سروش در سخنراني کانون توحید لندن، روز شنبه ۱۷ بهمن ماه ۸۸:
وظیفۀ جنبش سبز تحقق وعده های انقلاب ۵۷ بویژه خاتمه استبداد است
. ادامه راه سبز«ارس»: کانون توحید لندن، روز شنبه ۱۷ بهمن ماه ۸۸ میزبان دکتر عبدالکریم سروش، فیلسوف و محقق برجسته بود تا به تحلیل دو مفهوم "انقلاب و اصلاح" پرداخته و این دو روش ایجاد تحول و دگرگونی جوامع را، در راستای شکوفائی جنبش سبز و همچنین در آستانۀ سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب ۱۳۵۷مورد ارزیابی قرار دهد. وی انقلاب اسلامی 1357 را انقلابی "فاقد تئوری" دانست که "در آن هیچ فیلسوفی در بطنش نبود و اصولا از فلسفه و فکر بریده بود و در آن از تئوری نیز خبری نبود". لذا "با توجه به همین فقدان تئوری و محاسبات، انقلاب ایران بعد از سالها به نقطه ای رسید که مردم آن دوباره همان مطالبات اولیۀ انقلاب را دارند." به نظر دکتر سروش "حکومت جمهوری اسلامی اگر فضا را بیش از این ببندد، جنبش اصلاحی را به جنبشی انقلابی تبدیل خواهد کرد و گله ای هم از کسی نباید داشته باشد؛ چرا که یک حرکت کوچک در یک نظام بسته، می شود یک انقلاب بزرگ." وی یکی از وظایف جنبش سبز را "تحقق این وعدۀ انقلاب" - یعنی خاتمۀ استبداد - ذکر کرد.
دکتر سروش در مقدمه سخنان خود با تاکید بر اینکه یکی از دلایل عمدۀ برگزیدن این بحث را "تقارن زمانی" با سالگرد پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ذکر کرد و خاطرنشان نمود عنوان و محور گفتار را بنا به جهاتی "انقلاب و اصلاح" مورد انتخاب قرار دادم و نه "انقلاب یا اصلاح"؛ چرا که بحث انتخابِ "یا انقلاب" "یا اصلاح"، از گفتمان های (discourse) قبل از انقلاب ۵۷ بود و ما اینک «یا» را حذف کرده و به جای آن «و» گذاشته ایم که دلیل آن را هم خواهیم گفت. ایشان همچنین تصریح کرد "دراین اندیشه بودم که چه بر سَرِ ما آمده است که بعد از سه دهه که از انقلاب گذشته، هنوز محتاجیم که در باب انقلاب و اصلاح سخن بگوییم و ابهامات موجود را بزداییم. آیا سی سال تجربۀ انقلابی کافی نبوده است که ما در مورد انقلاب ذهن روشنی پیدا کرده و خصائص آن را شناخته باشیم؟ "
وی سپس بعنوان پیش نیاز بحث، به کتاب "انقلاب یا اصلاح*" حاوی گفتگوهای کارل پوپر (طرفدار پارادایم اصلاحات) و هربرت ماکوزه (حامی نظریۀ انقلاب و عضو مکتب فرانکفورت**) اشاره کرده و خاطرنشان ساخت در آن دوران (سه دهه پیش و قبل از آن)، نظریۀ انقلاب گفتمان غالب و برتر جامعه محسوب می شد و واژۀ انقلاب همه جا با ارزش مثبت همراه بود و اصلح و ارزش برتر و "نسخۀ علاج" دردهای جوامع فتوا داده می شد و هرجا نیز که قرار بود عمل یا فردی مورد ستایش قرار گیرد، وصف انقلابی برای وی آورده می شد.
دکتر سروش سپس افزود "اما یکی از دلایلی که ما در جا نزده و قدری از موضع پیشین خود فراتر آمده ایم، این است که گفتمان آن دوران اکنون زیر سوال رفته و اگر روزی توجیه اعمال یا افراد با وصف انقلابی امکان پذیر بود، امروز چنین چیزی امکان پذیر نیست و این محصول تجربه ای ست که بر ما هویدا شده است."
