تاریخ در انقلاب، زیر پایمان بسوي آزادی صیقل می خورد
• ادامه راه سبز(ارس): دهمین روز اسفند من و تو همین امروز است. و امروز تاریخ دیگری است. تاریخی که به زیر پای تو صیقل می خورد. در خیابان انقلاب، میدان آزادی. در ساعت پنج عصر.
تاریخی که من و تو را به نظاره نشسته است. با تمام دردهایش. اشکهایش. زخمهایش. و تمام سجاده هایی که بوی نفرین ِمادران ِسیاه پوش ِسرزمین مان را می دهد. مادران سیاه پوش ِ سرزمین من و تو، که "داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد" اند.
دهمین روز اسفندِ ماه ِمن و تو همین امروز است. امروزی که بوی بهار و توپ و کاغذ رنگی نمی دهد. امروزی که بوی نمناک سلولهای زندان "حشمتیه" را می دهد. انفرادی های اوین. تبعید گاه گناوه. دهمین روز اسفند من و تو، بوی زمستان می دهد هنوز. بوی خون. خون آماسیده شهیدانی که تابوتهای خالی شان را هم از ما دریغ داشته اند. بوی "صانع" را می دهد دهمین روز اسفند ماه و "محمد مختاری" که گناهشان جوانی بود. و انگشتانی که هفتشان را به سپهر تاریک استبداد نشانه می رفتند.
دهمین روز اسفندِ من و تو بوی آماسیدگی های نمور مستبدان محال اندیش را می دهد که چکمه پوش و بی نقاب، هست و نیستمان را به ریشخند ظلمتِ مغرورِ چماقداران ِبی شرافتشان گرفته اند.
دهمین روز اسفندِ من و تو، دروازه دوباره تاریخی است که منتظرمان ایستاده است. منتظر من و تو، که باید ما بشویم.
اینک دورازه های تاریخ عبور من و تو را به نظاره ایستاده است. در دهمین روز اسفند ماه. فغان که سرگذشت من و تو سرشار از فخر به فلک برفروختن ِمستبدانی است که تقوای ِسبز بهار را هرگز باور نداشته اند. بهاری که در راه است. بهاری که سبز است به استقامت و ایستادگی مردان و زنانی که به پای من و تو استوار و سربلند ایستاده اند. استقامتی که با نام نامی آنان، رقم می خورد. میرحسین و کروبی! و تمامی یارانشان که اینک در بندند و من و تویی که به خیال خود رهائیم که آزادی در سرزمین استبداد، خیال ِخام ِخوش باورانی است که زیستن به قیمت آب و نان را پربهاتر از شرافت و آزادگی می دانند. که "غافلان همسازند! " مردگانند که در هیبت زندگان خیابانهای دهان گشاده زندگی را رج می زنند.
اینک دهمین روز اسفند ماه، من و تو که روز مبادایمان بوده است. روز قدم برداشتن و چراغ برافروختن. روز فریاد کردن نام مردان و زنانی که درد مشترکمان را فریاد کردند. مردان وزنانی که ریشه هایمان را دریافته بودند و در خلوت روشنشان با ما گریسته اند. مردان و زنانی که مرامشان استقامت است و راهشان ایستادگی. مردان و زنانی که شرافت را به بهای حصر و حسرت و بند و اسارت، پرداخته اند. مردان و زنانی که جاودانه شده اند و اینک تاریخ که وفاداری من و تو را به نظاره نشسته است.
دهمین روز اسفند من و تو چه پاک و معصومانه از راه رسیده است و تمام نتوانستنها و نخواستنهای پدران و مادرانمان را از ما طلب می کند. در آئینه ای که نامش تاریخ است. "23 مرداد" را می گویم. هناق ِترس خورده نسلهای پشیمان دیروز را. "فین کاشان" را می گویم و رگهایی که از فرط استبداد سر باز زده بودند. "مصدق" را می گویم و "امیرکبیر" را. "قائم مقام" را می گویم و گناه نابخشودنی آنانی که دیدند و دم برنیاوردند که تاریخ، مملو از سکوت ِ شرمسار کسانی است که سرافکنده نسلهای من و تو گشته اند.
مبادا که ما نیز به راه خطای آنان برویم؟ امروز روز توست. که تاریخ را از تکرار ملال آور استبدادیان چکمه پوشش برهانی. امروز روز توست. روز برخاستن و از پای ننشستن. که رهبران سبز اندیش و استوارمان به عهد خود فروتنانه وفا کرده اند و نوبت به وفاداری من و توست.
