درباره بازخوردها به مقاله دیلی تلگراف و یهودی دانستن پیشینه احمدی نژاد.
ادامه راه سبز به نقل از وبلاگ ملکوت: واژگانی که در مقاطع مختلف زمانی، ذهن و ضمیر هر آدمی را به خود مشغول میکنند، هم متفاوتاند و هم متغیر، بسته به نوع شخصیت و منشِ او. احوال نوشتههای این خانهی مجازی هم دستخوش همین قبض و بسط دايرهی واژگان بوده و هست. در این یکی دو هفتهی گذشته، البته واژگان مرتبط و متصل با مفهوم مرگ – با هجرت پرويز مشکاتيان – بسامد بيشتری در ذهن و زبانام یافته است. دو سه سال اخیر، مفاهیم پاياننامهی دکترایام به نوعی دیگر به فکر و زبانام رنگ زده است. اما ماههای اخیر، چند واژه را به قوت هر چه تمامتر در فضای ذهنام پررنگ کرده است (در کنار مفاهیم و معانی دیگر) و اینها عبارتاند از: عدالت، آزادی، اخلاق (و البته تقوا در بستر و زمینهی دینیاش).
برای اينکه کمی به فضای طبیعی دریای مواج انديشه بازگردم، از همین دایرهی واژگانی استفاده میکنم تا چند کلمه دربارهی خبر تازهای بگويم که ديلیتلگراف بيرون داده است و پيشتر در سخنان عبدالله شهبازی و مهدی خزعلی دربارهی محمود احمدینژاد ديده شده بود. مضمون این مدعیات این است: احمدینژاد خود پيشينهی يهودی دارد و اجدادش در همین دو سه نسل گذشته دینشان را به اسلام گرداندهاند. و البته آماج اين سخنان شخص محمود احمدینژاد است.
بگذارید روشن کنم که من نه زبان و نه سیاستهای محمود احمدینژاد را خوش نمیدارم. به صریحترین و روشنترین وجهی او را فردی مزور، ناآگاه و دروغپرداز میدانم که در بهترین حالت، دچار ناخوشیهای مزمن روانی است. تخلفهای عدیدهی او از قوانین صریح جمهوری اسلامی چه پیش و چه پس از انتخابات قصهای نيست که بر کسی پوشیده باشد.
او حمله به فساد، انتقاد از مافیای ثروت و قدرت، مبارزه با استکبار و قلدری آمریکا و اسراييل را هميشه بهانه کرده است برای سرپوش نهادن بر ناکامیها و بیکفايتیهای آشکار مدیریتی و سياسی خودش. و این نیز قصهای نيست که بر کسی پوشیده باشد. اما تمام این عيوبی که از سر تا پای کارنامهی محمود احمدینژاد میبارد، دلیل نمیشود هنگام انتقاد از او به ضد-اخلاقیترین و ناجوانمردانهترین شيوهها متوسل شویم. مبنای انتقاد من از اين شيوهی شنيع حمله به محمود احمدینژاد، اخلاق است و تقوا. دقیقاً بر همين مبنا بود که از سخنان قالیباف در حمله به مشايی (و یکی از وزرای دولت احمدینژاد) پیشتر انتقاد کرده بودم.
مهم نیست که احمدینژاد امروز به چه شیوهای به قدرت رسیده است. مهم نيست احمدینژاد فاقد دانش سیاسی و ديپلماتيک است. مهم نيست احمدینژاد دولتمردی است ناکارآمد. هيچ کدام از اینها دلیل نمیشود که ما در انتقاد از او شیوهی اخلاق و عدالت را ترک کنیم. عدالت کاری به عقيده و ایمان و پيشينهی کسی ندارد. کار ما تجسس در احوال درونی و باطنی مردم نيست. حتی اگر محمود احمدینژاد يهودی باشد يا مسيحی یا هر آيین ديگری داشته باشد، اين کشور قانون دارد (يعنی فرض میکنیم دارد؛ و در حالت آرمانی باید به همین قانون متوسل شد). اگر او از قانون تخطی میکند، بايد با استناد به همین قانون گریبان او را گرفت.