دکتر سروش همچنین جنبش سبز مردم ایران را ادامۀ همین تلاشی خواند که در صدد است به دیگران تفهبم و تاکید کند "به دنبال یک انقلاب مجدد نیستند؛ بلکه در پِیِ اصلاح وضع موجودند و این نه تماما به خاطر ترس از حکومت و نه به خاطر این است که مبادا حکومت آنها را به برانداز بودن متهم کند -که البته چنین واهمه ای هم هست- بلکه یک تجربۀ تازه ای پدید آمده است و ما درسی جدید از تاریخ خودمان گرفته ایم که به چنین نقطه ای رسیده ایم."
ایشان در این زمینه تاکید کرد که حکومت در ایران بسیار زیرک تر از آن است که گول الفاظ انقلاب یا اصلاح را بخورد و اگر کسانی در کشور بنام انقلاب یا اصلاح یا کمتر از آن در صدد تغییر وضع موجود باشند، سریعا و به سهولت توسط حکومت شناسائی خواهند شد، بنابراین "نفی انقلاب ولی ملتزم به اصلاحات بودن"، فلسفۀ دیگری دارد که تماما سیاسی نیست بلکه حکایت از یک نوع پختگی و بلوغ عقلانی می کند که ما –بویژه جوانان ما- آنرا حاصل کرده ایم و همین نسل جوان نمونۀ بسیار واضحی در این زمینه می باشد که به خوبی مُراقب و مُناظر اوضاع است تا تجربه های تلخ پیشین تکرار نشود.
دکتر سروش در ادامه سخنان خود به شخصیت تحسین برانگیز مرحوم مهندس مهدی بازرگان در زمینه پارادایم اصلاح طلبی اشاره کرد و نکتۀ بارزی که در تمام مراسم برزگداشت وی ذکر و تکرار شده را، تاکید بر اصلاح طلب و اصلاح طلب بودنِ مرحوم بازرگان دانست که "با بسیاری از انقلابیون سنخیت و همراهی نداشت و به همین دلیل سه دهه پیش مورد اتهام پیر و جوان- حتی برخی همراهان سیاسیش- قرار گرفته بود که چرا تندیِ انقلابیون را ندارد؛ ولی امروز به او نمره ای دیگر و رتبه ای پر فضیلت اعطا می شود که دیگران نمی دیدند یا آنرا انکار می کردند."
این متفکر در ادامه سخنان خود انقلاب سال ۱۳۵۷ را –در مقایسه با انقلابهای بزرگ جهان - انقلابی "بدون تئوری" دانست و خاطرنشان کرد "در این انقلاب همواره رهبران ادعا می کردند که می خواهیم اسلام را پیاده کنیم و این اسلامِ مورد ادعای آنها، هیچ چیزش بر همگان روشن نبود و فقط در کلام می آمد؛ و اگر سوال می شد این اسلامِ مورد ادعا چه چیزی برای اقتصاد و آموزش و پرورش و سیاست ارائه می دهد، هیچ جواب روشنی وجود نداشت و روحانیون و رهبران جامعه که انقلاب را در دست گرفتند و مخاطبین اصلی این سوالات بودند، تا کنون نیز جواب آنرا نداده اند."
دکتر سروش در این زمینه به "تاکید رهبران کشور –پس از سی سال- بر تجدیدنظر در دروس علوم انسانی و لزوم تدوین مجدد این دروس از متون قرآن" را مثال زده و آنرا دلیل آن دانست که "آقایان لاجرم دریافته اند کاری در خور و نتیجه بخش طی این سالها صورت نگرفته است."
ایشان در ادامه بحثِ «بی تئوری بودن انقلاب ایران» خاطرنشان کرد "نزد رهبران انقلاب واضح و مسلم بود که همه چیز وجود دارد و آنچه را که عالمان دینیِ گذشته نوشته و گفته اند، جواب همۀ مشکلات را خواهد داد و کافیست قوۀ مجریه تحت کنترل قرار گیرد. "
سروش در این زمینه خاطرنشان کرد که تمام رهبران انقلاب –حتی امام خمینی- معتقد بودند که "همۀ قوانین از قبل وجود دارد و فقها تمام قوانین مربوط به معاملات و مملکت داری و سیاست را نوشته اند و چیزی در این زمینه نقصان ندارد" و در باب قوه قضائیه هم کتابی فقهی بنام «کتاب قضا» در دست آنها بود و این رهبران فقط نیاز به مجری برای پیاده کردن موارد فوق را حس می کردند و تسلط بر قوۀ مجریه، خواستِ رهبران انقلاب بود و بعد از سالها اگر به نقصان و مشکلات پی بردند، به خاطر جبر زمان بود و جبر حکومت بر جامعه و سوالاتی که جامعه پیشِ روی آنها قرار داد.
