از انقلاب تا آزادی
. ادامه راه سبز«ارس»: فردا 22 بهمن است و همه ما سبزها به خیابان می رویم. به خیابان می رویم چون خیابان حق ماست، چون خیابان های شهرهای کشور ملک طلق ماست. چون خیابان های شهر جای حضور و بروز ملت است و ما مردمانیم.
فردا، با نشانه های سبز، با حضوری گسترده، با گام هایی استوار، با مشت هایی که فریاد می شود، با حنجره هایی که به جدال بلندگوهای دولتی می رود، با چشم هایی پر از امید، با قلب هایی که زندگی می خواهد، با ذهن هایی که فردا را می طلبد، به خیابان می رویم. می رویم تا به زورگویانی که گمان می کنند با پول و قدرت و نیرنگ می توانند حق ملتی را از آنان بستانند، بگوئیم که خیابان آزادی جایگاه زورگویان نیست. خیابان آزادی گذرگاه پلیس ضدشورش نیست، خیابان آزادی معبر ماجراجویانی نیست که با تفنگ و دشنه و دروغ می خواهند فردا را هم به تکرار دیروز بگذرانند.
آسفالت سیاه خیابان آزادی فردا از گام های سبز مردمانی که قلب شان گرسنه آزادی است، سبز خواهد شد، گام های ما زمین را شخم خواهد زد، دست های مان دانه های سبز آزادی و استقلال و جمهوریت را بر زمین پاک ایران مان خواهد افشاند تا ایران آزاد و سربلند و پرافتخار باشد. فردا خواهیم گفت که اگر سی و یک سال قبل خونی لازم بود تا بر شمشیری پیروز شود، حالا روزگار پیروزی کلمه بر باتوم و چاقو و تفنگ است. دارایی ما کلمه های ماست، کلمه هایی که داستان یک ملت را بازمی گویند.
فردا، بی هراس از تهدید و تردید به خیابان می رویم تا رنگ سبز یک ملت را به رخ سیاه جامگان سیاه دل بکشیم. فردا، بی آنکه در دل مان شکی و در چشم مان اشکی باشد، با چهره هایی درخشان به جنگ مردمانی پریشان می رویم که پریشانی شان بخاطر ظلمی است که بر ملت خویش روا داشته اند. ما می رویم تا داد بخواهیم و به یاد بیاوریم که فردا سالروز سقوط حکومتی است که نمی خواست حق مردمان را بدهد و سوخت و نابود شد چون نمی خواست باور کند که مردم زنده اند و زندگی حق زندگان است.
فردا، یک روز بزرگ از تقویم سبز ماست، تقویمی که هرچه ورق می خورد بیشتر به فردا نزدیک می شود، صفحات تقویم گواهی می دهند که فردا از آن ماست و گواهی می دهند که زمان هرگز در هیچ صفحه ای از تاریخ و تقویم متوقف نمی شود. آنان که می خواهند زمان یخ بزند و ساعت بایستد، خواهند دانست که هیچ حاکمی قدرت زور گفتن به زمان را ندارد، زمان می گذرد و فردا خواهد رسید. فردایی که از آن ماست.
ما با دلی روشن و چشمی پر از امید به خیابان می رویم و می دانیم که فردا روزی بزرگ است، اگر چه روز آخر نیست، اما روزی است که ما از گذرگاهی سخت خواهیم گذشت. عبور از گذرگاههای دشوار تنها راه ما برای رسیدن به قله آزادی است. هیچ ملتی ننشسته است تا آزادی به او هدیه شود، هیچ ملتی جز با گذر از هوای آلوده استبداد به هوای تازه آزادی نرسیده است و هیچ ملتی جز از طریق ایستادن و رفتن و سربالا گرفتن و چشم دوختن به دل تاریکی و گذر از سیاهی به فردای آزادی نرسیده است.