اگر او مدعی مسلمانی است و کاری میکند که با اخلاق مسلمانی منافات دارد، بايد به او گوشزد کرد که اینکه تو میکنی، مسلمانی نیست. اگر او مدعی تشيع است و سخن و عملاش مباينت صریح با تاریخ، میراث و انديشهی شيعی دارد، باید گریباناش را گرفت و انحراف او را از آيين شيعی بر بام فلک جار زد. اگر او بیتقوایی میکند و اصول ابتدایی اخلاق انسانی را قربانی جنجالهای رسانهای و تبلیغاتی میکند، باید به او نهیب زد که اخلاق و ايمان بازیچهی قدرت و سياستِ تو نیستند که هر وقت خواستی دین و ایمان را برای رسیدن به منافعات هزينه کنی. اما هيچ کدام ازاينها دليل نمیشود به او افترا بزنیم يا در مواجهه با او از اخلاق و جوانمردی عبور کنیم.
ما اگر خود را اخلاقی میدانيم - که بايد بدانیم - این نکته از هر چيزی مهمتر است که ما جویندهی حق و حقیقت باشيم نه اسیر و محبوس خشم و غضب خود. قصهی آب دهان انداختن دشمن به روی علی در مثنوی، قصهای است درسآموز که مضمون اخلاص به خوبی در آن متجلی است. این تازه اخلاق دين و ايمان است که اگر با کسی مخالفتی داری و مبنایاش حقیقت است، نباید بگذاری خودت بازيچه هوس و غضب شوی. حکم عدالت هم مضمونی مشابه دارد ولو در جهانی غیردینی.
خلاصه کنم که این نوع حملهها به احمدینژاد مبنایی شديداً فاشيستی دارد. این نوع رفتارها دقیقاً همانهاست که موسوی در آن مناظرهی مشهور گفت. همان که همگی خواستار برچيده شدن آن هستيم: روحیهی پروندهسازی و پاپوش دوختن برای افراد. اگر محمود احمدینژاد خو کرده است به اتهام زدن و افترا بستن به افراد و پروندهسازی برای آنها، ما نبايد برای کنار زدن او به همین شيوه متوسل شويم: خون به خون شستن محال آمد محال. نه در یهودی بودن کسی عیب هست و نه در مسيحی بودن کسی. نه شیعه بودن برای کسی مزیتی میآورد و نه سنی بودن برای مسلمانی شکست و خواری است. مضمون صریح کلام قرآن اين است که کرامتِ بيشتر از آن کسی است که تقوای بيشتری میورزد. همين و بس. محمود احمدینژاد اگر يهودی باشد و ملتزم به قانون، عدالت و اخلاق، هزار بار شرف دارد بر مسلمان شيعهای که قانون را پيوسته زیر پا بگذارد، به عدالت و آزادی بیاعتنا باشد، اخلاق را به بازی بگیرد و در گفتار و کردارش بیتقوا باشد.
با این توضیحات من شيوهی کسانی چون مهدی خزعلی و عبدالله شهبازی را ناجوانمردانه و غیراخلاقی میدانم ولو حريفشان خود در بیاخلاقی نظیر و عدیل نداشته باشد. بیاخلاقی حریف و دروغگويی او هرگز توجیهی برای بیاخلاقی ما و توسل به دروغ و افترا نمیشود. این منطق «هر آنچه حريف کرد برای ما هم مجاز است» مغالطهای آشکار دارد که راه را برای عبور از اخلاق هموار میکند. در سياست، بیاخلاقیهای زیادی رخ میدهد. اما معنایاش اين نيست که اخلاق لزوماً با سياست منافات دارد و در سياست نباید دم از اخلاق زد. اتفاقاً سياست همانجايی است که بايد مردم را در آن دعوت به رعایت اخلاق و عدالت کرد. سیاستی که از اخلاق تهی شود، همينی خواهد شد که امروز يکی بعد از چهار سال دروغگويی مستمر، ادعای راستی و پاکی میکند:
پ. ن. دقت کنید که من هیچ کاری به «واقعیت»های ماجرا ندارم. اساساً فرض را بر اين بگذارید که او يهودیزاده باشد. بحث من بر سر داوری و ارزشگذاری در اين مورد است. و گرنه اگر ثابت شود که آنچه دربارهی او میگویند فاقد اساس است، بحث طبعاً جنبهی دیگری پيدا میکند. بحث من صرفاً برجسته کردن یک موضوع اخلاقی است. بحثِ اخلاق نقد است. اميدوارم بحث من به قدر کافی روشن باشد: من از زنده کردن جدلیات قرون وسطايی و تفتيش عقاید و حمله به کيش و آيین انسانها انتقاد میکنم ولو آن انسان محمود احمدینژاد باشد با همهی آنچه از او میشناسیم و میدانيم. اخلاقی بودن یعنی اینکه هر کاری مجاز نیست ولو اینکه حریف آدمی غیر اخلاقی باشد و اتفاقاً اخلاقی بودن در برابر اخلاقگریزان اهمیت بیشتری پيدا میکند،
برای اينکه کمی به فضای طبیعی دریای مواج انديشه بازگردم، از همین دایرهی واژگانی استفاده میکنم تا چند کلمه دربارهی خبر تازهای بگويم که ديلیتلگراف بيرون داده است و پيشتر در سخنان عبدالله شهبازی و مهدی خزعلی دربارهی محمود احمدینژاد ديده شده بود. مضمون این مدعیات این است: احمدینژاد خود پيشينهی يهودی دارد و اجدادش در همین دو سه نسل گذشته دینشان را به اسلام گرداندهاند. و البته آماج اين سخنان شخص محمود احمدینژاد است.