دکتر سروش با طرح مطالبات انقلاب کبیر فرانسه یعنی «برابری برادری آزادی»، آنها را مواردی دانست که "به آسانی بدست نیامده و دستاورد سالها تحقیق و عمل فلاسفه و اندیشمندانی بوده که نتیجۀ کارِ آنها انقلاب کبیر فرانسه نام گرفت." ایشان انقلابهای دیگری را نیز در این زمینه مثال زدند که متفکران و فلاسفه ای چون مارکس و ... ذهنیت آنرا ایجاد نموده بودند. و در همین زمینه به انقلاب ایران اشاره کرد و خاطرنشان نمود "اما در این انقلاب، هیچ فیلسوفی در بطن و مغز کاری نبود و این انقلاب اصولا از فلسفه و فکر بریده بود و از تئوری نیز خبری نبود؛ فقط بحثهای مطرح این بود که ما می خواهیم به اسلام برگردیم یا اینکه مردم به دین بازگردند و در واقع نگاهی بود که به گذشته و دوران پیامبر وجود داشت و قصد پی افکندن طرحی نو و جهانی نو مطرح نبود و بدون هیچ برنامه ای برای امروز و دنیای متجدد امروز و راهی برای گنجاندن آن جهان سنتی در دنیای مدرن امروز، فقط بازتولید حکومت ۱۴۰۰ سال پیش و عصر طلائی اسلام دغدغه شده بود و حداعلای مطلوب آنها نیز عمل به احکام دینی بود."
ایشان در این زمینه تصریح کرد "من خوب به یاد دارم که همه جا این سخن آیت الله خمینی مطرح بود که گفت روزی که تمام احکام اسلام اجرا بشود، کار ما پایان یافته است."
دکتر سروش همچنین خاطرنشان نمود البته اکثر همین احکام دینی هم که در کتب فقهی موجود است، مربوط به زندگی شخصی آدمیان است و بنابراین حکومت هم برای رسیدن به مرادِ خود، تمرکز خود را روی احکام جزائی و مجازات آدمیان قرار داد... و برای اینکه جامعه ای ساخته شود که کسی دروغ نگوید...جُرم مرتکب نشود...رشوه ندهد...، هرگز چیزی در ذهن بانیان و رهبران انقلاب نگذشت."
این فیلسوف و محقق دانشگاهی، همچنین بر این نکته تاکید کرد که "با توجه به همین فقدان تئوری و محاسبات، انقلاب ایران بعد از سالها به نقطه ای رفت که مردم آن دوباره همان مطالبات اولیۀ انقلاب را دارند."
دکتر سروش در ادامه سخنان خود، دلیل وقوع انقلاب های جهان را "انباشت یاس مردم از اصلاح و تغییر امور جزئی کشور" ذکر کرد و خاطرنشان ساخت "اگر روزی به این نتیجه برسید که تمام اوضاع کشور نابسامان است و همه چیز خراب است، آنزمان فتوا به انقلاب خواهید داد...و روزی اگر مردم و مُصلحان از اصلاحاتِ پاره ای مایوس شده و به این باور برسند که همۀ اجزا بطور بدنه ای به هم مرتبط و وابسته اند که اصلاح بخشی، مستلزم تغییر بخش های دیگر می باشد، آن زمان انقلاب رخ خواهد داد." ایشان در این زمینه تاکید کرد "در زمان شاه، جز اکثریت چپ ها، بقیه رهبران و حتی رهبران مذهبی، انقلاب و تغییر کل ساختار را مطالبه نکرده و اصلا در این گفتمان کار نمی کردند."
دکتر سروش در ادامه سخنان خود پیرامون «انقلاب و اصلاح»، به مطلبی از علامه نائینی-از بانیان فکری انقلاب مشروطه- اشاره کرد که بیش از صدسال پیش گفت –"که البته نسل های بعدی آنرا نشنیدند"- که "استبداد دینی بدترین نوع استبداد است و اگر ما پادشاهی را بدلیل اینکه حقّ فقیه را در حکومت کردن غصب کرده است، از کار برداریم و یک فقیه را به جای او بنشانیم که همان استبداد را ادامه دهد، در همان نقطه اول همچنان ایستاده ایم."
