سنگ قبرهای بی نشان و گریه های بی صدا در بهشت زهرا
. ادامه راه سبز(ارس): بیش از یک سال است که برخی از خانواده های کشته شدگان راهپیمایی های اعتراضی بعد از انتخابات ریاست جمهوری، سکوت را به خبررسانی در مورد وضعیت خود ترجیح داده اند.
فشارهای امنیتی بر خانواده های کشته شدگان در روزهای نخست شکل گیری جنبش سبز تا آنجا بود که برخی از خانواده های شهدا احضار و بازداشت شده و برخی دیگر با قرار کفالت و یا تعهد کتبی آزاد شدند.
در طول این یک سال اگرچه بسیاری از خانواده ها علی رغم تمامی تهدیدات سکوت خود را شکستند و با رسانه ها در مورد رنجی که متحمل شده بودند، به گفتگو نشستند اما خانواده هایی هستند که همچنان احساس امینت نمی کنند و در مواردی ترجیح می دهند به جز نزدیکان خود، دیگران را نیز نسبت به نحوه کشته شدن فرزندان خود مطلع نسازند. آنها غالبا کسانی هستند که فرزندان جوان دیگرشان نیز در داخل ایران زندگی می کنند و به کرات از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده اند که اگر سکوت خود را بشکنند، آینده خوشی در انتظار فرزندان شان نخواهد بود.
جرس ازخانواده شهدایی که پنجشنبه ها به مزار فرزندان خود می روند در مورد شهدای گمنامی که تاکنون نامی از آنها برده نشده است، بارها پرس و جو کرده و تا کنون با تنی چند از این خانواده ها مصاحبه هایی نیز انجام شده است اما عدم اجازه انتشار این مصاحبه ها کماکان به فضای نا امن سیاسی ایران مربوط است.
در ادامه، گفتگوی جرس با برخی خانواده های جان باختگان، در رابطه با شهدای گمنام انتخابات می آید:
مادر سهرابی اعرابی: خانواده شهدای گمنام را که می بینم غم خودم یادم می رود
پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ای که در راهپیمایی بیست و پنج خرداد با شلیک گلوله کشته شده است، در پاسخ به این پرسش که آیا تاکنون در بهشت زهرا با خانواده های کشته شدگانی از وقایع انتخابات سال گذشته مواجه شده است که در رسانه ها نامی از آنها برده نشده باشد، گفته است: برخی اوقات وقتی به بهشت زهرا می روم کسانی را می بینم که مصیبت و غم خودم یادم می رود.
وی که جز اولین مادرانی است که حاضر به سکوت در برابر کشته شدن فرزند خود نشد به جرس می گوید: همه کسانی که جان شان را در جریان اعتراضات سال گذشته از دست داده اند، برای من مثل سهراب هستند، مثل اعضای خانواده ما هستند که باید یاد آنها را هم گرامی بداریم. برای من جوانان دیگری که کمتر از آنان نام برده شد و یا اساسا نامی از آن شهدا برده نشد هیچ فرقی با سهراب ندارند و گاهی وقت ها که سختی ها و مصیبت های این خانواده ها را می بینم، واقعا غم و سختی های خودم از یادم می رود.
خانم فهیمی در پاسخ به این پرسش که آیا در بهشت زهرا خانواده هیچ یک از این کشته شدگان را از نزدیک دیده است می گوید: بله ، حمید یوسف زاده از جمله کسانی است که پنج شنبه ها برخی از خانواده اش را می بینم. پدر پیری دارد که هر بار سر مزار این جوان می نشنید و بی صدا اشک می ریزد.
از خانم فهیمی در مورد حمید یوسف زاده می پرسم می گوید اطلاعات زیادی در این زمینه ندارد اما آقای یوسف زاده ظاهرا دانشجوی جوانی بوده است که در واقعه حمله به کوی دانشگاه کشته شده است.