زمستان تمام می شود، چیزی دیگر نمانده است، جوانه های زندانی شده در تنه ستبر درخت، منتظر گرمای بهار است، و ما همان گرمایی هستیم که شهر را جانی دوباره خواهیم داد. خواهی گفت، سخت است، خواهم گفت، باید برویم، خواهی گفت، می زنند، خواهم گفت، ما بسیاریم، ما بی شماریم، و آنان هیچ چاره ای جز کنار رفتن از مسیر ملت را ندارند. فردا یک به یک خواهیم آمد از خانه های خویش چون نسیم و در فاصله انقلاب تا آزادی چشم در چشم همدیگر را خواهیم شناخت و چون دست های همدیگر را بگیریم توفانی خواهیم شد، سیلی که از هزار رود، سیلی که از میلیونها چشمه کوچک جوشان به راه خواهد افتاد.
ما شهر را نمی خواهیم تا ویران کنیم، شهر خانه به خانه حاصل رنج های ماست، ما شهرمان را می خواهیم، ما متر به متر روستاها و بیابان ها و کوهها و کویرها و دشت های مان را می خواهیم، ما خیابان های مان را می خواهیم. ما صاحبان ایرانیم، ایرانی که ویرانش می خواهند، اما صاحبان ایران بار دیگر می روند تا شهر را به تسخیر خود در بیاورند.
فردا، به خیابان می رویم. می دانی و می دانم که فردا آخرین روز تقویم سبز نیست، ما راهی طولانی در پیش داریم، راهی که جز با رفتن کوتاه نمی شود. راهی که رفتن در آن زندگی است. راهی که زندگی است.
فردا، هیچ کس در خانه نماند، کارنامه ما را فردا به دست مان می دهند، حکم آزادی اسرای سبزمان را فردا به دست مان می دهند، فردا روز ماست. 22 بهمن 1388 را در تقویم سبز خواهند نوشت، خواهند نوشت، روزی بود که ملتی اراده کرد که آزاد باشد، که استبداد نباشد..... با توام، دوست من، پدر من، دختر من، پسر من، رفیق من، برادر من، خواهر من، فردا روز ماست. وعده ما از انقلاب است تا آزادی.
. ادامه راه سبز«ارس»: فردا 22 بهمن است و همه ما سبزها به خیابان می رویم. به خیابان می رویم چون خیابان حق ماست، چون خیابان های شهرهای کشور ملک طلق ماست. چون خیابان های شهر جای حضور و بروز ملت است و ما مردمانیم.
فردا، با نشانه های سبز، با حضوری گسترده، با گام هایی استوار، با مشت هایی که فریاد می شود، با حنجره هایی که به جدال بلندگوهای دولتی می رود، با چشم هایی پر از امید، با قلب هایی که زندگی می خواهد، با ذهن هایی که فردا را می طلبد، به خیابان می رویم. می رویم تا به زورگویانی که گمان می کنند با پول و قدرت و نیرنگ می توانند حق ملتی را از آنان بستانند، بگوئیم که خیابان آزادی جایگاه زورگویان نیست. خیابان آزادی گذرگاه پلیس ضدشورش نیست، خیابان آزادی معبر ماجراجویانی نیست که با تفنگ و دشنه و دروغ می خواهند فردا را هم به تکرار دیروز بگذرانند.
آسفالت سیاه خیابان آزادی فردا از گام های سبز مردمانی که قلب شان گرسنه آزادی است، سبز خواهد شد، گام های ما زمین را شخم خواهد زد، دست های مان دانه های سبز آزادی و استقلال و جمهوریت را بر زمین پاک ایران مان خواهد افشاند تا ایران آزاد و سربلند و پرافتخار باشد. فردا خواهیم گفت که اگر سی و یک سال قبل خونی لازم بود تا بر شمشیری پیروز شود، حالا روزگار پیروزی کلمه بر باتوم و چاقو و تفنگ است. دارایی ما کلمه های ماست، کلمه هایی که داستان یک ملت را بازمی گویند.
