بر مجروحان حوادث پس از انتخابات چه می گذرد: «زندگی، زخم ، عفونت و امیدواری»؛ با دیدن زندگی هر مجروح هزار بار در دل می گویم کشته شده ها خیال شان راحت شده؛ اما کسی که جانش گلوله خورده ، نخاعش قطع شده، زخم بستر گرفته و قدرت راه رفتن و حتی حرف زدن از او گرفته شده چگونه می خواهد زندگی کند؟ در این یک ساله بر کسانی که در جریان حوداث پس از انتخابات مجروح شده اند؛ تیر خورده اند، چه دردی را متحمل شده اند و بر خانواده هایشان چه گذشته است؟ ادامه مطلب...
انتشار متن کامل ویرايش دوم منشور جنبش سبز: «نسخه اولیه این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه‌ های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود.» ادامه مطلب...
روزی که پا در عرصه مبارزه با سیاه پرستان گذاشتم، به خوبی از سرنوشت احتمالی خود آگاه بودم. از سیاه پرستان، انتظاری جز قتل و اعدام و مرگ نداشته و ندارم. از سیاهی متنفر بودم. آنقدر متنفر بودم که برای دیدن لبخندهای سبز بر لبان هموطنم، از جان خود نیز گذشته بودم. من از مرگ نمی ترسم. از اعدام نمی ترسم. مرگ من آغاز رویش جوانه های سیاه ستیز و پراکنش قاصدکهای صلح سبز خواهد بود. ای هموطن! اگر روزی سیاه پرستان جان من را نیز ستاندند، بر من سیاه نپوش و اشک نریز، حقم را پس بگیر، همين.
درصورت فيل.تر شدن از اين آدرس استفاده كنيد: http://0ffice.arasdotnet.tk يا http://bekhon.sabzonline.tk

رقابت بی فایده متملقان دستگاه ولایت برای جلب وجاهت!

2 نظرات
رقابت بی فایده متملقان دستگاه ولایت برای جلب وجاهت:
با یک یا علی باورهای مردم را به باد ندهید!

ادامه راه سبز(ارس): می گویند دزد نگون بختی به خانه روضه خوانی رفت، شیخ حاصل عمری روضه خوانی را برای دوران پیری در صندوقی نهاده بود، دزد هرچه ارزشی بود و صندوق را در انبان خویش نهاد و خواست بر دوش کشد، به رسم عادت، هنگام بر دوش کشیدن بار گران انبان، گفت :" یا علی "

شیخ از خواب بیدار شد و گفت: " مردک این حاصل عمری " یا حسین" گفتن من است، تو با یک " یاعلی " می خواهی همه را ببری!

حال حکایت ماست و امام جمعه قم، ائمه هدی و نواب اربعه، علماء اعلام، حضرات آیات، حجج اسلام و مراجع عظام با مدد همۀ حواریون و انصار، شاعران و واعظان و مداحان با ذکر مصیبت و ذبح سر اولیاء و اوصیاء، دین مردم را به این جا رسانده اند و اینک جناب تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه سلام الله علیها و امام جمعه قم حاصل 14 قرن " یاحسین" گفتن را با یک " یاعلی " به باد داده است!

نمی خواهم بگویم این حکایت را رندان از حکایتی نظیر عبید اقتباس کرده اند و شرم دارم از باز گویی آن حکایت، که هجو است و هتک مقدسات و شایسته نیست ذکر آن، در آن حکایت هم بخت برگشته ای به توسل می گوید: " یاعلی" و دیگری در جوابش به تمسخر می گوید: " علی یارت " و کار خویش می کند!، این حکایت مجعول را رنود ساخته و پرداخته اند تا خاطره آن طنز را تداعی کنند و شیخ ساده دل ما در دام افتاده است!

از سویی دیگر، این حکایت بدیع در این 72 سال کجا بود، من که با فرزند ارشد رهبری در یک کلاس می نشستم و طبق حروف الفبا جایمان تعریف می شد و نام من همیشه بعد از خامنه ای در لیست بود، چرا این معجزه بزرگ را نشنیدم، چرا مادر و خواهران من که سابقه آشنایی 50 ساله با این خاندان دارند چیزی از این معجزه عیسوی نمی دانند، این نقل ها، همۀ باورهای دینی را زیر سئوال می برد، دیگر مردم به سخن گفتن عیسی ( علی نبینا و آله و علیه السلام) در گهواره هم که معجزه و دلیلی بر حقانیت او بود شک می کنند. دوهزار سال از میلاد مسیح می گذرد و همه از سخن گفتن او در مهد می گویند، چگونه است که هفتاد و دو سال از تکرار این معجزه بزرگ می گذرد و کسی دم بر نیاورد!

راستی آن قابله کجاست، حتماً صبر کرده اند که او هم به رحمت ایزدی بپیوندد و سپس این خبر واحد و روایت عجیب را از قول قابله نقل فرمایند، نمی دانم چه دستی در کار است، اما بهتر از این نمی شد به رهبری ضربه زد، اینها دوستان نادان نیستند، بسیار هوشمندانه در تخریب رهبری کار کرده اند، جملات جناب سعیدی به گونه ای با توصیف لحظه ولادت رهبری و خروج معظم له از بدن مادری و فریاد " یا علی " و پاسخ قابله به نوزاد تازه از کانال زایمان خارج شده که " علی یارت" ، موجب شده است که هر کس این عبارت را در محاوره روز مره بکار می برد و آن را عبادت می دانست ( ذکر علی عباده)، اینک با گفتن این ذکر به یاد لحظه زایمان و حال و هوای آن می افتد!

90/1/30 مهدی خزعلی
معجزاتی که برای رهبری مشروعیت نمی آورد!

درست در اوج بالا گرفتن کشمکش ها میان دو طیف حامی دولت و رهبری بر سر توزیع گسترده سی دی فیلم موسوم به " ظهور بسیار نزدیک است و افزایش انتقادات حامیان آیت الله خامنه ای نسبت به انتشار این فیلم، " انتشار یک فیلم چند دقیقه ای در سایت اینترنتی یوتیوب در چند روز گذشته، بار دیگر اهالی فارسی زبان سرزمین مجازی اینترنت را متوجه خود کرده است. تکه فیلمی که از سخنرانی سعیدی یکی از وعاظ تولیت قم است که در آن مدعی معجزتی مشابه لحظه تولد امام اول شیعیان می شود.



فيلم صحبت (سعیدی) امام جمعه قم و تولیت آستانه حضرت معصومه:
اقای خامنه ای هنگام تولد، زمان خروج از بدن مادر یا علی گفت و قابله در جواب او گفت علی یارت


این اتفاقات در حالی در دنیای رسانه های فارسی زبان داخل کشور رخ می دهد که به زعم اغلب کارشناسان مستقل و بی طرف سیاسی، نظام جمهوری اسلامی این روزها با یکی از بزرگترین بحرانهای پیش روی خود مواجه شده است. بحرانی که به نظر می رسد مشروعیت و جایگاه شخص اول نظام سیاسی ایران را به چالش می کشد. بحران مشروعیت رهبری.

نخستین معجزه

در فیلم مذکور یکی از وعاظ تولیت قم به نام سعیدی پرده از نخستین معجزه آیت الله خامنه ای در بدو تولد بر می دارد و به نقل از شوهر خواهر ناتنی او می گوید: " پدر آیت الله خامنه ای پس از درگذشت همسر اولش، مادر وی را به همسری اختیار کردند و وقتی مادر آیت الله خامنه ای به ایشان حامله شدند و وقت زایمان رسید .... قابله داشت زمینه تولد این فرزند ( سید علی خامنه ای ) را فراهم می کرد، ناگهان فریاد زد: « علی نگهدارت باشد! » وقتی ما ( خواهر ناتنی آیت الله خامنه ای و اطرافیان ) پرسیدیم چه شده است، قابله گفت: نوزاد شما ( سید علی خامنه ای ) در بدو تولد گفت : « یا علی ! »

برخی از کارشناسان سیاسی معتقدند که انتشار این تکه فیلم که با دوربینی کاملن حرفه ای تصویربرداری شده است در فضای مجازی اینترنت، احتمالن پاتکی است که هواداران محمود احمدی نژاد، برای دفع کردن حملات وسعت گرفته حامیان رهبری در خصوص انتشار گسترده سی دی " ظهور بسیار نزدیک است " ترتیب داده اند.

در این باره می توان به آخرین واکنشها نسبت به انتشار این سی دی از سوی مصباح یزدی اشاره کرد که درباره این فیلم گفته است: " اعتقادی که من به مقام معظم رهبری دارم خیلی بالا‌تر از آن سید خراسانی است که در روایات آمده است."

در «مستند ظهور» ادعا شده که آیت الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد به ترتیب سید خراسانی و شعیب‌ابن صالح دو تن از یاران امام دوازدهم شیعیان در زمان ظهور هستند.

مصباح یزدی در ادامه اظهار داشته " لزومی ندارد ما برویم دنبال آن روایات تا تاییدی بر معظم له بگیریم. به مراتب بسیار بالا‌تر از آن سید خراسانی که در روایات آمده است، ما به مقام معظم رهبری اعتقاد داریم."

اوهمچنین درباره انگیزه عوامل سازنده این مستند هم گفته است " فکر نکنم تولیدکنندگان قصد خاصی داشته باشند. ممکن است قصدشان هم خیر باشد امّا پرداختن به این مسائل درست نیست. "

به دنبال این سخنان امروز خبرها حاکی از آن بود که مسئولان امنیتی تصمیم گرفته اند تا از توزیع و پخش " مستند ظهور"جلوگیری کنند. آنهم در شرایطی که ماهها از انتشار گسترده این فیلم در شبکه های اینترنتی و به صورت سی دی گذشته است.

ریزشها ادامه دارد

این همه در حالی اتفاق می افتد که ریزش نیروهای هوادار کودتاگران همچنان ادامه دارد و در آخرین تحول از این دست، برجسته‌ترین وبلاگ‌نویس محافظه‌کاران با اعلام برائت از محمود احمدی‌نژاد اعلام کرده است که در حال حاضر «احمدی‌نژادی» واقعی به همه «بدگمان» است٬ همه را «منحرف» می‌داند و به مراجع تقلید احترام نمی‌گذارد.

امید حسینی دارنده وبلاگ «آهستان» که سال گذشته (۱۳۸۹) به عنوان برترین وبلاگ‌نویس محافظه‌کاران انتخاب شد و محافظه کاران وبلاگ وی را ششمین وبلاگ برتر جهان می‌دانند٬ نوشته که «من دیگر خودم را احمدی‌نژادی نمی‌دانم، اما دشمن او هم نیستم.»

او در ادامه تصمیمی گرفته است که واقعیاتی از حامیان دیکتاتور کوچک را بر ملا کند. حسینی می نویسد: «من از خودم مایه می‌گذارم و به دیگران کاری ندارم. خوشبختانه آرشیو وبلاگ من، همه نشانه‌های یک نیروی احمدی‌نژادی متعصب را دارد. متهم کردن همه، ناحق پنداشتن همه، بدگمانی به همه. از نگاه من ِ احمدی‌نژادی، همیشه و در همه حال، حق با احمدی‌نژاد بود.»

این وبلاگ‌نویس در ادامه با انتقاد از برخورد احمدی‌نژادی‌ها با سایر محافظه‌کاران نوشته است: «از نگاه احمدی‌نژادی‌ها حق همیشه با احمدی‌نژاد بود و احمدی‌نژاد هم همیشه با حق. دیگران اگر با او همکاری می‌کردند قابل ترحم بودند وگرنه حتما ریگی به کفش داشتند.»

وی اضافه کرده است: «البته ماجرا به همین‌جا ختم نشد. کم‌کم این نگاه شک آلود و اهانت‌آمیز، دامن علما و مراجع را هم گرفت و باز هم معیار قضاوت درباره مراجع، حمایت و یا عدم حمایت آنها از دولت و احمدی‌نژاد شد.... و اگر مرجعی کمترین انتقادی به دولت و یا رییس جمهور بکند، از طرف احمدی‌نژادی‌ها متهم به بی‌بصیرتی می‌شود.»

به نوشته وبلاگ «آهستان» احمدی‌نژاد به جای کم کردن حاشیه‌ها و راضی کردن مراجع، «حاشیه‌ها را بیشتر کرد. جالب اینکه نظرات رهبری را هم بهانه می‌کرد: یعنی فاصله قائل شدن بین نظرات رهبری و مراجع.»

حسینی نوشته که بعد‌ از سال‌ها حمایت متعصبانه از احمدی‌نژاد به این نتیجه رسیده‌ که دیگر به کسی اطمینان مطلق نداشته باشد، به خصوص کسانی که در عرصه سیاست فعالیت می‌کنند.

جنگ ادامه دارد

مرور این نوشته و نوشته های از این دست که در حال گسترش در فضای رسانه های اینترنتی در ایران است نشان دهنده عمیق تر شدن شکافها میان حامیان دیکتاتور کوچک از یک سو و دیکتاتور بزرگ از سوی دیگر است. جنگی که بیشتر از پیش موجب فروپاشی مشروعیت آیت الله خامنه ای می گردد. رهبری که جایگاهش به شدت در میان هواداران جنبش سبز در داخل کشور آسیب دیده و حالا با جنگ قدرتی که میان هواداران او و احمدی نژاد آغاز شده است، روند این فروپاشی به صفوف هواداران اصولگرا و افراطی اش هم کشیده شده و در آینده شاهد ریزش بیشتر این نیروها خواهیم بود.

شاید کسانی همچون مصباح یزدی ها، پناهیانها، طائبها، مهدی احدیها، سعیدیها این خطر را به خوبی درک کرده اند که حالا از دیدار آیت الله خامنه ای با امام زمان خبر می دهند و برایش معجزه " یاعلی " می سازند و او را از سید خراسانی هم بالاتر می دانند. کافی است به یاد بیاوریم گفته های مهدی احدی را که اخیراً گفته است که از قول کاظم صدیقی امام جمعه تهران شنیده که رهبر ایران با امام زمان دیدار داشته است! نسخه دیداری و شنیداری این گفته ها مهم در اینترنت موجود است و بازدید کننده فراوان دارد.

با این همه بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند آبروی رفته از عالی ترین مقام حکومتی ایران در پی نادرایتی های وی در حوادث پس از کودتای 22 خرداد 1388، و گسترده و عمیق تر شدن ترَکهای وجاهت سیاسی وی بویژه پس از حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان، با این وصله پینه های خرافی، نزد اکثریت مردم ایران و به تبع آن مراجع عالی رتبه حوزه های علمیه و هوادارانشان، ترمیم نمی شود.

طرفه اینکه بی کفایتی ها و زیاده طلبیهای احمدی نژاد و یارانش، در این ماجرا مزید بر علت شده است. پس جای تعجبی ندارد اگر مسابقه بادمجان دور قاب پیان " ولایت " برای بالاتر بردن شیوه تملق و چاپلوسی را رقابتی برای هیچ ارزیابی کنیم. رقابتی که نتیجه ای معکوس برای اعتبار مخدوش و مشروعیت منفور شده وی در پی دارد. این موضوع را تنها با جستجویی کوچک در فضای اینترنتی این روزهای ایران زمین می توان به راحتی مشاهده کرد.

وقتی مصباح یزدی گذشته خود را فراموش می کند:
اشتباهات مکرر رهبری که خودش را برگزیده خدا می داند


بازنده اصلی آیت الله خامنه ای است، حتی اگر مصلحی به وزارتخانه اطلاعاتش بازگردد. حتی اگر احمدی نژاد به مخالفت رهبر جمهوری اسلامی، تمکین کند. بازنده اصلی آیت الله خامنه ای است و نظریه پردازانش که او را " نماینده خدا بر روی زمین دانستند و تقلب در انتخابات را جایز. "

هنوز دو سال از سخنرانی رهبر نظام سیاسی ایران در 29 خرداد سال 1388 و نزدیکتر دانستن محمود احمدی نژاد به عقاید و نظرات خودش در نمازجمعه، نگذشته است که جنگی تمام عیار میان این دو در گرفته است. جنگی که بر سر قدرت است و باقی ماندن بر اریکه حکومت به هر قیمتی!