پدر بزرگ علی فتحعلیان: نوه بیست ساله ام رفته بود مسجد قبا و دیگر برنگشت
یکی دیگر از خانواده های کشته شدگان راهپیمایی سی تیر می گوید: علی فتحعلیان هم دانشجوی جوانی است که در نا آرامی های مقابل مسجد قبا مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما تا کنون مصاحبه ای از خانواده او منتشر نشده است. تماس جرس با خانواده علی فتحعلیان هم نتیجه نداد اما پدربزرگ این جوان جان باخته تنها کسی بود که در این تماس تلفنی آرام گریست و گفت: ما دیگر کاری به کار کسی نداریم، خودشان جوابگوی اعمال خودشان هستند، نوه من اصلا سیاسی نبود فقط وقتی خیابان شلوغ شده بود او هم مثل بقیه هم سن و سالهای خودش رفته بود ببیند چه اتفاقی افتاده است که دیگر به خانه برنگشت.
وی می گوید: علی فقط بیست سال داشت، دانشجوی عمران بود و سرش به درسش گرم بود، همیشه هم می آمد پیش من، همین جا هم درسش را می خواند. روزی که در مقابل مسجد قبا شلوغ شده بود هم علی با لباس خانه و حتی با دمپایی رفته بود بیرون که دیگر برنگشت.
وی در پاسخ به این سوال که چگونه از کشته شدن او مطلع شدید، می گوید: ما تا ساعت چهار و پنج صبح به موبایل علی تلفن می کردیم تا اینکه بلاخره پرستار بیمارستان جواب تلفن را داد. گفت، اینجا بیمارستان است، شناسنامه را بیاورید و علی را ببرید، جنازه را که تحویل دادند، مراسم تشیع برگزار کردیم اما من نتوانستم علی را در آغوش بکشم. همه ما در بهشت زهرا با علی خداحافظی کردیم. در این یک سال هم آنچه بر همه می گذرد بر ما هم می گذرد. در سوز و گداز هستیم.
وی راضی به ادامه این مصاحبه نیست و می گوید: حرفی نداریم . کاری نداریم. از هلال احمر ، از ریاست جمهوری از شورای شهر آمدند ولی ما دیگه کاری نداریم. حرفی نداریم . جوان بیست ساله ای که اصلا سیاسی نبود و فقط در انتخابات شرکت کرده بود و رای هم داده بود را از دست دادیم. دیگر چه بگوییم.
مادر مصطفی کیارستمی: توان پیگیری ابهامی که در نحوه جان باختن پسرم به وجود آمده را ندارم
نام مصطفی کیارستمی در فضای اینترنتی و در روزهای پس از نماز جمعه به عنوان یکی از جان باختگان این روز مطرح شد .اما از همان روزها این خانواده هم سکوت را ترجیح دادند. مصطفی کیارستمی پس از نا آرامی های مربوط به مراسم نماز جمعه ای که با سخنرانی هاشمی رفسنجانی برگزار شده بود، از خیابان با مادر خود تماس می گیرد و می گوید که شرایط مناسبی ندارد. مادر مصطفی با بیان اینکه از اتفاقات آن روز هیچ اطلاعی ندارد ، می گوید: مصطفی سیاسی نبود اما به هر حال برای خودش عقیده ای داشت برای عقیده خودش هم ارزش قایل بود. در مسایل سیاسی نبود، صرفا به عنوان یک آدم معمولی عقایدی داشت و نسبت به باورهای خودش بی تفاوت و باری به هر جهت نبود، اما چون از واقعه روز جمعه هیچ خبری ندارم و اصلا نمی دانم بر پسرم چه گذشت برای همین شکایتی ندارم. توان این را هم ندارم که پیگیری کنم.
وی ادامه داد: آدم نمی داند به چه کسی باید اعتماد کند، در این شرایط من اصلا نمی دانم یقه چه کسی را باید بگیریم.
مادر مصطفی کیا رستمی می گوید: بعد از ظهر جمعه بچه ام زنگ زد و گفت من اصلا حالم خوب نیست و می خواهم برگردم خانه. من گفتم بمان تا خودم برسانمت منزل. تازه شش ماه از ازدواج او می گذشت. وقتی رساندمش خانه مدام حالت تهوع داشت و خوابش می برد و هر وقت که بیدار می شد هم تا از او می پرسیدم چی شد، کجا بودی، صدمه خوردی، کسی ضربه ای زد، فقط می گفت مامان حلالم کن. برادرش را بوسید و گفت من دیگه دارم می روم.
