدی را سرمایه‌گذاری کنید!
. ادامه راه سبز(ارس): چكيده هايي چون دُري گهربار! در مصاحبه تلویزیونی دیشب؛ «هم اكنون دو ابرقدرت در دنیا وجود دارد: ایران و آمریكا!» ، «تا 15سال دیگر ایران تنها ابرقدرت دنیا خواهدبود!» ، «در کشور ما امید موج می زند!» ، «من خود یک مهندس هستم و محاسبه می‌کنم؛ منحنی پیشرفت ملت ایران و شیب آن را که می‌بینم» ، «در ایران یك كودك 5ساله هم نگاه جهانی دارد!» ، «در بخش كشاورزی طراحی شده كه نه تنها زندگی كشاورزان بهتر شود بلكه تولید محصولات كشاورزی افزایش پیدا كند!» ، «3 سال بعد دغدغه مسکن نداریم!» ، «یارانه‌های نقدی را سرمایه‌گذاری کنید» ، «خواهش من از مردم این است كه یكبار برای همیشه ، اقلیت محض چند نفری (!) را كه از فضاسازی‌ها سوء استفاده می‌كنند، تنبیه كنند!»

و دست آخر هم احمدی نژاد به رئیس کل بانک مرکزی دستور داد که نرخ ارز را به شکلی واقعی کند که "کاهش قیمت آن حالا حالاها تداوم یابد"!!!
به گزارش خبرگزاری‌ها، وی در مصاحبه تلویزیونی دیشب خود گفت: “از دکتر بهمنی (رئیس کل بانک مرکزی) خواسته ایم که قیمت ارز (دلار) را واقعی کند، زیرا وقتی ذخایر عظیم ارزی در اختیار داریم باید پول ملی را تقویت کنیم؛ لذا روند کاهشی نرخ ارز باید ادامه یابد. زمانی موفق خواهیم بود که پول ملی‌مان، پول قدرتمندی باشد.”

خبرگزاری مهر در تفسیر سخنان عجیب رئیس دولت دهم نوشت: “منظور دکتر احمدی نژاد این نبود که نرخ ارز واقعی شود و نرخ آن به بیش از ۱۶۰۰ تمان افزایش یابد بلکه وی بر تداوم کاهش نرخ ارز تاکید داشت و بحث تقویت پول ملی کشور – به دلیل پشتوانه بالای ارزی – را مطرح کرد.”

احمدی نژاد همچنین از مردم درخواست کرد که تا شش ماه آینده تقاضای جدیدی درزندگی تعریف نکنند و پول واریزی (۸۱ هزار تومان) را که به گفته وی علی‌الحساب و برای دو ماه است، در بورس یا حساب پس‌انداز کوتاه مدت سرمایه‌گذاری کنند!

وی در بخش دیگری از سخنانش ادعا کرد: “در زمان اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها هیچ فشار سنگینی بر مردم مطلقا در راه نیست، اما با سازوکارهایی، باید شرایطی را پیش آوریم که مردم در مصرف صرفه‌جویی کنند.”

احمدی نژاد وعده داد که: “تردید نداریم از همان روز اول زندگی قریب به اتفاق مردم بهتر خواهد شد.” وی همچنین مدعی شد: “دولت آمار همه انبارهای کشور را دارد و اگر به توصیه وی برای خالی کردن انبارها توجه نشود صاحبان کالاهای انبار شده خود ضرر خواهند کردزیرا کارا در بازار به وفور یافت خواهد شد.”

رئیس دولت همچنین ادعا کرد روند هدفمندی یارانه‌ها آغاز شده، و این در حالی است که زمان اجرای سراسری این قانون هنوز مشخص نیست و تاکنون از اول مهر به نیمه آن و سپس به اوایل آبان موکول شده است. همچنین قیمت هفت حامل‌ انرژی نیز که افزایش نهایی قیمت‏ کالا و خدمات بر اساس آن صورت می‌گیرد، تعیین نشده است.

دست خودشان نيست!، اين آقاي دكتر مهندس ما عادت كرده اند هميشه يك صفر-0- ناقابل جلوي آمارهاي خودشان بگذارند!
اگر ماهی ۲۰ هزار توان به حساب فرزندتان بریزید ظرف پانزده سال صاحب ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون سرمایه خواهند شد!


دانلود flv

پلیس ضدشورش ساختمان دانشگاه منحل شده‌ی علوم پزشکی ایران را محاصره کرد

در پي تحصن دانشجویان در اعتراض به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران:
پلیس ضدشورش ساختمان دانشگاه منحل شده‌ی علوم پزشکی ایران را محاصره کرد

. ادامه راه سبز(ارس): دانشگاه علوم پزشكی ايران نه با پيشنهاد دانشگاه‌های علوم پزشكی، دانشجويان و وزارت بهداشت بلكه با ابلاغيه معاونت انسانی رياست‌جمهوری منحل شد كه اين اتفاق شوک بزرگی را به دانشجويان اين دانشگاه وارد كرده است.

دانشجويان دانشكده پرستاری و مامايی دانشگاه علوم پزشكی ايران صبح امروز یکشنبه با شنيدن انحلال دانشكده‌ای كه در آن تحصيل می‌كنند، در محوطه اين دانشگاه تحصن كرده‌اند.

به گزارش فرارو، نیروهای پلیس ضد شورش نیز اطراف ساختمان مرکزی دانشگاه منحل شده‌ی علوم پزشکی ایران، واقع در بزرگراه همت، را به محاصره در آورده‌اند.

به گزارش ایلنا، دانشكده علوم پزشكی تهران كه قرار است طبق گفته وزير بهداشت و درمان بخشی از واحدهای آموزشی دانشگاه علوم پزشكی ايران را در خود ادغام كند نتوانسته به راحتی با اين ادغام كنار بيايد، چرا كه دانشكده پرستاری دانشگاه علوم پزشكی تهران در حال حاضر اين گروه از دانشجويان دانشگاه ادغام شده را برای پذيرش قبول نكرده است.

***

تحصن دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی ایران در پی منحل شدن این دانشگاه


دانشجو نیوز: پس از انحلال ناگهانی دانشگاه علوم پزشکی ایران از روز شنبه ۸ آبان ماه ۸۹ توسط "معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور" دانشجویان این دانشگاه دست به تجمع و اعتراض زدند.

به گزارش فارس، حدود ۸۰۰ نفر از دانشجويان دانشگاه علوم‌پزشكي ايران در واكنش به انحلال اين دانشگاه از ساعت ۹:۳۰ امروز يكشنبه ۹ آبان در مقابل دانشگاه علوم‌پزشكي ايران واقع در بزرگراه "شهيد همت" تجمع كردند.

این خبر گذاری در ادامه نوشته است که اين دانشجويان با سر دادن شعار "نه تهران، نه بهشتي، فقط علوم‌پزشكي ايران " نسبت به انحلال دانشگاه علوم‌پزشكي ايران اعتراض كردند.

دانشگاه تهران، دانشجويان دانشگاه منحل شده علوم‌پزشكي ايران را نپذيرفت

خبرگزاری ایلنا، انحلال دانشگاه علوم پزشکی را "شوک بزرگی" به دانشجویان این دانشگاه تعبیر کرده است به طوریکه دانشجويان دانشكده پرستاري و مامايي دانشگاه علوم پزشكي ايران صبح امروز با شنيدن انحلال دانشكده‌اي كه در آن تحصيل مي‌كنند، در محوطه اين دانشگاه تحصن كرده و اعتراض خود را نسبت به اين اتفاق ابراز مي‌كنند.

اين در حالي است كه دانشكده علوم پزشكي تهران كه قرار است طبق گفته وزير بهداشت و درمان بخشي از واحدهاي آموزشي دانشگاه علوم پزشكي ايران را در خود ادغام كند نيز نتوانسته به راحتي با اين ادغام كنار بيايد، چرا كه دانشكده پرستاري دانشگاه علوم پزشكي تهران در حال حاضر اين گروه از دانشجويان دانشگاه ادغام شده را براي پذيرش قبول نكرده است.

به نظر مي‌رسد اين ادغام در صورتي اتفاق افتاده كه هماهنگي‌هاي لازم براي آن از قبل انجام نشده است و دانشجويان و اساتيد اين دانشگاه‌ها را سر در گم كرده است تا جايي كه دانشجويان اين دانشگاه‌ها را مجبور به تحصن و اعتراض كرده است.

انحلال غیر قانونی

برخی از اعضای هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران با اعتراض نسبت ناگهانی بودن اعلام انحلال دانشگاه این موضوع را غیرقانونی دانستند.

به گزارش مهر، یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه که مدیریت یکی از گروههای آموزشی را نیز برعهده دارد گفت: "انحلال دانشگاه غیرقانونی است چرا که در هیچ جای دنیا این موضوع سابقه ندارد که به این شکل یک دانشگاه منحل شود."

گفتنی است که در پی انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران، کلیه فعالیتهای بهداشتی، درمانی این دانشگاه واقع در استان البرز به دانشکده علوم پزشکی کرج، کلیه واحدهای بهداشتی، درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و کلیه واحدهای آموزشی و پژوهشی و دانشجویی به دانشگاه علوم پزشکی تهران منتقل شد.

کشتی آب رفته نظام؛ براستی براندازان کیانند؟!

کشتی آب رفته نظام!:
براستی براندازان کیانند؟

. ادامه راه سبز(ارس): در پیروزی انقلاب تمامی گروه ها و نحله های فکری موجود در سپهر سیاسی آن زمان نقش آفرینی نمودند از گروه های مذهبی گرفته تا گروه های چپ و ناسیونالیستهای سکولار و مذهبی از کسانی که به مبارزه مسالمت آمیز اعتقاد داشتند تا سازمانهائی که مرام مسلحانه را برای مبارزه خود برگزیده بودند جملگی این گروه ها برای مقابله با حکومت دیکتاتوری وقت به میدان آمدند و انقلاب به ثمر نشست از فردای پیروزی انقلاب اختلافات رخ نمایاند.

از یکسو حامیان تفکر در قدرت که پشتوانه کاریزماتیک رهبری امام را داشتند و به همین واسطه دست بالا را در معادلات قدرت یافته بودند مخالف خوانی ها را بر نتابیدند، از سوی دیگر مغضوبین حاکمیت آنروز هم که از طیف های مختلفی بودند به خاطر نقش آفرینی در پیروزی انقلاب خود را داعیه دار و محق می دانستند و راضی به کناره گیری بی چون و چرا از قدرت و ترک عرصه به نفع رقیب نبودند؛ مخاصمه بالا گرفت و کار بدانجا رسید که گروهی که مشی و مرام مسلحانه نداشتند یا کنج عزلت گزیدند یا مجبور به ترک موطن خود شدند و گروهی نیز دست به اسلحه بردند و آنی که نباید می شد صورت گرفت.

بعدها سران گروه مجاهدین خلق به جایی رسیدند که سرنوشت محتوم اسف بار آنان بر کسی پوشیده نیست؛ البته بماند که اکنون بخشی از حاکمیت با تصویرسازی وارونه و در اقدامی بی شرمانه، فعالین سیاسی و گروهی از معترضین را با وصله ای ناچسب می خواهد به آنان خط و ربط بدهد تا فضا را برای کنشگران سیاسی در داخل تنگ و تنگ تر نماید و برای حامیان بی اطلاع خود توجیهی برای خشونت ورزی عریان بتراشد.

اما قصه بر چسب زدن و دایره تنگ تر شده خودی های نظام به آن روزها ختم نگردید کشتی نظام به مرور زمان هر روز کوچک و کوچک تر شد در فاز اول نیروهای ملی مذهبی نیز از دایره قدرت کنار گذاشته شدند،سپس دایره حذف به لایه های بالای نظام رسید آیت الله العظمی منتظری نیز خانه نشین گردیدند. از سوی دیگر نظارت استصوابی با تفسیر خاص شورای نگهبان وارد عرصه شد و نیروهای طیف چپ موجود در نظام نیز دچار تیغ حذف گردیدند (انتخابات دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی)انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری نیز از آنرو سرنوشتی دیگر یافت که از سوی حاکمیت گمان این می رفت که سالها دوری از عرصه سیاسی که در انتخابات مجلسین قلب تدارک دیده شده بود نای و رمقی برای طیف چپ باقی نگذاشته و مردمان نیز بواسطه دوری چند ساله آنان دیگر شناخت و رجوع قابل اعتنائی به آنها نخواهند داشت و در نهایت حضور آنان باعث گرمی تنور انتخابات خواهد گردید.

اما قصه به شکل دیگری رقم خورد و دولت اصلاحات با اقبال بی نظیر مردم پا به عرصه گذاشت پس از شوکی چند ماهه دوباره برخوردها و کارشکنی ها جلوه ای تازه یافت و در دستور کار قرار گرفت اما فشار افکار عمومی مانع از برخورد عریان بود بر همین منوال مجلس ششم نیز مجال شکل گیری یافت و عرصه برای حضور تفکر اصلاحی و طیف چپ های نظام که اکنون اصلاح طلب نامیده می شدند مهیا تر گردید،تئوریسین های طیف اقتدارگرا که فضا را برای برخورد حذفی مهیا نیافتند صلاح این دیدند که بجای برخورد حذفی که هزینه های بالائی بر آن مترتب بود(بواسطه حضور در ارکان رسمی قدرت و اقبال مردمی) از سیاست کارشکنی استفاده کنند.

از یکسو عملا قدرت اجرائی و قانون گذاری دولت و مجلس اصلاحات در کشاکش ها مهار می شد و از سوی دیگر مردمان بتدریج و با محقق نشدن وعده ها دلسرد شده و در حمایت آنان خللی ایجاد می گردید و همین زمینه را برای اجرای سیاستهای حذفی آماده می نمود کما اینکه تحصن نمایندگان مجلس ششم در سال آخر همراهی را در بدنه مردم بر نیانگیخت و شورای نگهبان نیز با فراغ بالا از قدرت نظارت استصوابی خود بهره جست و مجلسی تقریبا یکدست شکل گرفت به موازات آن انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نیز با عدم حضور گسترده مردم و با چینش زیرکانه کاندیداها و مسائلی چند پیروزی طیف تندرو حاکمیت را به همراه داشت.

از این زمان و با یکدست شدن قدرت در حاکمیت پروژه بدیع و شکلی دیگر گونه از حذف کلید خورد طیف تازه به قدرت رسیده در قوه مجریه با شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه عنان کار را بدست گرفت و هجمه و حمله را آغاز نمود دیگر اصلاح طلبان و گروه های چپ نبودند که در مظان اتهام بودند آیت الله هاشمی نیز که خود از سابقون و ارکان این نظام بود در نوک پیکان حملات قرار گرفت (در طی چهار سال دولت نهم انتخابات دوره مجلس هشتم نیز به وقوع پیوست و با حذف بی سابقه رقیبان روبرو گشت که اینبار علاوه بر شورای نگهبان وزارت کشور و هیات های اجرائی نیز بسیاری را رد صلاحیت نمودند).