نظریه پردازان خشونت

21 مرداد ماه سال 1388 را کمتر کسی به خاطر دارد. آن روز که احمدی نژاد توسط مصباح یزدی ( که رهبر ایران را " بالاتر از سید خراسانی " می داند) " خدا " شد. در آن روز گرم و داغ که داغی آسفالت خیابانهای تهران بوی خون می داد، مصباح یزدی در جمع گروهی از هنرمندان بسیجی در موسسه آموزشی امام خمینی در قم این‌گونه استدلال کرد که " وقتی رییس‌جمهوری از جانب رهبری نصب و تایید می‌شود به عامل او تبدیل شده و از این پرتو نور بر او نیز تابیده می‌شود و لذا وقتی ریاست جمهوری حکم ولی فقیه را دریافت کرد اطاعت از او نیز چون اطاعت از خداست. "

حالا اما ظاهرن عمر اطاعت از این " خدا " به پایان رسیده است که نظریه پردازان خشونت اینک در بلندگوهای خود فریاد وااسلاما سرداده اند و بی پروا تمام آن قدسی نمائیها را از خاطر برده اند و بر سر منابر می گویند: " اوضاع بدتر از این هم خواهد شد! "

و همانها که " اطاعت از احمدی نژاد را اطاعت از خدا " می دانستند، حالا که فهمیده اند این مار در آستین پرورش یافته، قصد مصادره مصدر آنان را هم کرده به تقلا افتاده اند که " خطری که من احساس می‌کنم شدید‌ترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است!"

پدر معنوی کودتاگران و چکمه پوشان استبداد حالا زبان به گلایه گشوده که : " امروزه در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همان‌طور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند. "

مصباح یزدی آیت الله خامنه ای را نماینده خداوند بر روی زمین خاکی می داند و درباره اش می گوید: " اعتقادی که من به مقام معظم رهبری دارم خیلی بالا‌تر از آن سید خراسانی است که در روایات آمده است. " این روحانی 77 ساله که بارها برای رهبر جمهوری اسلامی، شأنی بالاتر از مردم و حق رای و انتخاب آنها قائل بوده است، در حالی این روزها دم از فتنه بزرگتر می زند که خود از حامیان و بانیان به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد و تقلب گسترده انتخاباتی در سال 1388 بوده است.

او البته یادش رفته است که چطور با به میان کشیدن پای امام زمان ( عج ) و بازی با اعتقادات مردم، زمینه را برای پیروزی محمود احمدی نژاد در خرداد ماه سال 1384 و سپس کودتای انتخاباتی 1388 فراهم کردند. کسی هم نیست که از او بپرسد: مگر شما نبودید که درباره انتصاب رئیس دولت کودتا گفته اید: " [این] انتخابات مشحون به کرامات و معجزات بود… عنایت حضرت ولی‌عصر(عج) یار ملت ایران بود که چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفحه الهی که در این زمان در جامعه ما دمیده شد و آثارش در علاقه بیشتر مردم به دین و اندیشه‌های اسلامی ظهور یافته، مرتبه‌ای از مراتب چیزی است که در زمان پیامبر اسلام(ص) تحقق پیدا کرد و انشاءالله اثر کاملش در زمان ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) تحقق خواهد یافت…" ؟

و این مصباح یزدی که اینک احمدی نژاد و یارانش را فتنه بزرگتر می داند، همان کسی است که در سال 1384 برای فریفتن مردم در وصف احمدی نژاد و ضرورت رای دادن به او گفته بود: " خانمی را سراغ دارم که برای پیروزی آقای احمدی‌نژاد نذر کرده 40 زیارت عاشورا، 40 زیارت جامه کبیره، 40 زیارت آل‌یاسین و 14 ختم قرآن کریم بخواند. چند نفر از خانم‌ها 140 هزار صلوات نذر کردند و چقدر تضرعات، گریه‌ها، زاری‌ها و توسلات عجیب و غریب تا اینکه یک کسی پیروز شود… دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور می‌شود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست‌وسوم ماه رمضان در حال احیا، پیش از نیمه شب به خواب می‌رود. در خواب به او ندا می‌شود که بلند شو برای احمدی‌نژاد دعا کن، وجود مقدس ولی‌عصر(عج) دارند برای احمدی‌نژاد دعا می‌کنند. می‌گویند من حتی اسم احمدی‌نژاد را نشنیده بودم و اصلا او را نمی‌شناختم. خود ایشان [محمود احمدی‌نژاد] نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود که من رئیس‌جمهور خواهم شد.» (گفتمان مصباح- ص 883 – 882)

نماینده خدا و اشتباهات مکرر

در دهمین روز از فروردین ماه سال جاری آیت‌الله عبد‌النبی نمازی امام جمعه موقت کاشان گفته است: " امروز در دنیا تنها رهبری که شایستگی رهبری بر جامعه بشری را دارد، ولی فقیه است و نمونه آن در هیچ جا وجود ندارد." او سپس ادامه داده است: " در زمان غیبت که بشریت دسترسی مستقیم به وجود مبارک امام عصر (عج) ندارد تنها رهبری شایسته ولایت مطلقه فقیه است! "

اینگونه تملق گویی ها که به نظر بسیاری از کارشناسان سیاسی از نشانه های فروپاشی و اضمحلال اعتبار و مشروعیت رهبر جمهوری اسلامی در نزد مردم و هواداران اوست، البته باعث شده تا دست کم خود وی به این حرفها باور بیاورد.

چنانکه در بیست و هفتمین روز از بهمن ماه سال گذشته در دیداری که در منزل مصباح یزدی با وی داشته است به او می گوید: " این را الحمد‌لله من می‌دانم و خداوند متعال نگذاشته من اشتباه کنم."

او که در واکنش به «بلند شدن گریه زنان و اهل خانه» مصباح یزدی به هنگام ورودش به خانه این استاد حوزه علمیه قم، این اظهارات را بیان کرده و افزوده که «محبت‌ها» به وی، «لطف الهی» در حقش زیاد است و " توقع ما از این مجموعه محترم و عزیز این است که دعا کنند تا منشا این محبت‌ها که توجه به خدا و پیمودن راه خداست در ما استمرار پیدا کند و باقی بماند."

رهبر نظام جمهوری اسلامی اگرچه در این روزها که " جهاد اقتصادی " اش خوانده است، سخنی از اشتباهات مکررش در ایام 22 سال رهبری اش بر نظام سیاسی ایران سخن نخواهد گفت، اما مطمئنن ماجرای حیدر مصلحی و جشن نوروز و دعوت از پادشاه اردن توسط احمدی نژاد او را بیشتر از هر کس دیگری متوجه اشتباه کلیدی اش در غائله خرداد 1388 و آن کودتای بزرگ خواهد کرد. اشتباه گزافی که قتل و کشتار جوانان بی گناه این سرزمین تنها نمونه کوچکی از عظمت و بزرگی آن است. اشتباه گزافی که مستقیمن در اثر اشتباهات مکرر وی بر مردم ایران تحمیل شده است و مسئولیت همه هزینه های آن بر گردن او و چاکران آستانش همچون مصباح یزدی است.
نداي سبز آزادي
ادامه مطلب ...

۳۲ سال گذشت و هنوز به آزادی نرسیده‌ایم

2 نظرات
يادداشتي از هنرمند سبز حسین زمان در وبلاگ شخصی خود:
آزادی ، آی آزادی

ادامه راه سبز(ارس): یادم می آید اوایل دهه پنجاه بود من تازه وارد دبیرستان شده بودم و کم کم نظرم به اطراف خودم و شرایط اجتماعی بیشتر جلب میشد . رو آورده بودم به مطالعه کتاب و گاهی هم بحث با دوستان . بعضی اوقات که در مدرسه و یا منزل حرفها رنگ و بوی خاصی میگرفت خیلی با دلهره و نگرانی توأم بود چرا که به شدت این ترس در دل مردم افتاده بود که ساواک حتی در منازل دستگاه شنود کار گذاشته و در هر محله ای تعدادی از افراد خودش را ساکن کرده تا مردم محله را تحت نظر داشته باشه . یکی میگفت این بقال محل یا خواربار فروش ( آن زمان کمتر سوپر مارکت گفته میشد و سوپر مارکتها متعلق به شمال شهر بود ) خیلی مشکوکه باید مواظبش بود ، گاهی حتی رفتگر محله هم مورد سوء ظن قرار میگرفت . طوری جا افتاده بود که بعضا افراد به خویشان و نزدیکانشان هم شک میکردند ، خلاصه بد جوری ترس و وحشت تو دل مردم لونه کرده بود . البته حاصل و نتیجه این جوسازی ها و این اختناق را بهمن سال ۵۷ دیدیم و ثابت شد که وقتی ظلم و جور و جنایت ، بی عدالتی و تحدید آزادی مردم ، زندان و شکنجه کارد را به استخوان برساند ، ترس و وحشت دیگر کارساز نخواهد بود .

همیشه این باور را داشتم که نظام سلطه بر جبر و سلب آزادی و فشار بر مردم سوار است و اساس و بنیان آن بر زور و قلدری است و طبیعی است نظامی که از مشی و مرام خود نتواند با منطق دفاع کند دست به چماق و اسلحه میبرد و زندان و شکنجه را همچون شبحی وحشتناک برای خاموش کردن مخالفین بر فضای قلمرو خود به نمایش میگذارد .

شاید بتوان گفت اصلی ترین شعار مردم در انقلاب ۵۷ آزادی بود و آزادی بود و آزادی. در ابتدا شعار اکثریت مردم بدون تعارف و با نگاهی واقع بینانه این بود : استقلال ، آزادی ، حکومت اسلامی که کمی بعد شد جمهوری اسلامی اما اگر خوب به عمق این شعار توجه کنیم میبینیم که باز هم همه چیز در طلب آزادی خلاصه میشد . استقلال یعنی آزاد شدن از سلطه بیگانگان و متکی شدن به خود ، آزادی یعنی داشتن حق انتخاب و رهایی از قید و بند های نظام سلطه یعنی اینکه من بعنوان یک انسان بتوانم حرفم را بزنم و عقیده ام را بیان کنم و از حاکمیت انتقاد کنم و هر گاه حقوقم داده نشد ، در چارچوب قانون اعتراض کنم . حکومت و یا جمهوری اسلامی را طلب کردیم چون اکثریت مردم مسلمان ایران بر این باور بودند که این دین کامل الهی میتواند ضمانت کند حکومتی را که از آزادی ما حمایت میکند و از آزادی ما پشتیبانی میکند و بر آزادی ما اصرار میورزد . پس خواسته اصلی همه ما آزادی بود و آزادی بود و آزادی .

نمیتوانستیم تحمل کنیم تعداد زیادی انسان بخاطر داشتن نظر مخالف و اعتراض به شرایط حاکم در زندان باشند . نویسنده بخاطر نوشتن کتاب ، روزنامه نگار بخاطر نوشتن مقاله ، دانشجو بخاطر مخالفت با پاره ای قوانین و مقررات مغایر با حقوق شهروندی، فعالین اجتماعی بخاطر ایجاد تشکل هایی که گاهی زبان به اعتراض میگشودند و دلسوزانی که گاهی به طرق مختلف بخاطر رفتارهای ناشایست مسئولین مثل رانت خواری و ثروت اندوزی به ناحق ایشان ،لب به شکایت میگشودند . بسیاری از این افراد و باید گفت اکثریت قریب به اتفاق ایشان نه وابسته به بیگانه بودند و نه خرابکار و نه فتنه گر بلکه تنها جرمشان فهمیدن بود و اعتراض ،آن هم نه به نفع بیگانه که از روی دلسوزی برای ایران و ایرانی و به حکم وظیفه انسانی .

من همه این خاطرات را برای فرزندانم بارها تعریف کرده ام و هر بار با این سؤال مواجه شده ام که آیا پس از سی و دو سال که از انقلاب سال ۵۷ گذشته رسیده ای به آن آزادی که در طلبش بودی ؟ و من هیچ چیز جز سکوتی تلخ ندارم تا پاسخشان دهم .

ادامه مطلب ...

ذوالنور روحاني تندروي نظامي: در 25 بهمن، نیروی انتظامی مرعوب بزرگی جمعیت شد

0 نظرات
اعتراف ذوالنور به ناتوانی جریان اقتدارگرا از سازماندهی جمعیت هوادار

ادامه راه سبز(ارس): یک چهره تندرو نظامی- روحانی با اعتراف به اینکه جنبش سبز با همه سرکوب‌های انجام شده، در صورتی که اجازه تجمعی داده شود، هنوز هم قدرت سازماندهی جمعیت را دارد، از ناتوانی جریان اقتدارگرا در گردآوری جمعیت برای مراسم‌ها و تجمعات تشریفاتی ابراز نگرانی کرد.

به گزارش کلمه، مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه، هفته گذشته در یک محفل خصوصی که تعدادی از طلاب حوزه علمیه قم و روحانیون مورد وثوق وی در آن حضور داشتند، به تشریح دیدگاه های خود درباره مسایل روز پرداخت و در پاسخ به سوالی درباره علت دستگیری و ضرب و شتم حجت‌الاسلام نوراللهیان، از اعضای سابق بیت رهبری و مسئول سابق حوزه های علمیه خارج از کشور، در مراسم تشییع جنازه پدر مهندس موسوی گفت: آقای نوراللهیان که شما می شناسید، خیلی تغییر کرده است. او یکی از مصادیق خواص بی بصیرت است که در سالهای اخیر رفته رفته از آقا فاصله گرفته است و متاسفانه هنگام دستگیری هم شدیدا علیه آقا در حال شعار دادن بوده و به ایشان هتاکی کرده است. لذا دوستان مجبور به دستگیری او شده اند.

حجت‌الاسلام نوراللهیان که ذوالنور به بازداشت او اشاره کرده و به دروغ اتهام هتاکی را به او نسبت داده، از اعضای خانواده شهدا و نیز از روحانیون فعال در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در انتخابات دهم ریاست جمهوری است که روز یازدهم فروردین‌ماه امسال در حاشیه مراسم تشییع پیکر مرحوم حاج میر اسماعیل موسوی، پس از ضرب و شتم شدید، دستگیر شد و برای چند روز در زندان اوین بازداشت بود. او که برادر دو شهید است، سابقه حضور در جبهه‌های دفاع مقدس، معاونت وزارت اطلاعات و نیز فعالیت در بیت رهبری تا پیش از انتخابات دهم ریاست‌جمهوری را در کارنامه خود دارد و جالب است که این شخصیت مورد احترام اصولگرایان و اصلاح طلبان، اکنون از سوی یک چهره تندرو، به عنوان خواص بی بصیرت متهم می‌شود.

ذوالنور درباره علت ممانعت از برگزاری آرام و مسالمت آمیز مراسم تشییع جنازه مرحوم میر اسماعیل موسوی نیز گفت: راستش را بخواهید ما نمی توانیم اجازه هیچ گونه تجمع و راهپیمایی را به اینها بدهیم. چون به محض اینکه فرصتی پیدا می کنند، جمعیت انبوهی را جمع می کنند. نمونه آن همین ۲۵ بهمن بود که پرسنل نیروی انتظامی در همان اوایل کار مرعوب بزرگی جمعیت شدند و اگر بچه های سپاه و بسیج به موقع عمل نمی کردند، معلوم نبود چه اتفاقی بیفتد.

این روحانی شاغل در نیروهای نظامی افزود: ما با همه امکاناتی که در اختیار دوستان می گذاریم، اما هنوز نمی توانند جمعیت مناسبی را برای سفرهای رهبری به صحنه بیاورند؛ نمونه آن در همین سفر اخیر به قم بود، به گونه ای که جمعیت برخی جلسات تکراری شد.

ذالنور در بخش دیگری از سخنان خود ضمن گلایه به حضار گفت: در جلسات و تجمعات حتی همان افراد ثابت و همیشگی هم دیگر به طور مرتب شرکت نمی کنند.

