نامهای از فاطمه، دختر شهید سید علی حبیبی موسوی به مناسبت روز پدر
. ادامه راه سبز(ارس): فرزند شهید سید علی موسوی به مناسبت روز پدر نامه ای برای پدرش نوشت. وی در بخشی از نامه ی خود آورده است : تو خود خوب می دانی که ما همگی محکم، پابرجا و همچنان سبز ایستاده ایم و راه سبزت را ادامه خواهیم داد. پس در آستانه میلاد مولای عدالت پیشه مان علی(ع) رضایتت را از ما اعلام کن. لااقل به خوابمان بیا و دست پرمهرت را بر سرمان بکش که سخت دلتنگ و آرزومند آنیم.
و از قول معلم بزرگ انقلاب دكتر شريعتي آورده است: «شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمن را نمی کشد، رسوا می کند.» و در مورد تو نیز این گونه شد و شهادت مظلومانه ات، رسوایی بزرگی را برای دشمنان به بار آورد و من ۶ ماه است با افتخار سرم را بالا گرفته ام و برای همیشه افتخار می کنم که پدرم شهید راه آزادی است و من فرزند چنین شهیدی.
به گزارش کلمه متن نامه ی فرزند شهید موسوی به شرح زیر است:
بنام خداوند قادر متعال
سلام پدر، ۶ ماه است که واژه پدر برایم غریب شده است. ۶ ماه است که دیگر سلامهایم جوابی برایشان پیدا نمی شود. حسرت گفتن یک پدر و شنیدن جواب، ۶ ماه است که مرا می آزارد. صدای زنگ در و سلام های بلند و توأم با خنده های تو هنوز در گوشم طنین انداز است و چه سخت است که تو آن جا باشی و من این جا روز پدر را برایت جشن بگیرم. خاطرت هست که مناسبت ها را خودم کیک می پختم و منتظر می شدم تا تو بیایی و کیک را در حضور تو می بریدم. امسال هم به بهانه روز پدر کیک می پزم و رویش با سبز می نویسم: پدر شهیدم روزت مبارک. هدیه امسال را خودم برایت می آورم، چند شاخه گل و لبخندی که بر روی لبانم نشسته است و می دانم که تو را شاد می کند.
به پسر ۸ ساله ات که تازه باسواد شده می گویم واژه پدر را خودش برایت بنویسد و همراه با گل ها بر سر مزارت بیاورد، پسری که با شوق حروف الفبا را یاد گرفت تا بتواند با نوشتن نامت تو را خوشحال کند. افسوس که آنها دلشان به چشمان غمناک پسر کوچکی هم رحم نکرد و او اولین بار نام تو را در دفترش این گونه نوشت: «شهید سیدعلی موسوی حبیبی» و با شوقی کودکانه به من نشان می داد که: فاطمه ببین درست نوشته ام و من بغضم را مثل همیشه فرو می خوردم و می گفتم: آره درسته عزیزم، نمره ات بیست است. نمره تو و پدر شهیدمان.
مادرمان نیز سخت دلتنگ است ولی محکم ایستاده تا جای تو را هم برایمان پر کند، حتی سعی می کند اشکهایش را از ما مخفی کند تا دلمان نلرزد ولی من خوب می فهمم در قلبش طوفانی برپاست. پدرجان! تو خود خوب می دانی که ما همگی محکم، پابرجا و همچنان سبز ایستاده ایم و راه سبزت را ادامه خواهیم داد. پس در آستانه میلاد مولای عدالت پیشه مان علی(ع) رضایتت را از ما اعلام کن. لااقل به خوابمان بیا و دست پرمهرت را بر سرمان بکش که سخت دلتنگ و آرزومند آنیم.