با شروع تبلیغات ریاست جمهوری دوره دهم و در مناظرات میان کاندیداها شخص هاشمی و ناطق نوری در مقابل دیدگان میلیون ها تن از مردم صریحا مورد اتهام فساد مالی از سوی محمود احمدی نژاد قرار گرفتند امری که تا آن زمان مسبوق به سابقه نبود و گویای این واقعیت که این گروه ورای انتخابات دوره دهم تدارک حذف تمامی رقبا را در سر می پروراند امری که با فاصله ای اندک به منصه ظهور رسید،با اعلام نتایج انتخابات و بروز اعتراضات به نتایج اعلام شده نه تنها سرکوب معترضین به شکلی عریان صورت پذیرفت بلکه هر صدای مخالفی نیز در نطفه خفه شد.

بهانه هم این بود یا با ما هستید و علیه معترضین(که باید رسما و علنا آنان را محکوم کنید) یا اینکه شما هم فتنه گرید و از دایره نظام بیرون! سیکل حذفی که از ملی مذهبی ها شروع شد و با اصلاح طلبان ادامه یافت اکنون طیف میانه رو اصولگرایان را هم در بر گرفته است، نمایندگان مجلس هشتم اگر زبان به اعتراض بگشایند بلافاصله با اتهام بی بصیرتی روبرو می گردند تا آنجا که علی مطهری و توکلی و حتی علی لاریجانی نیز به وسیله دوستان سابق مورد لطف هستند و گاهی به این اتهامات نوازش می گردند.

البته دایره گستاخی زیاده خواهان به رقبای سیاسی هم ختم نمی شود؛ تابوهائی که روزگاری کسی جرات اسائه ادب را به آنان نداشت نیز اکنون به راحتی مورد هجمه قرار می گیرند: نوه امام در در مرقد او و در سالگردش هو می شود و اجازه سخنرانی نمی یابد، خانواده شهدا مورد ضرب و شتم قرار می گیرند، به بیوت مراجع عظام حمله می گردد و غیره.

جالب اینجاست که دایره خودیها رسانه های همسو را نیز بر نمی تابد، جدای از اینکه چند روز پیش در نمایشگاه رسانه های دیجتال غرفه ای به نمایندگی از برادران سایبری با پخش نما آهنگ آیت الله هاشمی و حجت الاسلام حسن خمینی را هم ملقب به لقب منافق نمود!! در نمایشگاه مطبوعات امسال شش سایت خبری منتسب به اصولگرایان (تابناک، رجانیوز، عصر ایران..) نمایشگاه مطبوعات را تحریم نمودند؛ متعاقبا سخنانی از سوی محمد علی رامین نسبت به آنان ایراد شد که در آن تصریحا نه تلویحا این رسانه ها رسانه های صهیونیستی خطاب شدند! براستی وقتی رسانه هائی چون رجا نیوز که از سینه چاکان و حامیان این دولت است از سوی ایادی فرهنگی آنان با این تعابیر خوانده می شود دیگر چه جای فعالیت رسانه ای است؟ پس چه کسی همسو و همراه این نظام است و برای آن باقی می ماند؟

در جائی که هاشمی رفسنجانی که خود از پایه گذاران و ارکان این نظام در این سی سال بوده منافق باشد و نوه بنیان گذار آن نیز به همین عنوان خوانده شود پس چه کسی خودی است؟در جائی که وزیر اطلاعات این دولت روسای جمهور چند دوره و ریاست چند دوره مجلس و نخست وزیر هشت ساله مملکت را منافق بخواند پس چه کسی موافق است؟وقتی رسانه های خبری حامی همین دولت نیز می شوند رسانه صهیونیستی پس چه رسانه ای می شود انقلابی؟وقتی بیش از هفتاد در صد مدیران سطح بالا و کارکشته همین نظام به بهانه های واهی رانده می شوند و غیر خودی به حساب می آیند پس چه کسی چرخه کار را بچرخاند؟وقتی خانواده سرداران جنگ هتک حرمت می شوند پس چه کسی مصونیت دارد؟

سئوالات اینچنینی بسیارند و مجال گفتار کم؛ اما براستی اگر منافقین و صهیونیسم و استکبار جهانی و هر آنچه دشمن می خواندیشان هر چه در توان داشتند مصروف می داشتند می توانستند به این راحتی و در طی مدت چند سال چنین صدماتی را با کمترین هزینه بر قامت و پیکره این نظام بزنند و همه را از آن برانند؟ از همه مهمتر انشقاق ایجاد شده در جامعه و سلب اعتماد عمومی (که مهمترین رکن ماندگاری هر نظام است) که در این یکسال و اندی بسیار فزاینده شده است را با چه چیزی می توان جبران نمود؟ براستی براندازان کیانند؟
رضا رئیسی

نامه تکان دهنده محمد داوری به خانواده‌اش: تا وقتی تلفن‌های بند ۳۵۰ وصل نشده، به ملاقاتم نیایید

نامه تکان دهنده محمد داوری به خانواده‌اش:
تا وقتی تلفن‌های بند ۳۵۰ وصل نشده، به ملاقاتم نیایید
. ادامه راه سبز(ارس): محمد داوری، معلم زندانی و سردبیر سایت سحام‌نیوز که از ۱۷ شهریورماه سال گذشته در بازداشت به سر می‌برد و از سوی دادگاه بدوی و تجدیدنظر به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده، در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش از آنها خواسته است که علی‌رغم میل باطنی‌اش، برای "اعتراض به قطع بودن تلفن بند ۳۵۰ زندان اوین" به ملاقات او نیایند تا شاید "در رفع این محدودیت و جلوگیری از استمرار این تضییع حق موثر زندانیان" قدمی برداشته باشد.

وي در اين نامه نوشته است: «هرچند به دیدار شما سخت نیازمندم و اگر هر روز هم شما را به ویژه مادر عزیزم را ببینم باز هم شوق دیدن و گفتن و شنیدن‌ها کاهش نمی‌یابد، اما علی‌رغم اینکه سخت است خودم را از دیدار با شما محروم کنم خواهش می‌کنم شما هم تحمل پیشه نمایید و به اعتراض قطع بودن تلفن زندان، از هفته‌ی آینده به ملاقات من نیایید و چنانچه، مسئولین زندان اقدام به وصل تلفن بند 350 نمودند، من با شما تماس خواهم گرفت و دوباره از فرصت اندک زمان ملاقات استفاده خواهیم نمود.»

به گزارش بامدادخبر، خانواده این زندانی که در دادگاه بدوی و با تایید دادگاه تجديدنظر به پنج سال حبس محکوم شده است، در استان خراسان زندگی می‌کنند. متن کامل این نامه به شرح زیر است:

خدمت خانواده‌ی محترم و عزیزم، مادر مهربان و صبورم و برادران و خواهران مهربانم

یک سال بیشتر است که رنج رفت و آمد وسفر را تحمل می نمایید تا با چند دقیقه ملاقات با هم تسکین یابیم؛ می‌دانم خم به ابرو نمی‌آورید و با افتخار این همه مشقت را به جان می خرید و هر بار که به ملاقات می آیید ده‌ها خاطره‌ی شیرین نیز به همراه می‌آورید، خاطرات شیرینی که پر است از لطف و بزرگواری اقوام، دوستان و آشنایان و حتی کسانی که من آنها را نمی‌شناختم اما گویا آشناتر از هر کسی هستنند، خاطراتی که هر کدام برایم مایه‌ی افتخار است. پس از هر ملاقات نیز قلب‌تان را با تپش‌های امیدبخش تازه‌تری اینجا جا می‌گذارید و قلبم را با خود می‌برید تا هم من، هم شما، شب‌ها با طنین قلب یکدیگر بخوابیم و آرام گیریم و می‌دانم بعد از هر ملاقات، با ده‌ها خاطره از دیدار با خانواده‌های زندانیان و پرسنل زندان و همسفران و… بر می‌گردید.

عزیزان من، هرچند به دیدار شما سخت نیازمندم و اگر هر روز هم شما را به ویژه مادر عزیزم را ببینم باز هم شوق دیدن و گفتن و شنیدن‌ها کاهش نمی‌یابد، اما علی‌رغم اینکه سخت است خودم را از دیدار با شما محروم کنم خواهش می‌کنم شما هم تحمل پیشه نمایید و به اعتراض قطع بودن تلفن زندان، از هفته‌ی آینده به ملاقات من نیایید و چنانچه، مسئولین زندان اقدام به وصل تلفن بند ۳۵۰ نمودند، من با شما تماس خواهم گرفت و دوباره از فرصت اندک زمان ملاقات استفاده خواهیم نمود.

برای اطلاع شما‌، به دلایل این تصمیم اشاره‌ای دارم:

1- چون همه‌ی شما ساکن شهرستان (خراسان) هستید، در صورت وصل بودن تلفن نیاز به ملاقات حضوری کاهش می‌یابد.

2- چون مادرم، مسن و مریض احوال می‌باشد، رنج سفر مسیر هزار کیلومتری، سلامتی او را تهدید می‌کند و در هر سفر روزها من نگران هستم که آیا به سلامت بر می گردد یا نه.

3- چون تلفن‌های بند ۳۵۰ قطع می‌باشد پس از هر ملاقات، من از برگشت شما بی‌اطلاع می‌مانم و همیشه این بی‌اطلاعی تا ملاقات بعدی مرا آزار می‌دهد.

4- محدودیت زمان ملاقات کابینی (تلفنی) که حداکثر ۲۰ دقیقه می‌باشد،ارزش تحمل رنج این سفر طولانی را ندارد.

5- محدودیت صدور مجوز برای ملاقات حضوری نیز مزید بر این علت است.

6- مشکل گرفتن مجوز ملاقات حضوری، که مدت‌هاست در اختیار شخص دادستان است، در حالی که قبلا توسط رئیس زندان صادر می شد، دلیل دیگری بر اهمیت وصل تلفن می باشد.

7- اگر شما ساکن تهران و یا شهرهای نزدیک بودید، کمی قابل تحمل‌تر بود ولی متاسفانه در هر سفر شما مجبورید دو هزار کیلومتر راه طی کنید که تحمیل این رنج بر شما مرا می آزارد.

8- و نکته‌ی دیگر اینکه برای گرفتن مجوز ملاقات حضوری که حداکثر نیم ساعت در ماه می‌باشد باید خانواده‌ها شخصا روزهای قبل از ملاقات به دادستانی مراجعه کنند که این مسئله نیز برای شما دردسر آفرین است.

دلایل فوق و دلایل دیگری که ذکر آنها را ضروری نمی دانم و همچنین مشاهده‌ی اثرات مخرب قطع تلفن بر روح و روان دوستان هم‌بندی‌ام که خیلی از آنها همسران، فرزندان و خانواده‌های‌شان سخت به ارتباط با آنها نیازمند هستنند، مرا وا داشت تا ضمن اتخاذ این تصمیم شخصی، قدمی را بردارم تا شاید در رفع این محدودیت و جلوگیری از استمرار این تضییع حق موثر واقع شود.

بدرود
دوشنبه ۱۹ مهر ۸۹
بند ۳۵۰ اوین – محمد داوری

محتشمی پور خطاب به نمایندگان مجلس: چرا وظیفه نظارتی تان را به دست فراموشی سپرده اید؟

محتشمی پور خطاب به نمایندگان مجلس:
چرا وظیفه نظارتی تان را به دست فراموشی سپرده اید؟
. ادامه راه سبز(ارس): فخرالسادات محتشمی پور در دومین مرحله از عریضه نویسی های خود که در اعتراض به بازداشت مجدد همسرش سید مصطفی تاجزاده منتشر می شود خطاب به نمایندگان واقعی ملت نوشت: «من اینک به دنبال درخواست تحقیق و تفحصی که همسرم و دوستانش، زندانیان بند دو الف، ماه ها پیش از مجلس کرده بودند تا نحوه بازداشت و نگهداری غیرقانونی و بازجویی ها و رفتارهای خشن و غیرانسانی با آنان توسط سپاه را مورد بررسی قرار دهند و متأسفانه به جای رسیدگی به بایگانی سپرده شد، حق خود می دانم که از شما سؤال کنم چه ملاحظه ای برای مطرح نشدن این درخواست داشته اید و چرا وظیفه ذاتی نمایندگی تان را به دست فراموشی سپرده اید؟؟؟ بی تردید اگر این درخواست در زمان خود مورد توجه قرار می گرفت اینک تن بیمار همسر دلبندم اسیر شرایط نامطلوب قرنطینه اوین نمی شد.»

وي به نمايندگان يادآور شده: «شما که خودتان را نماینده واقعی مردم می دانید و در این زمینه شبهه ای ندارید همین برای من کافی است تا شما را مخاطب قرار بدهم و از شما سؤال کنم که چرا به وظایف نظارتی خود عمل نمی کنید؟ نظارت بر عملکرد قوه مجریه و قوه قضائیه که باید مستقل عمل کند و نمی کند و قضات مربوط به پرونده های سیاسی دیگر هیچ ابایی از اعلام وابستگی شان به نیروهای امنیتی ندارند. شما اگر به این وظیفه خطیر عمل کنید دیگر هیچ ظالمی به خود اجازه ظلم به کسانی که دیوارشان کوتاه است نمی دهد.»

به گزارش کلمه متن کامل این عریضه به شرح زیر است:

عریضه به نمایندگان واقعی ملت

از: همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران نظامی
به: هر خانه ملت نشینی که خود را نماینده واقعی مردم می داند

سلام

مستحضرید که این دومین مرحله از عریضه نویسی های اینجانب فخرالسادات محتشمی پور همسر آزاده دربند شاکی از کودتاگران نظامی،سید مصطفی تاجزاده است. ماه مبارک رمضان که به پایان رسید من به عریضه هایم خطاب به دادستان تهران پایان دادم. نه این که فکر کنید پاسخی گرفتم و یا این که از طرح سؤالاتم پشیمان یا ناامید شده ام. نه نه! نیک می دانم که پاسخ گویی متعلق به دوره اصلاحات بود که دولتش خود را برآمده از اراده ملت می دانست و دو قوه دیگر نیز متأثر از همان فضا خود را ملزم به پاسخگویی می دانستند. و این پاسخ به داخل و شهروندان پرسش گر تمرین خوبی بود برای این که به مقامات بین المللی هم دروغ گفته نشود. برای همین بهانه برای جنگ طلبان آمریکایی و خشونت طلبان در سطح جهان وجود نداشت و آنان نمی توانستند مدعی نقض حقوق بشر در کشورمان باشند. حالا که آن دوران سرآمده و خصوصا اینک پس از کودتا ، نه پاسخ ما را می دهند و نه خود را ملزم می دانند که پاسخ وکلایمان را بدهند. دادستان شهر ما به نمایندگی از دستگاه قضا و متأثر از حاکمان مست از قدرت، به جای پاسخ گویی به خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی، بیشتر دوست دارد که آنان با هر شرایطی که دارند مثل پیری و بیماری و گرفتاری، پشت در دفترش به صف شوند و درخواست های شفاهی شان را مکتوب کنند و بدهند به آن سرباز پشت در که بفرستد مراحل اداری اش را طی کند و بعد اگر صلاح دانستند و به مصلحت نمی دانم کدام نظام بود، اقدام کند و اگر تشخیص ازمابهتران فشار بیشتر بر روی زندانی و خانواده اش بود، بی اعتنایی کند یا آنان را به سکوت در برابر ظلم و تسلیم در برابر امیال خود، تأکید می کنم امیال خودشان و همان از ما بهتران توصیه کند. این در حالی است که حقوق دان ها می گویند حقوق زندانی باید بدون درخواست خود و خانواده اش به او داده شود. ما که هنوز زندانی بودن عزیزدلمان را به رسمیت نمی شناسیم به دلیل همه روند غیرقانونی طی شده و به دلیل این که شاکی به جای متهمین کودتا دربند است! و شکایت ده ساله اش از آقای جنتی به دلیل مصونیت قضائی ایشان هنوز به مرحله رسیدگی نرسیده است. بنابراین آزادی فوری او را طالبیم و بس.