وی با اشاره به تعداد کم شرکت کنندگان در نماز جمعه قم گفت: اگر نماز جمعه قم در حرم حضرت معصومه برگزار نشود که همواره زوار شهرستانی در حرم حضور دارند، شاید جمعیت آن کمتر از نصف میزان جمعیت فعلی باشد.

این روحانی تندرو به جای اینکه به آسیب شناسی علت حضور نیافتن مردم در نمازجمعه بپردازد، در ادامه اظهار داشت: در گذشته بسیاری از فضلا و مدرسین حوزه در نماز شرکت می کردند و تلویزیون تصویر آن ها را نشان می داد، اما الان با وجود توصیه هایی که به آن ها شده است، باز حضور معنی داری ندارند. البته ممکن است این عدم حضور ناشی از نوعی تنبلی و کاهلی باشد!

وی در ادامه با انتقاد شدید از عدم تحرک و انفعال نیرو های به زعم وی هوادار نظام گفت: با وجود حمایت ها و پشتیبانی های گسترده و مختلفی که صورت گرفته، هنوز دوستان ما نتوانسته اند فضای اینترنت را تحت تاثیر حضور خود قرار دهند و متاسفانه به گفته ایشان جریان فتنه حضور پر رنگ و قوی دارد. البته بسیج و سپاه کارهایی را در خصوص تسخیر فضای مجازی در دستور کار خود دارد.

این روحانی حامی دولت به تجربه نیروهای سرکوبگر در دو سال گذشته اشاره کرد و گفت: در اوایل کار، بخشی از نیروها دچار رعب و وحشت شده بودند و برخی ناهماهنگی هایی هم وجود داشت؛ اما به تدریج با تدبیر مقام رهبری و هماهنگی های صورت گرفته، بحران مهار شد و اخیرا نیز با تدبیر ایشان موسوی و کروبی به حصر کشیده شدند و مدیریت فتنه به خارج از کشور منتقل شد، که در خارج هم به دلیل اختلافات گسترده بین خودشان و عدم ارتباط با داخل کشور، دیگر توان چندانی در هدایت جریان فتنه ندارند.

پیش از این هم علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه، در همایش بصیرت افزایی، بهداشت و سلامت خانواده های سپاهیان و بسیجیان در مشهد، گفته بود: امروز فضا برای برخورد با سران فتنه فراهم نیست؛ مشکل عمده در این راه برخورد و حمایت افرادی است که پس از برخورد مانند مجمع مدرسین قم و دیگران بیانیه می‌دهند؛ برخورد با سران فتنه باید هوشمندانه باشد؛ چراکه نباید مشکل را چند برابر کنیم و باید به فضای جامعه هم توجه کنیم.

ادامه مطلب ...

کسب در آمد کاذب از جیب مردم با فریب و دروغ به بهانه حذف «صفرها»!

2 نظرات
پشت پرده حذف چهار صفر از پول ملی:
کسب در آمد کاذب از جیب مردم با فریب و دروغ

ادامه راه سبز(ارس): دولت احمدی‌نژاد در طول ۵ سال گذشته به خوبی کارکردهای این دولت را نشان داده است. این دولت از حربه دروغ برای فریب مردم و برقراری یک آرامش کاذب با دادن آمار و ارقام نجومی سوء‌استفاده نموده است. همچنین با بحران‌سازی و بوجود آوردن شرایط فوق‌العاده و دائماً زدن حرف‌هایی چه از سوی احمدی‌نژاد و چه از طرف نزدیکان و هم‌فکران خود بر طبل اختلافات حتی به ظاهر با هم‌فکران اصول‌گرایان خود ذهن جامعه را به انحراف کشانده تا کسی فرصت پرسشگری و تفکر در مورد دلائل به هدر دادن منابع کشور را نداشته باشد و درواقع ارزیابی عملکرد دولت تحت‌الشعاع اینگونه جوسازی‌های خودساخته قرار گیرد.

براساس چنین رویکردی که فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی غبارآلود می‌گردد فقدان آمار و اطلاعات درست لازمه چنین سیاستی است و از سوی دیگر با برقراری فضای امنیتی و ایجاد رعب و وحشت در میان تمام اقشار جامعه به ویژه در میان دانشگاهیان، کانون‌های فعال اقتصادی و مجموعه نهادهای نظارتی و صنفی که به نحوی می‌توانند وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و … را رصد کنند و نقطه‌نظرات خود را جهت تنویر افکار عمومی بیان نمایند و درواقع با امنیتی کردن فضا و زدن انگ و برچسب‌های مختلف حتی جلوي نقاديهای منصفانه نیز گرفته شده است و دائماً با تذکر به رسانه‌های جمعی آنها را از انعکاس نظرات مخالف بازداشته‌اند.

حال سؤالی که مطرح است حذف صفرها از پول ملی چه رابطه‌ای با کارکردهای امپراطوری دروغ و بحران‌سازی‌های تصنعی در دولت فعلی دارد. همانطوری که همه مطلع می‌باشند علی‌رغم وظایف قانونی و تکالیفی که براساس برنامه‌های توسعه بر دوش دولت گذاشته شده است تا با ارائه آمار و اطلاعات درست و بهنگام این امکان را برای دستگاه‌های نظارتی و پژوهشگران بوجود آورند تا بتوانند به ارزیابی عملکرد برنامه و دولت بپردازند، اما مشاهده می‌ شود دولت در این مدت حتی نتوانسته است یک آمار و اطلاعات بهنگام و درست از شاخص‌های کلان اقتصادی اعلام نماید و یا در صورت اصرار، بعضی از آمار و اطلاعات را با تأخیرهای چند ساله تا چند ماهه و گاهاً مخدوش ارائه نموده است که نمونه‌های بارز آن عدم اعلام نرخ رشد در چند ساله اخیر و یا نرخ بیکاری می‌باشد.

در چنین فضایی امکان ردگیری واقعیت‌های مربوط به وضعیت اقتصادی کشور از همه سلب می‌ شود که محسوس‌ترین و بارزترین مسئله در حوزه مخدوش کردن وضعیت اقتصادی کشور به ویژه درخصوص آثار و پیامدهای حذف یارانه‌ها می‌باشد.

با این مقدمه صرف‌نظر از هر ادعایی که درباره دلایل واقعی حذف صفرها مطرح شود براساس تجربه ۵ ساله گذشته اولین مسئله، فرار از مسئولیت‌های ناشی از آن همه دروغ‌پراکنی و ایجاد انتظارات درباره هدفمند کردن یارانه‌هاست این از طریق مخدوش کردن نظام آمار و اطلاعات کشور پس از حذف یارانه‌ها و حذف صفرها و ناممکن ساختن ردگیری و شناسایی واقعیت‌های مربوط به شکست این سیاست و احاله دادن آثار حتمی آن به امور مجهول و غیرواقعی است.

همچنین گفتن دروغ‌های بزرگ که از راهبردهای اصلی این دولت در دادن آمار و اطلاعات می‌شود در کنار حذف صفرها از پول ملی موجب اغتشاش ذهنی جامعه حتی بخشی از جامعه روشنفکری می‌شود. برای مثال احمدی‌نژاد در اواخر سال گذشته اعلام داشته که دولت در طول سال ۱۳۸۹ حدود یک میلیون و هشتصد هزار شغل ایجاد نموده! است که البته هیچ‌یک از متغیرهای کلان اقتصادی (مانند نرخ رشد اقتصادی، نرخ بیکاری و …) این دروغ بزرگ را تأیید نمی‌کند. همچنین اقتصاددانان بر این شاخص اتفاق‌نظر دارند که به ازای هر یک درصد رشد اقتصادی یکصد هزار فرصت شغلی ایجاد می‌شود. دولتی که این ادعا را دارد اولاً چرا تاکنون از اعلام رشد اقتصادی در سال‌های اخیر امتناع می‌ورزد و خجالت زده است؟ ثانیاً، بنابر محاسبات انجام شده که باز اقتصاددانان، دولت بر روی آن اتفاق نظر دارند، برای ایجاد هر فرصت شغلی حداقل سیصد میلیون ریال بودجه لازم است که اگر ما ادعای دولت را بپذیریم، بودجه لازم برای ایجاد یک میلیون و هشتصد هزار شغل رقمی بالغ بر پنجاه و چهار هزار میلیارد تومان برآورد می‌گردد که هیچ ردی در اسناد رسمی دولت در این خصوص وجود ندارد!.

لذا دادن این آمار و اطلاعات افراطی و دروغ مقدمه‌ای برای اغتشاش ذهن جامعه بوده که بتوانند صفرها را حذف کنند. اما رابطه دیگری بین عدم شفافیت، دروغ‌گویی و امنیتی کردن جامعه و سرکوب برای بقاء و حذف صفرها از پول ملی دارند. نوسانات قیمت دلار و طلا (سکه) یکی از بهترین شاخص‌هایی است که در سه دهه گذشته تمام کارشناسان و مردم تغییرات رابطه برابری ریال و دلار را به عنوان شاخص ملموسی از واقعیت‌های اقتصادی کشور می‌شناسند. به طور مثال، اگر الآن یک دلار آمریکا کمی بیش از هزار تومان مبادله می‌شود، نوسانات قیمت دلار کاملاً می‌تواند در قالب یک میزان‌الحراره مردم را درخصوص وضعیت اقتصادی کشور آگاه سازد و مردم به خوبی می‌توانند جهت‌گیری‌ها و شاخص‌های اقتصادی عملکردی دولت را اندازه‌گیری نمایند.

بنابراین، اگر دولت به دلیل بحران اقتصادی ایجاد شده در سال‌های اخیر در کشور خواسته باشد قیمت دلار را به چند برابر افزایش دهد، تمام آمارهای اطلاعات و ادعاها برملا شده و با کنار رفتن پرده دروغ و فهم عمومی که در طول حداقل سی سال گذشته از رابطه دلار – ریال و وضعیت اقتصادی کشور ایجاد شده کاملاً بی‌صداقتی و ناهنجار بودن وضعیت اقتصادی دولت آشکار می‌شود.

بررسی‌های کارشناسان اقتصادی و بودجه‌ای کشور نشان می‌دهد که دولت با تمام دستکاری‌ها و عدم شفافیت‌ها بالغ بر یکصد هزار میلیارد تومان در بودجه ۹۰ با کسری روبرو است که این فریبکارانه و با انواع آمارسازی‌ها پنهان شده است . یکی از راه‌های تأمین این کسری بودجه بالا بردن قیمت دلار است و همانطوری که بیان شد هرگونه دستکاری قیمت ارز برای جامعه کاملاً محسوس است. لذا دولت وقتی تن به این مسئله می‌دهد که چندین صفر از پول ملی حذف کند و وقتی قیمت دلار را حتی به چند برابر پس از حذف صفرها افزایش دهد ناخواسته فهم عمومی، برای تطبیق آن با چیزی که در واقع اتفاق افتاده نیاز به زمان بیشتری دارد، هدف دولت در کوتاه‌مدت که همان کسب درآمدهای کاذب می‌باشد، محقق می‌شود و درواقع می‌تواند بحران اقتصادی کشور را به زعم خود به تعویق بیاندازند و در این فرصت باز یک دشمن خودساخته و دروغین را عامل اصلی مشکلات بعدی اعلام کنند و هرکس هم چون و چرا کرد، سرکوب شود.

بنابراین، راهبردهای دولت در گفتن دروغ‌های بزرگ و بحران‌سازی کردن به منظور حذف صفرها از پول ملی در کوتاه‌مدت موجب افزایش کاذب درآمدهای دولت شده و با امنیتی کردن فضا فرصتی هم بوجود می‌آید که مخالفین دولت خود را بدین طریق و به این بهانه سرکوب نمایند.
گروه اقتصادي سايت كلمه
ادامه مطلب ...

خاتمي: وقتی جهاد اقتصادی مطرح میشود بدين معناست که وضعیت اقتصادی فعلي چندان مناسب نیست

1 نظرات
سيد محمد خاتمي در ديدار با قرآن پژوهان استان يزد:
وقتی جهاد اقتصادی مطرح میشود، بدين معناست که وضعیت اقتصادی چندان مناسب نیست

ادامه راه سبز(ارس): سید محمد خاتمی در دیدار با جمعی از قرآن پژوهان استان یزد با اظهار نگرانی نسبت به وضعیت موجود کشور، پیرامون وقایع سال گذشته گفت « سال گذشته را در حالی پشت سر گذاشتیم که نه تنها زندانیان آزاد نشدند، بلکه کسانی که آزاد بودند نیز فراخوانده یا دستگیر شدند و نسبت به بسیاری از کسانی که در زندان اند و نسبت به بستگان آنان سخت گیریهایی بیشتر به عمل آمد و حصرها و محدودیت ها نیز بر آنها افزوده شد.»

وي در بخشي از سخنان خود تاكيد نمود: «وقتی جهاد اقتصادی مطرح می شود معنایش این است که وضعیت اقتصادی فعلی چندان مناسب نیست و نیاز به جهاد همه جانبه برای پیشرفت و بهبود دارد و الحق که با درآمدهای شگفت انگیز نفتی در سالهای گذشته و با داشتن سند چشم انداز که نقشه راه جامعه است، می بایست شاهد جهش های عظیم در عرصه تولید، سرمایه گذاری، اشتغال، حضور در بازارهای جهانی و بالارفتن سطح زندگی و معیشت مردم بخصوص برای بخش های کم درآمد تر جامعه باشیم که متأسفانه نیستیم.»

سخنان رييس جمهور سابق كشور به نقل از سايت رسمي ايشان در ادامه مي‌آيد:

رئیس بنیاد گفت و گوی تمدن ها قرآن کریم را فراخواننده به زندگی حقیقی خواند و افزود:

يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم

خدا و پیامبر مردم را دعوت به زندگی می کنند و کسی که طعم زندگی را در این جهان نچشد از نعمتهای زندگی حقیقی در آن جهان نیز محروم خواهد بود. زندگی اختصاص به افراد ندارد و جوامع هم زندگی و مرگ دارند.

رئیس جمهوری سابق ایران انقلاب اسلامی را انقلاب احیاء خواند و گفت: انقلاب در هنگامی رخ داد که فساد، وابستگی، فشار، استبداد و بیداد، زندگی را بر همه تنگ کرده بود. انقلاب آمد تا مردم را به زندگی برگرداند و زندگی مورد نظر عبارت بود از استقرار نظامی که از یک سو ارزشهای والای الهی بر آن حاکم باشد و از سوی دیگر مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند.

انقلاب، نفی استبداد و سرکوب و فراخواننده به رهایی از وابستگی بود و می خواست تا عامل حیات بخش عدالت را در همه جا و برای همه کس حاکم کند و به همین جهت جمهوری اسلامی را مطرح کرد و مردم هم به آن رأی دادند.

سید محمد خاتمی سپس با اشاره به اهمیت رأی مردم و انتخابات تأکید کرد: جمهوری اسلامی برآمده از اراده مردم و متکی به آنان است و از این رو انتخابات و رأی مردم از اهمیت ویژه ای برخوردار است و انتخابات آزاد و فراگیر نشانه زندگی جامعه است. همانگونه که در جمهوری مسؤولیت شناسی و انتقاد پذیری حاکمان بسیار مهم است که اگر اینها نبود یا ضعیف بود جمهوریت و اسلامیت نظام و زندگی جامعه آسیب می بیند.

رئیس جمهوری سابق ایران با توجه به پیش رو بودن انتخابات اظهار امیدواری کرد شاهد انتخاباتی سالم و آزاد و پرشور باشیم، بخصوص در مورد مجلس که در نظام مردم سالار جایگاه والایی دارد. مجلسی مورد نیاز است که همه سلیقه ها و گرایش های ملت را نمایندگی کند و با اتکاء به مردم، چه در قانونگذاری و چه در نظارت بر همه امور و پاسخگو کردن مسؤولان شجاعانه و مدبرانه عمل کند.