تا دوازده شب دکتر بودیم اما وقتی رسید خانه، خوابید و هرچی فریاد کشیدیم بیدار نشد. من دیدم ضربان قلب بچه ام از کار ایستاد. همانجا زدم توی سر خودم. بچه ام جلوی چشم خودم تمام کرد بدون آنکه به ما حرفی بزند . آن موقع ما اصلا نفهمیدیم چه شد و تا خود امروز هم فقط یک ابهام در زندگی ما باقی مانده که اذیت مان می کند. نزدیک به سه ماه من دچار افسردگی شدید شده بودم ، دچار فراموشی شدم و اصلا نمی توانستم سرکار بروم.
وی در پاسخ به پرسشی دیگری می گوید: اجازه بدهید صحبتی نکنم. من یک بچه دیگر دارم، خسته ام، از دوران جنگ و جبهه آنقدر سختی کشیده ام که بچه های من هم شاهد همه جور سختی های من بوده اند. دیگر نمی کشم. پیگیر نشدم. من توان این را ندارم. کسی را پیدا نمی کنم که حق آدم را بخواهد بستاند. با سر که نمی شود زد یک دیوار بتونی را خراب کرد .
مراسم تشییع و دفن خیلی سریع تمام شد. وقتی جوی درست شد در تشییع جنازه من هم به همه می گفتم سکته مغزی کرده است. به همه دوستان او که می آمدند و ماجرا های دیگری را در مورد جان باختن پسرم مطرح می کردند من همه چیز را انکار می کردم چون اصلا توان این را ندارم که فردا مشکل دیگری برای من که نان آور خانه هستم و یا بچه جوان دیگرم پیش بیاید.
سنگ قبرهای گمنام در بهشت زهرا
خبر دفن دسته جمعی کشته شدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در رسانه های اصلاح طلب منتشر شد اما پس از انتشار این خبر در سایت نوروز، مسولان این سایت بازداشت و مورد تهدید قرار گرفتند. اینک بعد از گذشت یک سال، وقتی با برخی از خانواده های کشته شدگان مصاحبه می شود، آنها می گویند هنوز در بهشت زهرا و در کنار عزیزان آنها قبرهایی هستند که تنها با یک کد ناشناس دفن شده اند.
مهدی فرهادی یکی از کشته شدگان راهپیمایی اعتراضی روز عاشورا است. برادر مهدی فرهادی نیز به جرس می گوید، ترجیح می دهد، سکوت کند. یک منبع آگاه به جرس خبر می دهد، برادران مهدی فرهادی را وزارت اطلاعات شهر ری بارها احضار کرده است و از آنها تعهد گرفته است که سکوت کنند. این منبع آگاه همچنین خبر داده است که فرزندان جوان این شهید نیز از سوی نهادهای امنیتی مورد تهدید قرار گرفته اند.
یکی از بستگان این شهید می گوید: وقتی به بهشت زهرا می رویم و می بینم که تعداد زیادی از کشته شدگان روزهای انتخابات را فقط با یک کد چند رقمی دفن کرده اند، خدا را شکر می کنیم که حداقل جنازه مهدی ما را به ما برگردانده اند.
وی که می خواهد نامش ناشناس باقی بماند می گوید: غم خانواده های گمنام تری را در بهشت زهرا می بینیم که فشارها و سختی های ما در برابر آنها هیچ است.
پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ای که در راهپیمایی بیست و پنج خرداد با شلیک گلوله کشته شده است، در پاسخ به این پرسش که آیا تاکنون در بهشت زهرا با خانواده های کشته شدگانی از وقایع انتخابات سال گذشته مواجه شده است که در رسانه ها نامی از آنها برده نشده باشد، گفته است: برخی اوقات وقتی به بهشت زهرا می روم کسانی را می بینم که مصیبت و غم خودم یادم می رود.
وی که جز اولین مادرانی است که حاضر به سکوت در برابر کشته شدن فرزند خود نشد به جرس می گوید: همه کسانی که جان شان را در جریان اعتراضات سال گذشته از دست داده اند، برای من مثل سهراب هستند، مثل اعضای خانواده ما هستند که باید یاد آنها را هم گرامی بداریم. برای من جوانان دیگری که کمتر از آنان نام برده شد و یا اساسا نامی از آن شهدا برده نشد هیچ فرقی با سهراب ندارند و گاهی وقت ها که سختی ها و مصیبت های این خانواده ها را می بینم، واقعا غم و سختی های خودم از یادم می رود.