نمایندگان محترم!

شما که خودتان را نماینده واقعی مردم می دانید و در این زمینه شبهه ای ندارید همین برای من کافی است تا شما را مخاطب قرار بدهم و از شما سؤال کنم که چرا به وظایف نظارتی خود عمل نمی کنید؟ نظارت بر عملکرد قوه مجریه و قوه قضائیه که باید مستقل عمل کند و نمی کند و قضات مربوط به پرونده های سیاسی دیگر هیچ ابایی از اعلام وابستگی شان به نیروهای امنیتی ندارند. شما اگر به این وظیفه خطیر عمل کنید دیگر هیچ ظالمی به خود اجازه ظلم به کسانی که دیوارشان کوتاه است نمی دهد. شما در سوگندی که برای نمایندگی تان خورده اید پای بندی به حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم ذکر شده است و شما طبق شرح وظیفه نمایندگی در برابر تمام ملت مسئولید و حق دارید که در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهارنظر کنید و در بیان نظراتتان از مصونیت برخوردارید و اصل نود قانون اساسی نیز به ما شهروندان این رخصت را داده که شکایت از هر سه قوه را نزد شما بیاوریم تا رسیدگی کرده پاسخ دهید. من اینک به دنبال درخواست تحقیق و تفحصی که همسرم و دوستانش، زندانیان بند دو الف، ماه ها پیش از مجلس کرده بودند تا نحوه بازداشت و نگهداری غیرقانونی و بازجویی ها و رفتارهای خشن و غیرانسانی با آنان توسط سپاه را مورد بررسی قرار دهند و متأسفانه به جای رسیدگی به بایگانی سپرده شد، حق خود می دانم که از شما سؤال کنم چه ملاحظه ای برای مطرح نشدن این درخواست داشته اید و چرا وظیفه ذاتی نمایندگی تان را به دست فراموشی سپرده اید؟؟؟ بی تردید اگر این درخواست در زمان خود مورد توجه قرار می گرفت اینک تن بیمار همسر دلبندم اسیر شرایط نامطلوب قرنطینه اوین نمی شد.

نمایندگان واقعی ملت!

من از حق شهروندی خود استفاده می کنم تا شما را به وظیفه نمایندگی تان هشدار دهم و بخواهم که آن درخواست تحقیق و تفحص را به جریان بیندازید ونیز از مسئولین قوه قضائیه پرسش کنید چرا بیش از ۷۶ روز است که مدیر خدوم و اندیشمند غیور و دلسوز نظام و انقلاب سید مصطفی تاجزاده را در حالی که باید پس از عمل جراحی تحت نظارت و توصیه های پزشک متخصص باشد، در قرنطینه و محروم از حقوق اولیه اش نگاه داشته اند؟ این سؤال را امروز در پیشگاه ملت فهیم ایران از شما می کنم که حجتی باشد برای پرسش فردایم در پیشگاه خالق متعال و امیدوارم هم امروز پاسخگو باشید که فردا دچار ندامت و استیصال نشوید.

با احترام
فخرالسادات محتشمی پور همسر شاکی از کودتاگران نظامی سید مصطفی تاجزاده

زهرا رهنورد: شهید سید علی ۴۳ ساله شد + گزارش تصویری

يادداشت كوتاه زهرا رهنورد به مناسبت سالروز تولد شهيد موسوي:
شهید سید علی ۴۳ ساله شد
. ادامه راه سبز(ارس): شهید سید علی موسوی ظهر روز عاشورای سال گذشته در خیابان شادمان تهران به ضرب گلوله به شهادت رسید. او خواهر زاده میر حسین موسوی است.شهید موسوی دو فرزند دارد .دو فرزندی که ناباورانه شهادت پدر را نظاره کردند و هر گز نبودش را باور نکردند . زهرا رهنورد ، نویسنده و استاد دانشگاه در سالروز تولد او چند کلمه ای در باره اش نوشته است.

به گزارش کلمه، متن یادداشت زهرا رهنورد به شرح زیر است :

شهید سید علی موسوی چهل و سه ساله شد

جمعه، هفتم آبان ماه ۱۳۸۹ سالروز تولد شهید سید علی موسوی بر سر تربت پاکش برگزار شد .

شهید سید علی موسوی ظهر عاشورای ۱۳۸۸ – تشنه لب ، در حالی که نام جد بزرگوارش حضرت ابا عبدالله حسین را بر لب زمزمه می کرد ، با شلیک گلوله ناپاکان و قلدران به خاک و خون غلتید .

شهید سید علی اینک چهل و سه ساله است ، اگر چه جسم او در میان ما نیست.

اما او تا ابد برای ملت ایران قهرمانی فراموش نشدنی است و نام و یاد و راهش ، پاینده است.

زهرا رهنورد ،هشتم آبان ماه ۱۳۸۹

گزارش تصويري بهشت زهرا قطعه ۹





آقای وزیر اطلاعات! این مناصب غنیمت نیست، آزمون آخرت است

تيترنامه اولین دادستان پس از انقلاب به مصلحی:
آقای وزیر اطلاعات! این مناصب غنیمت نیست، آزمون آخرت است
. ادامه راه سبز(ارس): نخستین دادستان انقلاب در پی بازداشت فرزندانش و نحوه برخورد با آنان نامه ای سرگشاده خطاب به وزیر اطلاعات نوشت و از نبودن استقلال در قوه قضایی ابراز نگرانی و تاسف کرد. او در این نامه تاکید کرده که در هر کجای دنیا برای دستگیری متهمین حکم قضایی نشان می دهند اما در ایران دیگر چنین حکمی نشان داده نمی شود و ماموران هر رفتاری که بخواهند انجام می دهند. مهدوی هادوی در این نامه خطاب به حجت الاسلام مصلحی نوشته است: ” آقای وزیر آیا می‌دانید هنگامی که ابن زیاد وارد کوفه شد گفت “من به تهمت میگیرم”. آیا شما نیز به تهمت می‌گیرید یا با دلیل و مدرک؟ فردای روزی که پسرم را گرفتند، نوه‌ام را بردند و به او گفتند می خواهی الان برویم و جاسبی را کتک بزنیم!. آقای وزیر دنبال چه هستید؟”

محمد امین هادوی فرزند اولین دادستان انقلاب روز جمعه ۲۳ مهر از سوی ماموران امنیتی بازداشت شده و به مکان نامعلومی برده شد است. محمد امین هادوی فعال اقتصادی بخش خصوصی و دارنده چندین عنوان مقاله در مباحث اقتصادی است. سه شنبه ۲۴ آبان نیز شفیق هادوی فرزند محمد امین هادوی و نوه نخستین دادستان انقلاب بازداشت شد. مهدوی هادوی رئیس دادگستری شهر قم در سال ۱۳۴۲ بود که حاضر نشد حکم تبعید امام خمینی را امضا کند و به همین دلیل از دادستانی قم برکنار و به تهران منقل شد. او پس از انقلاب به دلیل اطمینان بنیانگزار جمهوری اسلامی به او به عنوان نخستین دادستان انقلاب نصوب شد و مدتی نیز عضو شورای نگهبان قانون اساسی بود. هادوی همچنین در تاسیس بسیج عشایر نقش داشته و پسرش نیز که اکنون در بازداشت به سر می برد از فرماندهان مورد علاقه شهید چمران در جنگ بوده است.

متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسمه تعالی

حجت الاسلام و المسلمین مصلحی وزیر محترم اطلاعات

من تنها دادستان کل انقلاب ایران (۱) هستم که علیرغم میل باطنی خود به این سمت منصوب شدم. امام در جواب کسانی که برای دیگری حکم نوشته و پهلوی ایشان آورده بودند گفت : “من فقط هادوی را قبول دارم”. بعد از دو ماه و نیم بخاطر آخرت خویش و هول المطلع تقاضا کردم دیگری را به این سمت بگمارند که پس از چهل روز پذیرفته شد.

آقای وزیر اطلاعات، این مناصب غنیمت نیست، آزمون آخرت است که کفر را می‌پسندید یا ایمان را که گروهی این ، گروهی آن پسندند.

چند روز پیش به همراه خانواده‌ام برای ملاقات با شما و برای اطلاع از حال فرزندم محمد امین هادوی؛ که فرمانده مورد علاقه دکتر چمران و از فرماندهان ستاد بسیج عشایر خوزستان بود که خود آنرا تاسیس کرده بودم؛ به آن وزارتخانه مراجعه کردم. بعد از یکساعت و نیم کسی آمد که جوابی بدهد. گفت نگران نباشید. قاضی باید در اینباره تصمیم بگیرد و ما مجری هستیم. او گمان می‌کرد من از کره مریخ آمده‌ام و از وضع دستگاه قضایی خبر ندارم که مسئول سابقش این دستگاه را بدترین دستگاه قضایی جهان و قضاتش را بدترین قضات و بنابراین احکامش را بدترین احکام می‌دانست. در سال ۸۰ وی این دستگاه را قابل مقایسه نه با کشورهای پیشرفته بلکه با کشورهای جهان سوم نیز ندانست. (روزنامه نوروز ۱۳۸۰/۱۱/۲۰ ص ۱۶)

این وضع دستگاه قضایی است و قاضی در این دستگاه مامور اجراست. نه تنها مامور اجرای شما که قدرت دارید بلکه حتی مامور اجرای بخش خصوصی است. من نامه‌ای که برای یکی از علماء فرستاده‌ام به پیوست میفرستم تا ببینید در یک پرونده حکم قبل از وقوع واقعه صادر گردیده است، در پرونده‌ای دیگر قاضی برای تبرئه دکتر جاسبی چهار دروغ می‌نویسد و در پرونده‌ای صورت جلسه سران سه قوه را دلیل برائتش می‌داند در صورتیکه صورتجلسه مزبور نظر کمیسیون ماده ۵ است. چنین قضاتی هر که را شما متهم کنید محکوم می‌کنند و مسئولیت زندانی شدن و محکومیتش بعهده شماست. به دستور شما عده‌ای مسلمان و مومن در زندان هستند. شنیده‌ام اخیرا برخی را به جرم نماز خواندن غیر قانونی! گرفته‌اید. آیا از خدا پروا نمی‌کنید؟

در سنن ابن ماجه (حدیث ۳۹۳۲) حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که آن حضرت به کعبه گفت : “حرمت مومن از تو بیشتر است، مالش و خونش و اینکه جز به خوبیش گمان نبریم”.

آقای وزیر اطلاعات، هیچ دولتی نمی‌تواند مملکت را یواشکی و دزدانه اداره کند. تشکیلات رسمی نمی‌باید مانند دزدان مسلح و آدم ربایان عمل کند. دیروز فرزندم از کسانی که دارای لباس نامناسب بودند و نوه‌ام را بازداشت کرده بودند حکم قانونی برای ورود و بازرسی خواست. آنها با استهزا گفتند به ایشان نشان داده‌ایم و نوه‌ام را نشان دادند و او که رنگش پریده بود و معلوم بود چه نشانش داده‌اند، سرش را پایین انداخت و به زمین نگاه کرد و بدون حکم برای بازرسی وارد شدند.

فرستادن اشخاص با این وضع باعث می‌شود تا شیادان نیز به همین گونه مراجعه کرده، مردم را گروگان گرفته و اخاذی کنند. مگر وزارت اطلاعات ارگان رسمی نیست. چرا اقدام به دستگیری دزدکی می‌کنند و هیچ اطلاعی به کسانش نمی‌دهند. هویت زندانیان گوانتانامو و ابوغریب مشخص بود ولی در اینجا معلوم نیست چه کسی می‌گیرد چرا می‌گیرد و بکجا می‌برد. آیا بازداشت کنندگان مامور رسمی هستند یا شیادان؟ چرا از نشان دادن حکم قضایی ابا دارند؟ ما که می‌دانیم قضات مامورند و تمایل شما را برآورده می‌کنند. پس چرا حکمشان را نشان نمی‌دهید. بنظرم برای نشان دادن این واقعیت است که دستگاه قضا هیچکاره است و ماموران شما هر کاری بخواهند می‌توانند بکنند.

آقای وزیر آیا می‌دانید هنگامی که ابن زیاد وارد کوفه شد گفت “من به تهمت میگیرم”. آیا شما نیز به تهمت می‌گیرید یا با دلیل و مدرک؟ فردای روزی که پسرم را گرفتند، نوه‌ام را بردند و به او گفتند میخواهی الان برویم و جاسبی را کتک بزنیم. آقای وزیر دنبال چه هستید؟ و ما هو التسکین ان للبیت ربّاً

مهدی هادوی
۱۳۸۹-۸-۶
رونوشت: رئیس محترم قوه قضائیه
————–————–————–
(۱) دیگران بعد از اعلام جمهوری اسلامی منصوب شدند و دادستان انقلاب جمهوری اسلامی ایران بودند


۸/۰۸/۱۳۸۹

کروبی: با این بگیر و ببندها نمی توانید جلوی حرکت مردم را بگیرید

دیدار دبیرکل حزب اعتماد ملی با خانواده‌های دو زندانی سیاسی:
اگر جنبش حق‌طلبانه‌ی مردم مرده است، چرا بگیر و ببندها تمامی ندارد؟
. ادامه راه سبز(ارس): مدعی هستند که جنبش را مهار کرده اند. اگر اینچنین است، پس چرا هر روز از فتنه سخن می گویید. اگر فتنه مرده است! پس چرا پشت سر مرده صحبت می کنید؟! و از کوچکترین حرکت ها بیم دارید و نگرانید؟! اگر فتنه مرده است پس چرا بگیر و ببندهایتان تمامی ندارد؟! وضع بسیار بد و نگران کننده ای است. عملکرد نهادهای امنیتی و قضایی هیچ گونه توجیه قانونی ندارد. متاسفانه قضات کاره ای نیستند و این بازجویان امنیتی هستند که حرف اول و آخر را می زنند.

اگر جنبش را مهار کرده‌اید و فتنه مرده است، پس چرا پشت سر مرده صحبت می‌کنید؟!

مهدی کروبی در دیدار با خانواده‌های حسن اسدی زیدآبادی و علی جمالی، نسبت به یکه‌تازی نیروهای امنیتی و بازجویان ابراز نگرانی کرد و با تاکید بر اینکه جنبش مردمی ایران زنده است، افزود: آنها مدعی هستند که جنبش را مهار کرده اند. اگر اینچنین است، پس چرا هر روز از فتنه سخن می گویید. اگر فتنه مرده است! پس چرا پشت سر مرده صحبت می کنید؟! و از کوچکترین حرکت ها بیم دارید و نگرانید؟! اگر فتنه مرده است پس چرا بگیر و ببندهایتان تمامی ندارد؟!