سروش همچنین از اینکه رهبران مذهبی ایران طی سه دهه اخیر صدها سمینار پیرامون خُردترین و کلان ترین مسائل برگزار کرده و هزینه نموده ولی در عوض برای مبارزه با استبداد و حتی پیرامون واژۀ استبداد، تئوری و حتی سمینار ارائه نداده اند، انتقاد کرد و این مورد را اتفاقی ندانست؛ چرا که به زعم وی، این مهمترین فلسفۀ انقلاب می توانست باشد که همه هم روی آن اتفاق نظر داشتند که "به خاطر استبداد شاهی انقلاب صورت گرفت." ایشان در این جا خاطرنشان و تاکید کرد "به همین دلایل، انقلاب ایران حتی اهداف کوچک و اولین خودش را یا فراموش کرده یا زیر پا نهاده است."
این استاد محقق در ادامه سخنان خود خاطرنشان نمود که امروز در سیاست باید طبابت نمود و مانند وضعیت یک بیمار به علاج پرداخت؛ نه اینکه حکم مرگ بر بیمار داده و کل او را با کلّی دیگر معاوضه کنیم." ایشان در این زمینه به سخنان برخی از بزرگان در آستانۀ انقلابهای مشروطه و ۱۳۵۷ اشاره کرد که معتقد بودند "ما خواستیم باران بیاید، سیل آمد" و این مسئله را دقیقا تجربۀ یک انقلاب معرفی کرد که در یک نظام بسته وقتی ما باران می خواهیم، بدون ارادۀ ما به سیل تبدیل خواهد شد.
دکتر سروش در بخش دیگری از سخنان خود خاطرنشان کرد "حکومت جمهوری اسلامی اگر فضا را بیش از این ببندد، جنبش اصلاحی را به جنبشی انقلابی تبدیل خواهد کرد و گله ای هم از کسی نباید داشته باشد؛ چرا که یک حرکت کوچک در یک نظام بسته، می شود یک انقلاب بزرگ. "
ایشان همچنین برخی افراد را که معتقدند هدف وسیله را مباح می سازد مورد انتقاد قرار داده و آنرا به دو دلیل «اخلاقی» و «روش شناختی» اشتباه دانست و از اینکه گروهی می خواهند "به زور مردم را دیندار کرده و به سعادت برسانند"، شدیدا انتقاد نمود.
وی در قسمت دیگری از کلام خود یکی از دلایل "اصلاحی" نامیدن جنبش سبز و "نه انقلابی" بودن آنرا، هم پرهیز از روشهای خشونت بار و هم "عدم کل نگری" به قضایا ذکر کرد و گفت "تمامی فعالان و مردم، حداقل در یک خواسته از انقلاب ۵۷ مشترک بودند که آن نفی و رفع استبداد بود و یکی از دلایل سقوط نظام شاه بود که آنهم محقق نشد."
ایشان در این زمینه تصریح کرد "اما آقایانِ رهبرانِ ما عوض اینکه به استبداد بعنوان درد اصلی جامعه حمله کنند، به موهای زنان، پوشش انسانها، زندگی خصوصی و لذت های مشروع مردم و...حمله کردند و درد اصلی و اهداف گم شد و دوباره اینها دست از آستین استبداد درآوردند برای تصرف در اموری که خودش باید در جامعه حل می شد... در واقع ما یک انتظار از انقلاب داشتیم که آن یک وعده را هم عملی نکردند و نتوانستند غول مهیب استبداد را در شیشه جای دهند یا دفن کنند . والله این استبداد اکنون فربه تر نیز شده است."
ایشان در ادامه سخنان خود ضمن بیان این نکته که "نظامهای استبدادی هم می توانند سکولار باشند و هم مذهبی"، به یکی از تفاوتهای این دو نظام پرداخته و خاطرنشان ساخت "اگر یک نظام سکولار دیکتاتوری هم بشود، شخص دیکتاتور این دیکتاتوری را حق خودش می داند؛ اما در یک نظام دینی، رهبران دیکتاتوری را تکلیف خود می دانند و به همین دلیل دیکتاتوری مهیب تر و مخوف تری را هم برقرار خواهند کرد."
دکتر عبدالکریم سروش در بخش پایانی اظهاراتشان یکی از وظایف جنبش سبز را "تحقق این وعدۀ انقلاب" -یعنی خاتمۀ استبداد- ذکر کرد و خاطرنشان نمود "این جنبش اگر می خواهد این وعدۀ انقلاب را محقق کند، بدین معنا انقلابی خواهد بود چرا که دنبالۀ انقلاب سال ۵۷ خواهد بود و کاری را که آن انقلاب نتوانست انجام دهد، باید تکمیل کند؛ اما انقلاب هم نیست، چون کل نگر نیست، چون اتوپیائی فکر نمی کند، چون متوسل به خشونت هم نیست...لذا یک اصلاح است."
