باتوم هایتان نمی تواند قلم هایمان را بشکند
. ادامه راه سبز(ارس): مردمان سرزمین من، ایران، که از سالهای دور، غبار استبداد و حکومتهای مادالعمر چهره ای تکیده و رنجور بر فرقشان تنیده بود به یکباره در اوج سرمای روزگار و اوج اقتدار حاکمانی که گفتمان جهانی بودن و ژاندارم منطقه شدن را به درمان دردهای مردم برتری میدادند، سبز شدند.
اکنون روزی فرارسیده بود که بذرهای استقلال،آزادی و جمهوری اسلامی منتشر میشد و عقب نشینی های مذبوحانه رژیم خریداری نداشت. انقلاب شد. مردمی که در فراز ونشیب های بسیار، هزینه های گرانبهایی پرداخته بودند اکنون خویش را در سر منزل مقصود یافتند و این شد که همه اعتماد خویش را به پای مولود خویش ریختند: رفراندوم جمهوری اسلامی را به بهترین حالت، آنگونه که نظر پیشوایشان بود مصوب کردند. در انتخابات پیاپی جانانه پای پیش گذاشتند. عزیزترین فرزندان میهن را روانه جبهه ها و به مصاف گلوله ها فرستادند. مشکلات اقتصادی ، مدیریتی و تمام نارسائیها را تحمل کردند. برای چه؟ مگر در نوبت حکومتی که قرعه به نام پهلوی ها بود مردم چه نداشتند که اینگونه با آغوش باز و دستانی افراشته، هست ونیست خویش را در یاری از انقلاب خویش در طبق اخلاص می گذاشتند: استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی.
با صرف نظر از پیش نیازهای منجر به آزادی در جمهوریت و اسلامیت و حتی استقلال، این شعار محوری که شاه بیت خواسته های مردم در این سالیان دراز بوده است کلمه میانی خود را چنین توصیف میکند: حداقل یک سوم خواسته های مردم منحصرا و مستقیما در خصوص آزادی بوده است . اما کدام آزادی؟ آزادی بی بندو باری که در سالهای اخیر معمولا جهت انحراف اذهان به آزادی تعبیر میشود مگر در رژیم قبلی نبود؟ حکومت دیکتاتوری پهلوی به رسم معمول همه مستبدین مردم را همراه خویش دانسته و جمعیت معترض را اندک میدانست وسخنان انتقادی امام ومعترضین را برنمی تافت و با یورش ساواک به منازل مخالفین و منتقدین، آنانرا آزار و زندانی و تبعید می نمود و رئیس حکومت مادالعمر پهلوی ، امریکا و کشورهای خارجی را دخیل در حرکت مردم میدانست و رسانه های خارجی و داخلی را متهم به توطئه میکرد و ..... و مردم سرزمین من میدیدند این همه را. و اینگونه بود که آزادی اندیشه و بیان ، قلب شعارها و خواسته های مردم را از آن خود کرد.
وقایع و حوادث پس از انتخابات ، بسیاری پرده های نا پیدا را فرو ریخت.
سخنان سردار مشفق نشان داد وعلنی نمود که کم وبیش عده ای بر کشور مسلط شده اند که گویی کوچکترین انتقادی را بر نمی تابند و آنرا در جهت همسویی و هماهنگی با دشمن میدانند . انگار هیچ منتقد و آزادیخواهی وجود ندارد مگر خواسته وناخواسته اهداف دشمن را پیش می برد . این کدام دشمن است که با اصلی ترین خواسته های مردم در این سالها همسو و همفکر است و این کدام دوست است که استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی را توطئه می خواند؟ براستی چرا یک منتقد و مخالف با شرف ، متدین و مستقل از دشمن را از دیدگاه حاکمان سراغ نداریم ؟
چرا منتقدین و معترضین قانونی همه به نوعی خارج از روال انسانیت ، اسلامیت ، امانت و وفاداری معرفی می شوند؟ عده ای که همه عمرشان را در همین انقلاب و در این کشور و حتی در خیابان محافظت شده و پاستوریزه شده از دشمن پاستورساکن بوده اند مواجب بگیر امریکا قلمداد می شوند ؟ چگونه است که معترضین قانونی همه انسانهای منفی هستند و تمام مدیران و مسئولین حکومت ( علی رغم اشتباهات فاحش و گمانه ها در اختلاس میلیاردی) پاکدست و معصوم و قدسی اند؟ براستی زندانی شدن محمد نوریزاد چه توجیهی می تواند داشته باشد ؟ کسی که سالها ، صداقت، جدیت و جوانیش را تقدیم انقلاب کرده است با چند انتقاد دلسوزانه ، فریب خورده و ساده نامیده می شود.
من به عنوان یک شهروند این کشور معتقدم امریکا به دنبال منافع خود است . معتقدم اگر منافقین به جای حاکمان کنونی برتخت تکیه زده بودند اوضاع مخالفین و منتقدین از اینکه هست بدتر میشد . ولی اینها دلیل نمی شود از مسئولین و حاکمان کنونی سوال وانتقاد نکنم . من از مسئولین می پرسم که پس از استقرار جمهوری اسلامی در این سی ساله که کم وبیش تحت حاکمیت و مدیریت گروههای اصلی انقلاب بوده است ، دشمنی ها کی تمام میشود یا کشور چه زمان به جایگاهی میرسد که راحت بشود بدون هزینه انتقاد کرد وحتی مخالف قانونی بتواند سخن بگوید به گونه ای که به زعم شما دشمنی نباشد و یا نتواند سوء استفاده کند .