سید محمد خاتمی در بخش دیگری از سخنان خود نام گرفتن سال جهاد اقتصادی را بسیار مهم و به جا خواند و افزود: وقتی جهاد اقتصادی مطرح می شود معنایش این است که وضعیت اقتصادی فعلی چندان مناسب نیست و نیاز به جهاد همه جانبه برای پیشرفت و بهبود دارد و الحق که با درآمدهای شگفت انگیز نفتی در سالهای گذشته و با داشتن سند چشم انداز که نقشه راه جامعه است می بایست شاهد جهش های عظیم در عرصه تولید، سرمایه گذاری، اشتغال، حضور در بازارهای جهانی و بالارفتن سطح زندگی و معیشت مردم بخصوص برای بخش های کم درآمد تر جامعه باشیم که متأسفانه نیستیم.

رئیس بنیاد گفت و گوی تمدن ها جهاد اقتصادی را مستلزم دستیابی به سیاستهای عالمانه و کارشناسانه و مردم مدارانه و اعمال آنها دانست و افزود: جهاد اقتصادی، در جامعه با نشاط و امیدوار میسر است و یکی از شرایط آن حضور همه نیروها و بخش ها و بخصوص سرمایه های کاردان انسانی جامعه در صحنه است. و برای این کار لازم است که فضای سیاسی جامعه باز و امن باشد. وقتی فضا امنیتی باشد و با بدبینی به همه کس و همه چیز نگاه شود و برخوردهای ناورا صورت گیرد نشاط نخواهد بود. و مخصوصاً در سال انتخابات اگر مصلحت کشور و نظام را می خواهیم نیازمند فضای با نشاط سیاسی هستیم.

رئیس جمهوری سابق ایران با ابراز تأسف از وقایع سال گذشته تأکید کرد: در سالی که گذشت انتظار فراهم آمدن چنین فضایی را داشتیم تا پس از قریب دو سال تنش و وضع فوق العاده، بهار را با امید و دلگرمی و نزدیک تر شدن دلها به یکدیگر و رفع عواملی که باعث نارضایتی است آغاز کنیم و بارها نیز از سوی خیرخواهان که در دل بستگی آنان به نظام و انقلاب و کشور تردیدی نیست در این باب تذکر داده شده، ولی متأسفانه در حالی به سال جدید وارد شدیم که نشانی از رفتن به سوی این فضا ندیدیم بلکه سخت گیری ها و برخوردهای خشن بیشتر شد.

سید محمد خاتمی سپس با اشاره به انتقاد به حق رهبری در روزهای پایانی سال گذشته از برخوردهای بداخلاقانه و خلاف شرع و قانون و بهتان و ناسزاگویی و اقدامهای ناپسند جریانهای افراطی و اشاراتی و هشدارهایی که پیشتر هم درباره تهمت زنی های رایج داده بودند این نکته را مطرح کرد که: نمی دانم لزوم برخورد با چنین رفتارها و اعمالی عطف به ماسبق هم می شود؟ و بدترین بداخلاقی ها و تهمت زنی ها و فحاشی ها و کوبیدن های یک طرفه در بسیاری از رسانه ها و منابر و تریبونها و محافل نیز مورد بررسی و برخورد قرار خواهد گرفت؟

به هر حال سال گذشته را در حالی پشت سر گذاشتیم که نه تنها زندانیان آزاد نشدند، بلکه کسانی که آزاد بودند نیز فراخوانده یا دستگیر شدند و نسبت به بسیاری از کسانی که در زندان اند و نسبت به بستگان آنان سخت گیریهایی بیشتر به عمل آمد و حصرها و محدودیت ها نیز بر آنها افزوده شد.

رئیس بنیاد گفت و گوی تمدن ها با تأکید بر اهمیت انتخابات پیش رو خطاب به دست اندرکاران عرصه سیاست گفت: در سالی که بیش از همیشه نیاز به نشاط و حضور ملت داریم باز هم پیشنهاد ما این است که حصرها برداشته شود و زندانیان آزاد شوند، فضای سیاسی و رسانه ای جامعه طبق موازین و قانون باز شود، حضور و فعالیت احزاب و تشکل ها ممکن و امن گردد و به سوی انتخابات آزاد و سالم حرکن کنیم و انتخابات مطلوب گرچه ناشناخته نیست ولی اجمالاً در صورتی خواهد بود که حذف های ناروا نباشد و همه بتوانند با امنیت در معرض انتخاب کردن و انتخاب شدن قرار گیرند. البته در این باب باز هم نیاز به بحث بیشتر داریم.

رئیس جمهوری سابق ایران بخش پایانی سخنان خود را به تحولات منطقه اختصاص داده و افزود: در این باب نیز کم و بیش بحث شده است و ان شاء الله در آینده هم سخن گفته خواهد شد. به هر حال این موج مبارک برای مردم منطقه گرچه هزینه فراوان داشته و دارد، ولی به نظر می رسد که افق بسیار روشن و امیدوار کننده است و نشانه های تحول بنیادی در ذهن و زندگی مردم آشکار شده است و این نکته را ناگفته نگذارم که متأسفانه برخوردهای دوگانه سیاستها و جوامع بین المللی در مورد حرکت های منطقه باعث تأسف است. از جمله شاید مظلوم ترین ملت در این میانه ملت شریف بحرین باشد که امیدوارم شاهد پیروزی همه ملت ها باشیم.

در ابتدای این دیدار حاضرین توضیحاتی درباره فعالیت قرآنی جمعیت، شناخت قرآن و اهداف عالیه آن و اهتمام به عقل در فهم و تفسیر قرآن کریم و تلاش برای رسیدن به حقایق قرآنی و چاره جویی از آن در حل مشکلات فردی و اجتماعی داده و یکی از آفاتی که از دیرباز تاکنون در جامعه اسلامی و جوامع دینی وجود داشته است را ظاهرگرایی و اخباری گری و خرافه زدگی و غفلت از حقیقت دین بوده است و افراطی گری و رادیکالیسم نیز ناشی از این آفت و بینش و منش خود حق پنداری ظاهرپرستان بوده است.

اهمیت انقلاب اسلامی و نقش آن در زنده کردن پیام قرآن و دعوت مردم به خردگرایی و عدالت گستری و آزادگی از دیگر مباحث حاضرین در این نشست بود.

همچنین سؤالاتی در باب اصلاحات و آینده اصلاح طلبی و جریانهایی که با تمامیت خواهی درصدد حذف و طرد هرگونه اندیشه و عمل وفادار به انقلاب و یک دست کردن جامعه و جلوگیری از حضور و فعالیت هر آنچه نمی پسندند هستند مطرح شد و از محدودیت ها و تنگناهای موجود در عرصه های مختلف و از اینکه تحت عناوین مقدس خدای ناخواسته جمهوریت نظام اسلامی به خطر بیفتد اظهار نگرانی شد.

ادامه مطلب ...

احمدی نژاد و پنگوئن ها

0 نظرات
احمدی نژاد و پنگوئن ها

ادامه راه سبز(ارس): روایت است که پنگوئن ها آموخته اند، برای در امان بودن از سرما، هنگام وزش بادهای قطبی گرد هم بیآیند. آنها همچنین در یافته اند برای آنکه حقی از کسی ضایع نشود، با حرکاتی مواج و موزون جای خود را تغییر دهند تا همه بتوانند از گرمای درونی هستۀ گرد آمده از پنگوئن ها سهمی برابر ببرند. از زمان تشکیل جمهوری اسلامی نوع رفتار اصولگرایان در مواجهه با تهدیدات بیرونی، رفتاری مشابه با این حرکت جمعی در پنگوئن ها بوده است. این مثال تنها برای تقرب موضوع به ذهن است و بدیهی است که نباید به عنوان توهین به کسی تلقی شود. اصولگرایان در هنگام احساس خطر به هم نزدیک شده، با ایجاد یک دایرۀ بسته و حمایت تنگا تنگ از یک دیگر، غیر خودی ها را دفع می کنند. روی کار آمدن احمدی نژاد در سال 84 و ادامۀ دولت او در 88 نتیجۀ همین رفتار سیاسی در میان اصولگرایان بود. اما احمدی نژاد و همراهان بعد از رسیدن به قدرت، به ویژه بعد از سال 88، به تدریج این قاعده را در میان اصولگرایان بر هم زده اند. این گروه تازه به دوران رسیده تمایل دارد برای همیشه در میان حلقه بماند و بیشترین منفعت را از آن خود کند. احمدی نژاد تلاش دارد بقیه را به زائدۀ مطیع دولت خود تبدیل کند؛ امری که زیاد به مذاق بقیۀ اصولگرایان خوش نمی آید. در نتیجه بین اصولگرایان با سابقه از یک سو و احمدی نژاد و شرکا از سوی دیگر، کشمکشی جدی در گرفته است.

این مجادلات در مسائل مختلف قابل ردیابی است. یکی از مظاهر اصلی این درگیری در مجادلات بین مجلس و دولت شکل گرفته است. هر روز از درون مجلس مصوبه ای بیرون می آید تا فشار را بر دولت افزون کند. دولت هم به راحتی تمامی این مصوبه ها را نادیده می گیرد تا قدرت خود را به رخ بقیه بکشد. یک مورد ازنمونه های واضح آن، عدم ابلاغ رسمی تشکیل وزارت ورزش و جوانان توسط دولت به روزنامۀ رسمی کشور است. دیگری نوع رفتار دولت با قانون ادغام وزارتخانه ها است. این مصوبه بخشی از برنامۀ پنجم توسعه است و برای کاستن از حجم دولت طراحی شده است. این هر دو مصوبه، هر یک به شکلی، مورد بی مهری رئیس دولت قرار گرفته است. این بی توجهی احمدی نژاد از طرف لاریجانی بی پاسخ نمانده، از دولت خواست که هر چه زودتر تکلیف کار را مشخص کند. شاید این سخنان به نوعی پاسخی به لفاظی های احمدی نژاد باشد که نمونه ای از آن را در مصاحبۀ مطبوعاتی چند روز پیش شاهد بودیم. همان جایی که احمدی نژاد در جواب خبرنگاری که از او پرسید چرا از قوۀ مقننه شکایت نمی کند به طعنه اشاره کرده بود با توجه به حضور صادق لاریجانی در رأس دستگاه قضا جایی برای شکایت از علی لاریجانی باقی نمی ماند. در نهایت این بگو مگو ها به آنجا انجامید که باز احمدی نژاد تهدید شد که به مجلس فراخوانده می شود تا مورد استیضاح قرار بگیرد.

اما فشار بیشتر بر دولت زمانی است که مشایی و سیاست هایی که او برای دولت به ارمغان می آورد، مورد حمله قرار می گیرد. به عبارت دیگر مشایی و سیاست های مورد حمایت او به چشم اسفندیار دولت دهم و احمدی نژاد تبدیل شده است. حساسیت ها نسبت به مشایی آن قدر افزایش یافته است که حتی کیهان و روزنامه های وابسته به سپاه هم وارد معرکه شده اند تا به نحوی شر مشایی را کوتاه کنند. کمتر کسی از نوع رابطۀ احمدی نژاد و مشایی خبر دارد. ممکن است آدم را یاد رابطۀ تیمور تاش و رضا شاه در اوائل سلطنت پهلوی اول بی اندازد. این رابطه هر چه هست مهم نیست، مهم این است که احمدی نژاد به شکلی همه جانبه به دفاع از دوست قدیمی خود پرداخته و مخاطرات را به جان خریده است. این مثال ها و نمونه هایی از این دست که تعدادشان کم نیست نشان می دهد، این نزاع اولاً جدی است و به اصطلاح مشمول تعریف جنگ زرگری نمی شود. هم چنین این دعوا تا لحظۀ خارج شدن یکی از طرفین از دایرۀ قدرت ادامه خواهد داشت. مخالفین اصولگرای دولت، با اتلاق واژۀ فتنه به هواداران دولت از جمله و به ویژه به مشایی و هم فکران او، تلاش دارند دوران برخورد با اصلاح طلبان را بازسازی کرده، تا از این طریق شانس خود را برای برد و باقی ماندن در قدرت افزایش دهند. اما به نظر می آید حذف احمدی نژاد و یا حداقل مشایی و طرز تفکر او، برای اصولگرایان چندان آسوده نباشد. دلائل متعددی وجود دارد که تجدید شرائطی که بتواند به برکناری احمدی نژاد و همراهانش منجر شود، یعنی مشابه بلایی که بر سر اصلاح طلبان آمد، برای اصولگرایان دور از دسترس باشد.

حمایت همه جانبۀ رهبری از دولت نظامیان اولین مانع بر سر راه اصولگرایان است. هنگامی که خامنه ای در نماز جمعۀ 29 خرداد 88 اعلام کرد مجموعۀ عقاید احمدی نژاد به او نزدیک تر از هاشمی است، این تنها هشداری به رفسنجانی محسوب نمی شد. از این جمله این تفسیر هم مستفاد شد که دست رهبر پشت سر احمدی نژاد و یارانش است. اما این تنها اتفاقی نیست که نزدیکی رهبر را به احمدی نژاد نشان می دهد. آخرین باری که در مشهد او همۀ مسئولین را از گلایه از یک دیگر منع می کرد، باز تلاش داشت احمدی نژاد را از زیر بار انتقادها خلاصی ببخشد. حتی رهبری در مورد مشایی، که به نوعی مورد انتقاد اکثریت اصولگرایان و حتی روحانیون نزدیک به احمدی نژاد است، مجموعاً برخورد محبت آمیزی داشته است. حمایتی که هیچ گاه اصلاح طلبان از آن برخوردار نشدند.

احمدی نژاد با در اختیار داشتن منابع مالی تا به این جای کار بر خر مراد سوار بوده است. وی با بی انضباطی های مالی بی شمار از یک سو و سرازیر کردن منابع مالی کشور در جیب شرکای سیاسی-نظامی خود، تحت عنوان قراردادهای اقتصادی دولتی، پول لازم را برای بودن در قدرت به دست آورده است. داشتن ثروت برای به چنگ آوردن قدرت و حفظ آن امری حیاتی و ضروری است. چند روز پیش اوباما فعالیت های انتخاباتی خود را برای سال 2012 آغاز کرد. یکی از کارهای اولیۀ او، تأسیس نهادهایی بود که بتوانند امر جمع آوری کمک های مالی لازم را سازمان بدهند. او جمع آوری کمک مالی یک میلیارد دلاری را یکی از اهداف فعالیت های انتخاباتی خود بر شمرده است. احمدی نژاد هم به خوبی به نقش پول پی برده و قانونی و غیر قانونی از این چشمۀ حیات، برای فعالیت سیاسی، بهره برده است. بر خلاف اصولگرایان که از روز اول خود را به "بیت المال" نزدیک کرده اند، رابطۀ چپ های قدیمی و اصلاح طلبان فعلی با پول مثل رابطۀ "جن بوده است با بسم الله". ایشان همیشه از این بی بضاعتی مالی خود ضربه خورده اند.

پشتیبانی نظامیان نیز از عواملی است که به طور جدی ادامۀ حیات سیاسی احمدی نژاد را ممکن ساخته است. جریانات حال حاضر در خاورمیانه و شمال آفریقا بیش از گذشته بر اهمیت حمایت نظامیان در بقا و یا تلاشی حکومت ها مهر تائید گذاشته است. بی شک نظامیان بالاترین تأثیر را در روی کار آمدن احمدی نژاد و شرکا داشته اند. هم چنین حمایت همه جانبۀ نیروهای امنیتی، نظامی و اطلاعاتی امکان تداوم حکومت را برای دولت دهم فراهم ساخته است. با توجه به گشاده دستی های دولت های نهم و دهم در مورد ارگان های نظامی بعید است که به این زودی ها احمدی نژاد و دوستان از حمایت سپاه و ابواب جمعی آن محروم شوند. در مقابل باید به یاد آوریم که همین نیروهای نظامی به همراه بقیۀ متحدین غیر نظامی خود، با انواع لطائف الحیل، دست خاتمی و اصلاح طلبان را چنان در پوست گردو گذاشتند تا نتوانند قدم از قدم بردارند.