وی با یک ابراز امیدواری سخنان خود را خاتمه داد و خاطرنشان کرد "امیدوارم این انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی به نتیجه برسد."
قبل از آغاز سخنرانی دکتر سروش، فیلمی از روزهای اولیۀ انقلاب سال ۵۷ پخش شد و در پایان نیز جلسۀ پرسش پاسخ برگزار شد.
================
*کتاب انقلاب یا اصلاح مجموعه گفتگوهای کارل ریموند پوپر (فیلسوف علم و متفکر دانش اجتماعی) با هربرت مارکوزه (نئو مارکسیست و پدر معنوی جنبش دانشجوئی دهه ۶۰ فرانسه) است که چهل سال پیش توسط انتشارات خوارزمی تهران به فارسی منتشر شد.
**مکتب فرانکفورت، مکتبی فکری در زمینه فلسفه علوم اجتماعی که توسط گروهی از نئومارکسیستها در قالب یک مؤسسهٔ تحقیقات اجتماعی در شهر فرانکفورت تأسیس شد .
وی سپس بعنوان پیش نیاز بحث، به کتاب "انقلاب یا اصلاح*" حاوی گفتگوهای کارل پوپر (طرفدار پارادایم اصلاحات) و هربرت ماکوزه (حامی نظریۀ انقلاب و عضو مکتب فرانکفورت**) اشاره کرده و خاطرنشان ساخت در آن دوران (سه دهه پیش و قبل از آن)، نظریۀ انقلاب گفتمان غالب و برتر جامعه محسوب می شد و واژۀ انقلاب همه جا با ارزش مثبت همراه بود و اصلح و ارزش برتر و "نسخۀ علاج" دردهای جوامع فتوا داده می شد و هرجا نیز که قرار بود عمل یا فردی مورد ستایش قرار گیرد، وصف انقلابی برای وی آورده می شد.
دکتر سروش سپس افزود "اما یکی از دلایلی که ما در جا نزده و قدری از موضع پیشین خود فراتر آمده ایم، این است که گفتمان آن دوران اکنون زیر سوال رفته و اگر روزی توجیه اعمال یا افراد با وصف انقلابی امکان پذیر بود، امروز چنین چیزی امکان پذیر نیست و این محصول تجربه ای ست که بر ما هویدا شده است."
دکتر سروش همچنین جنبش سبز مردم ایران را ادامۀ همین تلاشی خواند که در صدد است به دیگران تفهبم و تاکید کند "به دنبال یک انقلاب مجدد نیستند؛ بلکه در پِیِ اصلاح وضع موجودند و این نه تماما به خاطر ترس از حکومت و نه به خاطر این است که مبادا حکومت آنها را به برانداز بودن متهم کند -که البته چنین واهمه ای هم هست- بلکه یک تجربۀ تازه ای پدید آمده است و ما درسی جدید از تاریخ خودمان گرفته ایم که به چنین نقطه ای رسیده ایم."
ایشان در این زمینه تاکید کرد که حکومت در ایران بسیار زیرک تر از آن است که گول الفاظ انقلاب یا اصلاح را بخورد و اگر کسانی در کشور بنام انقلاب یا اصلاح یا کمتر از آن در صدد تغییر وضع موجود باشند، سریعا و به سهولت توسط حکومت شناسائی خواهند شد، بنابراین "نفی انقلاب ولی ملتزم به اصلاحات بودن"، فلسفۀ دیگری دارد که تماما سیاسی نیست بلکه حکایت از یک نوع پختگی و بلوغ عقلانی می کند که ما –بویژه جوانان ما- آنرا حاصل کرده ایم و همین نسل جوان نمونۀ بسیار واضحی در این زمینه می باشد که به خوبی مُراقب و مُناظر اوضاع است تا تجربه های تلخ پیشین تکرار نشود.
