نمی بخشمت
. ادامه راه سبز(ارس): نمی بخشمت، به خاطر تمام خنده هایی که از صورتمان گرفتی و به جایش تمام غم هایی که به صورتمان نشاندی.
نمی بخشمت ، به خاطر زخمی که به وجودم نشاندی و به خاطر نمکی که به روی زخمم گذاشتی.
نمی بخشمت، به خاطر ضربه هایی که تن مادرانم ، پدرانم ، برادران و خواهرانم را با نقش سیاه هک کردی.
نمی بخشمت، به خاطر ضجه های مادری که صدای فریاد نوجوانش مژده مرگ وی را می دهد. نمی بخشمت ، به خاطر ندا ،سهراب،... به خاطر آنهایی که رفتند و مارا تنها گذاشتند، به خاطر آنهایی که سرخی خونشان، پاکی وجودشان به دستان تو پایمال شد.
نمی بخشمت، به خاطر اشکهایی که ریخته شد از ایرانی که مفهوم ایرانی بودن را دانست. آری چشمها همیشه گریان است،گاه از شوق طلوع ایرانی سبز و گاه از شکنجه هایی که بگو که هستی؟ جرمت چیست؟ اعتیاد؟ اراذل؟ا غتشاشگر؟ متجاوز؟ هتک حرمت؟؟؟؟ وای بر تو وای برتویی که خون هم وطنت را با خون سیاه خود درهم آمیختی.
آری نمی بخشمت، به خاطر گنجشکانی که روزگاری جیک جیک مستانه ای سر میدادند و اکنون خاموشند، به خاطر پرندگان در قفسی که روزی آرزویشان آزادی بود و اکنون می دانند که در بیرون قفس هم جز اسیری چیزی نیست. لعنت بر تو، بر تویی که قلبها را لرزاندی ، اما.......
هیچ فکر کرده ای که مردم ایران زمینی که خود را برانداز کرده اند و در مقابل شکنجه های تو ایستاده اند همان پدران ،مادران و فرزندانی هستند که گذشته ای جان و زندگیشان را به پای ملیت ایرانی و خاک ایرانی گذاشتند آنهایی که با رای آری ایران را ساختند. در برابر هر تیری که استبداد بر سینه ملت می زند و هر گرزی که به سرها می کوبد سینه ها فراخ تر و سرها بلندتر می شود.
آری این است قانون ایرانی بودن. آیا معنی ایران را خواهی دانست؟ ایران آریایی، ایران عدالت خواه، ایران سبز و ایرانی که به دست کوروش ساخته شد و اکنون اگر سلسله استواریها نباشد به دست تو ویران خواهد شد.
گوش کن، روزی پرندگانی بودند سرمست از بوی عطر گلها به روی شاخسار نغمه سر می دادند و اکنون خاموشند. بگذار دیگر فرزندان کوروش بار دیگر معنی آزادی زیستن، آزادی خواستن و آزادی خواندن را بربتابند. ما در شرق دروازه بهشت ایستاده بودیم، درست در جایی که انوار طلائی خورشیدش خبر از طلوع آفتاب جاودانیها را میداد. اما....همین که تابش نور درخشانش لبخند را بر روی لبانمان نشاند، به ناگهان از آنجا رانده شدیم و به غروبش رسیدیم.
و اکنون به لطف الهی و به امید زندگی سبز و با دستان یاری دهنده و پرمهر صاحب فرزندان سبز به استقبال طلوع خورشیدی میرویم که غروبی ندارد. "یا حسین"
نمی بخشمت ، به خاطر زخمی که به وجودم نشاندی و به خاطر نمکی که به روی زخمم گذاشتی.
نمی بخشمت، به خاطر ضربه هایی که تن مادرانم ، پدرانم ، برادران و خواهرانم را با نقش سیاه هک کردی.