به گزارش تغییر، بعد از ظهر روز پنج شنبه ششم آبان ماه، مهدی کروبی به دیدار خانواده های حسن اسدی زیدآبادی و علی جمالی رفت. در این دیدار صمیمی کروبی ضمن دلجویی از خانواده های ایشان، آنها را به ایستادگی و صبوری بیشتری فرا خواند و افزود: وضع بسیار بد و نگران کننده ای است. عملکرد نهادهای امنیتی و قضایی هیچ گونه توجیه قانونی ندارد. متاسفانه قضات کاره ای نیستند و این بازجویان امنیتی هستند که حرف اول و آخر را می زنند.

انتخابات آزادانه نیست

دبیرکل حزب اعتماد ملی ضمن تاکید بر اینکه انتخابات باید عادلانه و آزادانه برگزار شود، گفت: ببینید، اینها رفتند به دنبال اینکه انتخابات را صوری برگزار کنند، یعنی به این نتیجه رسیدند که برای حفظ قدرت و یکدست کردن حاکمیت با حفظ ظواهر دموکراتیک، انتخابات را آنگونه که خود می پسندند، برگزار کنند و در این فرایند، افراد خاصی از صندوق ها بیرون بیایند. این مساله به تدریج ادامه پیدا کرد تا اینکه در انتخابات دهم ریاست جمهوری که اوج بی احترامی به آرای مردم صورت گرفت، مردم واکنش جدی نشان دادند.

وی خاطرنشان کرد: این واکنش برای آنها اصلا قابل انتظار نبود، فلذا دست به سرکوب مردم زدند. طبیعی است همانطور که عمق نارضایتی مردم تشدید شده، آنها نیز که انتظار چنین واکنشی را از مردم نداشتند، برای حفظ موقعیت خود، فشارها را بیشتر می کنند.

جنبش زنده است و حرکت اصلاحی مردم ادامه خواهد داشت

رئیس مجالس سوم و ششم شورای اسلامی در ادامه با تاکید بر اینکه جنبش مردمی ایران زنده است، افزود: آنها مدعی هستند که جنبش را مهار کرده اند. اگر اینچنین است، پس چرا هر روز از فتنه سخن می گویید؟ اگر فتنه مرده است! پس چرا پشت سر مرده صحبت می کنید؟! و از کوچکترین حرکت ها بیم دارید و نگرانید؟! اگر فتنه مرده است، پس چرا بگیر و ببندهایتان تمامی ندارد؟!

وی تاکید کرد: حرکت قانونی و حق طلبانه مردم ادامه دارد، شماها هم با این بگیر و ببندها و انواع و اقسام تبلیغات علیه حرکت اصلاحی مردم، نمی توانید جلوی این حرکت را بگیرید و حرکت اصلاحی مردم تا رسیدن به نتیجه ادامه خواهد داشت.

برخورد با اعضای وحدت و سازمان ادوار، برخورد با بنده و جریان حامی بنده است

مهدی کروبی با تقدیر و قدردانی از ایستادگی جامعه ی دانشگاهی و اقشار روشنفکری ایران، افزود: بیشترین فشارها بر این اقشار است، چرا که آنها به واقع موتورهای حرکت اصلاحی در کشور هستند. برخورد با اعضای دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم در وهله اول برخورد با من و جریان حامی بنده است.

دبیرکل حزب اعتماد ملی اضافه کرد: از سویی می خواهند القا کنند که شماها در اقلیت هستید و پایگاهی در جامعه ندارید، و از سوی دیگر نیز با دستگیری و برخورد و صدور احکام سنگین، دانشگاه ها را تحت کنترل خود در بیاورند تا مبادا حرکتی معترضانه به وجود بیاید.

بی حرمتی از سوی بی هویت ها شکل می گیرد

صاحب امتیاز روزنامه توقیف شده اعتماد ملی ضمن ابراز ناراحتی از بی حرمتی های انجام شده به مردم، گفت: در دهه ی اول انقلاب، تعصبات مذهبی که ناشی از وجود فشارهای رژیم ستم شاهی بود، موجب می شد که برخی خودسرانه برخوردهای سنگینی با بی حجابی می کردند. امام به محض مطلع شدن از این جریان، فوری دستور داد تا این افراد بازداشت و مجازات شوند و فرمان ۸ ماده ای امام در حفظ حریم خصوصی مردم صادر شد تا جلوی حرکتهای خودسرانه و متعصبانه گرفته شود.

اما به اعتقاد کروبی، متاسفانه امروز شاهدیم که تشکیلاتی برای برخورد با مردم شکل گرفته است. وی در این باره گفت: متاسفانه افرادی که از گذشته خبر ندارند و به سوابق انقلاب ناآگاهند و از خود هیچ گونه هویتی ندارند، سردمداران بی حرمتی به حریم خصوصی مردم شده اند. تعدادی از اراذل و اوباش که سابقه ی مشروب خوری و عربده کشی و زندانی شدن در همین رابطه را در کارنامه خود داشتند، در یورش به منزل شخصی بنده نقش اصلی را ایفا کردند، و از این قسم برخوردها بسیار است که همه وصف آنها را شنیده ایم.

ایستادگی کنید و صبور باشید

مهدی کروبی در پایان ضمن دلجویی از خانواده های حسن اسدی زیدآبادی و علی جمالی، گفت: زمانی که من به زندان افتادم، حسین ما هم چند ماه بیشتر نداشت. بدانید که ما هم چنین شرایط سختی را پشت سر گذاشته ایم. ایستادگی کنید و صبور باشید. متاسفانه فعلا بنا را بر فشار و زور گذاشته اند، اما فشارها نتیجه نخواهد داشت و قطعا وضع به این صورت باقی نخواهد ماند. امیدوارم به زودی شاهد حل مشکلات و بازگشت زندانیان سیاسی به کانون خانواده هایشان باشیم.

گفتنی است در ابتدای این دیدار، خانواده های حسن اسدی زیدآبادی و علی جمالی ضمن خوش آمدگویی به مهدی کروبی، از ایستادگی و مقاومت وی در کنار مردم و در جهت دفاع و پیگیری حقوق زندانیان تقدیر و تشکر کردند.

آنها همچنین گزارشی کوتاه در مورد وضعیت پرونده این دو زندانی سیاسی ارائه دادند و شرایط خانوادگی خود را به دلیل زندانی شدن همسران خود، نامناسب توصیف کردند.

گفتنی است همسر حسن اسدی زیدآبادی به دلیل بیماری کلیوی در شرایط نامناسبی به سر می برد و همسر علی جمالی نیز به دلیل داشتن فرزند پنج ماهه در شرایط مناسبی قرار ندارد.

شانزدهمين شماره روزنامه کلـــمــــه» مردم فتنه گر نيستند، نگرانند!

روزنامه کلـــمــــه پيش شماره شانزدهم؛
چرا دولت احمدي نژاد براي چند همسري مردان تلاش ميكند؟

. ادامه راه سبز(ارس): شانزدهمين شماره روزنامه كلمه مورخه شنبه 8 آبان ماه 89 جهت چاپ و تكثير بر روي پيشخوان سايت كلمه قرار گرفت و اكنون همت يكايك ما را براي رساندن حتي يك نسخه از آن به دست مشتاقان طلب ميكند. دانستن حق مردم است:

براي دریافت فايل pdf روي تصوير زير كليك كنيد
پی دی اف (201 کیلو بایت)

لينك كمكي دانلود مستقيم pdf: "اينجا"
لينك دانلود مستقيم فايل تصويري jpg: "اينجا" حجم 534 كيلوبايت

گزارش ویژه رسا: انتشار سند تقلب در انتخابات

گزارش ویژه رسا ۷ آبان ۱۳۸۹:
رای بالای موسوی در نظرسنجی سپاه در قم

. ادامه راه سبز(ارس): نتایج نظر سنجی سپاه در قم ۲۰ روز پیش از انتخابات: میرحسین موسوی، ۵۹ درصد - محمود احمدی نژاد، ۲۳ درصد


۸/۰۶/۱۳۸۹

قرآن نمی‌تواند فصل‌الخطاب باشد؟!

از نگاه روحانیان اقتدارگرا، هدف هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند:
قرآن نمی‌تواند فصل‌الخطاب باشد؟!
. ادامه راه سبز(ارس): به نظر می‌رسد در ادامه روند بدعت‌گذاری‌های گسترده در دین و قربانی کردن وسیله در پای هدف، اکنون دارد کار به جایی می‌رسد که استفاده ابزاری از قرآن و روایات هم به کار نمی‌آید و تنها راه باقی مانده برای توجیه قدرت، از نگاه این روحانیان، به حاشیه راندن قرآن و آموزه‌های اساسی اسلام است.

دو روحانی حامی اقتدارگرایان در اظهاراتی عجیب که به نظر نمی‌رسد با آموزه‌های ابتدایی اسلام سازگار باشد، خواستار آن شدند که به جای کتاب آسمانی و معجزه پیامبر (ص)، نظر رهبری فصل الخطاب باشد.
به گزارش کلمه علی سعیدی که نماینده رهبری در سپاه است، دیروز در همایش بررسی و مقابله با جنگ نرم در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین گفت: اسلام و حکومت اسلامی در هر دوره‌ای نیاز به نماد و ترجمان دارد، حتی قرآن به دلیل وجود محکمات و متشابهات نمی‌تواند فصل‌الخطاب باشد و نیاز به ترجمان دارد. دیروز این نماد، حضرت روح‌الله بود و امروز نماد حقانیت و حاکمیت، رهبر معظم انقلاب است.

وی افزود: برای تشخیص حق نباید به شخصیت‌های دیگر مراجعه کرد مگر آن‌که اهل ذکر باشند و باید دانست که محور نظام، ‌رهبری است. مهمترین وظیفه‌ای که امروز بر عهده ماست، تبیین اسلام ناب است و این‌که مبانی فکری امام و مقام معظم رهبری را بیان کنیم، چراکه اگر این کار را انجام دهیم دیگر جایی برای تفکرات غیرناب باقی نمی‌ماند.

همچنین سید‌عبدالهادی شاهرودی نماینده استان گلستان در خبرگان رهبری هم تفسیر بدیع مشابهی از نسبت رهبری و قرآن در شرایط امروز بیان کرد و گفت: فرمایشات رهبری اصیل و مبرهن و همان ترجمه قرآن کریم است.

او ادامه داد: رهبر انقلاب با توجه به دقت، موشکافی و توجه به مسایل اجتماعی، بیشتر نقاط مختلف را تبیین کردند، ممکن است در یک زمان ابعاد دیگری نیاز به تبیین داشته باشد مثلا زمانی برای جمع کردن احادیثی از پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت به شکل دقیق نیاز بود که به آن بپردازند. ابعادی که به زمان حال ما مربوط می‌شود را رهبری از قران کریم استخراج و تبیین می‌کنند. اما موارد را بیشتر توضیح و تبیین کرده و با این توضیحات تکلیف شدید‌تر و واضح‌تری را برعهده علما، طلاب، محققان و حوزویان گذاشتند.

مشخص نیست با شتابی که برخی روحانیان راست‌گرا در استفاده از هر ابزاری برای توجیه قدرت دارند، به کجا می‌خواهند برسند.

چرا که به نظر می‌رسد در ادامه روند بدعت‌گذاری‌های گسترده در دین و قربانی کردن وسیله در پای هدف، اکنون دارد کار به جایی می‌رسد که استفاده ابزاری از قرآن و روایات هم به کار نمی‌آید و تنها راه باقی مانده برای توجیه قدرت، از نگاه این روحانیان، به حاشیه راندن قرآن و آموزه‌های اساسی اسلام است.

آیا این روحانیان، پاسخی برای تصریح و نص صریح قرآن و روایات به اینکه حتی اختلافات را هم باید به خدا و پیامبر و قرآن ارجاع داد، دارند؟ و برای توجیه و تفسیر دهها کلام و عمل از امام علی (ع) و دیگر ائمه که با قرآن‌گریزی و حقیقت‌ستیزی این روحانیان مغایرت دارند، هم چاره‌ای اندیشیده‌اند؟

علي شکوری راد آزاد شد

دكتر علي شکوری راد آزاد شد

. ادامه راه سبز(ارس): علی شکوری راد، نماینده مردم تهران در مجلس ششم و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی، با قید وثیقه آزاد شد.

به گزارش جرس، به دنبال تودیع وثیقه برای علی شکوری راد در روز گذشته، امروز پنج شنبه وی از زندان آزاد شد و به آغوش خانواده بازگشت.

وی بیستم مهرماه به دنبال انتشار مطلبی در پاسخ به ادعاهای محسنی اژه ای احضار و بازداشت شده بود. شکوری راد در نوشته خود تحت عنوان افتضاح روی افتضاح؛ تناقض‌گویی و دروغ‌های جدید، خاطرنشان کرده بود: “آقای محسنی اژه ای کم کم نشان می دهد، بعد از قاضی مرتضوی که حقیقتاً یک پدیده تاریخی در دستگاه قضا بود، تمایل به پدیده شدن دارد با این تفاوت که قاضی مرتضوی، هم با هوش بود و هم مسائل را شخصی نمی کرد و به همین دلیل بموقع لیز می خورد و توانست ده سال بر کرسی دادستانی تکیه بزند اما آقای اژه ای بر حسب اشتهار این قابلیت ها را ندارد. لذا بعید است دوام چندانی بخصوص در سمت سخنگویی داشته باشد.”

طی چند روز گذشته پزشکان و استادان دانشگاه با ارسال نامه ای به رئیس قوه قضاییه خواستار آزادی این پزشک خدمتکار شده بودند. همچنین هفته گذشته در اعتراض به بازداشت وی تجمعی در بیمارستان سینا محل کار شکوری راد برگزار شد. در آن اجتماع دکتر خدمت، همسر شکوری راد، به نقل از وزیر بهداشت گفته بود که این وزارتخانه پیگیر آزادی دکتر شکوری راد است.

خواهر و پسر دکتر شکوری راد هم یادداشت‌هایی را برای این زندانی سیاسی منتشر کرده بودند. خواهر شکوری راد در یادداشتی برای آزادی برادرش، نوشته بود: امروز که محبوبان و مبغوضان را از نظر مى گذرانم نمى توانم دوباره از خودم نپرسم چه شد؟ چگونه اینان حاکم بر جان و مال و آبروى ما شده اند!

پسر این زندانی سیاسی هم نامه‌ای را خطاب به بازجوی پدرش منتشر کرده بود که در آن آمده بود: دلم به حالت می سوزد بازجو، که زندگی ات در این روزها برای فشار به چنین مردی حیف می‌شود.