دهمین روز اسفند ِ من و تو امروز است. همان حادثه ای که در رویاهای خویش منتظرش بودیم. همان روز عظیم برخاستن و فرو ننشستن. روز از مرگ نهراسیدن. روز نعره کشیدن بر دیوار بلند شب. که وطنمان را به تسخیر خویش درآورده. روز شکستن حصر استبداد. روز فریاد کردن نام بلند آزادی و آزادگی. روز بزرگ امتحان مقاومت و ایستادگی.
امروز را باید که من و تو در گستره تاریخ بال و پر دهیم. با رفتن. به خیابان رفتن و در خانه نماندن. با همدلی و همراهی. در خیابان انقلاب، میدان آزادی.
قرار امروزمان حادثه است. رهایی است. قرار امروزمان میرحسین موسوی است و مهدی کروبی. قرار امروزمان خیابان انقلاب است، میدان آزادی. قرار امروزمان سینه ستبر کردن است و ندا در گلو انداختن و بانگ برآوردن. قرار امروزمان تکبیر بلند ایستادگی است.
دهمین روز اسفند من و تو، فلق را شکافته است و به پنجره می زند. چونانکه تاریخ به روزگار نفرین شده باغ و درخت پنجه می کشد. بهار به قدمهای سبز من و تو چشم دوخته است. " پروا مکن بشتاب! " پروا مکن... بشتاب!
تاریخی که من و تو را به نظاره نشسته است. با تمام دردهایش. اشکهایش. زخمهایش. و تمام سجاده هایی که بوی نفرین ِمادران ِسیاه پوش ِسرزمین مان را می دهد. مادران سیاه پوش ِ سرزمین من و تو، که "داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد" اند.
دهمین روز اسفندِ ماه ِمن و تو همین امروز است. امروزی که بوی بهار و توپ و کاغذ رنگی نمی دهد. امروزی که بوی نمناک سلولهای زندان "حشمتیه" را می دهد. انفرادی های اوین. تبعید گاه گناوه. دهمین روز اسفند من و تو، بوی زمستان می دهد هنوز. بوی خون. خون آماسیده شهیدانی که تابوتهای خالی شان را هم از ما دریغ داشته اند. بوی "صانع" را می دهد دهمین روز اسفند ماه و "محمد مختاری" که گناهشان جوانی بود. و انگشتانی که هفتشان را به سپهر تاریک استبداد نشانه می رفتند.
دهمین روز اسفندِ من و تو بوی آماسیدگی های نمور مستبدان محال اندیش را می دهد که چکمه پوش و بی نقاب، هست و نیستمان را به ریشخند ظلمتِ مغرورِ چماقداران ِبی شرافتشان گرفته اند.
دهمین روز اسفندِ من و تو، دروازه دوباره تاریخی است که منتظرمان ایستاده است. منتظر من و تو، که باید ما بشویم.
اینک دورازه های تاریخ عبور من و تو را به نظاره ایستاده است. در دهمین روز اسفند ماه. فغان که سرگذشت من و تو سرشار از فخر به فلک برفروختن ِمستبدانی است که تقوای ِسبز بهار را هرگز باور نداشته اند. بهاری که در راه است. بهاری که سبز است به استقامت و ایستادگی مردان و زنانی که به پای من و تو استوار و سربلند ایستاده اند. استقامتی که با نام نامی آنان، رقم می خورد. میرحسین و کروبی! و تمامی یارانشان که اینک در بندند و من و تویی که به خیال خود رهائیم که آزادی در سرزمین استبداد، خیال ِخام ِخوش باورانی است که زیستن به قیمت آب و نان را پربهاتر از شرافت و آزادگی می دانند. که "غافلان همسازند! " مردگانند که در هیبت زندگان خیابانهای دهان گشاده زندگی را رج می زنند.
اینک دهمین روز اسفند ماه، من و تو که روز مبادایمان بوده است. روز قدم برداشتن و چراغ برافروختن. روز فریاد کردن نام مردان و زنانی که درد مشترکمان را فریاد کردند. مردان وزنانی که ریشه هایمان را دریافته بودند و در خلوت روشنشان با ما گریسته اند. مردان و زنانی که مرامشان استقامت است و راهشان ایستادگی. مردان و زنانی که شرافت را به بهای حصر و حسرت و بند و اسارت، پرداخته اند. مردان و زنانی که جاودانه شده اند و اینک تاریخ که وفاداری من و تو را به نظاره نشسته است.