بگذارید روشن کنم که من نه زبان و نه سیاستهای محمود احمدینژاد را خوش نمیدارم. به صریحترین و روشنترین وجهی او را فردی مزور، ناآگاه و دروغپرداز میدانم که در بهترین حالت، دچار ناخوشیهای مزمن روانی است. تخلفهای عدیدهی او از قوانین صریح جمهوری اسلامی چه پیش و چه پس از انتخابات قصهای نيست که بر کسی پوشیده باشد.
او حمله به فساد، انتقاد از مافیای ثروت و قدرت، مبارزه با استکبار و قلدری آمریکا و اسراييل را هميشه بهانه کرده است برای سرپوش نهادن بر ناکامیها و بیکفايتیهای آشکار مدیریتی و سياسی خودش. و این نیز قصهای نيست که بر کسی پوشیده باشد. اما تمام این عيوبی که از سر تا پای کارنامهی محمود احمدینژاد میبارد، دلیل نمیشود هنگام انتقاد از او به ضد-اخلاقیترین و ناجوانمردانهترین شيوهها متوسل شویم. مبنای انتقاد من از اين شيوهی شنيع حمله به محمود احمدینژاد، اخلاق است و تقوا. دقیقاً بر همين مبنا بود که از سخنان قالیباف در حمله به مشايی (و یکی از وزرای دولت احمدینژاد) پیشتر انتقاد کرده بودم.
مهم نیست که احمدینژاد امروز به چه شیوهای به قدرت رسیده است. مهم نيست احمدینژاد فاقد دانش سیاسی و ديپلماتيک است. مهم نيست احمدینژاد دولتمردی است ناکارآمد. هيچ کدام از اینها دلیل نمیشود که ما در انتقاد از او شیوهی اخلاق و عدالت را ترک کنیم. عدالت کاری به عقيده و ایمان و پيشينهی کسی ندارد. کار ما تجسس در احوال درونی و باطنی مردم نيست. حتی اگر محمود احمدینژاد يهودی باشد يا مسيحی یا هر آيین ديگری داشته باشد، اين کشور قانون دارد (يعنی فرض میکنیم دارد؛ و در حالت آرمانی باید به همین قانون متوسل شد). اگر او از قانون تخطی میکند، بايد با استناد به همین قانون گریبان او را گرفت.
اگر او مدعی مسلمانی است و کاری میکند که با اخلاق مسلمانی منافات دارد، بايد به او گوشزد کرد که اینکه تو میکنی، مسلمانی نیست. اگر او مدعی تشيع است و سخن و عملاش مباينت صریح با تاریخ، میراث و انديشهی شيعی دارد، باید گریباناش را گرفت و انحراف او را از آيين شيعی بر بام فلک جار زد. اگر او بیتقوایی میکند و اصول ابتدایی اخلاق انسانی را قربانی جنجالهای رسانهای و تبلیغاتی میکند، باید به او نهیب زد که اخلاق و ايمان بازیچهی قدرت و سياستِ تو نیستند که هر وقت خواستی دین و ایمان را برای رسیدن به منافعات هزينه کنی. اما هيچ کدام ازاينها دليل نمیشود به او افترا بزنیم يا در مواجهه با او از اخلاق و جوانمردی عبور کنیم.