دکتر سروش در ادامه سخنان خود به شخصیت تحسین برانگیز مرحوم مهندس مهدی بازرگان در زمینه پارادایم اصلاح طلبی اشاره کرد و نکتۀ بارزی که در تمام مراسم برزگداشت وی ذکر و تکرار شده را، تاکید بر اصلاح طلب و اصلاح طلب بودنِ مرحوم بازرگان دانست که "با بسیاری از انقلابیون سنخیت و همراهی نداشت و به همین دلیل سه دهه پیش مورد اتهام پیر و جوان- حتی برخی همراهان سیاسیش- قرار گرفته بود که چرا تندیِ انقلابیون را ندارد؛ ولی امروز به او نمره ای دیگر و رتبه ای پر فضیلت اعطا می شود که دیگران نمی دیدند یا آنرا انکار می کردند."
این متفکر در ادامه سخنان خود انقلاب سال ۱۳۵۷ را –در مقایسه با انقلابهای بزرگ جهان - انقلابی "بدون تئوری" دانست و خاطرنشان کرد "در این انقلاب همواره رهبران ادعا می کردند که می خواهیم اسلام را پیاده کنیم و این اسلامِ مورد ادعای آنها، هیچ چیزش بر همگان روشن نبود و فقط در کلام می آمد؛ و اگر سوال می شد این اسلامِ مورد ادعا چه چیزی برای اقتصاد و آموزش و پرورش و سیاست ارائه می دهد، هیچ جواب روشنی وجود نداشت و روحانیون و رهبران جامعه که انقلاب را در دست گرفتند و مخاطبین اصلی این سوالات بودند، تا کنون نیز جواب آنرا نداده اند."
دکتر سروش در این زمینه به "تاکید رهبران کشور –پس از سی سال- بر تجدیدنظر در دروس علوم انسانی و لزوم تدوین مجدد این دروس از متون قرآن" را مثال زده و آنرا دلیل آن دانست که "آقایان لاجرم دریافته اند کاری در خور و نتیجه بخش طی این سالها صورت نگرفته است."
ایشان در ادامه بحثِ «بی تئوری بودن انقلاب ایران» خاطرنشان کرد "نزد رهبران انقلاب واضح و مسلم بود که همه چیز وجود دارد و آنچه را که عالمان دینیِ گذشته نوشته و گفته اند، جواب همۀ مشکلات را خواهد داد و کافیست قوۀ مجریه تحت کنترل قرار گیرد. "
سروش در این زمینه خاطرنشان کرد که تمام رهبران انقلاب –حتی امام خمینی- معتقد بودند که "همۀ قوانین از قبل وجود دارد و فقها تمام قوانین مربوط به معاملات و مملکت داری و سیاست را نوشته اند و چیزی در این زمینه نقصان ندارد" و در باب قوه قضائیه هم کتابی فقهی بنام «کتاب قضا» در دست آنها بود و این رهبران فقط نیاز به مجری برای پیاده کردن موارد فوق را حس می کردند و تسلط بر قوۀ مجریه، خواستِ رهبران انقلاب بود و بعد از سالها اگر به نقصان و مشکلات پی بردند، به خاطر جبر زمان بود و جبر حکومت بر جامعه و سوالاتی که جامعه پیشِ روی آنها قرار داد.
دکتر سروش با طرح مطالبات انقلاب کبیر فرانسه یعنی «برابری برادری آزادی»، آنها را مواردی دانست که "به آسانی بدست نیامده و دستاورد سالها تحقیق و عمل فلاسفه و اندیشمندانی بوده که نتیجۀ کارِ آنها انقلاب کبیر فرانسه نام گرفت." ایشان انقلابهای دیگری را نیز در این زمینه مثال زدند که متفکران و فلاسفه ای چون مارکس و ... ذهنیت آنرا ایجاد نموده بودند. و در همین زمینه به انقلاب ایران اشاره کرد و خاطرنشان نمود "اما در این انقلاب، هیچ فیلسوفی در بطن و مغز کاری نبود و این انقلاب اصولا از فلسفه و فکر بریده بود و از تئوری نیز خبری نبود؛ فقط بحثهای مطرح این بود که ما می خواهیم به اسلام برگردیم یا اینکه مردم به دین بازگردند و در واقع نگاهی بود که به گذشته و دوران پیامبر وجود داشت و قصد پی افکندن طرحی نو و جهانی نو مطرح نبود و بدون هیچ برنامه ای برای امروز و دنیای متجدد امروز و راهی برای گنجاندن آن جهان سنتی در دنیای مدرن امروز، فقط بازتولید حکومت ۱۴۰۰ سال پیش و عصر طلائی اسلام دغدغه شده بود و حداعلای مطلوب آنها نیز عمل به احکام دینی بود."