دهمین روز اسفند من و تو چه پاک و معصومانه از راه رسیده است و تمام نتوانستنها و نخواستنهای پدران و مادرانمان را از ما طلب می کند. در آئینه ای که نامش تاریخ است. "23 مرداد" را می گویم. هناق ِترس خورده نسلهای پشیمان دیروز را. "فین کاشان" را می گویم و رگهایی که از فرط استبداد سر باز زده بودند. "مصدق" را می گویم و "امیرکبیر" را. "قائم مقام" را می گویم و گناه نابخشودنی آنانی که دیدند و دم برنیاوردند که تاریخ، مملو از سکوت ِ شرمسار کسانی است که سرافکنده نسلهای من و تو گشته اند.
مبادا که ما نیز به راه خطای آنان برویم؟ امروز روز توست. که تاریخ را از تکرار ملال آور استبدادیان چکمه پوشش برهانی. امروز روز توست. روز برخاستن و از پای ننشستن. که رهبران سبز اندیش و استوارمان به عهد خود فروتنانه وفا کرده اند و نوبت به وفاداری من و توست.
دهمین روز اسفند ِ من و تو امروز است. همان حادثه ای که در رویاهای خویش منتظرش بودیم. همان روز عظیم برخاستن و فرو ننشستن. روز از مرگ نهراسیدن. روز نعره کشیدن بر دیوار بلند شب. که وطنمان را به تسخیر خویش درآورده. روز شکستن حصر استبداد. روز فریاد کردن نام بلند آزادی و آزادگی. روز بزرگ امتحان مقاومت و ایستادگی.
امروز را باید که من و تو در گستره تاریخ بال و پر دهیم. با رفتن. به خیابان رفتن و در خانه نماندن. با همدلی و همراهی. در خیابان انقلاب، میدان آزادی.
قرار امروزمان حادثه است. رهایی است. قرار امروزمان میرحسین موسوی است و مهدی کروبی. قرار امروزمان خیابان انقلاب است، میدان آزادی. قرار امروزمان سینه ستبر کردن است و ندا در گلو انداختن و بانگ برآوردن. قرار امروزمان تکبیر بلند ایستادگی است.
دهمین روز اسفند من و تو، فلق را شکافته است و به پنجره می زند. چونانکه تاریخ به روزگار نفرین شده باغ و درخت پنجه می کشد. بهار به قدمهای سبز من و تو چشم دوخته است. " پروا مکن بشتاب! " پروا مکن... بشتاب!
احمد جلالی فراهانی
مملكته داريم!
»» وقتی بنا باشد همه مسئولان طراز اول که مورد تائید امام، مردم و رهبری بوده اند، انسان های فاسد، منحرف و ضد انقلاب معرفی شوند آیا مردم جهان حق ندارند این شبهه را پیدا کنند که پس حاصل انقلاب، فساد و انحراف (و ضد انقلاب) بوده است؟ مملکته داریم؟
»» میگن نظام «مقدس» بعد ادعا میکنن این همه سال یک مشت دزد کلاهبردار فتنهگر دروغگو عامل ایستیکبار به کشور حکومت میکردن! مملکته داریم؟
»» واسه اینکه بگن قذافی دیکتاتور سبزه و وصل به غربه عکسهاش با تونی بلر و کلینتون و مارشال دوگل و فرانکلین روزولت رو نشون میدن، ولی عکسهای پارسال خودشون موقع لب گرفتن از قذافی رو نشون نمیدن، مملکته داریم؟
ناشناس
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۱ميگن "آقا" حوس كرده اينترنت ببينه مخابرات هم سنگ تمام براش گذاشته تمام پورتها را دوباره باز كرده !!! من كه شكه شدم الان فلش و ايكام ال و چيزاي ديگه كار ميكنه.
آقا نميشه شما هميشه آنلاين باشي بخاطر پاقدمت ما هم فيض ببريم !
اما خودتون را بكشيد ساعت 5 ملت تو خيابون انقلاب مي آيد و خريد شب عيد! را انجام ميدن و تا سقوط ديكتاتور محكم ايستاده اند . چه فيلتر بكنيد چه نكنيد
ناشناس
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۷بیدادگری، در این زمان با گامی استوار پیش می رود.
ستمگران، خود را برای صد قرن تجهیز می كنند.
زور، قول می دهد «چنین كه هست می ماند»
جز صدای فرمانروایان ستمگر، هیچ صدائی طنین نمی افكند.
و در بازارها، استعمار بانگ بر می دارد:
اینك، تازه من آغاز می كنم
اما از استعمار شدگان، اكنون، بسیاری می گویند:
«آنچه ما می خواهیم هرگز شدنی نیست»
اگر زنده ای، مگو «هرگز»
هیچ یقینی را یقین نیست.
