شمايي که برای خدا انقلاب کردید و به کهریزک رسیدید!
. ادامه راه سبز«ارس» : جای ش در زندان نیست آقای لاریجانی، جای ش سر کلاس ش است، باید الان با دوست هاش هر روز توی سر و کول همدیگه بزنن و شاد باشن، باید ساز بزند و «دربند» برود نه اینکه بی خبر «در»«بند» باشد. خودت جوان داری؟ می دانی حال پدری را که همه چیزش را می دهد تا بگویند پسرش، دخترش کجاست... همین. فقط همین بگویند کجاست.
آخر کدام جلادی این کار را می کند؟ خیلی های شان را می شناسم، به خدایی که نمی دانم دیگر می شناسید یا نه سوگند این هایی که می شناختم در زندگی شان یک مشت هم به کسی نزده اند، یک نفر را اگر هل داده اند لابد توی صف مترو یا موقع خریدن بلیط فوتبال بوده. محارب؟ به خدا که تحمل هیچ چیز را ندارید. چرا می گویید براندازی؟ می شود بگویید چه جوری می شود این جوان ها از شما انتقاد کنند؟ حرفشان را بزنند؟
شیخ جوان، شما زندانی بیست ساله و نوزده ساله داری به جرم اقدام علیه امنیت ملی آن هم به استناد مچ بند سبز و حنجره پر فریاد. این ها نشانه اقدام علیه امنیت ملی است. اشتباه که نمی کنم؟ چیزی را که از قلم نینداخته ام؟ مثلا چاقویی کلتی تفنگی یا شاید ابزار جاسوسی، فرستنده رمزی چیزی؟
نه جناب شیخ منظورم ایمیل نیست، آن را همه دارند. بهتان گفته اند یک شبکه جاسوسی بزرگ داشته اند به نام فیسبوک، یک سایت صهیونیستی داشته اند به نام بالاترین، اشتباه بهتان می گویند، فیسبوک و توییتر مال همه است به خدا مال همه دنیاست، شما هم می توانید داشته باشید، بالاترین مال کسی نیست، یک سایت اشتراکی است که شما هم می تونید توش لینک بذارین یا یه سایت مثل اون خودتون درست کنین، گر چه اون هم مال کسی نخواهد بود.
بچه های مردم را رها کنید، این ها را اشتباهی گرفته اید، خودتان را درست کنید که دارید از بین می روید، از همه چیز واهمه دارید، از هر چیزی که نمی شناسیدش، از هر ساز مخالفی بدتان می آید، از فریاد مرگ بر... بچه دبیرستانی می ترسید، دروغ نمی گویم به والله...
نمی ترسید؟ ماجرای الله اکبر ها که یادتان هست؟ این بچه ها گناهی ندارند، شما متشرع هستید واقعا نمی ترسید از روز جزا؟ واقعا نمی ترسید بگویند بچه های مردم را بی تقصیر زدید و زندانی کردید و خانواده هایشان را آواره دادگاه ها؟ خانواده هایی که خیلی شان پیش از این پایشان به هیچ کلانتری باز نشده بود.
معلم را جاسوس خواندید و کارگر را برانداز، استاد را ضد دین و دانشجو را اغتشاشگر؟ می دانید چقدر از کسانی که آمدند در خیابان فقط شعار دادند زنان خانه دار بودند؟ دانشجویان شهرستانی، خوابگاهی، پدر و مادر و فرزند با هم آمده بودند. زن و شوهر کارمند آمده بودند و بقال و دکتر و کارمند بانک.
به خدا این ها که ناشناس در زندان ها نگه می دارید هیولا نیستند. هیولا شمایید که انسان بودید و کم کم این شدید. شما که برای خدا انقلاب کردید و به کهریزک رسیدید.
این چه حکومت داری و مملکت داری است که فرزندان کشور در زندان و زیر شکنجه اند؟ چکار کردید که به اینجا رسیدید؟ چه چیزی شما را اینچنین سر مست و از خود بیخود کرده که از خدا نمی ترسید، از بی آبرویی برای خود و خانواده تان نمی هراسید و ضجه مادران دل شکسته نیز به گوش وجدانتان راه نمی یابد.
می دانم دوست ندارید قبول کنید، اما چاره ای نیست. ما به گفتن مجبوریم، اما شما مجبور به کشتن و اعدام و زندانی کردن نیستید. اینهایی که کسی ازشان خبر ندارد جوانان همین مملکت اند، نگذارید که بین ما و شما بیش از این سیاهی باشد. آزادشان کنید.
وارده
ســایــه هـای خســوف مــی بــارد
شب چه پُر شد ز لخته های سیــاه
در شــبی این چــنین سیاه بپوش
مرده رویای هـــــر ســــتاره و مـــاه
***
سوز شلاق می کشد عریان
بر تن ِ بی گناه یاس سفیــــد
باغبـــانان اسیر و زخمی و زار
گشته در باغ ، هر شکوفه شهید
***
گریه کن بر مصیبتی سنگین
که رطوــبت ز ِ آب دزدیــدند
در کمین نسیم و باد ِ بهار
شعله کشتند و خاک پاشیدند
***
در گلو بند نی لبک پر شد
بغض ماسیده ی شکایت ها
گریه هایی که بی صدا بودند
با تو هر لحظه در حکایت ها
***
قلم و نون و نقطه در بند است
قحطی واژه و عبارت نیست !
آن دهانی که مشت کوبیدند
در سکوتش بدان رضایت نیست !
***
ناشران ترانه در قهر اند
باغ ما را چو بی نوا دیدید
بی گمان در نقابی از خاک اند
دانه هایی که بی ندا دیدید
زنبوردار
۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۹:۰۴