ایشان در این زمینه تصریح کرد "من خوب به یاد دارم که همه جا این سخن آیت الله خمینی مطرح بود که گفت روزی که تمام احکام اسلام اجرا بشود، کار ما پایان یافته است."
دکتر سروش همچنین خاطرنشان نمود البته اکثر همین احکام دینی هم که در کتب فقهی موجود است، مربوط به زندگی شخصی آدمیان است و بنابراین حکومت هم برای رسیدن به مرادِ خود، تمرکز خود را روی احکام جزائی و مجازات آدمیان قرار داد... و برای اینکه جامعه ای ساخته شود که کسی دروغ نگوید...جُرم مرتکب نشود...رشوه ندهد...، هرگز چیزی در ذهن بانیان و رهبران انقلاب نگذشت."
این فیلسوف و محقق دانشگاهی، همچنین بر این نکته تاکید کرد که "با توجه به همین فقدان تئوری و محاسبات، انقلاب ایران بعد از سالها به نقطه ای رفت که مردم آن دوباره همان مطالبات اولیۀ انقلاب را دارند."
دکتر سروش در ادامه سخنان خود، دلیل وقوع انقلاب های جهان را "انباشت یاس مردم از اصلاح و تغییر امور جزئی کشور" ذکر کرد و خاطرنشان ساخت "اگر روزی به این نتیجه برسید که تمام اوضاع کشور نابسامان است و همه چیز خراب است، آنزمان فتوا به انقلاب خواهید داد...و روزی اگر مردم و مُصلحان از اصلاحاتِ پاره ای مایوس شده و به این باور برسند که همۀ اجزا بطور بدنه ای به هم مرتبط و وابسته اند که اصلاح بخشی، مستلزم تغییر بخش های دیگر می باشد، آن زمان انقلاب رخ خواهد داد." ایشان در این زمینه تاکید کرد "در زمان شاه، جز اکثریت چپ ها، بقیه رهبران و حتی رهبران مذهبی، انقلاب و تغییر کل ساختار را مطالبه نکرده و اصلا در این گفتمان کار نمی کردند."
دکتر سروش در ادامه سخنان خود پیرامون «انقلاب و اصلاح»، به مطلبی از علامه نائینی-از بانیان فکری انقلاب مشروطه- اشاره کرد که بیش از صدسال پیش گفت –"که البته نسل های بعدی آنرا نشنیدند"- که "استبداد دینی بدترین نوع استبداد است و اگر ما پادشاهی را بدلیل اینکه حقّ فقیه را در حکومت کردن غصب کرده است، از کار برداریم و یک فقیه را به جای او بنشانیم که همان استبداد را ادامه دهد، در همان نقطه اول همچنان ایستاده ایم."
سروش همچنین از اینکه رهبران مذهبی ایران طی سه دهه اخیر صدها سمینار پیرامون خُردترین و کلان ترین مسائل برگزار کرده و هزینه نموده ولی در عوض برای مبارزه با استبداد و حتی پیرامون واژۀ استبداد، تئوری و حتی سمینار ارائه نداده اند، انتقاد کرد و این مورد را اتفاقی ندانست؛ چرا که به زعم وی، این مهمترین فلسفۀ انقلاب می توانست باشد که همه هم روی آن اتفاق نظر داشتند که "به خاطر استبداد شاهی انقلاب صورت گرفت." ایشان در این جا خاطرنشان و تاکید کرد "به همین دلایل، انقلاب ایران حتی اهداف کوچک و اولین خودش را یا فراموش کرده یا زیر پا نهاده است."
این استاد محقق در ادامه سخنان خود خاطرنشان نمود که امروز در سیاست باید طبابت نمود و مانند وضعیت یک بیمار به علاج پرداخت؛ نه اینکه حکم مرگ بر بیمار داده و کل او را با کلّی دیگر معاوضه کنیم." ایشان در این زمینه به سخنان برخی از بزرگان در آستانۀ انقلابهای مشروطه و ۱۳۵۷ اشاره کرد که معتقد بودند "ما خواستیم باران بیاید، سیل آمد" و این مسئله را دقیقا تجربۀ یک انقلاب معرفی کرد که در یک نظام بسته وقتی ما باران می خواهیم، بدون ارادۀ ما به سیل تبدیل خواهد شد.