تبـــــــــــــارشناسی فتـنــــــــــــــــــــه

تبـــــــــــــارشناسی فتـنــــــــــــــــــــه:
«فتنـــــــــــــــه و سران فتنــــــــــــــــــه»


. ادامه راه سبز(ارس): کاربرد واژه «فتنه» و عنوان «سران فتنه» برای منتقدان حکومت، اولین بار در زمان خلافت «عثمان بن عفان بن ابو العاص بن امیه» انجام گرفت. داستان «فتنه» و عملکرد «سران فتنه»، که به زعم جناب عثمان اصحاب پیامبر(ص) همچون «عبدالله بن مسعود»، «عمار یاسر»، «ابوذر غفاری» و «علی(ع)» و بزرگانی چون «مالک اشتر» و «کمیل بن نخعی» را شامل می شد، حکایتی شنیدنی است. داستان عملکرد منتقدان حکومت عثمان و برخورد با آنان، در کتب مختلف تاریخی آمده است ولی با توجه به هنری که «ابن اعثم کوفی» در برقراری ارتباط منطقی بین حوادث این دوره از خود نشان داده است، ما در این نوشتار، آن را به نقل از کتاب «الفتوح» او آورده ایم:

۱- صحابه پیامبر(ص): در نیمه دوم خلافت عثمان، به دنبال فزونی قدرت مسلمانان و گسترش تصرفات آنان، اموال بیت‌المال مسلمانان افزایش یافت. «عبد الله بن خالد» پسر عموی عثمان، پس از مدتی به دیدار عثمان آمد، او ۳۰۰۰۰۰ درهم به او بخشید. او عموی خود «حَکم بن العاص» را که پیامبر از مدینه به طائف تبعید کرده بود را به مدینه باز گرداند و ۱۰۰۰۰۰ درهم به او بخشید و بخشی از خمس آفریقا را نیز برای او مقرر کرد. عثمان بازار مدینه را هم در اختیار پسر وی حارث قرار داد و اموال بسیاری به او بخشید.

صحابه پیامبر(ص) از این اعمال ناراحت شدند و به «عبد الرحمن بن عوف» اعتراض کردند. آنان او را مسئول به قدرت رساندن عثمان می‌دانستند. روز بعد علی(ع) نیز عبد الرحمن را ملاقات کرد و همین اعتراض را به او کرد. عبد الرحمن خطاب به علی(ع) گفت: اگر چنین است، شمشیر برداریم و به سراغ عثمان برویم. این خبر به عثمان رسید. عثمان گفت: عبد الرحمن «منافق» است. واکنش عبد الرحمن این بود که گفت: فکر نمی‌کردم روزی برسد که او مرا منافق خطاب کند. به خدا دیگر با او هم سخن نخواهم شد. روزهای بعد عثمان در سخنرانی خود از اینکه عده‌ای از ولی امر مسلمین اطاعت نمی‌کنند گله کرد و اضافه کرد که از این به بعد در مصرف بیت المال دقت لازم را خواهد داشت. من نگهبان و محافظ ندارم و در دسترس همگان هستم از این به بعد هر انتقادی که دارید به خود من بگویید.

۲- عمار یاسر: یک سال گذشت و باز رویه عثمان به گذشته بر گشت. برخی از اصحاب پیامبر جلسه‌ای تشکیل دادند و نامه‌ای تهدید آمیز به او نوشتند که اگر دست از رویه خود برنداری تو را عزل و دیگری را جانشین تو خواهیم کرد. نامه را به عمار یاسر دادند تا به عثمان برساند. او در آستانه در خانه در حالی که عثمان با همراهان خود بیرون می‌آمد وی را دید و نامه اصحاب را به او داد. عثمان چند سطری از آن را خواند و خشمگین نامه را به طرفی انداخت. عمار گفت: این نامه اصحاب رسول خدا(ص) است، آن را نینداز. مطالعه کن و کمی در مورد محتوای آن تامل کن. من چون خیر خواه تو هستم، چنین می‌گویم. عثمان گفت: پسر سمیه، دروغ می‌گویی. عمار پاسخ داد: پسر سمیه هستم ولی دروغ نمی‌گویم. عثمان که عصبانی شده بود، گفت تا او را بزنند. در حالی که عمار در اثر ضربات، بی‌حال بر زمین افتاده بود عثمان نیز چندین لگد بر شکم و زیر شکم او زد. عمار یاسر غش کرد و از هوش رفت. آشنایان، او را که بیهوش بود به خانه بردند تا اینکه بالاخره نیمه‌های شب به هوش آمد و نمازهایی که از او قضا شده بود را به جا آورد. او از این ضربات بیماری فتق گرفت.

۳- ابوذر غفاری: شنیدن رفتار عثمان برای اصحاب پیامبر(ص) بسیار گران تمام شد. این خبر در شام به ابوذر غفاری رسید. ابوذر زبان انتقادش را نسبت به عثمان تند‌تر ساخت. معاویه، حاکم شام، به عثمان نامه نوشت که ابوذر با سخنانش شام را نابود کرد. حضور او در شام مصلحت نیست چون اینجا مردمی تازه مسلمان دارد و زود با فتنه همراه می‌شوند. عثمان در پاسخ معاویه نوشت: فورا ابوذر را بر مرکبی بد بنشان و همراه او نگهبانی خشن همراه کن تا او را شب و روز راه ببرد تا من و تو از یادش برود. معاویه ابوذر پیر و نحیف را بر شتری بدون جهاز سوار کرد و شخص بد‌اخلاق و خشنی را مامور همراهی او کرد تا او را به سرعت به مدینه برساند. ابوذر با ران‌های مجروح، گوشت ریخته و رنجور به حضور عثمان رسید. عثمان خطاب به او گفت: ای جُندب. هیچ چشمی به دیدار تو روشن مباد! ابوذر گفت: پدرم مرا جندب و پیامبر مرا عبد الله نام نهاد. عثمان گفت: تو اظهار داشته‌ای که من گفته‌ام خدا فقیر و من ثروتمند هستم؟ ابوذر گفت: من چنین نگفته‌ام ولی از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: هنگامی که پسران ابوالعاص سی نفر شوند، مال خدا را ابزار قدرت‌طلبی خود می‌کنند، سپس خداوند مردم را از دست آنان خلاص خواهد کرد. عثمان از حاضران پرسید: شما از رسول خدا(ص) چنین سخنی شنیده‌اید. گفتند: خیر نشنیده‌ایم. عثمان گفت: به رسول خدا دروغ می‌بندی؟ ابوذر رو به حاضران کرد و گفت: نظر شما هم چنین است که من به رسول خدا دروغ بسته‌ام. آنان گفتند: نمی‌دانیم. عثمان گفت: علی(ع) را بخوانید. علی(ع) حاضر شد و ایشان نیز فرمود: من هم نشنیده‌ام ولی ابوذر دروغ نمی‌گوید. چون رسول خدا(ص) فرمود: آسمان بر راستگو‌تر از ابوذر سایه نیفکنده است. حاضران نیز گفتند: پس ابوذر راستگو است. عثمان رو به ابوذر کرده و گفت: دروغ می‌گویی، تو می‌خواهی فتنه ایجاد کنی. تو علاقه داری که بین ما فتنه به وجود آوری. ابوذر گفت: تو اگر به سیره ابوبکر و عمر رفتار کنی، کسی در مورد تو چیز بدی نخواهد گفت. عثمان گفت: تو را با این سخنان چه کار؟ ابوذر گفت: من گناهی غیر از امر به معروف و نهی از منکر ندارم. عثمان خشمگین شد و گفت: بگویید با این پیر دروغگویِ فتنه‌انگیز که میان مسلمانان اختلاف می‌اندازد چه کنم.

علی(ع) خطاب به عثمان فرمود: او را اذیت نکن. اگر دروغ بگوید دروغگو است و گناه کرده است و اگر راست بگوید معلوم خواهد شد که چه اتفاقی خواهد افتاد. عثمان که از سخن علی(ع) خشمش افزون شده بود گفت: … علی(ع) پاسخ داد: خاک بر دهان خودت باد. این چه بی‌انصافی است که در حق ابوذر، دوست رسول خدا(ص)، است که روا می‌داری. معاویه چیزهایی گزارش کرده است، او حالش معلوم است.

عثمان پاسخ علی(ع) را نداد و رو به ابوذر کرد و گفت: برخیز و از شهر ما بیرون رو. ابوذر گفت: به شام برگردم؟ گفت: نه. به عراق بروم؟ گفت: نه، عراق خود مرکز فساد و فتنه است. گفت: پس کجا بروم؟ پرسید: از کجا بیشتر بدت می‌آید؟ گفت: ربذه. عثمان گفت: به همان‌جا برو و از آنجا هم خارج نشو. او مروان حکم را مامور کرد و گفت: ابوذر را بر شتری سوار و راهی ربذه کن. نگذار هیچ کس او را بدرقه کند. جماعتی از اصحاب رسول خدا(ص) چون علی(ع)،‌حسن(ع) حسین(ع) عبد الله بن عباس و عمار یاسر و مقداد بن اسود او را بدرقه کردند. آنها ابوذر را دلداری دادند و به صبر توصیه کردند. «مروان حکم» بدرقه کنندگان را توبیخ داد. علی(ع) در پاسخ وی فرمود: دور شو، تو که هستی که به ما اعتراض می‌کنی. ابوذر رفت و مروان جریان بدرقه را به عثمان گزارش کرد. عثمان از علی(ع) گلایه کرد. علی(ع) برخاست و از مجلس او بیرون رفت.

ابوذر غفاری آنقدر در ربذه ماند تا در همانجا مُرد. او در حال احتضار به همسرش گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: که تو در غربت خواهی مُرد. نیک‌مردانی از راه می‌رسند و تو را دفن می‌کنند. همسر ابوذر بر سر راه نشست. بزرگانی از زیارت خانه خدا بر می‌گشتند. آنان با همسر ابوذر روبرو شدند و از مرگ او اطلاع پیدا کردند و بر او گریستند. آنان برای مشارکت در این افتخار، هر یک تکه پارچه‌ای دادند و از آن برای او کفنی ساختند و وی را دفن کردند. پس از دفن او «مالک اشتر» سخنرانی کرد و در ضمن آن گفت: او یار رسول خدا(ص) بود. در اسلام ثابت قدم بود و به آنچه خلاف سنت بود اعتراض می‌کرد. او را به جرم حق‌گویی آزردند. حقیر شمردند و تبعید نمودند تا در غربت وفات کرد… بار خدایا، آن‌کس که او را از حرم رسول خدا(ص) اخراج کرد و تحقیرش نمود به سزای اعمالش برسان.

۴- باز عمار یاسر: هنگامی که خبر وفات ابوذر به عثمان داده شد، او گفت: خدا ابوذر را بیامرزد. عمار یاسر که در مجلس حاضر بود گفت: خدا ابوذر را بیامرزد. من این را از صمیم قلب می‌گویم. عثمان خشمگین شد و گفت: ای ناکس. تو فکر می‌کنی من از اخراج کردن ابوذر پشیمانم؟ عمار گفت: نه والله من چنین فکری نکرده‌ام. عثمان به اطرافیان گفت: بزنید پشت گردن او و او را همان‌جا که ابوذر بود بفرستید. تا من زنده‌ام او حق ندارد پای خود را به شهر مدینه بگذارد.

نزدیکان عمار نزد علی(ع) آمده و خواستند که او واسطه شود و به علی(ع) گفتند: عثمان یک‌بار او را آنچنان کتک زد و ما دم بر نیاوردیم. این‌بار اگر بخواهد اقدامی کند کاری می‌کنیم که او پشیمان شود و خود ما نیز شرمنده شویم. چاره کار به دست توست. نزد عثمان برو و بگو: دست از عمار بردارد. علی(ع) آنان را دلداری داد و فرمود عجله نکنید تا من با عثمان مذاکره کنم.

علی(ع) نزد عثمان آمد و در ضمن سخنان خود گفت: زود تصمیم می‌گیری و به نصیحت دوستانت توجه نمی‌کنی. آن از ابوذر و اینک شنیده ام که قصد داری عمار یاسر را از شهر مدینه تبعید کنی. از خدا بترس و با صحابه پیامبر(ص) اینگونه رفتار نکن. عثمان که این سخنان علی(ع) را شنید خوشش نیامد و به او برگشته گفت: اول باید تو را از شهر بیرون کنم که همه چیز زیر سر توست. علی(ع) پاسخ داد: تو که هستی که بخواهی مرا از شهر بیرون کنی. می‌توانی امتحان کنی… آنگاه برای اینکه او را نرم کرده باشد، گفت: گاه چنان عمل می‌کنی که از راه شریعت بیرون است و طبیعی است که اعتراض مردم بلند می‌شود. این برخورد با معترضان از شیوه بزرگان دور است. علی(ع) از جلسه بیرون آمد و به عمار یاسر فرمود: در خانه باش و بیرون نیا. قبیله عمار از علی(ع) تشکر کرده و گفتند: ما همه دوست‌دار تو هستیم. اگر تو کمک کنی از عثمان هرگز ضرری به ما نخواهد رسید.

این گفتگو به عثمان منتقل شد و او هر جا می‌نشست از علی(ع) گله می‌کرد. برخی از اصحاب این گلایه را به علی(ع) منتقل کردند. او پاسخ داد: به خدا قسم تا توانسته‌ام به او اعتراض نکرده‌ام. تنها آنجا که ضرورت داشت جز حق و خیر و صلاح او و مسلمانان را در نظر نداشته‌ام.

۵- مالک اشتر: بعد از شرابخواری علنی «ولید بن عقبه» و خواندن نماز چهار رکعتی در صبح، آن هم در حال مستی و شکایت مردم کوفه، از بی‌عدالتی او، عثمان «سعید بن عاص» را به جای او بر حاکمیت کوفه منصوب کرد. او به سعید سفارش کرد عدل و انصاف را رعایت کند و با مردم کوفه خوش‌رفتار باشد. سعید جوانی کم تجربه بود و علی‌رغم قول و قرار خود، به بد رفتاری با مردم پرداخت.

روزی سعید با جمعی از بزرگان کوفه در مسجد کوفه نشسته بودند و از زمین و محصولات زمین عراق سخن می‌گفتند. یکی از نظامیان سعید گفت: عراق بوستان قریش است هر چه را بخواهند بر می‌دارند و هر چه بخواهند را برای دیگران می‌گذارند. مالک اشتر گفت: متکبر و فزون طلب نباش. به تو مربوط نیست که بوستانی را به خود اختصاص دهی. جدال لفظی بالا گرفت. مالک اشتر کمربند آن نظامی را گرفت و به برادران خود گفت این فاسق را بکشید تا عبرت دیگر گناهکاران باشد. نزدیکان مالک اشتر وی را کتک زدند و از مسجد بیرون انداختند. دو‌ گروه از مسجد بیرون رفتند. سعید بن عاص به عثمان نامه نوشت و در ضمن بیان حوادث به او نوشت: تا مالک اشتر در کوفه حضور دارد هیچ کاری نمی‌توان کرد…در اصلاح این شر و فساد و فرو نشاندن این فتنه که اشتر ایجاد کرده است هر چه مصلحت می‌بینی، انجام دهم؟

عثمان نامه‌ای به سعید نوشت و گفت مالک را از شهر تبعید کند و نامه دیگری برای مالک اشتر نوشت. او در نامه به مالک اشتر گفت: به من خبر رسیده است که تو ریشه فتنه هستی و می‌خواهی کوفه را به شر و فساد بکشی و آتش فتنه را روشن کنی… از این ساعت مصلحت آن است که در کوفه نباشی و به سوی شام بروی. تو در کوفه فتنه بر می‌انگیزی و اذهان مردم را بر من مشوش و تباه می‌سازی.