ما اگر خود را اخلاقی میدانيم - که بايد بدانیم - این نکته از هر چيزی مهمتر است که ما جویندهی حق و حقیقت باشيم نه اسیر و محبوس خشم و غضب خود. قصهی آب دهان انداختن دشمن به روی علی در مثنوی، قصهای است درسآموز که مضمون اخلاص به خوبی در آن متجلی است. این تازه اخلاق دين و ايمان است که اگر با کسی مخالفتی داری و مبنایاش حقیقت است، نباید بگذاری خودت بازيچه هوس و غضب شوی. حکم عدالت هم مضمونی مشابه دارد ولو در جهانی غیردینی.
خلاصه کنم که این نوع حملهها به احمدینژاد مبنایی شديداً فاشيستی دارد. این نوع رفتارها دقیقاً همانهاست که موسوی در آن مناظرهی مشهور گفت. همان که همگی خواستار برچيده شدن آن هستيم: روحیهی پروندهسازی و پاپوش دوختن برای افراد. اگر محمود احمدینژاد خو کرده است به اتهام زدن و افترا بستن به افراد و پروندهسازی برای آنها، ما نبايد برای کنار زدن او به همین شيوه متوسل شويم: خون به خون شستن محال آمد محال. نه در یهودی بودن کسی عیب هست و نه در مسيحی بودن کسی. نه شیعه بودن برای کسی مزیتی میآورد و نه سنی بودن برای مسلمانی شکست و خواری است. مضمون صریح کلام قرآن اين است که کرامتِ بيشتر از آن کسی است که تقوای بيشتری میورزد. همين و بس. محمود احمدینژاد اگر يهودی باشد و ملتزم به قانون، عدالت و اخلاق، هزار بار شرف دارد بر مسلمان شيعهای که قانون را پيوسته زیر پا بگذارد، به عدالت و آزادی بیاعتنا باشد، اخلاق را به بازی بگیرد و در گفتار و کردارش بیتقوا باشد.
با این توضیحات من شيوهی کسانی چون مهدی خزعلی و عبدالله شهبازی را ناجوانمردانه و غیراخلاقی میدانم ولو حريفشان خود در بیاخلاقی نظیر و عدیل نداشته باشد. بیاخلاقی حریف و دروغگويی او هرگز توجیهی برای بیاخلاقی ما و توسل به دروغ و افترا نمیشود. این منطق «هر آنچه حريف کرد برای ما هم مجاز است» مغالطهای آشکار دارد که راه را برای عبور از اخلاق هموار میکند. در سياست، بیاخلاقیهای زیادی رخ میدهد. اما معنایاش اين نيست که اخلاق لزوماً با سياست منافات دارد و در سياست نباید دم از اخلاق زد. اتفاقاً سياست همانجايی است که بايد مردم را در آن دعوت به رعایت اخلاق و عدالت کرد. سیاستی که از اخلاق تهی شود، همينی خواهد شد که امروز يکی بعد از چهار سال دروغگويی مستمر، ادعای راستی و پاکی میکند:
آن يکی پرسید اشتر را که هی! / از کجا میآيی ای اقبال پی
گفت: «از حمام گرم کوی تو» / گفت: «خود پيداست از زانوی تو»!
گفت: «از حمام گرم کوی تو» / گفت: «خود پيداست از زانوی تو»!
پ. ن. دقت کنید که من هیچ کاری به «واقعیت»های ماجرا ندارم. اساساً فرض را بر اين بگذارید که او يهودیزاده باشد. بحث من بر سر داوری و ارزشگذاری در اين مورد است. و گرنه اگر ثابت شود که آنچه دربارهی او میگویند فاقد اساس است، بحث طبعاً جنبهی دیگری پيدا میکند. بحث من صرفاً برجسته کردن یک موضوع اخلاقی است. بحثِ اخلاق نقد است. اميدوارم بحث من به قدر کافی روشن باشد: من از زنده کردن جدلیات قرون وسطايی و تفتيش عقاید و حمله به کيش و آيین انسانها انتقاد میکنم ولو آن انسان محمود احمدینژاد باشد با همهی آنچه از او میشناسیم و میدانيم. اخلاقی بودن یعنی اینکه هر کاری مجاز نیست ولو اینکه حریف آدمی غیر اخلاقی باشد و اتفاقاً اخلاقی بودن در برابر اخلاقگریزان اهمیت بیشتری پيدا میکند،
0 نظرات :: مگر برای جنبش ما فرقی میکند محمود عقبه اش جهود است یا نیست؟!
ارسال یک نظر