نمی بخشمت، به خاطر ضجه های مادری که صدای فریاد نوجوانش مژده مرگ وی را می دهد. نمی بخشمت ، به خاطر ندا ،سهراب،... به خاطر آنهایی که رفتند و مارا تنها گذاشتند، به خاطر آنهایی که سرخی خونشان، پاکی وجودشان به دستان تو پایمال شد.
نمی بخشمت، به خاطر اشکهایی که ریخته شد از ایرانی که مفهوم ایرانی بودن را دانست. آری چشمها همیشه گریان است،گاه از شوق طلوع ایرانی سبز و گاه از شکنجه هایی که بگو که هستی؟ جرمت چیست؟ اعتیاد؟ اراذل؟ا غتشاشگر؟ متجاوز؟ هتک حرمت؟؟؟؟ وای بر تو وای برتویی که خون هم وطنت را با خون سیاه خود درهم آمیختی.
آری نمی بخشمت، به خاطر گنجشکانی که روزگاری جیک جیک مستانه ای سر میدادند و اکنون خاموشند، به خاطر پرندگان در قفسی که روزی آرزویشان آزادی بود و اکنون می دانند که در بیرون قفس هم جز اسیری چیزی نیست. لعنت بر تو، بر تویی که قلبها را لرزاندی ، اما.......
هیچ فکر کرده ای که مردم ایران زمینی که خود را برانداز کرده اند و در مقابل شکنجه های تو ایستاده اند همان پدران ،مادران و فرزندانی هستند که گذشته ای جان و زندگیشان را به پای ملیت ایرانی و خاک ایرانی گذاشتند آنهایی که با رای آری ایران را ساختند. در برابر هر تیری که استبداد بر سینه ملت می زند و هر گرزی که به سرها می کوبد سینه ها فراخ تر و سرها بلندتر می شود.
آری این است قانون ایرانی بودن. آیا معنی ایران را خواهی دانست؟ ایران آریایی، ایران عدالت خواه، ایران سبز و ایرانی که به دست کوروش ساخته شد و اکنون اگر سلسله استواریها نباشد به دست تو ویران خواهد شد.
گوش کن، روزی پرندگانی بودند سرمست از بوی عطر گلها به روی شاخسار نغمه سر می دادند و اکنون خاموشند. بگذار دیگر فرزندان کوروش بار دیگر معنی آزادی زیستن، آزادی خواستن و آزادی خواندن را بربتابند. ما در شرق دروازه بهشت ایستاده بودیم، درست در جایی که انوار طلائی خورشیدش خبر از طلوع آفتاب جاودانیها را میداد. اما....همین که تابش نور درخشانش لبخند را بر روی لبانمان نشاند، به ناگهان از آنجا رانده شدیم و به غروبش رسیدیم.
و اکنون به لطف الهی و به امید زندگی سبز و با دستان یاری دهنده و پرمهر صاحب فرزندان سبز به استقبال طلوع خورشیدی میرویم که غروبی ندارد. "یا حسین"
دختر سبز ایرانی
"دریغ است ایران که ویران شود " فردوسی طوسی
دخترم ایران ویران نخواهد شد ، یک ملت هیچگاه نابود نمیشود ، اگر صربها توانستند بوسنیایی ها را نابود کنند ملت ایران نیز نابود خواهد شد ، آنهم ملتی که از اینهمه کلنجار در طول تاریخ سربلند بیرون آمده است ، اساسا کسی هم قصد نابودی ایران را ندارد مشکل ما کج فهمیها و سلیقه ها و البته و صدالبته منافع متفاوت و ... است که با تداوم همین روند و گفتگو و درک متقابل بمرور حل میشود ، امیدوار باش !
احمد نورمحمدی
۱۵ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۰ما ایستاده ایم
ما استوار ایستاده ایم تا به آخر
ما برای فردای فرزندانمان ایستاده ایم
ما بیشماریم
ناشناس
۱۵ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۷عاقبت یک روز ...
به امید آن روز ما با شاخه هایی پر بار و ساقه ای برافراشته ایستاده ایم
salahshoor
۱۶ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۴۹