مالک با برخی از مشاهیر و دوستان خویش راهی شام شدند. معاویه در شام مالک و یکی از یاران او را به زندان انداخت ولی با مذاکراتی که یاران وی از جمله «صعصعه بن صوحان» با معاویه کردند او آنها را از زندان آزاد ساخت. معاویه به آنان توصیه کرد با رهبران خویش مخالفت نکنند. ولی آنان پاسخ دادند ما مخلوق را با معصیت خالق فرمان نبریم. با این حال معاویه همواره آنان را تحت نظر داشت.

در سال ۳۴ هجری عثمان استانداران خود را در یک نشست اضطراری گرد هم جمع آورد و از آنان خواست برای خاموش ساختن فتنه و آشوب چاره اندیشی کنند. دیدگاه استاندار شام، «معاویه بن ابی سفیان»، این بود که هر کس منطقه خود را به بهترین نحو حفظ کند و امام نیز امور مدینه را زیر نظر داشته باشد. نظر استاندار مصر «عبد الله بن سعد بن ابی سرح» این بود که امام باید سران فتنه را هر چه زودتر به قتل برساند تا آتش فتنه خاموش شود. پیشنهاد استاندار بصره، «عبد الله بن عامر» این بود که امام باید مردم را به جهاد با دشمن در مرزها بفرستد تا آنان به دشمن مشغول باشند و فرصتی برای فتنه‌گری نداشته باشند. در جمع بندی نهایی عثمان گفت: به مناطق خود باز گردید. با مردم خوشرفتاری کنید. سلوکی عادلانه در پیش گیرید و با احتیاط کامل مردم را به سوی دشمن در مرزها بفرستید. در این صورت از هر که حرکتی ناملایم سرزد فوراً حقوق او را از بیت‌المال قطع کنید.

آنان پراکنده شدند ولی دیگر برای این برنامه ها فرصتی نبود. روز به روز اعتراض معترضان افزون شد. تهدید، تطمیع، زندان، شکنجه و تبعید، معترضان را خاموش نکرد. اصحاب پیامبر(ص)، بزرگان کوفه، بصره و مصر به بی‌کفایتی عثمان رای دادند و یک‌صدا خواهان کنارگیری او از حکومت شدند. اما عثمان تا آخرین لحظات عمرش بر این باور اصرار داشت که مردم حق نظارت بر عملکرد حاکمان و چگونگی عزل و نصب او و مخارج بیت‌المال را ندارند و او لباسی که خدا بر تن او کرده است را به درخواست مردم از تن خارج نخواهد کرد. اینگونه بود که طومار حکومت و حیات او به یک‌باره برچیده شد و مردم حکومت را به منتخب واقعی خود امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) واگذار کردند.

محمد نصر اصفهانی
مسئول بخش روحانیون ستاد انتخاباتی آقای موسوی در استان اصفهان

نوید کامران از متهمان حوادث عاشورا، بار دیگر به اوین رفت

برای اجرای حکم زندان و شلاق:
نوید کامران از متهمان حوادث عاشورا، بار دیگر به اوین رفت
. ادامه راه سبز(ارس): به دنبال تایید حکم ٣٣ ماه حبس و ٧۵ ضربه شلاق دادگاه بدوی برای سید نوید کامران، از بازداشت شدگان حوادث عاشورای ٨٨، وی روز چهارشنبه پنجم آبان ماه ٨٩، جهت گذراندن مدت زمان حبس خود و مجازات شلاق، خود را به زندان اوین معرفی کرد.

به گزارش منابع خبری جرس، شعبه ٣۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، هفته گذشته حکم ٣٣ ماه حبس و ٧۵ ضربه شلاق دادگاه بدوی برای سید نوید کامران، از بازداشت شدگان حوادث عاشورای ٨٨ را مورد تایید قرار داده بود.

حکم بدوی کامران، توسط قاضی پیرعباس، رئیس شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، برای این معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری صادر شده بود، که پس از تایید حکم مذکور توسط دادگاه تجدیدنظر، وی چند روز پیش به اجرای احکام دادسرای شهید مقدس مستقر در زندان اوین احضارشده و از حکم خود مطلع گردیده بود.

اتهامات وی "اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور" و "اخلال در نظم عمومی" اعلام شده است. نوید کامران در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، از فعالان سایت "انجمن هواداران میرحسین موسوی" بود، که بعدها به "انجمن هواداران جنبش سبز"تغییر نام داد.

فرزند شکوری راد: آقای بازجو! دلم به حالت می سوزد

دلنوشته هاي خواهر و فرزند دكترعلي شکوری راد:
آیا فکر می کنند علی را به بند کشیده اند؟ - آقای بازجو! دلم به حالت می سوزد
. ادامه راه سبز(ارس): خواهر و فرزند علی شکوری راد، زندانی عضو جبهه مشارکت، با انتشار متن‌های جداگانه، از ویژگی‌های شخصیتی این زندانی سیاسی و علت واقعی بازداشت وی گفتند.

شکوری راد بیستم مهرماه گذشته به دنبال انتشار مطلبی در پاسخ به ادعاهای محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضاییه بازداشت شد. شکوری راد در یادداشت خود تحت عنوان “افتضاح روی افتضاح؛ تناقض‌گویی و دروغ‌های جدید”، خاطرنشان کرده بود: “آقای محسنی اژه ای کم کم نشان می دهد، بعد از قاضی مرتضوی که حقیقتاً یک پدیده تاریخی در دستگاه قضا بود، تمایل به پدیده شدن دارد با این تفاوت که قاضی مرتضوی، هم با هوش بود و هم مسائل را شخصی نمی کرد و به همین دلیل بموقع لیز می خورد و توانست ده سال بر کرسی دادستانی تکیه بزند اما آقای اژه ای بر حسب اشتهار این قابلیت ها را ندارد. لذا بعید است دوام چندانی بخصوص در سمت سخنگویی داشته باشد.”

همچنین قرار بود روز گذشته شکوری راد به دنبال تودیع وثیقه آزاد شود که هنوز خبری از آزادی وی در دست نیست و به نظر می‌رسد باز هم بازجویان با ایستادگی در برابر دستور قضایی، قصد دارند ثابت کنند که آنچه در زندان اوین می‌گذرد، هرچه باشد، قانون نیست.

اکنون خواهر شکوری راد در یادداشتی که در سایت نوروز منتشر شد، نوشته است: امروز که محبوبان و مبغوضان را از نظر مى گذرانم نمى توانم دوباره از خودم نپرسم چه شد؟ چگونه اینان حاکم بر جان و مال و آبروى ما شده اند! پسر این زندانی سیاسی هم نامه‌ای را خطاب به بازجوی پدرش منتشر کرده که در سایت جرس منتشر شده و در آن آمده است: دلم به حالت می سوزد بازجو، که زندگی ات در این روزها برای فشار به چنین مردی حیف می‌شود. متن کامل این دو نامه را در ادامه می‌خوانید:

آیا فکر می کنند علی را به بند کشیده اند؟

عجب روزگارى شده است! نیک مردان و زنان روزگار ما گرفتار زندان هاى نظامى مى شوند که از دل مردم و به خواست آن ها برآمده است. نظامى که جانشین ظلم شده تا عدالت امام على (ع) را تحقق بخشد چگونه است که «على»ها را به بند مى کشد؟ کجا را اشتباه کرده ایم؟ امروز که محبوبان و مبغوضان را از نظر مى گذرانم نمى توانم دوباره از خودم نپرسم چه شد؟ چگونه اینان حاکم بر جان و مال و آبروى ما شده اند!! چه شد که آنان که از لحظه ى نخست جان نثارانه در تقلاى برقرارى نظام عدل و مهرامام على (ع) هر چه در توان داشتند به کار گرفتند امروز قربانی و زندانی میشوند؟

دیده اید هر چه مى شود در تاریخ اسلام نمونه اى دارد که به کمک تفسیر و تحلیل ها و توجیه هاى ما مى آید؟ یک روز زمان امام حسین (ع)است و استقامت و مبارزه و روز دیگر زمان امام حسن (ع) و صلح؟ هیچ وقت این تحلیل ها و استدلال هاى قیاسى را نپسندیده ام اما امروز مى خواهم بگویم به مشرب این تحلیل گران نورچشمى تاریخ و سیاست ، اینجا هم تاریخ تکرار مى شود. امام على (ع) که نخستین مسلمان بود و همواره همراه پیامبر(ص)، در بستر تهدید به مرگ او آرمید و شیر میدان هاى رزم وفاتح خیبر بود، چون پیامبر (ص) به ملکوت اعلى پیوست نادیده گرفته شد وعلیرغم حکمت و فرزانگى اش حتى در سقیفه به مشاوره خوانده نشد و رأى اوگرفته نشد. امروز «على» هاى ما نیز که از نخستین گروندگان به موج انقلاب اسلامى بودند و در مهد حکمت و اخلاق اسلام پرورده شدند و در کوره ى مبارزه استقامت و پایمردى نشان دادند ، چون مقتدایشان خانه نشین و بند نشین هستند.

على که از نظر سنى از همه ى خواهران و برادرانم به من نزدیکتر است در عرصه ى نگرانى ها و فعالیت ها ى اجتماعى و سیاسى هم به من نزدیک تر است. او را به خوبى مى شناسم. مرد انصاف، حق گویى و حق پذیرى است. اهل عافیت و سازش نیست. در راه هدف صریح است و بى باک. در عین حال، به لحاظ صفاى درون، اخلاص و صداقت نه فقط در عمل دینى بلکه در عمل اجتماعى و سیاسى نیز و هم چنین مردمى بودن نه فقط به لحاظ اجتماعى و سیاسى بلکه بیشتر از جنبه ى عاطفه ى انسانى و اخلاقى هم از نمونه هایى است که کمتر مشابه آن را در عرصه ى پرتلاتم سیاست مى توان یافت. احترام به دیگران، تواضع، لطافت روح و انسان دوستى او چنان است که هرگاه کسى با هر طرز تفکرى از خانواده، بستگان، همسایگان، آشنایان دور و حتى غیر آشنایان که به واسطه به او دسترسى دارند با مشکلى روبرو مى شود به راحتى در خانه ى او را مى کوبد و اطمینان دارد که او هر چه در توان دارد بى ریا و منت و چشمداشت به کار مى برد تا مشکل آن ها را برطرف کند. علیرغم مسئولیت هاى سنگین علمى- پزشکى و سیاسى اش به احوال اطرافیان توجه دارد و بى آن که از او بخواهى متوجه بسیارى مى شود و پیشنهاد یارى مى دهد. از آن هایى نیست که چنان در فعالیت هاى خود غرقند که از احوال دیگران بى خبر مى مانند. على واقعأ سخى است و از همه ى وجود به دیگران مى بخشد.فعالانه یارى مى کند و از اختصاص وقت و آبرو و مال برای کمک به دیگران دریغ ندارد. زیباتر از همه این است که این همه را چنان روان انجام مى دهد که محال است بفهمى سختى و زحمتى براى او دارد و لذا اگر دوباره نیازى داشته باشى به راحتى دوباره به او مراجعه مى کنى. ولى مگر مى شود مردى با آن همه مشغله این اندازه وقت و انرژى داشته باشد؟ وقتى فکرش را مى کنى مى فهمى حتماً خداوند به پاس از خودگذشتگی هاى بى ریایش که از روى عشق به دیگران و ایمان است به وقت و انرژى او برکت مى دهد. . او نه فقط الگوی محبت، دیگردوستی و سخاوت است بلکه افزون بر این ها او با شوخ طبعى ظریف خاص خود که فارغ از هرگونه لودگی، مسخره کردن یا اهانت به شخص یا فکری و غالباً با استفاده از موقعیت و یا کژتابی های زبان فارسی است همیشه خنده و شادی را نیز به جمع تقدیم مى کند.

در این دوره ى عجیب که روحیه ى« فردگرایى » افراطى به سرعت رو به گسترش دارد نمونه هایى از «علی» که با عشق و ایمان و بى چشمداشت به« دیگران» مى اندیشند و آن ها را برخود مقدم مى دارند و « خود» را از این طریق ارتقاء مى بخشند و «لذت بودن» را این چنین تجربه مى کنند واقعاً غنیمت است. . وجود اوسراسر نعمت است. اگرچه در جمع هایمان نیست اما باور کنید حضور گرم او را در خانواده حس مى کنیم. حضور گرم و صمیمی او چنان گیراست که از پرده های زمان و مکان می گذرد. آیا فکر می کنند علی را به بند کشیده اند؟ جسم او را آری اما فکر و روح او آزاد است و هم چنان الهام بخش نیکی و استقامت در راه.

صدیقه شکوری راد

***

آقای بازجو! دلم به حالت می سوزد

نمی دانم در کجا و در چه تاریخ و خانواده ای بدنیا آمده ای .نمی دانم دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را چگونه سپری کرده ای .نمی دانم تا چه اندازه سواد داری و آخرین مدرک تحصیلی تو چیست .نمی دانم به دانشگاه رفته ای یا نرفته ای .نمی دانم اگر دانشجو بوده ای در چه زمینه ای درس خوانده ای .نمی دانم چطور شد که وارد کادر نظام شده ای.نمی دانم چطور زندگیت ورق خورده است که هم اکنون در این جایگاه قرار گرفته ای و بازجو شده ای . ولی بازجو، آنکس که امروز در مقابل تو قرار گرفته است را به خوبی می شناسم، او دکتر علی شکوری‌راد، پدر من است.

او در تاریخ ۱۱/۱۱/۱۳۴۰ در تهران در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد.پدر او (یعنی پدر بزرگم که او را آقا جان صدا می کردیم ،خدا بیامرزدش)از طلاب حوزه علمیه قم بود و فوق لیسانس الهیات داشت . وی از دوستان نزدیک برخی از روحانیون طراز اول قم در حال حاضر بوده است .وی بعد از آمدن به تهران کارهای فرهنگی فراوانی را انجام داد، که از آن جمله راه اندازی دبیرستان مفید می باشد که جزء مدارس طراز اول ایران است و در زمان جنگ شهیدان زیادی از این دبیرستان داده ایم و بسیاری از افراد سرشناس و موفق جامعه کنونی از این مدرسه فارغ التحصیل شده اند، و در جایگاه خود حق به گردن این نظام و مملکت دارد.