خانم فهیمی در پاسخ به این پرسش که آیا در بهشت زهرا خانواده هیچ یک از این کشته شدگان را از نزدیک دیده است می گوید: بله ، حمید یوسف زاده از جمله کسانی است که پنج شنبه ها برخی از خانواده اش را می بینم. پدر پیری دارد که هر بار سر مزار این جوان می نشنید و بی صدا اشک می ریزد.
از خانم فهیمی در مورد حمید یوسف زاده می پرسم می گوید اطلاعات زیادی در این زمینه ندارد اما آقای یوسف زاده ظاهرا دانشجوی جوانی بوده است که در واقعه حمله به کوی دانشگاه کشته شده است.
پدر بزرگ علی فتحعلیان: نوه بیست ساله ام رفته بود مسجد قبا و دیگر برنگشت
یکی دیگر از خانواده های کشته شدگان راهپیمایی سی تیر می گوید: علی فتحعلیان هم دانشجوی جوانی است که در نا آرامی های مقابل مسجد قبا مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما تا کنون مصاحبه ای از خانواده او منتشر نشده است. تماس جرس با خانواده علی فتحعلیان هم نتیجه نداد اما پدربزرگ این جوان جان باخته تنها کسی بود که در این تماس تلفنی آرام گریست و گفت: ما دیگر کاری به کار کسی نداریم، خودشان جوابگوی اعمال خودشان هستند، نوه من اصلا سیاسی نبود فقط وقتی خیابان شلوغ شده بود او هم مثل بقیه هم سن و سالهای خودش رفته بود ببیند چه اتفاقی افتاده است که دیگر به خانه برنگشت.
وی می گوید: علی فقط بیست سال داشت، دانشجوی عمران بود و سرش به درسش گرم بود، همیشه هم می آمد پیش من، همین جا هم درسش را می خواند. روزی که در مقابل مسجد قبا شلوغ شده بود هم علی با لباس خانه و حتی با دمپایی رفته بود بیرون که دیگر برنگشت.
وی در پاسخ به این سوال که چگونه از کشته شدن او مطلع شدید، می گوید: ما تا ساعت چهار و پنج صبح به موبایل علی تلفن می کردیم تا اینکه بلاخره پرستار بیمارستان جواب تلفن را داد. گفت، اینجا بیمارستان است، شناسنامه را بیاورید و علی را ببرید، جنازه را که تحویل دادند، مراسم تشیع برگزار کردیم اما من نتوانستم علی را در آغوش بکشم. همه ما در بهشت زهرا با علی خداحافظی کردیم. در این یک سال هم آنچه بر همه می گذرد بر ما هم می گذرد. در سوز و گداز هستیم.
وی راضی به ادامه این مصاحبه نیست و می گوید: حرفی نداریم . کاری نداریم. از هلال احمر ، از ریاست جمهوری از شورای شهر آمدند ولی ما دیگه کاری نداریم. حرفی نداریم . جوان بیست ساله ای که اصلا سیاسی نبود و فقط در انتخابات شرکت کرده بود و رای هم داده بود را از دست دادیم. دیگر چه بگوییم.
مادر مصطفی کیارستمی: توان پیگیری ابهامی که در نحوه جان باختن پسرم به وجود آمده را ندارم
نام مصطفی کیارستمی در فضای اینترنتی و در روزهای پس از نماز جمعه به عنوان یکی از جان باختگان این روز مطرح شد .اما از همان روزها این خانواده هم سکوت را ترجیح دادند. مصطفی کیارستمی پس از نا آرامی های مربوط به مراسم نماز جمعه ای که با سخنرانی هاشمی رفسنجانی برگزار شده بود، از خیابان با مادر خود تماس می گیرد و می گوید که شرایط مناسبی ندارد. مادر مصطفی با بیان اینکه از اتفاقات آن روز هیچ اطلاعی ندارد ، می گوید: مصطفی سیاسی نبود اما به هر حال برای خودش عقیده ای داشت برای عقیده خودش هم ارزش قایل بود. در مسایل سیاسی نبود، صرفا به عنوان یک آدم معمولی عقایدی داشت و نسبت به باورهای خودش بی تفاوت و باری به هر جهت نبود، اما چون از واقعه روز جمعه هیچ خبری ندارم و اصلا نمی دانم بر پسرم چه گذشت برای همین شکایتی ندارم. توان این را هم ندارم که پیگیری کنم.