فردا، بی هراس از تهدید و تردید به خیابان می رویم تا رنگ سبز یک ملت را به رخ سیاه جامگان سیاه دل بکشیم. فردا، بی آنکه در دل مان شکی و در چشم مان اشکی باشد، با چهره هایی درخشان به جنگ مردمانی پریشان می رویم که پریشانی شان بخاطر ظلمی است که بر ملت خویش روا داشته اند. ما می رویم تا داد بخواهیم و به یاد بیاوریم که فردا سالروز سقوط حکومتی است که نمی خواست حق مردمان را بدهد و سوخت و نابود شد چون نمی خواست باور کند که مردم زنده اند و زندگی حق زندگان است.
فردا، یک روز بزرگ از تقویم سبز ماست، تقویمی که هرچه ورق می خورد بیشتر به فردا نزدیک می شود، صفحات تقویم گواهی می دهند که فردا از آن ماست و گواهی می دهند که زمان هرگز در هیچ صفحه ای از تاریخ و تقویم متوقف نمی شود. آنان که می خواهند زمان یخ بزند و ساعت بایستد، خواهند دانست که هیچ حاکمی قدرت زور گفتن به زمان را ندارد، زمان می گذرد و فردا خواهد رسید. فردایی که از آن ماست.
ما با دلی روشن و چشمی پر از امید به خیابان می رویم و می دانیم که فردا روزی بزرگ است، اگر چه روز آخر نیست، اما روزی است که ما از گذرگاهی سخت خواهیم گذشت. عبور از گذرگاههای دشوار تنها راه ما برای رسیدن به قله آزادی است. هیچ ملتی ننشسته است تا آزادی به او هدیه شود، هیچ ملتی جز با گذر از هوای آلوده استبداد به هوای تازه آزادی نرسیده است و هیچ ملتی جز از طریق ایستادن و رفتن و سربالا گرفتن و چشم دوختن به دل تاریکی و گذر از سیاهی به فردای آزادی نرسیده است.
زمستان تمام می شود، چیزی دیگر نمانده است، جوانه های زندانی شده در تنه ستبر درخت، منتظر گرمای بهار است، و ما همان گرمایی هستیم که شهر را جانی دوباره خواهیم داد. خواهی گفت، سخت است، خواهم گفت، باید برویم، خواهی گفت، می زنند، خواهم گفت، ما بسیاریم، ما بی شماریم، و آنان هیچ چاره ای جز کنار رفتن از مسیر ملت را ندارند. فردا یک به یک خواهیم آمد از خانه های خویش چون نسیم و در فاصله انقلاب تا آزادی چشم در چشم همدیگر را خواهیم شناخت و چون دست های همدیگر را بگیریم توفانی خواهیم شد، سیلی که از هزار رود، سیلی که از میلیونها چشمه کوچک جوشان به راه خواهد افتاد.
ما شهر را نمی خواهیم تا ویران کنیم، شهر خانه به خانه حاصل رنج های ماست، ما شهرمان را می خواهیم، ما متر به متر روستاها و بیابان ها و کوهها و کویرها و دشت های مان را می خواهیم، ما خیابان های مان را می خواهیم. ما صاحبان ایرانیم، ایرانی که ویرانش می خواهند، اما صاحبان ایران بار دیگر می روند تا شهر را به تسخیر خود در بیاورند.
فردا، به خیابان می رویم. می دانی و می دانم که فردا آخرین روز تقویم سبز نیست، ما راهی طولانی در پیش داریم، راهی که جز با رفتن کوتاه نمی شود. راهی که رفتن در آن زندگی است. راهی که زندگی است.
فردا، هیچ کس در خانه نماند، کارنامه ما را فردا به دست مان می دهند، حکم آزادی اسرای سبزمان را فردا به دست مان می دهند، فردا روز ماست. 22 بهمن 1388 را در تقویم سبز خواهند نوشت، خواهند نوشت، روزی بود که ملتی اراده کرد که آزاد باشد، که استبداد نباشد..... با توام، دوست من، پدر من، دختر من، پسر من، رفیق من، برادر من، خواهر من، فردا روز ماست. وعده ما از انقلاب است تا آزادی.
سید ابراهیم نبوی
0 نظرات :: از انقلاب تا آزادی
ارسال یک نظر