دوران کودکی پدرم همانند سایر کودکان هم سن و سال خود در آن زمان سپری شده است با این تفاوت که او دوران تحصیل خود را به سرعت و سریعتر از دیگران طی کرده و کلاسها را با هوش و ذکاوت فراوانی که داشته است به صورت جهشی سپری کرده است بطوریکه توانسته در سن ۱۶ سالگی وارد دانشگاه تهران شود .به نقل از خودش “وقتی وارد دانشگاه شدم هنوز سیبیل در نیاورده بودم” آن هم وارد دانشگاهی که آن زمان در بحبوحه ی کارهای سیاسی و فرهنگی قرار داشته است و تعداد احزاب و اختلافات شدید بین آنها بیداد می کرده است هر حزب و مکتبی در صدد جذب افراد بیشتر بوده است و هر دانشجوی تازه واردی در مقابل هجمه ی شدید نظرات و عقاید قرار می گرفته بطوریکه دو دوست صمیمی آنطور که من شنیده ام ممکن بوده در سال دوم دانشگاه در مقابل هم قرار می گرفتند و شاید در مواردی نقشه ی ترور همدیگر را می کشیدند .

در این شرایط، پدرم با آن سن کم خود راهی را انتخاب کرد که تا روز قبل از دستگیریش بر آن بود و پافشاری می‌کرد و هیچگاه از آن فاصله نگرفت و روز به روز بر استواری عقیده اش در این راه افزوده شد .او شیفته ی امام و راه امام شده بود ، او شیفته انقلاب و نظام جمهوری اسلامی شده بود .ولی آنچه که فکر می کرد انجام داده است کمی متفاوت تر از آن بود که رخ داد و قرار بود که رخ دهد. یادم هست که یکبار برایم گفت: ” اولین ضربه ای که من بعد از انقلاب خوردم این بود که وقتی ۱۷ یا ۱۸ سالم بود(در ان زمان با آن سن کم جزء فعال ترین دانشجویان خط امام بوده است) طبق معمول با دوچرخه به دانشگاه رفتم .موقع پیاده شدن به خودم گفتم ما انقلاب کرده ایم و نظام جمهوری اسلامی بوجود آورده ایم ، فکر کنم نیاز به قفل کردن دوچرخه در نظام اسلامی نباشد.مگر نظام جمهوری اسلامی دزد دارد !؟ زمانیکه برگشتم و دیدم دوچرخه ام نیست و آن را دزدیده اند اولین ضربه را خوردم “

این ضربات در سالهای بعد از انقلاب گهگاه به صورت ها و مدل های دیگر بر او وارد می شد و او را مجبور می کرد در مقابل غیر قانونی عمل کردن ها و کج روی ها فریاد بر آورد. این فریاد ها در سالهای اخیر و به خصوص در سال گذشته به شدت افزایش یافت بطوریکه او که جزء فعالان برای این انقلاب بوده است را متهم به اختلال در امنیت (حالا امنیت کی با حرف زدن به خطر می افته !!!) دانسته و در زندان کرده اند.

بازجو، اینقدر حرف در سینه دارم که داشت فراموشم می شد که دلم به حال تو سوخت که شروع به نوشتن این نامه کردم . بازجو ، امروز این شخص که فقط قطره ای از اقیانوس شخصیتش را که من توانسته‌ام درک کنم برای تو گفتم و خود نیز بر این امر حتماّ واقف هستی در جلوی تو نشسته است .کسی که می دانم راه او و راه انقلاب و امام همواره دو خط همراستا و به هم پیوسته بوده است .کسی که می‌دانم هرگز از عقیده‌ای که داشته است تخطی نکرده است ،کسی که می دانم اگر به چیزی عقیده و ایمان داشته باشد تا پای جانش می‌ایستد.

بازجو، اگر منطق و استدلال کافی برای آنچه که فکر می کنی صحیح است و خلاف عقیده ی پدرم هست نداری و خود را نیز به خواب زده ای و حرف منطقی که بر خلاف میلت هست را نمی شنوی ،در حال تلف کردن عمرت هستی .بازجو کاش می توانستم از وصف حالم در آن لحظه که بعد از چهار روز بی‌خبری پدرم به خانه زنگ زد و من را با آن صدای دلنشین و آرامش بخشش پسرم صدا کرد برایت بگویم‌. نمی‌دانی چه بر من گذشت و نمی‌دانم چه بر او گذشت ولی بازجو این را برای تو می‌گویم که اگر من را در جلوی چشمانش آتش بزنی تا از عقیده‌اش برگردد ،شاید خم شود ،شاید بر زمین افتد ،شاید به خود بپیچد ،شاید زاری کند ،شاید فریاد بر آسمان بر دارد و خاک بر سر بریزد ولی مطمئن هستم از عقیده ای که به آن ایمان دارد هرگز بر نمی گردد. دلم به حالت می سوزد بازجو که زندگیت در این روزها برای فشار به چنین مردی حیف می‌شود.

مصطفی شکوری راد

نامه مادر مهدی محمودیان به رییس قوه‌قضاییه: آقای لاریجانی، دادگاه دیگری هم هست

نامه مادر مهدی محمودیان به رییس قوه‌قضاییه:
آقای لاریجانی، دادگاه دیگری هم هست!
. ادامه راه سبز(ارس): مادر مهدی محمودیان، روزنامه‌نگار دربند و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی در نامه‌ای خطاب به صادق لاریجانی، رییس قوه‌قضاییه نوشته است: اگر در این دنیا مشکل ما حل نشود، منتظر دادگاه عدل الهی می‌شویم، آنجا ما دامنتان را خواهیم گرفت که به چه گناهی باید عذاب دوری فرزندمان را تحمل کنیم. اگر حق‌گویی این اندازه مشکل دارد و جرم است، ما دیگر حرف حق نخواهیم گفت.

گفتنی است مهدی محمودیان از شهریور سال گذشته در زندان به سر می‌برد و علی‌رغم بیماری‌های گوناگون نظیر آسم و نفس تنگی با مرخصی وی موافقت نشده است. وی در دادگاه بدوی به 5 سال زندان محکوم و این حکم عینا در دادگاه تجدیدنظر تایید شد.

متن نامه مادر این روزنامه‌نگار که در اختیار سایت "تا آزادی روزنامه‌نگاران زندانی" قرار گرفته، به شرح زیر است:
بسم‌ الله الرحمان الرحیم

ریاست محترم قوه قضاییه
جناب آقای آملی لاریجانی

با سلام

من مادر مهدی محمودیان که در 25 شهریور 88 بازداشت و به زندان اوین منتقل شد، هستم. فرزندم حدود سه ماه تحت شکنجه‌های بسیار سخت و بازجویی‌های فراوان و طولانی مدت قرار داشت. فرزندم مدت سه ماه در سلول انفرادی نگه‌داری شد و طی این مدت از بسیاری از حقوق اولیه و انسانی‌اش محروم بود. برای مثال در طول این سه ماه که در سلول انفرادی به سر می‌برد، در صورت احتیاج به سرویس بهداشتی، برادران عزیز هر 6 ساعت یکبار به او اجازه استفاده از سرویس بهداشتی می‌دادند.

لازم است بدانید در دی ماه سال گذشته که او زودتر از وقت تعیین شده احتیاج به استفاده از سرویس بهداشتی داشت، سه تن از برادران مهربان تا آنجا که می‌توانستند او را ضرب و شتم کردند و سپس با چشم‌بند و دستبند و به صورت عریان او را به مدت 8 ساعت در حیاط و در سرما نگه داشتند.

از همان جا فرزندم دچار آنفولانزای شدید و مریض شد و هرچقدر تلاش کردیم او را معالجه کنیم، به ما اجازه این کار را ندادند و با دادن داروهای موقت و بی اثر از معالجه او سر باز زدند.

تا اسفند ماه همان سال فرزندم چهار بار دیگر به شدت بیمار شد. من مادر او هستم و طبیعی است که نگران حال پسرم باشم، به هرجا که فکر می‌کردم شاید به سوالات من پاسخ دهند، رفتم. به گفته زندانیان محبوس در بند 350 و 209 زندان اوین بارها فرزندم به دلیل تنگی نفس بی‌هوش شده است و به درمان فوری خارج از زندان احتیاج دارد اما تا کنون برای درمان او پاسخی به ما نداده‌اند.

با پیگیری‌های بسیار و هر روزه من بالاخره یک بار پزشک قانونی او را معاینه کرد و گواهی داد که باید در خارج از زندان و در بیمارستان بستری شود.

آقای لاریجانی

با وجود بیماری شدید فرزندم، او را به جای اینکه در بیمارستان بستری کنند، از زندان اوین به زندان کچوئی و پس از یک یا دوماه به زندان رجایی‌شهر منتقل کردند.

تا کنون فرزندم در این مدت به مرخصی نیامده است. در این یک سال و اندی دختر او بسیار بی‌قراری و بی‌تابی می‌کند.

نگرانی‌های ما برای مهدی کم بود، نگرانی برای سلامت دختر او هم افزوده شده است. دختر هشت ساله هر روز از پدرش می‌پرسد که چرا به خانه نمی‌آید. هرگاه مهدی تلفن می‌زند می‌گوید می‌خواهم با پدرم درد و دل کنم و همیشه در حین صحبت اشک می ریزد اما می‌گوید: "گریه نمی‌کنم فقط اشک‌هایم می‌آید."

رییس قوه قضاییه

به داد ما برسید. خانواده فرزندم از هم پاشیده‌اند و من نیز به شدت بیمار هستم و بیش از این یک مادر پیر بیمار را آزار ندهید، من در انتظار مرخصی یا آزادی فرزندم هستم تا سپس به درمان خودم بپردازم.

آقای لاریجانی

دادگاه دیگری هم هست. اگر در این دنیا مشکل ما حل نشود، منتظر دادگاه عدل الهی می‌شویم، آنجا ما دامنتان را خواهیم گرفت که به چه گناهی باید عذاب دوری فرزندمان را تحمل کنیم. اگر حق‌گویی این اندازه مشکل دارد و جرم است، ما دیگر حرف حق نخواهیم گفت. قضاوت با شما.

با تشکر
مادر مهدی محمودیان
روزنامه‌نگار دربند

گزارش ویژه رسا: بررسي ادعاهاي غير مستند كودتاچيان در رابطه با چمدان‌هاي دلار!

گزارش ویژه رسا- پنجم آبانماه 1389:
بررسي ادعاهاي غير مستند كودتاچيان در رابطه با چمدان‌هاي دلار!
. ادامه راه سبز(ارس): گزارش ويژه پنجم آبانماه شبكه تلويزيوني رسا به بررسی چرایی ادعاهاي اخیر مثال جنتی و مصلحی در مورد کمک میلیارد دلاری کشورهای غربی به اصلاج طلبان پرداخته، و اینکه اینگونه ادعاها سالهاست بدون هیچگونه مستند محکمه پسندی به عنوان یک خط تبلیغی از سوی اقتدارگرایان دنبال می شود تا بدینوسیله محبوبیت اصلاح طلبان را خدشه دار و طرفداران خود را حفظ نمایند:


عضو کمیسیون انرژی مجلس: بنزین تولید شده در کشور، سرطان‌زا و پرهزینه است

هشدار یک عضو کمیسیون انرژی مجلس:
با شعار خودکفایی، مردم را به کشتن می‌دهیم

. ادامه راه سبز(ارس): در حالی که روز گذشته نامه‌ای با امضای ۲۰۴ نماینده با موضوع تقدیر از عملکرد وزارت نفت در تولید ضربتی بنزین منتشر شد، اظهارات یک عضو کمیسیون انرژی مجلس نشان می‌دهد که بنزین تولید شده با شعار خودکفایی، جان مردم را به خاطر می‌اندازد و در عین حال به لحاظ اقتصادی هم به صرفه نیست.

عسگر جلالیان در اظهاراتی که در خبرآنلاین منتشر شده، تصریح کرده که: «بنزینی که در پالایشگاه ها به شکل غیر استاندارد تولید میشود سرطانزا است واگر این بنزین سرطان‌زا در اختیار مردم قرار بگیرد مردم را به صورت حاد تری درگیر می‌کند و هزینه تمام شده آن برای کشور نیز بالاتر است.»

وی می‌افزاید: «مسائل این چنینی را که در مورد آن جان مردم در خطر است را نمی‌توان با ژست گرفتن در عرصه داخلی و خارجی و شعار دادن توجیه کرد. در شرایطی که می‌دانیم سرطانی‌ها هیچ حمایتی نمی‌شوند و هزینه‌های این بیماری کمرشکن است و بیشتر هم در اقشار پایین بروز می‌کند ادامه این روند به هیچ روی جایز نیست . دولت اگر قرار است بنزین تأمین کند نباید به بهای مرگ و سرطان تمام شود.»

پیش از این هم برخی نمایندگان به طور سربسته در این باره سخن گفته بودند، اما کمتر کسی تاکنون اینگونه از تبعات واکنش شعارزده دولت به تحریم بنزین و خطرات جانی محصول آن چیزی گفته بود.

اما این صداهای مخالف، به دلایلی که مشخص نیست، ساکت شده و پژواک آنها نیز در حجم عظیم تبلیغات دولتی در خصوص خودکفایی بنزین و ادعای گزاف صادرات این فرآورده، گم شده بود. تبلیغاتی که اکثریت مجلس نیز با آن همراهی می‌کند؛ به طوری که در همین روز گذشته، ۲۰۴ نماینده در بیانیه‌ای نوشتند: «با استعانت از خداوند متعال و با تکیه بر تعهد و تخصص مدیران و کارکنان صنعت نفت، شاهد دستاوردی درخشان در تولید ضربتی بنزین مورد نیاز کشور هستیم. این موفقیت بی‌بدیل که حربه ناکارآمد کشورهای سلطه‌گر به منظور تحریم فروش بنزین به جمهوری اسلامی ایران را بی‌اثر و تولید آن را در داخل کشور به مرز خودکفایی رساند باتلاش خستگی‌ناپذیر و تشریک مساعی مجموعه وزارت نفت به دست آمده است و نشان از اقتدار و صلابت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و دلالت بر پایمردی فرزندان انقلاب اسلامی در صنعت نفت کشور دارد!»

اما جلالیان درباره کیفیت این دستاورد درخشان می‌گوید: «کیفیت و استاندارد بنزین تولیدی در در پالایشگاه های داخل کشور و واحد هایی که برای آنها در زمان ساخت کاربری غیر از تولید بنزین تعریف شده است، جدا از بحث هزینه آن و توجیه اقتصادی، زیر سوال است.»

او همچنین خبر می‌دهد: «اینکه این بنزین چقدر با معیارهای HSC همخوانی دارد نیز سوالی بود که برای پاسخ گویی به آن معاون پتروشیمی و معاون پخش در کمیسیون حضور پیدا کردند، اما پاسخ‌های آنها در باره ایراد های وارده به این موضوع از طرف نمایندگان قانع‌کننده نبود.»

جلالیان همچنین در اظهاراتی هشداردهنده، تصریح می‌کند: «تماس فیزیکی و استشمام این بنزین غیر استاندارد موجب بیماری می‌شود و این در شرایطی است که در مناطقی مثل حوزه انتخابیه من مردم به راحتی بنزین را جابه‌جا می‌کنند و به خاطر مصرف سوخت قایق‌ها آن‌را در منزل نگهداری می‌کنند. تماس این بنزین با دست بسیار خطرناک است و این موضوع به‌صورت جدی در کمیسیون با مسئولین مطرح شده است. کمیسیون انرژی در مورد این قضیه پیگیر است.»