سیاست های عوام گرایانۀ احمدی نژاد و موفقیت نسبی وی در جلب حمایت بخش هایی از تهیدستان اجتماعی که به دلائل مختلف از دانش های لازم بهره ای نبرده اند، امر مهمی است که نباید فراموش شود. این لشکر بی چیزان، به همان اندازه که به مدد لویی بناپارت آمد، می تواند یاور احمدی نژاد باشد. کمک های نقدی مستقیم، گاهی تبلیغات خرافی با استفاده از مداحان معروف، زمانی ایرانی گرایی هایی سطحی و نمایشی و در نهایت نوع رفتار احمدی نژاد، که به فرهنگ این عقب افتادگان اجتماعی نزدیک تر است، دست به دست هم داده اند تا نیروی ذخیرۀ لازم را برای نظامیان حاضر در قدرت فراهم کنند. اینها کسانی هستند که بارها به نام بسیج و نیروهای لباس شخصی مورد سواستفاده قرار گرفته اند. در اختیار داشتن منابع مالی و نیروهای نظامی، به احمدی نژاد شانس بالاتری می دهد تا در درگیری ها از این نیروها بیشتر به نفع خود استفاده کند. همان گونه که در سرکوب های بعد از انتخابات، این نیروها جهت مقابله با مخالفین به خیابان آمدند. حالا زمان خاتمی را به یاد بیآورید. نه تنها این نیروها به دولت اصلاحات کمکی نکردند، بلکه هر "نه روز یک بار" یک توطئۀ جدید بر علیه اصلاح طلبان به اجرا گذاشتند.

نکتۀ آخر و شاید مهمترین دلیل، حرکت تازه و هم جانبه ای است که هواداران احمدی نژاد به رهبری مشایی آغاز کرده اند. آنها در طی این اقدامات نوین تلاش دارند جو جامعه را در دست بگیرند و در آخر هژمونی را در هرم قدرت کسب کنند. اخیراً اعلام شده است که تأسیس احزاب سیاسی تازه، روزنامه های جدید و خبرگزاری های متعدد، در دستور کار نزدیکان احمدی نژاد قرار گرفته است. این در حالی است که روزنامه ای مثل خبر که به طیف لاریجانی تعلق داشت، برای دومین بار تعطیل می شود. هم زمان، عده ای به شکلی غیر رسمی با تقدس بخشیدن به احمدی نژاد او را از انتقاد مبرا می کنند. گروهی دیگر مستقیماً درخواست می کنند، زمانی که در مجلس بر علیه دولت صحبت می شود، بنا بر دستور رهبر که در بالا به آن اشاره شد، میکروفن های رادیو در پارلمان خاموش شوند.

در همین مجلس، تحت فشار هواداران دولت و در یک روند غیر قانونی، قانون مربوط به سازمان های غیر دولتی مورد بازبینی قرار می گیرد، تا این نهاد ها را به استطاله هایی دولتی تبدیل کند. این قانون قبلا رد شده بود ولی در مهلتی خارج زمان مقرر در آئین نامه های مجلس با اصرار نمایندگان حامی دولت دوباره به صحن مجلس بازمی گردد. بر سر این قانون آن می رود که دیگر حتی سایه ای از این سازمان ها باقی نماند. وزیر ارشاد هم از همۀ کارمندان ارشاد می خواهد که اگر کسی مخالف اسلام است می تواند تسویه حساب بکند و برود. البته از میان سطور مشخص است که منظور دقیق آقای حسینی از اسلام چه می تواند باشد.درست مثل همان روزها که شنیدیم اگر نمی خواهیم عضو حزب رستاخیز بشویم، می توانیم پاسپورت بگیریم و از کشور برویم. این ها تلاش مستمری است که برای بستن فضای جامعه، به نفع احمدی نژاد و یاران، در حال شکل گیری است.

حرکت های اخیر با حبس موسوی و کروبی شتاب گرفت. بعد با اعلام وفاداری اصولگرایانی که روزۀ سکوت گرفته بودند ادامه یافت. بعد از آنکه هاشمی را از ریاست مجلس خبرگان برکنار کردند، خیز برداشته اند تا از ریاست مجمع تشخیص هم کنار گذاشته شود. هم زمان، بعد از رفتار وقیحانه ای که با دختر هاشمی شد و به شکل عمدی به طور وسیع در فضای مجازی و رسانه های جهانی منتشر گردید، محسن هاشمی هم از ریاست مترو برکنار شد. تا نه تنها اعضای خاندان هاشمی بی اعتبار تر شوند، شهردار، جدی ترین رقیب گروه احمدی نژاد در انتخابات بعدی، نیز سنگ روی یخ شود. این کنش های با برنامه، که حمایت رهبری را حد اقل در کلیات با خود به همراه دارند، باعث شده اند تا ساکنان کاخ ریاست جمهوری دست پیش را داشته باشند. این در حالی است که دولت هفتم و هشتم به خاطر فشارهای همه جانبه و عم حمایت از سوی منابع بالا دستی قدرت، همیشه رفتارهای واکنشی داشت و هیچ گاه نتوانست نبض جامعه و حکومت را در دست بگیرد.

بار دیگر گروهی، خواب نه چندان آرام اصولگرایان را به هم زده است. محافظه کاران عادت ندارند که آب را در خوابگه مورچگان ببینند. احمدی نژاد سنگی تازه در دریای مواج اصولگرایان سابقه دار انداخته است. راست های قدیمی تصور می کردند که حضور احمدی نژاد در شهرداری تهران تنها به جمع آوری زباله های شهری کمک خواهد کرد. اما هنگامی که کمک کردند تا او، حداقل برای دو دوره، رئیس جمهور شود، تصور نمی کردند استخوانی تیز و فضاگیر را به دست خود در گلوی خویش فرو می کنند. آنها احتمالاً از سختی خارج کردن آن مطلع نبودند. متأسفانه باید پذیرفت اگر کار نزاع دولت با اصولگرایان سنتی به جاهای باریک تر بکشد با روزگاری سخت و خونین روبرو خواهیم بود. به همان اندازه ای که بخواهی استخوان در گلو را با زور و اجبار و نه از سر تدبیر خارج کنی. به همان مقدار خونبار که فرماندۀ سپاه قزوین به آن اشاره کرده بود!

میر حمید سالک
ادامه مطلب ...

ما که وجه این قبض را نداریم که بپردازیم، گاز نمیخواهیم

4 نظرات
ما که وجه این قبض را نداریم که بپردازیم، گاز نمیخواهیم

ادامه راه سبز(ارس): این قبض گاز ما است، آخرین قبض قبل از قطع یارانه ها چهارده هزار تومان بود، رشد پنجاه برابری قبض گاز، ما را متحیر کرده است که با آن چه کنیم، یارانه هم که نمی گیریم! ظاهراً باید قبض معظم را برای آخرتمان بگذاریم، باید فکر چاره بود، صرفه با همان گاز کپسولی غیر معظم است، اگر نفت گیرمان بیاید، باید چراغ گردسوز و والوری تهیه کرد .

کرسی ذغالی هم برای زمستان صفایی دارد، ما که یادمان نرفته است، نرمه های زغال را هم مثل کوفته تبریزی درست می کردند و می فروختند، خوب و بدون دود می سوخت، با این حال، مادر مراقب بود بچه ها سرشان را زیر کرسی نکنند و دچار گاز گرفتگی نشوند، گاهی پایمان داخل منقل می رفت و با سوزش آن بیدار می شدیم.

باید خودمان را برای ریاضت (جهاد اقتصادی) آماده کنیم، به هر حال کسی که خربزه می خورد پای لرزش هم می ایستد، بله، وقتی دولت مهر ورز و عدالت طلب و انقلابی دو آتشه داریم، باید این هزینه ها را هم بپردازیم!

ما که وجه این قبض را نداریم که بپردازیم، عطای گاز را به لقایش می بخشیم!
۲۰/۱/۱۳۹۰ مهدی خزعلی
ادامه مطلب ...

ناگفته هایی از مراسم تشییع و لغو مراسم ترحیم میراسماعیل موسوی

2 نظرات
در گفتگوي جرس با برخي از نزديكان مرحوم موسوي:
ناگفته هایی از مراسم تشییع و لغو مراسم ترحیم میراسماعیل موسوی

ادامه راه سبز(ارس): اینجا محله درخونگاه است. کوچه صاحب اختیار. اینجا خانه ای کوچک وجود دارد با دلهایی بزرگ که چند روزی است به سوگ نشسته است.تا همین چند روز پیش در همین خانه قدیمی آقابابا به کمک دیگر اعضای خانواده خانه را آب و جارو می کرد و چشم انتظار پسر بزرگش بود و هر روز دلخوش صدای پسرش بود . همان پسری که به جای برادرش با پدر سخن می گفت تا پدر غمی احساس نکند.روزهای اول پدر خیلی سراغ میر حسین را می گرفت بعد از مدتی تصمیم گرفتند که میر محمود که صدایش شبیه تر به میرحسین است به او زنگ بزند.

حالا دیگر پدر نیست و تنها یادگار باقیمانده از او امنیت و آرامش این سالیان است، حالا تنها یادگارهای باارزش باقی مانده از آقا بابا برای اهالی این خانه یک میز است و عینک و قران. اینها یادگارهایی از کسی است که تنها نان حلال به سفره آورد و فرزندانش را برای خدمت به ایران و اسلام بزرگ کرد.

در پی لغو مراسم ترحیم آن مرحوم، و برخورد با تشییع کنندگان و حمله نیروهای امنیتی و لباس شخصی به خانواده و نزدیکان موسوی، و برای بزرگداشت یاد و خاطره آن مرحوم، گفتگویی با چند تن از نزدیکان میراسماعیل موسوی داشتیم که متن کامل آنها به صورت تجمیع شده پی می آید:

ضمن عرض تسلیت به شما، لطفا از لحظات آخر حیات ایشان بگویید.

اعضای خانواده که در خانه حضور داشتنذ، می گویند که خیلی سریع اتفاق افتاد.

از مرحوم اسماعیل میر موسوی چه خاطره ای دارید؟

ایشان فردی صبور و صادق و با ایمان بودند.از میرحسین گاه و بیگاه می پرسید که کجاست. وقتی به او می گفتند که در سفر است.دیگر ادامه نمی داد..فقط دعا می کرد و هر روز با همسرش دعای توسل را مرور می کرد.

قبل از حصر، هر روز میرحسین عصرها به پدر زنگ می زد و چند روز یکبار هم به خانه پدری می آمد اما این حبس پدر و پسر را از هم جدا کرده بود. روزهای اول پدر خیلی سراغ میر حسین را می گرفت بعد از مدتی تصمیم گرفتند که میر محمود که صدایش شبیه تر است به او زنگ بزند.

وقتی می گویند میراسماعیل موسوی، چه چیزی برای شما یاداور می شود؟

یک پیرمرد مومن آبرومند با اخلاق که ادب او شهره شهر بود. سختی ها را تحمل می کرد.او به فرزندانش به خوبی یاد داده بود که تمام مصائب از لطف های خفیه روزگار است.البته وقتی در حوادث پس از انتخابات هم نوه اش را به شهادت رساندند به ایشان نگفتند اما دخترشان این مصبیت را هم لطف الهی دانستند و بر آن محنت صبر و شکیبایی کردند.خواهر میرحسین هم به مانند پدر است. او هم از شهادت علی ناشکری نکرد و تنها گفت خدایا فرزندم را تقدیم تو کردم ، تو از من قبول کن. شکیبایی و صبوری خاصی در بین خواهران و برادران میرحسین و شخص خودش وجود دارد.

وقتی مرحوم فوت شدند چه کسی به شما خبردادند؟

یکی از اعضای خانواده زنگ زد گفت که آقا بابا فوت شده و ما خودمان را رساندیم. پسر بزرگ نبود و همه منتظر او بودند تا درباره نحوه مراسم تصمیم گیری کنند. آخر او در مرگ مادر هم نبود. سهم او از بودن در کنار پیکر مادر تنها بوسه ای برپیشانی مادرش بود. اشخاص زیادی در حیاط و در کوچه و خیابان امده بودند.بالاخره میرحسین را آوردند و دوباره سهم او از تشییع پیکر پدر هم تنها بوسه ای بر بدن بی جان او شد.

البته پیش از اینکه میرحسین را بیاورند تعدادی از ماموران به خانه آمدند و گفتند که ما آقای شریف زادگان را آزاد می کنیم و شما مراسم را در مسجد ارگ بگیرید که این را میرمحمود و دیگر اعضای خانواده نپذیرفتند. گفتند یا مراسمی نمی گیریم یا مراسمی که در خور شان پدرمان باشد برگزار می کنیم. گفتند که فردای دفن هم سوم را بگیرید که به بازگشت مردم و شلوغی ها برخورد نکند.اما این هم مورد موافقت خانواده قرار نگرفت.

از میرحسین بگویید.

روحیه قویشان بر روی چهره شان تاثیر گذاشته بود. وقتی رسیدند داخل سلامی دادند. وقتی صدای گریه خانم ها بلند شد ، فقط کلامی که تکرار می کردند صبر بود.بالای سر پدر رفتند .ده دقیقه ای فقط به صورت پدر نگاه می کردند .سر پدر را در اغوش گرفتند و بوسیدند و فاتحه ای قرائت کردند.دو تا دوربین فیلمبرداری مادام از همه فیلم میگرفت.... پرصلابت مثل کوه استوار دعا می خواندند. تا اینکه یکی از خواهران به طرفش رفت و گریه می کرد. او را دعوت به صبر کرد.ایشان گفتند که خداوند کمک می کند. دعا کنید و صبر.

به دختران تاکید کردند که حالشان خوب است و نگران وضعیت آنها نباشند.بعد از پنجاه روز دیدن پدر به فرزندان خیلی روحیه داده بود. در کنار مادرشان هم مامور امنیتی بود. تاکید کردند که مقاوم بمانند. هنوز روحیه پرصلابت خود را حفظ کرده بودند.

برخورد ماموران چطور بود؟

پارچه سفید جنازه را کنار زدند و چندین بار ازجنازه عکس و فیلم گرفتند. انگار از جنازه این پیرمرد 103 ساله هم می ترسند. حتی از اشپزخانه که خانمها در حال آماده کردن خرما و حلوا بودند . عده ای ناشناس توی اتاق بودند..اولش همه نزدیکان را از کنار میر حسین و زهرا رهنورد کنار می زدند اما وقتی فضای احساسی را دیدند کمی بهتر از قبل رفتار کردند.خیلی ازماموارن نقاب و ماسک و عینک دودی و چفیه به دهان بسته بودند که شناسایی نشوند.

از نحوه برخوردشان با میرحسین و زهرا رهنورد بگویید.

خانمی که همراه زهرا خانوم بود مادام این اطمینان را به دختران دلنگران میرحسین می داد که ما مراقب مادرتان هستیم که آسیبی نبیند.اما سه مردی که زندانبان زهرا خانم بودند همه چیز را به دقت زیر نظر داشتند. همه حرکات و سکنات نزدیکان را. زهرا خانم با همه اقوام احوالپرسی کرد ومیرحسین که به طبقه بالا و در میان مردان رفت، خیلی از قیافه ها ناآشنا بود. از صبر و صداقت پدرش گفت و از خاطرات قدیمی که با پدر داشتند.وقتی می خواستند میرحسین را ببرند هم خیلی صحنه دردناکی بود .

یکی از ماموران که کلتی به کمر بسته بود که انگار زندانبان اصلی میرحسین بود خطاب به او گفت: وقت رفتنه....بعد مهندس بلند شدند و حرفی زدند که همگی ناراحت شدیم ، ایشان گفتند که به خاطر خطر سلامتی پدرم به ایشان نگفته بودم که علی شهید شده و پدرم نمی دانست ولی الان فهمیده و در کنار اوست. بعد هم باز تکرار کردند : صبر ..صبر ...صبر

از مراسم حاج میر اسماعیل موسوی بگویید.چگونه برگزار شد

در مراسم تشییعی که دم در منزل برگزار شد ، هم بی ادبی کلامی ماموران کردند و هم ضرب و شتم و هم بازداشت اعضای خانواده. ابتدا که می خواستند جنازه را به بیرون از خانه ببرند که مردی درشت هیکل آمد و مسیر جنازه را تغییر دهد که آشنایان چنین اجازه ای را به او ندادند. بعد هم جنازه به اواسط کوچه که رسید مردم فریاد می زدند" یا حسین میرحسین". که یک هو دستانی به میان امد و جنازه را به داخل آمبولانس کرد و جنازه را بدون تشییع بردند.