پدرم، بابای خوبم، دلم تنگ است برای خنده هایت، برای شوخی هایت، برای دست های نوازشگرت، برای شانه هایت که تکیه گاهی محکم برایمان بود. همیشه می گفتی تا من هستم از هیچ چیزی نترس ولی الان که نیستی…. اما نه، تو باعث شدی که تکیه گاهی محکمتر پیدا کنم.«خدا» کسی که امانتش را از ما گرفت و خود کفیل ما شد و من راضیم به رضای او، می دانم که مرا به آزمایشی سخت مبتلا کرد تا من حضورش را پررنگ تر از قبل حس کنم و این طور هم شد و من بسیار خوشحالم که تو در کنار او آرامش یافته ای.
به قول دکتر شریعتی: «شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمن را نمی کشد، رسوا می کند.» و در مورد تو نیز این گونه شد و شهادت مظلومانه ات، رسوایی بزرگی را برای دشمنان به بار آورد و من ۶ ماه است با افتخار سرم را بالا گرفته ام و برای همیشه افتخار می کنم که پدرم شهید راه آزادی است و من فرزند چنین شهیدی.
به گفته شهید مطهری: «مپندارید که شهدا رفته اند و ما مانده ایم بلکه آنها مانده اند و گذر زمان ما را با خود برده است.»
و من در گذر زمان ایستاده ام همچون درختی تنومند و سبز که ریشه هایی قوی در دل خاک دارد و تنش از گزند بدخواهان و تبر جنگل بانان آسیبی نمی بیند و به مظلومیتت سوگند که تا گرفتن انتقام خون تو از پا نمی نشینم و از افشای حقایق باکی نخواهم داشت.
پدرم! چه کنیم که تو برای این دنیا ساخته نشده بودی، دلت جای دیگری بود دلتنگ او بودی و وعده هایش و عاقبت چه زیبا و عاشقانه به سوی محبوبت شتافتی، برو سفر بخیر ولی هراز گاهی به ما هم سری بزن.
«رفت تا از گرد زمین پاک بماند ______ آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند»
پدرم روزت مبارک. امیدوارم خدا به همراه دیگر شهدای راه آزادی روزتان را برایتان جشن بگیرد. ببخش مرا که دیگر قلمم توان ندارد تا بیشتر از دلتنگی هایی که خود بیش از همه به آن آگاهی، برایت بنویسد. بدان که ما راضی هستیم به رضای خدا و شادیم به شادی تو.
پدرم دیده به سویت نگران است هنوز ___ ___ غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آن قدر مهر و وفا بر همگان کردی تو ______ نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
آن قدر مهر و وفا بر همگان کردی تو ______ نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
دخترت فاطمه
*************************
فیلمی از شهید سید علی حبیبی موسوی خواهر زاده میرحسین موسوی که به تازگی در اينترنت منتشر شده و صحنه هایی از پیکر مجروح وي و ناله های بسیار متاثر کننده اش را در حالی که همراهان وی برای نجاتش چاره جویی میکنند را به تصوير كشيده است.
تهران، خیابان شادمان، بعد از ظهر روز عاشورا، ۶ دی ۱۳۸۸
جهت دانلود كليك كنيد
جهت دانلود كليك كنيد
از زبان فیلمبردار و یک خانم حاضر در صحنه:
بعد از حمله به مردم در خ آزادی در حوالی ساعت 10 صبح، مردم وارد خ شادمهر(شادمان) شدند و به اعتراض(سینه زنی، شعار و دفاع) پرداختند.
حوالی ساعت 3 بعد از ظهر پاترول مشکی رنگ از خ تیموری(سهرورد) به طور ناگهانی وارد خ شادمهر شد و با حرکات مارپیچ به مردم حمله کرد چند نفر رو مصدوم کرد، مردم رو با تفنگ هدف می گرفت و می گفت: "بزنم!؟ بزنم؟!"
بعد دنده عقب گرفت و به آقای علی حبیبی موسوی شلیک کرد ورفت.
فیلمبردار در این لحظات در گوشه خیابون و از فاصله 2 متری کاملا صورت راننده رو دید و چون عکس راننده رو در جریان حمله به ستاده موسوی بارها دیده بود شناساییش کرد:"حسین منیف اشمر" به همراهی یک نفر در صتدلی کنارش و چند نفر در قسمت عقب (صندوق) پاترول دو در که شیشه صندوق عقبش هم بر داشته شده بود.