چنین كه هست نمی ماند.
پس از ستمگران، ستمدیدگان سخن خواهند گفت.
چه كسی را یارای آنست كه بگوید «هرگز»
از كیست كه استعمار دوام می یابد؟ از مـا
از كیست كه استعمار معدوم می شود؟ باز هم از مـا
اگر از پا فتاده ای، برخیز!
اگر شكست خورده ای، باز بجنگ!
آنكس كه جایگاه خود را شناخت،
چگونه می توان بازش داشت؟
چرا كه شكست خوردگان امروز، فاتحان فردایند
و «هرگز» به «هم امروز» تبدیل می شود
برتولت برشت
ناشناس
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۴۸درود بر ارس
واقعاً با توجه به مشكلاتي كه اخيرا برايتان پيش آورده اند و اندكي از آنرا از طريق دوستان مطلع شدم نمیدانم چه میتوانم به شما بگويم که لیاقت اینهمه شجاعت، شرافت، وطن دوستی و خیلی چیزای دیگر را داشته باشد. شر دور باد شيرمرد
فقط میتوانم بعنوان یک هموطن، دورادور از زحماتت تشکر کنم و به نشانه احترام از جایم برخیزم و در مقابلت سرتعظیم
فرود بیاورم؛ باشد كه "ایرانی آزاد" پاداش اين از خود گذشتگيتان باشد، كه ميدانم چنين پاداشي بهترين هديه از پناه دلهايمان براي بندگان جهادگرش خواهد بود
مرد خدا استوار باشي و به اميد آنروز
يك دوست (ت!)
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۱۳آقا با اينكه براي ميدان تحريش هيچ برنامه قرار نبود ولي از ساعت 2:30 تا الان ساعت الان كه ساعت 7 است حداقل 2000 هزارتا موتوري از اونايي كه مثل دزدهاي بانك جوراب سرشون ميكشند تا شناسايي نشوند! دورتادور دوتا ميدانهاي تجريش موتورها را پارك كردن و كنارش ايستاده اند تا ايجاد رعب وحشت كنند! كلي هم سپر و باتوم به دست هستند و تا در ميدان ميبينند جايي كمي شلوغتر به نظر مياد با زدن باتوم ها به سپرها صدا ايجاد ميكنند و يه گله شون به او بخش ميدان هجوم مي آورند. اينجا كه قرار مداري نبوده حالا ببين انقلاب تا آزادي چه خبره!!!
ناشناس
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۰۲اين چيزي كه امروز ديدم دقيقا محدوده رخ ترافيك روزانه ماشينها، از ساعت 4 بعدازظهر همين محدوده براي مردم محدود كرده بودند و همانطور كه بدون مجوز ماشينها در ساعات اجراي طرح جريمه ميشوند امروز 4 به بعد عابريني كه پياده ميخواستند به اين محدوده وارد شود مورد بازخواست ضرت وشتم و جريمه باتوم و اشك آور و بازداشت مواجه ميشوند!!!!
من نميدانم حكومت نظامي يعني چه و اين جو امننيتي كه در اين ده روز گذشته و بخصوص امروز در تهران ايجاد كرده اند را چه ميتوان نام نهاد؟؟؟!!!! اما دم مردم گرم باز هم خوش درخشيدند و محكمتر از گذشته آمده بودند
ناشناس
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۲۲سلام
الان برگشتم ... دمشون گرم چه امنیتی برای خریداران عید فراهم کرده بودن !! ... تمام خیابون ها رو بسته بودند ... ضلع شمالی خیابون انقلاب رو با نرده و کامیون های پلیس به سمت غرب بسته بودن ... دور میدون فردوسی هم پر از گارد ضدشورش همراه با "ماسک" به صورت بود ! و دور میدون رو هم به سمت آزادی نرده و کامیون گذاشته بودن که ماشین نتونه بره ! تا تقاطع شریعتی و مطهری و زیر پل سیدخندان گارد وایساده بود .. دمشون گرم چه امنیتی برای خریداران عید فراهم کرده بودن !! دوستانم توی چهارراه ولیعصر صدای تیر شنیدن ... می گفتن جمعیت تو پیاده رو ها موج میزد ولی کسی وارد مغازه های اطراف نمیشده و همه زیر لب فحش می دادن ... یه بسیجی با موتور کوبونده به یک زن ... چند نفر رو هم که فقط راه میرفتن نیروی انتظامی دستگیر کرده ....
رسانه سبز
۱۰ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۱۳