چه شد که مراسم تشییع به درگیری کشیده شد؟

در میان جمعیت دختری که یا حسین میرحسین می گفت را چندین مرد نامحرم گرفته بودند و به زمین می کشاندند در همین حال بیشتر فامیل مداخله کردند از جمله برادرزاده های میرحسین و دامادش که در این ماجرا به شدت دوتا از آنها که آزاد شده اند کتک خوردند. یکی برادرزاده میرحسین و یکی هم دامادش . برادرزاده میرحسین که پاها و صورتش آثار کبودی پیداشت . داماد میرحسین هم که مشت محکمی بر گوشۀ چشم چپش آمده بود که عینکش را روی صورتش خرد کرد.مشت دیگری به چشم راستش زدند .البته چند نفر از مأموران امنیتی که لباس شخصی بر تن داشتند بر سر او و برادرزاده های میرحسین که از آن دختر دفاع کرده بودند ریختند و آنها را در حالی که از خود دفاع می کردند زیر ضربات مشت و لگد گرفتند و هفت نفر از آنها را کشان کشان از جمعیت مردم جدا کردند و در کنار دیوار، جائی که جز خودشان کسی نبود نگه داشتند. لباس های داماد میرحسین تکه تکه شد. برادرزاده ها هم خاک بر لباس مشکی هایشان نشست و لباسهایشان پاره شد.

پدر شهید علی را هم که برای وساطت به میان آمده بود، بازداشت کرده و با خود بردند. آقای نوراللهيان هم با وضعيت بسيار بدی دستگير کردند و رفتار بسيار ناشايستی با ايشان انجام دادند. یعنی بی ادبی کردند و ناسزا می گفتند و ایشان را می بردند در حالیکه ایشان سابقه حضور در جنگ ايران و عراق دارد، معاون سابق وزارت اطلاعات بوده و تا هنگام انتخابات دهمين دوره انتخابات رياست جمهور در بيت رهبری فعاليت می کرده است.

فکر می کنید چرا به اعضای خانواده میرحسین در روز تشییع جنازه هتک حرمت کردند؟

اینها از خشم و کینه ای که از قبل از خاندان موسوی داشتند این کار را کردند. یکی از اقوام ما را بعد از 29 سال خدمت در سپاه اخراج کردند، او را هم اتفاقا با خودشان بردند.یک مراسم ختم چقدر می تواند ایجاد رعب و وحشت کند؟ یا تشییع جنازه ؟ نماز نمی گذارند بر میت خوانده شود.آن وقت می گویند ما اسلامی هستیم. پدری چشم انتظار فرزندش چشم می بند و پسر را نمی گذارند در مراسمش شرکت کند باز به نام اسلام. چقدر این اسلام مظلوم است.

اسامی کسانی که بازداشت شدند یا از کسانی که افراد عادی بودند اطلاع دارید؟

از بازداشت‌شدگان مراسم تدفین ، وحید موسوی، پسر میرمحسن موسوی برادرزاده میرحسین موسوی، جواد سلیمی، داماد میرحسین موسوی، و میرحسن موسوی، پدر ابراهیم موسوی، از کشته‌شدگان دوران جنگ ایران و عراق؛ و علی موسوی، خواهرزاده میرحسین موسوی که در ششم دی‌ماه ۱۳۸۸ در روز عاشورا کشته شد، آزاد شده‌اند.

اما میرمحسن و میراسماعیل، برادرزاده‌های مهندس موسوی، و مهدی موسوی، دیگر عضو این خانواده، همچنان در بازداشت به‌سر می‌برند.

همچنین علی شکوری‌راد، نماینده مردم تهران در مجلس ششم و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی؛ و حجت‌الاسلام نوراللهیان، معاون وزیر اطلاعات در زمان محمد ری‌شهری و از روحانیون فعال در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران؛ در مراسم بازداشت شدند که هر دو آزاد گردیدند.

البته تمام اعضای خانواده هم که بازداشت شدند هم در دفاع از بازداشت شدگان دستگیر شدند..

از مراسمی که در بهشت زهرا برگزار کردید، بفرمایید؟

نمی دانیم پیکر بیجان مرحوم را چه کسانی غسل دادند. حتما می دانید که نگذاشتند نماز خوانده شود..دم در غسالخانه یکی از ماموران اسلحه به کمر اطلاعاتی گفت فقط میر محمود و میر عبدالله می توانند نماز بخوانند که این با اعتراض همه حضار روبرو شد ..همه فریاد می زدند الله اکبر ..دقایقی مردم فقط الله اکبر می گفتند . اقای شکوری راد فریاد می زد لااله الا الله ....که تعدادی را همانجا بردند و همچنین اقای شکوری راد را هم بازداشت کردند...همان مامور گفت که فقط خانواده بیایند نماز بخوانند..پیرمردی در این بین فریاد زد..خانواده میرحسین 70 میلیون نفر هستند کدامیک بیایند...

به برخی از افراد اجازه داده نمی شد که نزدیک مزار شوند. حاج اسماعیل کنار شهید علی موسوی آرمید و مادر شهید می گفت که امشب علی میهمان دارد. سه نوه شهید میزبان پدربزرگشان هستند. دختران میر حسین را هم در کل مراسم تهدید کردند و کاملا مراقبشان بودند.

به نظر، همه اسلحه داشتند و یک محیط نظامی و امنیتی بود. .

یعنی نمی گذاشتند دختران در مراسم پدربزرگشان حضور داشته باشند؟

بله، اینها کاملا تحت کنترل بودند.حتی به دختران اجازه نمی دادند که به مزار نزدیک شوند.پا فرا تر می گذاشتند آنها را به عقب می راندند. حتی برای فاتحه خوانی هم کسانی در کنارشان بودند. موبایل یکی از دختران را گرفتند. او به نشانه پیروزی تنها دستش را در مقابل دوربین ماموران امنیتی گرفته بود. حتی پلاک خودروی که پارک شده بود کنار، کندند و بردند.

در موقع تدفین آرامش به مراسم بازگشت؟

.چند نفر را سر قبر گرفتند و بردند. به قول خودشان شناسایی شده بودند.سرمزار نوحه ترکی می خواندند . در حین نوحه دو خانوم را دو مرد نامحرم گرفتند و بردند.زیارت عاشورا که خوانده می شد از صورت تک تک کسانی که برسرمزار نشسته بودند فیلم گرفته می شد.دو بار دعای فرج خوانده شد و در زمان دعای فرج هم یک آقایی که داشت آب می نوشید را از پشت سر آب را از دستش انداختند و گرفتند و بردند.

چرا مراسم ختم لغو شد؟

البته نهادهای امنیتی مراسم را لغو کردند و خانواده میرحسین هم فقط برای امنیت مردم این کار را انجام دادند. با اینکه مراسم لغو شده بود همه دیدند که چگونه فضای خیابان فاطمی امنیتی بود. خودروهایی که جلویشان چنگک داشت و مردم را با آن جمع می توانستند کنند. اسلحه هایی که با آنها می توانستند به افراد رنگ بپاشند تا تحت شناسایی قرار بگیرند. دقیقا وسایلی که در 25 بهمن هم دیده می شد . خیلی مجهز شده بودند.حتی در خیابان فاطمی رو به روی بانک ملی کانکس نیروی انتظامی نصب شده بود . در تمامی کوچه ها تا میدان گلها ون های نیروی انتظامی بود و در مسجد نور را بسته بودند . این تدارکات تازه به رغم لغو مراسم ترحیم صورت گرفته بود.

البته فشار زیادی نيروهای امنيتی بر خانواده ميرحسين موسوی برای لغو مراسم ختم مير اسماعيل موسوی ایجاد کرده بودند.

تعدادی از اعضای خانواده موسوی در بازداشت به عنوان گروگان بودند تا مراسمی برگزار نشود.بقيه افراد هنوز آزاد نشده اند و فشاری که وارد کردند به خاطر همين است که آزادی اين افراد را در مقابل لغو مراسم قرار داده اند. نوعی گرو کشی را انجام می دهند .

مراسمی ترحیم یعنی اصلا برگزار نشد؟

مراسم ساده ای در خانه داشتیم و مقرر شد که هزینه مراسم ختم صرف امور خیریه شود.

و کلام آخرتان

دق داد کسی پدری را در خانه ای که روزی در همان خانه ،همان پدر پناهش داد و این ظالم در سوگ نشاند پسری را که آرزوی دیدار پدر مظلومش را داشت.

ممنون از وقتی که در اختیار جرس قرار دادی
ادامه مطلب ...

نماهنگ «ديو زنجيرباف» تقديم به تمامي آزادگان سبز دربند حاكمان سياه

1 نظرات
نماهنگ «ديو زنجيرباف» تقديم به تمامي آزادگان سبز دربند حاكمان سياه

ادامه راه سبز(ارس): این نماآهنگ در سایت یوتیوپ منتشر شد و در پایان آن سخنانی از بهاره هدایت که سال گذشته خطاب به دانشجویان اروپایی آورده شده است. نام این نماآهنگ «دیو زنجیر باف» است. این نماآهنگ تقدیم به «آزادگان سبز دربند حاكمان سياه» شده است.




جهت دانلود بر روي تصوير بالا كليك نماييد
مشاهده در سايت "يوتيوب"
ادامه مطلب ...

پیام تسلیت وبلاگنویسان سبز به میرحسین: بر خود می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم

1 نظرات
پیام تسلیت وبلاگنویسان سبز به میرحسین موسوی:
رسالت ما جز سرافرازی ایران نیست، می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم

ادامه راه سبز(ارس): جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی با انتشار یک پیام واحد به صورت مشترک در وبلاگهای خود درگذشت پدر میرحسین موسوی را به وی تسلیت گفتند.

نویسندگان این پیام تسلیت در توضیح اقدام مشترک خود نوشته اند: ” منتشر کنندگان این متن شاید به لحاظ سطح تفکر بسیار با هم متفاوت باشند و این تفاوت در متن وبلاگهایشان به صورت آشکار دیده شود اما این نشاندهنده ی تکثر موجود در جنبش سبز است. همچنین یادآور می شویم که جنبش سبز علیرغم اینکه شامل طیف گسترده ای از مردم ایران با تفکرات سیاسی گوناگون می شود اما برخلاف تبلیغات رسانه های حکومتی همگی در یک هدف متحد هستند و آن هم برچیدن دیکتاتوری از داخل مرزهای ایران میباشد. ”

در بخش دیگری از بیانیه نویسندگان این پیام آمده است: ” این متن تنها مختص به وبلاگ ما و دیگر وبلاگ هایی که به طور همزمان این متن را منتشر ساخته اند نمی باشد و هروبلاگنویس عزیزی که تمایل دارد تا خود را در انتشار این متن تسلیت سهیم دارد می تواند این متن را بر روی خروجی وبلاگ خود قرار دهد. ما وبلاگنویسان امکانات چندانی نداشته و نیازمند یاری یکدیگریم. ”

وبلاگ نویسانی که خواستار انتشار این پیام در وبلاگشان هستند می توانند متن زیر را عیناً در وبلاگشان منتشر نمایند:

به نام خدا

انا لله و انا الیه راجعون

ما همه از خداییم و به او باز میگردیم، با درود بر مهندس میرحسین موسوی رییس جمهور منتخب ملت ایران در انتخابات سال ۱۳۸۸ که برای احقاق حقوق مردم تسلیم مستبدین نشد و به زیر پرچم خود فروختگان نرفت و اکنون در بند استبداد و دژخیمان به ظاهر ایرانیانی به سر میبرد که هیچگونه ارزشی برای ایرانیان قایل نیستند و همچنین با درود فراوان به خانواده ی موسوی که در راه مبارزه برای آزادی مردم ایران از گزندهای گوناگون بی نصیب نمانده اند. ما وبلاگ نویسان سبز که با امکانات حداقلی خودمان و به درجات گوناگون در پی بیانیه ی شما مبنی بر گسترش آگاهی شروع به فعالیت و خبر رسانی و گهگاهی تحلیل و رایزنی در مورد مسایل خبری پرداخته ایم و همچنین در این راه برخی از ما از گزند نیروهای خود فروخته ی حکومتی هم بی نسیب نبوده ایم، درگذشت پدر گرامیتان مرحوم سید میراسماعیل موسوی را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض مینماییم و از خداوند منان برای آن مرحوم طلب آمرزش و برای شما طول عمر با عزت روز افزون را طلب می کنیم.

میرحسین عزیز!

همه می دانیم که استبداد پایدار نخواهد بود و ما همگی تا روزی که ایران و ایرانی طعم آزادی را بچشد و خود را از بند خود فروختگان و دورویان رها ببیند پشتیبان شما هستیم و بدانید که رسالت ما هیچ چیزی بجز رسیدن به نقطه ی سرافرازی ایران و ایرانی نیست و همینجا اعلام می کنیم که با تمام وجود به کار خود ادامه خواهیم داد و همچنین صمیمانه صبر و استقامت شما را در مقابل سختی های موجود می ستاییم و بر خود می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم.

جمعی از وبلاگنویسان سبز

ادامه مطلب ...

«نقد گذشته، راه آینده» به قلم سيد مصطفي تاجزاده

0 نظرات
«نقد گذشته، راه آینده»
به قلم سيد مصطفي تاجزاده

ادامه راه سبز(ارس): مصطفی تاج زاده در یکی دیگر از مجموعه مقالاتی که پیش از بازگشت به زندان نوشته، توضیحات بیشتری پیرامون مقاله پیشین خود با عنوان «پدر، ‌مادر، ما باز هم متهمیم!» که سال گذشته منتشر شد، ارائه کرده است.

او در بخشی از این مقاله آورده است: “سرکوب ها، بگیر و ببند ها و خشونت بی حد و حصر حزب پادگانی در وقایع پس از انتخابات به رغم تلخی ها و زیان های بعضاً جبران ناپذیر خود، این حسن را داشت که چشمان ما را به روی خطا ها و لکه های تاریک دوران تولد و رشد انقلاب بیشتر از پیش بگشاید، موجب رشد بی‌سابقه آگاهی‌های عمومی شود و لکنت زبان ما و حتی رهبران جنبش را بر طرف کند.”

تاجزاده در بخش دیگری از مقاله خود تصریح کرده است: من معیار را در نقد گذشته تکیه به سخن جاویدی می­دانم که از زبان رهبرفقید انقلاب شنیدم: “پدران و مادران ما چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت تعیین کنند. هرکس سرنوشت اش با خودش است. مگر پدر و مادرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعد ما وجود پیدا می­کنند، آنها تعیین بکنند؟”خوشبختانه نسل جوان این سخن تاریخی را از رجعت طلبان به عصر دیکتاتوری قبل از انقلاب گرفت و به تملک خود درآورد. چاره آن را نیز صندوق انتخابات یافت.

وی بار دیگر با تاکید بر عزم خود مبنی بر پیگیری شکایتش از جنتی و متخلفان و متقلبان انتخاباتی نوشته است: “شاید فردی که شغل اصلی او در دو دهه گذشته تجمیع میلیاردی ثروت بوده است و از قضای روزگار تجمیع آرای ملت در یک انتخابات به عهده او واگذارشود، بتواند به ” انتخابات” ابزاری نگاه کند و پس از انجام وظیفه خود وزارت کشور را ترک کند. اما برای من جدایی از وزارت کشور هرگز به مفهوم پایان مسئولیتم در پاسداری از آرای ملت و تلاش برای برپایی انتخابات آزاد نبوده است.”