این نماینده مجلس، درباره توجیه اقتصادی این طرح نیز می‌گوید: «علی ای حال هر کاری باید در چارچوب خودش صورت بگیرد و توجیه منطقی و اقتصادی خودش را داشته باشد. هزینه تمام شده این‌طور طرح ها بسیار بالاست، و به هر روی اگر بحث استاندارد، کیفیت و بهداشت مرتفع شود، معتقدیم تولید بنزین در پالایشگاه ها به جای نفع، ضرر دارد.»

به گفته وی، «اگرچه تلاش دولت در مسیر خودکفایی بنزین، ستودنی است اما پر واضح است که این طرح باید هرچه سریع‌تر متوقف شود. چون نه از لحاظ هزینه به صرفه است و نه HSC دارد و تبعات زیست‌محیطی آن‌را هم نمی‌توان نادیده گرفت.»

این نماینده درباره راه حل صحیح مواجهه با احتمال تحریم بنزینی ایران نیز می‌گوید: «دولت باید به جای تغییر غیر کاربری غیر معقول پالایشگاه های موجود به فکر سرمایه‌گذری در ساخت پالایشگاه ها باشد و معتقدم اگر با کمبود بنزین مواجه شویم به مردم فشار می‌آید و با نارضایتی آنها مواجه خواهیم شد. اما بحران نارضایتی مردم قابل مدیریت و کنترل است و نهایتا باعصبانیت آن ها روبرو هستیم که خطرش کمتر از این است که مردم را در معرض خطر سرطان و مرگ قرار دهیم.»

۸/۰۵/۱۳۸۹

تاجزاده: آقایان به این نتیجه رسیده اند که در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند

سید مصطفی تاجزاده در ملاقات کابینی مطرح کرد:
محدود کردن رشته های علوم انسانی روش های استالین را در اذهان زنده می کند
. ادامه راه سبز(ارس): سید مصطفی تاج زاده در آخرین ملاقات کابینی با همسرش نکات مهمی را مطرح کرد. او که علیرغم ادعای هتل دانستن زندان ها توسط رئیس سازمان زندان ها کماکان همراه با محمد نوری زاد پس از ۷۳ روز در قرنطینه اوین نگه داری می شود که فاقد استانداردهای لازم است گفت: «درحقیقت تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند و در این توهم به سر می برند که دانشگاه به طور اعم و این رشته ها به طور اخص نسل جوان و فرهیخته را منتقد اسلام تحمیلی- تکفیری و معترض نسبت به وضع موجود و سیاست های کشور بار می آورد.»

وي همچنين تاكيد نمود: «محکومیت این اقدام غیر ملی و ضد علمی و طالبانی، که روش های استالین را در اذهان زنده می کند که علوم انسانی را علوم بورژوایی می خواند و در راه ترویج آن در شوروی موانع زیادی ایجاد می کرد، توسط همه فرهیختگان بویژه دانشگاهیان لازم است تا اقتداگرایان ایرانی نتوانند گام های جدیدی در زمینه محدود کردن دانشگاه و دانشگاهیان بردارند. روشن است هر زمان که انحصار طلبان تصمیم به بررسی ملی موضوع علوم انسانی و جایگاه آن در کشور بگیرند، از همکاری همه صاحبنظران بهره مند خواهند شد. اما مادام که هدفشان خاموش کردن شعله این علوم باشد، برای ما راهی جز افشای این روند و اقدام خطرناک باقی نمی ماند.» به گزارش کلمه متن سخنان او به شرح زیر است:
تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند

همواره گفته ام آقای مصباح و مریدانش نهاد دانشگاه را پدیده ای غربی و مضر به حال دین و میهن می دانند که نقشی جز سست کردن مبانی اعتقادی دانشجویان ایفا نمی کنند. به همین دلیل همواره خواهان تعطیل شدن این نهاد آزادی خواه و عدالت طلب بوده اند اما چون جرأت و قدرت تعطیلی دانشگاه را ندارند و نیاز کشور به فارغ التحصیلان فنی و پزشکی و غیره جدی تر از آن است که بتوانند آن را نادیده بگیرند و خود نیز از تربیت چنین متخصصانی عاجزند، مجبورند دانشگاه را چون خار در چشم تحمل کنند. در عین حال پس از کودتای انتخاباتی 88 و از میدان به در کردن اکثر قریب به اتفاق رسانه ها و تریبون های مستقل و منتقد و سرکوب منتقدان تک صدایی شدن جامعه و حکومت، فرصت را مناسب دیدندکه به سراغ علوم انسانی بروند. ظاهر مسئله تلاش برای اسلامی کردن این علوم است اما باطن آن تعطیلی تمام رشته هاست. درحقیقت تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند و در این توهم به سر می برند که دانشگاه به طور اعم و این رشته ها به طور اخص نسل جوان و فرهیخته را منتقد اسلام تحمیلی- تکفیری و معترض نسبت به وضع موجود و سیاست های کشور بار می آورد. غافل از آن که بی برنامگی، روزمرگی، فساد، خویشاوندسالاری و در یک کلام بی کفایتی در اداره امور، موجب اعتراض اکثریت قاطع مردم شده است و انتقادها اختصاص به دانشگاه ها یا دانشجویان علوم انسانی ندارد. جالب آن که اقتدارگراها اخیراً به نقض حقوق بشر در کانادا و آمریکا و فرانسه اعتراض کرده اند و همزمان درصددند رشته حقوق بشر را در ایران تعطیل کنند و به احتمال زیاد اولین رشته ای که از رشته های علوم انسانی تعطیل خواهد شد همین رشته حقوق بشر است. محکومیت این اقدام غیر ملی و ضد علمی و طالبانی، که روش های استالین را در اذهان زنده می کند که علوم انسانی را علوم بورژوایی می خواند و در راه ترویج آن در شوروی موانع زیادی ایجاد می کرد، توسط همه فرهیختگان بویژه دانشگاهیان لازم است تا اقتداگرایان ایرانی نتوانند گام های جدیدی در زمینه محدود کردن دانشگاه و دانشگاهیان بردارند. روشن است هر زمان که انحصار طلبان تصمیم به بررسی ملی موضوع علوم انسانی و جایگاه آن در کشور بگیرند، از همکاری همه صاحبنظران بهره مند خواهند شد. اما مادام که هدفشان خاموش کردن شعله این علوم باشد، برای ما راهی جز افشای این روند و اقدام خطرناک باقی نمی ماند.

حکومت که از سایه خود نیز می ترسد و مانند یک اقلیت نگران و بدون آینده رفتار می کند

در زمانی که محمدرضا شاه از رسیدن ایران به دروازه های تمدن بزرگ سخن می گفت و این که دشمن به زودی پنجمین قدرت بزرگ جهان خواهد شد. رهبر فقید انقلاب خطاب به او گفت با همه ادعاها تو قدرت آزادی دادن نداری ورژیم ستم شاهی نیز واقعاً فاقد چنین قدرتی بود. امروز با کمال تأسف باید خطاب به جناح حاکم گفت که شما نیز با همه ادعاهای خود در زمینه متکی بودن به حمایت اکثریت مردم و آگاه بودن آنان نه تنها از منتقدان حکومت که از سایه خود نیز می ترسید و مانند یک اقلیت نگران و بدون آینده رفتار می کنید. به باور من اگر واقعاً معتقدیم منتقدان ما خس و خاشاکی بیش نیستند، تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند باید به آنها اجازه فعالیت آزاد و برگزاری اجتماعات مردمی بدهیم تا پایگاه و وزن شان برخود و دیگران مشخص شود. اگر ما مردم را بصیر می دانیم چرا همه تریبون های منتقد خود را تعطیل می کنیم و لاف اتکای خود به پشتیبانی اکثریت را با گاف سانسور افشا می سازیم؟ بصیرت را چه نسبتی با سانسور و بگیر و ببند است؟ کدام حکومتی را در جهان سراغ داریم که حامیان خود را اکثریت مردم بداند اما از رقابت آزاد انتخاباتی با اقلیت در هراس باشد؟ تا آنجا که من مطلعم نه تنها در تاریخ ایران بلکه در بین کشورهای جهان هیچ حکومتی نیست که مقاماتش این میزان در سخنرانی های خود مردم را آگاه و وفادار و رشید بخواند و درعین حال با آنان چنان رفتار کند که گویی صغیرترین و ناآگاه ترین مردم جهانند. چرا ما باید برای همه کشورهای جهان جز مردم خود خواهان برگزاری آزاد و قانونی انتخابات باشیم و چرا به حاکمیت تک صدایی در جهان اعتراض می کنیم ولی آن را در کشور خود ضروری می دانیم، چرا حق اعتراض مردم را در همه جا به رسمیت می شناسیم جز برای خودمان؟ اگر ما که قدرت حاکم هستیم دارای اعتماد به نفسیم و به بصیرت ملت ایران اعتماد داریم، باید پرچم دار فعالیت آزاد و سازمان یافته منتقدان باشیم نه این که پس از تعطیلی مطبوعات به سراغ انحلال احزاب برویم که به نظر من انحلال احزاب مقدمه نامیمون انتخابات آینده است. چنین رفتاری به معنای آن است که جناح حاکم می داند اگر انتخابات آزاد برگزار شود، نامزدهایش شکست می خورند و اگر انتخابات را نمایشی برگزار کند، رسوا می شود پس درصدد برآمده که با انحلال احزاب اصلی منتقد، وجهه قانونی به رد صلاحیت های نامزدهای محبوب بدهد. به هر حال سخن امام راحل را به همه و به خودمان یادآوری می کنم که نشانه قوی بودن و اعتماد به نفس داشتن ونیز اعتماد داشتن به ملت آزادی دادن به منتقدان است وگرنه هیچکس سانسور و انحلال و سرکوب را نشانه اعتماد به نفس و قدرت حکومت نمی خواند.

آقایان به این نتیجه رسیده اند که باید در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند

یک بار دیگر مشاهده کردیم که افراط به تفریط انجامید و دولت امام زمانی استاد مصباح به جای اسلام ناب و فقاهتی مدافع و مروج «مکتب ایرانی» و اخیراً «اسلام ایرانی» شده است. واقعاً که جای درس آموزی و البته تأسف است که چگونه آقای احمدی نژاد پس از سردادن شعارهای تند غرب ستیزانه انحرافی ترین و خطرناک ترین ادعای آن دسته از مستشرقان مغرض را درباره اسلام پذیرفته مبنی بر این که تشیع، «اسلام ایرانی» است و ترویج آن وظیفه حکومت ایران است.

آقای احمدی نژاد درک نمی کند که با پذیرش تز اسلام ایرانی عملاً اعلام می کند که تشیع اصالت و حقانیت ندارد و همچنان که مستشرقان مذکور ادعا کرده اند ایرانیان برای مقابله با سلطه اعراب و نفی خلافت اسلامی تشیع و یا اسلام ایرانی را اختراع کرده اند با وجود این که آقای احمدی نژاد ابعاد این سخنان انحرافی را درک نمی کند اما علت بیان آن کاملاً سیاسی است. آقایان به این نتیجه رسیده اند و آن را در جلسات خصوصی خود اعلام می کندد که برای مقابله با رقبای اصولگرای خود در انتخابات آتی باید به جای «اسلامیت» بر «ایرانیت» تکیه کنند بویژه آن که نظرسنجی ها نشان می دهد که آنان دیگر نمی توانند با شعارهای اقتصادی وارد میدان شوند. به هر حال از دولتی که بدون کمترین توجیه و فقط با هتاکی نسبت به منتقدان، سیاست خود را از «تثبیت قیمت ها» به نقطه مقابل آن یعنی «حذف یارانه ها» تبدیل کرد و ثابت نمود که بی اصول ترین دولت بعد از مشروطه است، انتظاری نیست. به معدود آخوندهای درباری و مجیزگو نیز که حقوق یا پست می گیرند تا این شعار را جا بیاندازند که «مخالف احمدی مخالف رهبر است مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» و نیز به مداحانی که به بهای طرح شدن شان در کانون های خاص و ازجمله در صداو سیما کاری جز تهمت زدن و اهانت کردن به منتقدان حکومت بی کفایت تمامیت خواه ندارند، امیدی نیست. اما این انتظار هست که مرجعیت آگاه و روحانیت آزاد تشیع در برابر این انحراف ساکت ننشینند و اجازه ندهند نامحرمان انقلاب، نظام و اسلام را از مسیر خود منحرف کنند.

بیگانه ستیزی استبدادطلبانه در ایران جایی ندارد

دیدگاه ما درباره دولت های سلطه گر همان است که اکثر قاطع ایرانیان در نهضت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی از آن حمایت کردند. یعنی مخالفت هم زمان با سلطه خارجی و استبداد داخلی. مهم نیست این دولت سلطه گر خارجی انگلیس باشد یا شوروی یا آمریکا و این که استبداد به نام سکولاریسم به مردم ایران تحمیل شود یا به نام اسلام. ما با هر نوع استعمار و استبداد مخالفیم بنابراین نه موضع کسانی را که به بهانه یا دلیل مبارزه با استبداد دینی، توجیه گر دخالت اجنبی در ایران می شوند و مبلغ حضور و در واقع سلطه آنان در ایران هستند، تأیید می کنیم و نه با اشخاص و گروهی موافقیم که به بهانه یا دلیل مبارزه و مقاومت در برابر دولت آمریکا و اسرائیل سعی در تحمیل استبداد و انسداد در کشور دارند و برای استمرار قدرت و منافع خود حقوق هم وطنان خویش را نقض می کنند. راه جنبش سبز راه اکثریت قاطع ایرانیان در یک صد سال گذشته است. یعنی تلاش برای تحقق ایران مستقل، آباد، آزاد و مرفه. رسیدن به این آرمان یعنی توسعه همه جانبه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در گرو حاکمیت قانون و مشروط و پاسخ گو شدن قدرت و حکومت. ما رشد تک بعدی و کاریکاتوری را در بلوک شرق و شوروی سابق دیدیم و البته سرانجام چنین رشدی را نیز مشاهده کردیم که سرنگونی حکومت و فروپاشی کشور بود. به نظر من جناح جنگ طلب در آمریکا فاجعه یازده سپتامبر و حمله به برج های دوقلو را بهانه و دستاویز تحمیل دو جنگ به مردم آمریکا و افغانستان و بسیاری کشورهای دیگر درگیر جنگ نمود و تمامیت خواهان ایرانی نیز افشای جنایت یازده سپتامبر را بهانه و سرپوشی برای نقض حقوق بشر در ایران قرار داده اند. این در حالی است که بیگانه ستیزی استبدادطلبانه در ایران جایی ندارد و ملت ما دفاع از حقوق مردم دیگر کشورها را توسط جناح حاکم زمانی باور می کند که حقوق اساسی و ابتدایی ملت توسط آنان پاس داشته شده باشد و تأمین شود. ما را چاره ای جز جلب اعتماد و مشارکت مردم با رعایت حقوق آنان نیست در غیر این صورت سرنوشت این حکومت نیز چون دیگر قدرت هایی است که با انکار مردم و حق مردم توسط همان مردم سرنگون شده و بدفرجامی شان باید عبرتی برای امروز ما باشد.