این ویدیو حدودا 5 دقیقه بعد از شلیک در زمانی که به دلیل بستن خیابانها خودرو برای حمل این مرحوم پیدا نمی شد گرفته شده
بعد از حمله به مردم در خ آزادی در حوالی ساعت 10 صبح، مردم وارد خ شادمهر(شادمان) شدند و به اعتراض(سینه زنی، شعار و دفاع) پرداختند.
حوالی ساعت 3 بعد از ظهر پاترول مشکی رنگ از خ تیموری(سهرورد) به طور ناگهانی وارد خ شادمهر شد و با حرکات مارپیچ به مردم حمله کرد چند نفر رو مصدوم کرد، مردم رو با تفنگ هدف می گرفت و می گفت: "بزنم!؟ بزنم؟!"
بعد دنده عقب گرفت و به آقای علی حبیبی موسوی شلیک کرد ورفت.
فیلمبردار در این لحظات در گوشه خیابون و از فاصله 2 متری کاملا صورت راننده رو دید و چون عکس راننده رو در جریان حمله به ستاده موسوی بارها دیده بود شناساییش کرد:"حسین منیف اشمر" به همراهی یک نفر در صتدلی کنارش و چند نفر در قسمت عقب (صندوق) پاترول دو در که شیشه صندوق عقبش هم بر داشته شده بود.
این ویدیو حدودا 5 دقیقه بعد از شلیک در زمانی که به دلیل بستن خیابانها خودرو برای حمل این مرحوم پیدا نمی شد گرفته شده
كلمه: تایید فیلم آخرین لحظات زندگی معلم شهید، علی موسوی
چند روز پیش فیلمی از آخرین لحظات زندگی شهید سید علی حبیبی موسوی در برخی از سایتهای خبری منتشر شد.
با توجه به سوالات بسیار زیاد مخاطبان محترم در مورد صحت و سقم این خبر، بدینوسیله کلمه صحت این ویدئو را تایید می کند.
علی موسوی که خواهر زاده میر حسین موسوی است، عاشورای سال گذشته توسط عده ای به شهادت رسید. گزارش شاهدان عینی درآن روز تنها مدرکی است که از ضاربان به جا مانده و تاکون هیچ نهاد قانونی درباره این ترور ناجوانمردانه تحقیق نکرده است.
طبق گزارش شاهدان عینی این حادثه حوالی ساعت یک تا دو بعدازظهر روز عاشورا رخ داد. برادر شهید موسوی پس از شهادت برادرش دراین باره گفته بود: “روز عاشورا در خیابان آزادی تقاطع شادمان در راه پیمایی بودند که به گفته شاهدان یک پاترول مشکی که از قبل او را شناسایی کرده بودند با تیر مستقیم راننده پاترول علی را به شهادت می رسانند. وقتی که برادرم تیر می خورد مداوای اولیه توسط خانمی صورت می گیرد و برادر خانم ایشان که همراه او بودند سعی می کنند که علی را به بیمارستان برسانند. هر طرف که حرکت می کنند بسته بود و سرانجام او را از طریق اتوبان یادگار به بیمارستان ابن سینا می رسانند و البته موثر نمی افتد”.
مردمی که در خیابان شادمان حضور داشتند شاهد این صحنه بوده و برخی حتی ادعا دارند که چهره ضارب را شناسائی کرده اند. در فیلم کوتاهی که از آخرین لحظات زندگی وی منتشر شده صدای ناله های این شهید به گوش می رسد.
سید علی موسوی از خانواده معظم شهدای جنگ تحمیلی و از رزمندگان دفاع مقدس بود. وی در هنگام شهادت ۴۲ ساله و دارای دو فرزند بود . دختر او ۱۷ ساله و پسر او هشت ساله است .
ناشناس
۲ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۰:۵۹