متن کامل این مقاله، به نقل از سایت تحول سبز، در پی می آید:

تقدیم به آیت­ الله منتظری و آیت الله طالقانی
پرچمداران آزادی در عصر جدید

«پدر،‌مادر، ما باز هم متهمیم!» بازخوانی انتقادی رویکردها و رویه‌هایی بود که در سه دهه گذشته، به نام اسلام و انقلاب و نظام فعلیت یافت ولی در عمل جامعه را از اهداف و آرمان های انقلابی که در آن ایرانیان به خلق راهی نو برای تحقق خواسته های تاریخی خود دست زده بوند، دور و محروم می کرد. این نوشته از یک سو به ظرفیت ها و توانایی های کم نظیری اشاره داشت که در پرتو بیداری،اتحاد و مشارکت مردم برای کشور به وجود آمده بود و از جمله خود را در دوران اصلاحات و نیز در جنبش سبز نشان داد و ازسوی دیگر به قصورها و تقصیرهایی پرداخت که به جای ساختن بنای جامعه آزاد و پیشرفته ایران در جهان جدید، خشت کج می گذاشت و دیوار کج بالا می برد و چنین شد که نسل دیروز در مواقع بسیار در برابر نسل امروز بر صندلی اتهام نشست. تلاش اصلی من مطالعه و درک انتقادی گذشته و به کار بستن آن میراث برای ساختن آینده بود. مطالعه ای که نتیجه آن آشکار شدن تفاوت های دو قرائت دموکراتیک و استبدادی از اسلام وانقلاب و نظام از سویی و ازانسان و جامعه و جهان از سوی دیگر بود.مطالعه ای که آثار حقوقی، سیاسی، فرهنگی، دینی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی و بین‌المللی آن دو نوع نگاه و روش را در زندگی امروز نشان می­دهد.

این نوشته خوشبختانه در سطوح مختلف در داخل و خارج از کشور خوانده شد و در شرایطی که سبزها از کمترین حق و ابزار ارتباط قانونی با مردم محروم اند، مورد بحث و گفت وگو قرار گرفت و با ارزیابی ها و نقدهای گوناگون همراه شد. من به سهم خود از این بذل توجه فراگیر، به ویژه از نقدهای مکتوب جوانان فرهیخته و اصحاب اندیشه و فعالان سیاسی صمیمانه تشکر می کنم و ضمن مطالعه و بهره برداری وآموختن از نوشته هایی که از آن‌ها اطلاع یافتم، چند نکته را به اختصار یادآور می شوم:

۱. در مقاله ” پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!” علاوه بر قربانیان انحصارطلبی و خشونت ورزی، نسل جدید مخاطب من بود که نقشی در آن رخدادها نداشت،اما وارث خطاهاو نیز دستاوردهای “نسل انقلاب” است. باوجود این نقد دهه اول انقلاب به هیچ وجه نباید ما را زیر آوار گذشته مدفون کند یا تلاش های اصلاحی و دموکراتیک نسل من را به ویژه در دهه سوم انقلاب نادیده انگارد . مهم­تر آن­که مارا از آینده بازندارد. به باور من چیزی که مانع توقف در گذشته می شود، به میدان آمدن و سخن گفتن نسل جوان است. زیرا آنچه امر نقد گذشته را امکان پذیر کرده، فضایی است که جنبش سبز خلق کرده است؛بدون به­میدان­آمدن نسل پرسش­گر و تلاش­گر جدیدی که فضای عطرآگین در هم جوشی قشرها و نسل های اول ،دوم و سوم را فراهم آورد، آن مقاله نمی توانست نوشته شود. به این اعتبارمن “پیشتاز” نقد گذشته و عذرخواهی از خطاهای نسل انقلاب نبودم؛ پیشتاز اصلی همین نسلی است که با حضور خود در عرصه انتخابات و پس از آن در میادین و خیابان ها، معادلات داخلی و خارجی را به هم زده و افق روشنی را برای آینده ایران ترسیم کرده است.نسلی که یک­بار دیگر”باهم بودن”را معنا و جنبش سبز را به صحنه وفاق قشرها و اقوام و نسل­ها و ادیان مذاهب تبدیل کرده است؛ صحنه وفاقی که هر کاری را آسان و هر تحولی را ممکن می کند. وقتی دیدم نسلی که نقشی در حوادث دهه اول انقلاب نداشت، نسل ما را به احاطه مهر و عطوفت خود در آورده است، احساس شرمندگی کردم؛ شرمندگی در قبال نسلی که ما را پیش از آنکه عذر تقصیر به پیشگاه ملت ببریم بخشوده است (۱).

۲. این نوشته در پی آن بودکه آرمان های نسل انقلاب را به اختصار تشریح کند و مانع قضاوت فله ای نسل جدید درباره تلاش های پدران و مادران خود شود، تا هم از درست ها و هم از نادرست های نسل انقلاب بیاموزند و هم از تلاش های خود با پرداخت کمترین هزینه و بیشترین تضمین بهترین نتیجه را بگیرند. من امروز بیش از هر زمانی همگانی شدن نقد را میان همه نیروهای سیاسی و اصحاب اندیشه ممکن می­ بینم و فکر می­کنم جامعه ما آن قدر بالغ شده است که با همه وجود درک می­کند نقد به معنای تخریب و تخطئه نیست، به معنای جدا کردن سره و ناسره و بستن سرچشمه انحرافات با بیل است، تا که سیل‌های بنیان کن به راه نیفتد و همه را با هم نبرد. افزون بر آن پس از پیروزی محتوم،‌هیچ فرد و گروهی نتواند آرمان­ها و وعده ها را فراموش کند یا خدای ناکرده جامعه را به عقب برگرداند. در این جهت درست ترآن می دانم که ضمن نقد دیگری یا حتی پیش از نقد دیگران، خود را نقد کنیم وبه این ترتیب به شعور عمومی احترام بگذاریم و بپذیریم که در نهایت این آحاد شهروندان­اند که از مطالعه و ارزیابی نقدهای گوناگون راه مناسب تر را انتخاب می کنند. من نقد را در شرایط کنونی نه خودزنی، که راه رسیدن به تعادل و عقلانیت می­دانم و مطلق‌نگری و خودمداری را از هر موضع و از سوی هر کس که باشد مخرب عقیده و عمل سیاسی ارزیابی می­کنم. تجربه ۳۵ سال فعالیت سیاسی-حرفه ای به من آموخته است کسانی کمتر اشتباه می کنند که بفهمند اشتباه کرده اند و ممکن است اشتباه کنند و مهمترین راه اشتباه نکردن آموختن از اشتباهات خود ودیگران است.

۳ . تجربیات یک قرنه ما به ما هشدار می‌دهد که در جامعه متکثر و متنوع ایرانی جز” استقرار دموکراسی” و “تامین حقوق همه ایرانیان” راه حلی برای زندگی اجتماعی- سیاسی مسالمت آمیز وجود ندارد.پس چاره ای نداریم که با این معیار گذشته خود را نقد،وضعیت کنونی را تحلیل و برای آینده راه کار ارائه دهیم تا هیچ فرد و گروهی ،با هیچ اسم و عنوانی نتواند درصورت به قدرت رسیدن خود محوری کند و به خودکامگی بپردازد و حقوق و آزادی های مدنی،سیاسی،فرهنگی واجتماعی ایرانیان را ،با همه تنوعات دینی ،مذهبی ،قومی،زبانی،جنسیتی،جغرافیایی آنان نقض کند.گسترش فرهنگ وفضای نقد برترین راه برای جلوگیری از خطا و بهترین تضمین عدم انحراف اشخاص و احزاب سیاسی در آینده است.

۴. «پدر، مادر ،ما باز هم متهمیم!» نوشته ای است که اگر چه به گذشته نگاه می کند و تا فصل ششم به بررسی و نقد عملکرد پیشینیان و کودتای انتخاباتی۸۸ می‌پردازد اما نیازاصلی جامعه امروز را نگاه منتقدانه به آینده می بیند، چنان که در فصل هفت به آن پرداخته است. این نوشته به دنبال محاکمه گذشتگان نیست واز همه نمی خواهد که تکلیفشان را نسبت به هر مساله ای در گذشته تعیین کنند. این کار نه ضروری است و نه مفید، ممکن هم نیست. به نظر من نباید دوباره به همان خطاهایی برگشت که نسل ما در ایامی آن ها را عین صواب و «تنها راه رهایی» می دید. اصرار بر تعیین تکلیف با شخصیت­ها یا حوادث تاریخی آن هم به سبک و سیاقی که برخی دوستان تمامیت­پسند در این سو یا آن سو می خواهند و می پسندند، حتما با نیت خیر انجام می شود اما نتیجه اش حاکمیت تمامیت خواهی و توتالیتاریسم است که از هر نوعی که باشد (به نام اسلام یا به اسم سکولاریزم) بازگشت به همان اشتباهاتی است که زمینه مشکلات امروز را فراهم کرد. ما باید به فکر ساختن آینده ای باشیم که در آن بیشترین بخش‌های جامعه سهیم باشند و کمترین خطاها در آن صورت بگیرد. پس لازم است در پی آن باشیم که افراد، نیروها، گروه های سیاسی و اجتماعی با پس زمینه­های متفاوت و حتی مخالف فرهنگی،اقتصادی،قومی،جنسیتی،جغرافیایی و تاریخی و ‌ازراه های مختلف به این نتیجه برسند ‌که دموکراسی راه رهایی است و رعایت حقوق دیگران شرط رسیدن به ایران مستقل ،یکپارچه، آباد،‌مرفه و آزاد است، که در آن عدالت و اخلاق حرف نخست را می­زند و هرشهروند علاوه بر رعایت قانون،‌ آنچه بر خود نمی پسندد، برای دیگری نیز روا نمی­شمارد. به ­علاوه جنبش سبز،جنبش “تعیین تکلیف” نیست.جنبش “تعیین حق” است. بر این اساس ضرورت ندارد که شخصیت ها و اندیشمندان موثر در مقاطع مختلف را رودرروی هم قرار دهیم حتی اگر خود آنان درمقطعی یا د­رموضعی در برابر هم قرار گرفته باشند. از یاد نبریم که ما در امروز زندگی می کنیم نه در دیروز. به علاوه پا به دهه چهارم انقلاب نهاده ایم و در دوره جهانی شدن،عصر ارتباطات وحاکمیت گفتمان دموکراسی به سر می بریم، پس می توانیم و باید با گفتمانی جدید و روزآمد مقابله جویی ها یا مقابل سازی های گذشته را پشت سر بگذاریم (۲). ما امروز می توانیم «امام خمینی» و «دکتر مصدق» رادر راه ساختن ایرانی آزاد و مستقل و پیشرفته در کنار هم ببینم. ما می توانیم امروز از «استادمطهری» و «دکترشریعتی» با همه تفاوت ها و حتی اختلاف هایشان در راه ارائه اسلام به دور از تحجر و استبداد و خرافات بهترین و بیشترین بهره ها را ببریم. ما امروز می توانیم تصویرآرمان و خواست مهندس «بازرگان» و «دکتر بهشتی»را در قاب واحدی ببنیم که در آن اسلامیت با جمهوریت و دین با دموکراسی ناسازگار نیست. همچنان که می توانیم “گاندی”، “چه گوارا” و “مارتین لوترکینگ” را به رغم روش های گوناگون مبارزه با ظلم واستبداد و استعمار دوست داشته باشیم. امروز همه قله های شعر وادب، فلسفه و عرفان، موسیقی و سینما و… را با همه اختلافاتشان می توان و باید از آن همه ایرانیان دانست و به آن ها مفتخر بود. بزرگی هر کس و هر اندیشه ای جا را درقلب­ ما بر دیگری تنگ نمی کند. آسمان با ستاره های متعدد و متفاوتش زیباست. من همه این بزرگان را دوست می دارم و به همه آنان حرمت می گذارم اگرچه هیچ کدام را معصوم نمی دانم و ارزیابی انتقادی عملکردشان را نه تنها جایز، بلکه لازم می بینم چرا که نقد همدلانه اما همه جانبه اندیشه و عملکرد بزرگان به ویژه از سوی دوستدارانشان، بهداشتی ترین و مفیدترین شیوه بزرگداشت آنان و زنده نگه داشتن یاد و نام و آرمانشان است. چنین اقدامی راه بر روش ناصواب کسانی می بندد که «نقد» را با “انتقام” وکینه توزی یکی می بینند و پذیرش خطا را همچون بازجوها مساوی ”اعتراف کردن” و “تواب شدن” آنان از یک سو و ” حقانیت ” بینش ،منش و روش خود از سوی دیگر تلقی می کنند. چنین اشخاصی نقش دادستان، بازجو، بازپرس، قاضی و هیأت منصفه را یک تنه خود ایفا و حکم نهایی دادگاه را که عین اتهام اولیه است، بدون شنیدن دفاعیه‌ها پیشاپیش صادر می­کنند! ماهیت روش این گروه با بازجوهای اوین یکی است.

۵. من معیار را در نقد گذشته تکیه به سخن جاویدی می­دانم که از زبان رهبرفقید انقلاب شنیدم:“پدران و مادران ما چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت تعیین کنند. هرکس سرنوشت اش با خودش است. مگر پدر و مادرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعد ما وجود پیدا می­کنند، آنها تعیین بکنند؟”(۲). خوشبختانه نسل جوان این سخن تاریخی را از رجعت طلبان به عصر دیکتاتوری قبل از انقلاب گرفت و به تملک خود درآورد. چاره آن را نیز صندوق انتخابات یافت. اما هنگامی که مطالبه‌ی “رأی من کو؟” با توهین و تحقیر و کهریزک و گلوله مواجه شد، نسل من باید این پرسش راعمیق تر از همیشه مطرح کند که ما درکجا دچار اشتباه استراتژیک شدیم؟ وقتی رهبر فقید انقلاب این سؤال را درباره نسل پیش از خود مطرح کرد، ” کنار رفتن” قشرهای گوناگون را از فرایند مشروطیت خطای اصلی آنان خواند. در واقع او با آشنایی با معضلات هر نهضت، حل مشکلات را کناره روی از مشروطیت نمی دانست، بلکه مشارکت مستمر و گسترده و در واقع “مشروطیت بیشتر” و”مشارکت بیشتر” را پیشنهاد می­کرد. ما نمی توانیم همان ایراد را به نسل جدید وارد کنیم، زیرا آنها با تمام وجود و با بهره گیری از تمام ظرفیت های خود در فرایند انتخابات ، قبل و بعد از ۲۲خرداد ماه ۸۸مشارکت کردند اگرچه با کمال تاسف سهم آنها از اعتراضشان به تخلف­ها و تقلب­ها سرکوب بود و زندان. اما نسل انقلاب در تحقق “گفتمان حق تعیین سرنوشت هر نسل به دست آن نسل ” چه خطایی کرد که امروز با حاکمیت انسدادطلبان یکه­سالار مواجه شده‌ایم؟ (۳)

۶. فضای آلوده ای که هسته مافیایی-کودتایی بر انتخابات وحوادث پس از آن حاکم کرد، حتی سخن گفتن از “اکثریت” و “اقلیت” را نیز بی معنا کرده است. اکثریت و اقلیت یا برنده و بازنده در جایی معنا دارد که قواعد بازی رعایت شود. اگر برای اقتدارگراها نفس انتخابات (مستقل از اکثریت و اقلیت) مهم بود و اگر به اکثریت بودن جناح خود واقعاً باور داشتند، می توانستند در فضای آزاد انتخاباتی موقعیت خود را تثبیت کنند و رقیب خود را در وضعیت اقلیت قرار دهند. یعنی با پذیرش حقوق شهروندی کسانی که آنان را اقلیت معرفی می کردند ،ازجمله در رسیدگی به شکایاتشان جایگاه اکثریت را برای خود وسربلندی را برای کشور به دست آورند و به این ترتیب به جهانیان نشان بدهند که در ایران دموکراسی حاکم است و رأی مردم اصالت دارد. اما جناح اقتدارگرا عکس آن عمل کرد.چرا که اقلیت بودن یک جماعت با بهره‌وری از حقوق شهروندی معنا می یابد و نه با ” خس و خاشاک” نامیده شدن. در واقع کرسی ریاست جمهوری یا جام بازی، نهایتاً به یک طرف رقابت تعلق می گیرد در عین حال شکایت و اعتراض به نتیجه بازی نیز یک قاعده پذیرفته شده است که باید با مواجهه دموکراتیک و قانونی به آن پاسخ داد. اگر کسی قبل از اتمام این فرایند به طور یک طرفه “پایان بازی” را اعلام کند یا نتیجه بازی را غیر قابل تردید و تغییر بخواند، عدم اعتقاد خود را به اصل رقابت لو می دهد. چنین اقدامی همچون “خس و خاشاک” خواندن رقیب به معنای بر هم زدن نفس انتخابات است و سیاست‌ورزی قانونی را منتفی می‌کند.