دکتر سروش در بخش دیگری از سخنان خود خاطرنشان کرد "حکومت جمهوری اسلامی اگر فضا را بیش از این ببندد، جنبش اصلاحی را به جنبشی انقلابی تبدیل خواهد کرد و گله ای هم از کسی نباید داشته باشد؛ چرا که یک حرکت کوچک در یک نظام بسته، می شود یک انقلاب بزرگ. "
ایشان همچنین برخی افراد را که معتقدند هدف وسیله را مباح می سازد مورد انتقاد قرار داده و آنرا به دو دلیل «اخلاقی» و «روش شناختی» اشتباه دانست و از اینکه گروهی می خواهند "به زور مردم را دیندار کرده و به سعادت برسانند"، شدیدا انتقاد نمود.
وی در قسمت دیگری از کلام خود یکی از دلایل "اصلاحی" نامیدن جنبش سبز و "نه انقلابی" بودن آنرا، هم پرهیز از روشهای خشونت بار و هم "عدم کل نگری" به قضایا ذکر کرد و گفت "تمامی فعالان و مردم، حداقل در یک خواسته از انقلاب ۵۷ مشترک بودند که آن نفی و رفع استبداد بود و یکی از دلایل سقوط نظام شاه بود که آنهم محقق نشد."
ایشان در این زمینه تصریح کرد "اما آقایانِ رهبرانِ ما عوض اینکه به استبداد بعنوان درد اصلی جامعه حمله کنند، به موهای زنان، پوشش انسانها، زندگی خصوصی و لذت های مشروع مردم و...حمله کردند و درد اصلی و اهداف گم شد و دوباره اینها دست از آستین استبداد درآوردند برای تصرف در اموری که خودش باید در جامعه حل می شد... در واقع ما یک انتظار از انقلاب داشتیم که آن یک وعده را هم عملی نکردند و نتوانستند غول مهیب استبداد را در شیشه جای دهند یا دفن کنند . والله این استبداد اکنون فربه تر نیز شده است."
ایشان در ادامه سخنان خود ضمن بیان این نکته که "نظامهای استبدادی هم می توانند سکولار باشند و هم مذهبی"، به یکی از تفاوتهای این دو نظام پرداخته و خاطرنشان ساخت "اگر یک نظام سکولار دیکتاتوری هم بشود، شخص دیکتاتور این دیکتاتوری را حق خودش می داند؛ اما در یک نظام دینی، رهبران دیکتاتوری را تکلیف خود می دانند و به همین دلیل دیکتاتوری مهیب تر و مخوف تری را هم برقرار خواهند کرد."
دکتر عبدالکریم سروش در بخش پایانی اظهاراتشان یکی از وظایف جنبش سبز را "تحقق این وعدۀ انقلاب" -یعنی خاتمۀ استبداد- ذکر کرد و خاطرنشان نمود "این جنبش اگر می خواهد این وعدۀ انقلاب را محقق کند، بدین معنا انقلابی خواهد بود چرا که دنبالۀ انقلاب سال ۵۷ خواهد بود و کاری را که آن انقلاب نتوانست انجام دهد، باید تکمیل کند؛ اما انقلاب هم نیست، چون کل نگر نیست، چون اتوپیائی فکر نمی کند، چون متوسل به خشونت هم نیست...لذا یک اصلاح است."
وی با یک ابراز امیدواری سخنان خود را خاتمه داد و خاطرنشان کرد "امیدوارم این انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی به نتیجه برسد."
قبل از آغاز سخنرانی دکتر سروش، فیلمی از روزهای اولیۀ انقلاب سال ۵۷ پخش شد و در پایان نیز جلسۀ پرسش پاسخ برگزار شد.
================
*کتاب انقلاب یا اصلاح مجموعه گفتگوهای کارل ریموند پوپر (فیلسوف علم و متفکر دانش اجتماعی) با هربرت مارکوزه (نئو مارکسیست و پدر معنوی جنبش دانشجوئی دهه ۶۰ فرانسه) است که چهل سال پیش توسط انتشارات خوارزمی تهران به فارسی منتشر شد.
**مکتب فرانکفورت، مکتبی فکری در زمینه فلسفه علوم اجتماعی که توسط گروهی از نئومارکسیستها در قالب یک مؤسسهٔ تحقیقات اجتماعی در شهر فرانکفورت تأسیس شد .
فکر می کنم اگر بخواهیم بقرای جنبش سبز اطاق فکر راه بیاندازیم و از ان اطاق فکر جنبش خط بگیرد ، باید هر چه سریعتر این اطاق فکر به رسمیت برسد .
ناشناس
۱۹ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۳۰