وی ادامه داد: آدم نمی داند به چه کسی باید اعتماد کند، در این شرایط من اصلا نمی دانم یقه چه کسی را باید بگیریم.
مادر مصطفی کیا رستمی می گوید: بعد از ظهر جمعه بچه ام زنگ زد و گفت من اصلا حالم خوب نیست و می خواهم برگردم خانه. من گفتم بمان تا خودم برسانمت منزل. تازه شش ماه از ازدواج او می گذشت. وقتی رساندمش خانه مدام حالت تهوع داشت و خوابش می برد و هر وقت که بیدار می شد هم تا از او می پرسیدم چی شد، کجا بودی، صدمه خوردی، کسی ضربه ای زد، فقط می گفت مامان حلالم کن. برادرش را بوسید و گفت من دیگه دارم می روم.
تا دوازده شب دکتر بودیم اما وقتی رسید خانه، خوابید و هرچی فریاد کشیدیم بیدار نشد. من دیدم ضربان قلب بچه ام از کار ایستاد. همانجا زدم توی سر خودم. بچه ام جلوی چشم خودم تمام کرد بدون آنکه به ما حرفی بزند . آن موقع ما اصلا نفهمیدیم چه شد و تا خود امروز هم فقط یک ابهام در زندگی ما باقی مانده که اذیت مان می کند. نزدیک به سه ماه من دچار افسردگی شدید شده بودم ، دچار فراموشی شدم و اصلا نمی توانستم سرکار بروم.
وی در پاسخ به پرسشی دیگری می گوید: اجازه بدهید صحبتی نکنم. من یک بچه دیگر دارم، خسته ام، از دوران جنگ و جبهه آنقدر سختی کشیده ام که بچه های من هم شاهد همه جور سختی های من بوده اند. دیگر نمی کشم. پیگیر نشدم. من توان این را ندارم. کسی را پیدا نمی کنم که حق آدم را بخواهد بستاند. با سر که نمی شود زد یک دیوار بتونی را خراب کرد .
مراسم تشییع و دفن خیلی سریع تمام شد. وقتی جوی درست شد در تشییع جنازه من هم به همه می گفتم سکته مغزی کرده است. به همه دوستان او که می آمدند و ماجرا های دیگری را در مورد جان باختن پسرم مطرح می کردند من همه چیز را انکار می کردم چون اصلا توان این را ندارم که فردا مشکل دیگری برای من که نان آور خانه هستم و یا بچه جوان دیگرم پیش بیاید.
سنگ قبرهای گمنام در بهشت زهرا
خبر دفن دسته جمعی کشته شدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در رسانه های اصلاح طلب منتشر شد اما پس از انتشار این خبر در سایت نوروز، مسولان این سایت بازداشت و مورد تهدید قرار گرفتند. اینک بعد از گذشت یک سال، وقتی با برخی از خانواده های کشته شدگان مصاحبه می شود، آنها می گویند هنوز در بهشت زهرا و در کنار عزیزان آنها قبرهایی هستند که تنها با یک کد ناشناس دفن شده اند.
مهدی فرهادی یکی از کشته شدگان راهپیمایی اعتراضی روز عاشورا است. برادر مهدی فرهادی نیز به جرس می گوید، ترجیح می دهد، سکوت کند. یک منبع آگاه به جرس خبر می دهد، برادران مهدی فرهادی را وزارت اطلاعات شهر ری بارها احضار کرده است و از آنها تعهد گرفته است که سکوت کنند. این منبع آگاه همچنین خبر داده است که فرزندان جوان این شهید نیز از سوی نهادهای امنیتی مورد تهدید قرار گرفته اند.
یکی از بستگان این شهید می گوید: وقتی به بهشت زهرا می رویم و می بینم که تعداد زیادی از کشته شدگان روزهای انتخابات را فقط با یک کد چند رقمی دفن کرده اند، خدا را شکر می کنیم که حداقل جنازه مهدی ما را به ما برگردانده اند.
وی که می خواهد نامش ناشناس باقی بماند می گوید: غم خانواده های گمنام تری را در بهشت زهرا می بینیم که فشارها و سختی های ما در برابر آنها هیچ است.
مسیح علی نژاد
0 نظرات :: سنگ قبرهای بی نشان و گریه های بی صدا در بهشت زهرا
ارسال یک نظر