۷. بعضی چهره ها که باید بیش از من و دوستانم در قبال خطاهای دهه نخست انقلاب و فرصت­سوزی­های عصر اصلاحات به نسل جدید پاسخ بدهند، متأسفانه خود را در موضع بازجوها قرار داده وما را درباره همه امور ،حتی درباره حماسه های بزرگ دهه اول و نیز تلاش­های اصلاحی­مان در دهه سوم انقلاب مورد انتقاد و بعضاً انتقام قرار می دهند. به نسل جوان عرض می کنم تسلط اندیشه مارکسیسم تمامیت خواه روسی و چینی به طور کلی گفتمان “غیر دموکراتیک” و”خشونت پرست” بسیاری از گروههای ”انقلابی” در هنگام پیروزی انقلاب، اساساً جایگاه چندانی برای آزادی های مدنی و سیاسی و به خصوص انتخابات آزاد باقی نمی­گذاشت.این گروه­ها”رسالت” و “وظیفه تاریخی” خود را تغییر جامعه و جهان می دیدند و کاری نداشتند که چنین رسالتی از سوی شهروندان و صندوق انتخابات به آنان واگذار می­شود یا نه.نوع گروه­های اپوزیسیون آن دوره، مستقل از رای مردم خود را”قادر مطلق، دانای کامل، عادل مقدس و همراه با یک نقش تاریخی در جهت رهایی کارگران یا مستضعفان” می­دانستند و لازم می­دیدند ایرانیان صرف نظر از اراده، عواطف و خواست اعلام شده و بر زبان آمده خودرهبری آنها رابپذیرند. در غیر این صورت مردم را تحت القاءات امپریالیست ها یا ایادی آنها می­خواندند. همان روشی که فرقه مصباحیه در حال حاضر دنبال می­کند. در واقع برای گروه هایی که “اسلحه” اصالت داشت نه “اصلاحات”و “استالینیسم”مکتب راهنمای عملشان، مسئله این نبود که مردم در تظاهرات ضد ستمشاهی چه مطالباتی بر زبان آوردند یا در انتخابات به چه نظامی رأی دادند، بلکه مسئله این بود که “ماهیت مستضعفان یا پرولتاریا» چیست و بر پایه آن “چیستی”چه باید انجام داد و چگونه باید رهبری حزب “پیشتاز” و “پیشاهنگ” را به مردم قبولاند.این درحالی بود که جمهوری اسلامی مورد مخالفت آنان با همه پرسی رسمیت یافت و بر انتخابات تأکید می‌کرد.(۴)

۸. دیدگاه قیم مآبانه‌ای که در دهه نخست انقلاب متعلق به گروه هایی بود که در برابر جمهوری اسلامی ایران متکی به رأی مردم ایستادند، متاسفانه درحال حاضر به تسخیر آقایان جنتی و مصباح درآمده است. برای هر دو جریان مهم نیست که مردم چه می خواهند و مایلند به چه کسی رای دهند. آنان به حاکمیت باورهای خویش و درواقع به حاکمیت خویش به هرقیمت معتقدند، مردم بخواهندیانخواهند. خداوند یا تاریخ چنین اراده کرده است. به این اعتبار یکه­ سالاری نه فقط خطاهای ما در دهه اول انقلاب را در ابعاد وسیعتر تکرار می کند بلکه همزمان خطاهای شاه­پرستان، مجاهدین خلق و مارکسیست­های استالینیست را مرتکب می­شود. به عنوان مثال به متن کیفرخواست دادگاه­های نمایشی سال۸۸ بنگرید؛ چند درصد استدلال های بکار رفته در آن “حقوقی”و “اسلامی” است و چند درصد”سیاسی ” است و به ادبیات و تقسیم بندی اردوگاهی سالهای نخست انقلاب توسط گروه های خشونت پرست شباهت دارد و ملهم از مارکسیسم تمامیت­خواه و ضدآزادی روسی است؟” مجاهدین خلق” و” استالینیست ها” که زمانی مبلغ و مروج این قبیل دشمن­شناسی­ها بودند، اگر نیک بنگرند، گفتمان و ادبیات خود را در کیفرخواست دادستانی تهران علیه ما خواهند دید. ادبیات کمونیستی کیفرخواست، حقوقی،اسلامی و شیعی نیست و با گفتمان “نوفل لوشاتو” نسبتی ندارد. به همین دلیل شوقی برنمی انگیزد(۵). امیدوارم “پدر،مادر،مابازهم متهمیم!” در پیامد منطقی خود، نقادی صمیمانه و صادقانه گروهها و چهره هایی را برانگیزد که زمانی خود آموزگاران این قبیل دشمن شناسی و در حقیقت پیشتازان یا نظریه­پردازان خشونت ورزی بودند(۶).

۹. تأکید بر دستاوردهای انقلاب هرگز به معنای انکار خطاهای بزرگی نیست که به نام دفاع از انقلاب یا حفظ نظام صورت گرفته است ،یا می­گیرد. منظورم یادآوری این مسئله است که انقلاب اسلامی ملت ما را متحول و زنده و برسرنوشت خود حاکم کرد، اما این موجود زنده و حاکم بر سرنوشت خود و پر از آزمون و خطا، با ملت مرده عهد قاجارو عصر پهلوی (به استثنای دومقطع نهضت مشروطه و ملی شدن نفت) قابل مقایسه نیست. همین مردم در جریان جنبش سبز نه تنها زندگی از سرگرفتند و اکنون می­کوشند برسرنوشت خود حاکم شوند، بلکه نشان داده اند که آماده پذیرش بخشایش طلبی و عبور انتقادی و سازنده از اشتباهات همه طرف های منازعه هستند. ازطرف دیگرسرکوب ها، بگیر و ببند ها و خشونت بی حد و حصر حزب پادگانی در وقایع پس از انتخابات به رغم تلخی ها و زیان های بعضاً جبران ناپذیر خود، این حسن را داشت که فهم ما را از دستاوردهای انقلاب عمیق تر کند، چشمان ما را به روی خطا ها و لکه های تاریک دوران تولد و رشد انقلاب بیشتر از پیش بگشاید،موجب رشد بی‌سابقه آگاهی‌های عمومی شود و لکنت زبان ما و حتی رهبران جنبش را بر طرف کند.به علاوه در جریان عبور از قانون اساسی و نقض حقوق تصریح شده ملت در آن سند، زبان اقتدارگراها الکن شده است. مهم تر آنکه در همه لحظات محاکمه متهمان انتخاباتی و در همه لحظات سرکوب و خشونت ورزی حزب پادگانی فرصتی نیکو و مبارک برای تبار شناسی خشونت گری و بحث عمومی درباره حقوق شهروندی به وجود آمده است. به همین دلیل یکی از محصولات جنبش سبز را آن می­دانم که بین بلوغ و رشد خط امامی‌های اصلاح‌طلب و سبز اندیشی که از خطاهای دوران جوانی خود درس­ها گرفته و تجربه های گرانسنگی ارمغان ملت کرده‌اند با عقب ماندگی غیر قابل توجیه اقتدارگراهایی که در این مرحله از بیداری ورشد آگاهی های ملی، به تکرار وتکثیر و تعمیم خطاهای نسل انقلاب با گرایش­های گوناگونش پرداخته اند، شکاف عظیمی به نمایش گذاشته شده است؛ صف کسانی که صادقانه با ملت خویش سخن می گویند و خود انتقادی را نشانه ضعف خویش نمی دانند با پیروان گفتمان طالبانی-پادگانی که استثناها و خطا های عصر بی تجربگی ملی و عصر گفتمان انقلابی غیردموکراتیک را آن هم در دوره‌ای که ایران در حال جنگ بود و از تروریسم رنج می برد، به قاعده و مکتب راهنمای عمل خشونت گرای خود در دوران صلح و در عصر ارتباطات،جهانی شدن و گفتمان دموکراسی تبدیل کرده‌اند، بیش از پیش شفاف شده و در معرض دیدگان ملت و جهانیان قرار گرفته است؛ تفاوت میان مسجد وکانونی که استاد مطهری می خواست میکرفون و تریبون در اختیار مخالفان و ملحدان قرار دهد و با آنان در همان محل به بحث بنشیند و خاطره آزادی‌های صدر اسلام را زنده کند، با مسجد پادگانی که زیر زمین آن به محل ضرب وشتم و اهانت به منتقدان و معترضان اختصاص می یابد، هرگز به این روشنی به نمایش عمومی در نیامده بود؛ خط شهیدان بروجردی، باکری، خرازی، همت و دیگر حماسه آفرینان دفاع مقدس که “بسیج” را “مدرسه عشق” می دانستند، از خط کسانی که جامه بسیجی به عاریت به تن کرده و مقابل انبوه معترضان ایرانی ایستاده‌اند، تفکیک شد؛ همان ها که بسیج را “مکتب خشونت ورزی” می خواهند. سرانجام توجه اکثریت ملت معطوف کوشش عظیمی شد که به منظور برآمیختن مرزهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی با نظام های ستم‌شاهی، طالبانی، فاشیستی، نازیستی و حتی استالینیستی به عمل آمده و می‌آید. به این ترتیب تلاش گسترده ای که در جهت بی خاصیت سازی نهادهای دموکراتیک و انتخاباتی و اعتبار سوزی ملی صورت گرفته و می‌گیرد، افشا و تا حدود زیادی خنثی شد.

۱۰. آن چه درباره احیای مناسبات ارتجاعی شاهنشاهی در جامعه سبز ایران می گویم، نباید ما را از ظرفیت و توانمندی های ویژه چنین شرایطی غافل کند. امروزه اکثریت کارگزاران و عاملان اجتماعی نظیر کارگران، کشاورزان، معلمان، دانشگاهیان، هنرمندان، فرهنگیان، جامعه شناسان، مددکاران اجتماعی، اقتصاددانان، کارآفرینان، ورزشکاران، دانشگاهیان، کاربران کامپیوتر و اینترنت، حوزویان و به ویژه طلاب جوان ، پزشکان، پیشه‌وران و خلاصه همه زنان و مردانی که در رشته ای حامل هنر، دانش و فن هستند، در جریان تنش های هر روزه کار تخصصی خود و در مواجهه با مشکلات بلافصل محیط کار و محیط زیست خود اندیشه و نقشی سیاسی می یابند. به علاوه نارضایتی گسترده اجتماعی ناشی از انسداد سیاسی، صرفاً گونه­ ای ناخرسندی عام و سیاسی باقی نمی‌ماند بلکه تخصصی و علمی نیز می‌شود. به این ترتیب یک هنرمند در پیوند مستقیم با حرفه خود و برای حفاظت از استقلال شخصیت و اثر هنری خود و نیز در جریان دفاع از استقلال حوزه هنر و مقاومت در مقابل فرمایشی شدن و پذیرفتن سفارش های آمرانه حکومتی برای تولید آثار هنری، خود را در موقعیتی سیاسی می یابد و به انحاء گوناگون به مقاومت می‌پردازد و خالق آثار منحصر به فرد می‌شود. همچنان که امر سیاسی در دوران کنونی از دل خانه و کاشانه و روابط خانوادگی می جوشد چرا که نگرانی از آینده فرزندان و جوانانی که به دلیل تحقیر روزانه و تحمیل های روز افزون و سلب حق تعیین مقدرات خود از یک طرف و ناکارآمدی حکومتی و بیکاری و تورم در نتیجه طرد و به حاشیه رانده شدن از طرف دیگر، در معرض انواع بزه های اجتماعی و بیماری های روحی و افسردگی ها قرار گرفته اند، والدین و حتی نسل جوان را سیاسی می کند و به دموکراسی و به انتخابات آزاد و منصفانه با مقدمات و لوازم آن مانند آزادی بیان،حزب،تجمع و… برای تعیین سرنوشت و پیشرفت همه جانبه کشور گره می‌زند.

۱۱. “پدر،مادر، ما باز هم متهمیم!”تنها یک آغاز است که بستر و انگیزه نوشته شدن آن را نسل جوان ،یعنی دختران و پسرانی فراهم کرده ­اند که در خلق جنبش سبز نقش اول را داشته­اند و امیددارم با یاری خداوند و با جدیت و استقامت و هوشیاری و با استفاده از تجارب پدران و مادران خود ،ایران را سبز سبز کنند.

پانوشت­ها:

۱. بخشایش ­طلبی از قربانیان تمامیت خواهی و پرستش قهر و ازنسل جدید در عین اینکه یک فرایند مستقل است، با انتخابات نیز ارتباط تنگاتنگی دارد. من نه فقط به عنوان یک فعال سیاسی و نه به عنوان کسی که پیشینه خط­ امامی و اصلاح­طلب را با خود حمل می کند، و اکنون خود را سبز می داند بلکه به عنوان کسی که انتخابات آزاد همواره دغدغه او بوده است و در یکی از آزادترین انتخابات ایران، افتخار صندوق بانی این ملت را داشتم، وظیفه و مسئولیت ویژه ای برای “تحقق انتخابات آزاد” احساس می کنم. شاید فردی که شغل اصلی او در دو دهه گذشته تجمیع میلیاردی ثروت بوده است و از قضای روزگار تجمیع آرای ملت در یک انتخابات به عهده او واگذارشود، بتواند به ” انتخابات” ابزاری نگاه کند و پس از انجام وظیفه خود وزارت کشور را ترک کند. اما برای من جدایی از وزارت کشور هرگز به مفهوم پایان مسئولیتم در پاسداری از آرای ملت و تلاش برای برپایی انتخابات آزاد نبوده است.به همین دلیل شکایتم علیه آقای جنتی را پیگیری و با عنایت الهی و پشتیبانی ملت شریف آن را تا آخر عمر و تا کسب نتیجه نهایی که محکومیت متخلفان و متقلبان و برپایی انتخابات آزاد است، دنبال خواهم کرد. انتخابات در ایران باید آزاد شود و به یاری خداوند آزاد خواهد شد. به آن دین دارم.

۲. صحیفه نور، جلد‏۶، ص ۱۲٫

۳. شاید نسل جدید بتواند این اتهام را متوجه نسل انقلاب کنند که چرا در مقاطعی کنار کشیدیم ودلسردی و کناره گیری فرصت مناسبی برای یکه تازی استبدادطلبان فراهم کرد.به نظر من انتقاد فوق به ما وارد است.برای مثال عدم شرکت قشرهای وسیعی از مردم در انتخابات دور دوم شوراهای اسلامی شهر و روستادر سال ۸۱ ضربه سنگینی به اصلاحات وارد کرد و به ­اقتدارگراها روحیه داد.

۴. ازنظرمن،منطق ورفتارکسانی که آن روز در مقابل انتخاب و رأی مردم ایستادند تفاوتی با اندیشه و عملکرد آقایان جنتی و مصباح ندارد که امروز مقابل رأی مردم ایستاده­اند.

۵. جالب آن­که “کیهان نویسان”یا همان “کیفرخواست نویسان” معتقدند”جمهوری اسلامی ایران”بیشترین شباهت را با نظام­های کمونیستی دارد که در آنها انقلاب­های مخملی رخ داده است.

۶. تجربه من از “پدر ،مادر، ما بازهم متهمیم!” نشان می دهد که مردم ما ،به ویژه نسل جوان اعتراف به خطا را نشانه ضعف تلقی نمی­کنند و مسئولانه با آن مواجه می­شوند و از آن استقبال می­کنند.

ادامه مطلب ...

آخرين اخبار ارس