انشاالله کی میشود آب انتقادات به جای آسیاب دشمن (که معمولا اینگونه می گویید) چرخهای سازندگی و مدیریت کشور را روانتر کند؟اگر این سوال و انتقادات را برنمی تابید مطمئن باشید ما هم هراسی از هزینه های انتقاد منطقی نداریم . خون ما که رنگینتر از ندا وسهراب و کیانوش نیست و وقتمان گرانبهاتر از تاجزاده و نبوی و دیگر نخبگان در بند نیست . ما محکم ایستاده ایم . اکنون دیگر باتومهایتان نمی تواند قلمهایمان را بشکند .
اکنون روزی فرارسیده بود که بذرهای استقلال،آزادی و جمهوری اسلامی منتشر میشد و عقب نشینی های مذبوحانه رژیم خریداری نداشت. انقلاب شد. مردمی که در فراز ونشیب های بسیار، هزینه های گرانبهایی پرداخته بودند اکنون خویش را در سر منزل مقصود یافتند و این شد که همه اعتماد خویش را به پای مولود خویش ریختند: رفراندوم جمهوری اسلامی را به بهترین حالت، آنگونه که نظر پیشوایشان بود مصوب کردند. در انتخابات پیاپی جانانه پای پیش گذاشتند. عزیزترین فرزندان میهن را روانه جبهه ها و به مصاف گلوله ها فرستادند. مشکلات اقتصادی ، مدیریتی و تمام نارسائیها را تحمل کردند. برای چه؟ مگر در نوبت حکومتی که قرعه به نام پهلوی ها بود مردم چه نداشتند که اینگونه با آغوش باز و دستانی افراشته، هست ونیست خویش را در یاری از انقلاب خویش در طبق اخلاص می گذاشتند: استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی.
با صرف نظر از پیش نیازهای منجر به آزادی در جمهوریت و اسلامیت و حتی استقلال، این شعار محوری که شاه بیت خواسته های مردم در این سالیان دراز بوده است کلمه میانی خود را چنین توصیف میکند: حداقل یک سوم خواسته های مردم منحصرا و مستقیما در خصوص آزادی بوده است . اما کدام آزادی؟ آزادی بی بندو باری که در سالهای اخیر معمولا جهت انحراف اذهان به آزادی تعبیر میشود مگر در رژیم قبلی نبود؟ حکومت دیکتاتوری پهلوی به رسم معمول همه مستبدین مردم را همراه خویش دانسته و جمعیت معترض را اندک میدانست وسخنان انتقادی امام ومعترضین را برنمی تافت و با یورش ساواک به منازل مخالفین و منتقدین، آنانرا آزار و زندانی و تبعید می نمود و رئیس حکومت مادالعمر پهلوی ، امریکا و کشورهای خارجی را دخیل در حرکت مردم میدانست و رسانه های خارجی و داخلی را متهم به توطئه میکرد و ..... و مردم سرزمین من میدیدند این همه را. و اینگونه بود که آزادی اندیشه و بیان ، قلب شعارها و خواسته های مردم را از آن خود کرد.
وقایع و حوادث پس از انتخابات ، بسیاری پرده های نا پیدا را فرو ریخت.
سخنان سردار مشفق نشان داد وعلنی نمود که کم وبیش عده ای بر کشور مسلط شده اند که گویی کوچکترین انتقادی را بر نمی تابند و آنرا در جهت همسویی و هماهنگی با دشمن میدانند . انگار هیچ منتقد و آزادیخواهی وجود ندارد مگر خواسته وناخواسته اهداف دشمن را پیش می برد . این کدام دشمن است که با اصلی ترین خواسته های مردم در این سالها همسو و همفکر است و این کدام دوست است که استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی را توطئه می خواند؟ براستی چرا یک منتقد و مخالف با شرف ، متدین و مستقل از دشمن را از دیدگاه حاکمان سراغ نداریم ؟
چرا منتقدین و معترضین قانونی همه به نوعی خارج از روال انسانیت ، اسلامیت ، امانت و وفاداری معرفی می شوند؟ عده ای که همه عمرشان را در همین انقلاب و در این کشور و حتی در خیابان محافظت شده و پاستوریزه شده از دشمن پاستورساکن بوده اند مواجب بگیر امریکا قلمداد می شوند ؟ چگونه است که معترضین قانونی همه انسانهای منفی هستند و تمام مدیران و مسئولین حکومت ( علی رغم اشتباهات فاحش و گمانه ها در اختلاس میلیاردی) پاکدست و معصوم و قدسی اند؟ براستی زندانی شدن محمد نوریزاد چه توجیهی می تواند داشته باشد ؟ کسی که سالها ، صداقت، جدیت و جوانیش را تقدیم انقلاب کرده است با چند انتقاد دلسوزانه ، فریب خورده و ساده نامیده می شود.
من به عنوان یک شهروند این کشور معتقدم امریکا به دنبال منافع خود است . معتقدم اگر منافقین به جای حاکمان کنونی برتخت تکیه زده بودند اوضاع مخالفین و منتقدین از اینکه هست بدتر میشد . ولی اینها دلیل نمی شود از مسئولین و حاکمان کنونی سوال وانتقاد نکنم . من از مسئولین می پرسم که پس از استقرار جمهوری اسلامی در این سی ساله که کم وبیش تحت حاکمیت و مدیریت گروههای اصلی انقلاب بوده است ، دشمنی ها کی تمام میشود یا کشور چه زمان به جایگاهی میرسد که راحت بشود بدون هزینه انتقاد کرد وحتی مخالف قانونی بتواند سخن بگوید به گونه ای که به زعم شما دشمنی نباشد و یا نتواند سوء استفاده کند .
انشاالله کی میشود آب انتقادات به جای آسیاب دشمن (که معمولا اینگونه می گویید) چرخهای سازندگی و مدیریت کشور را روانتر کند؟اگر این سوال و انتقادات را برنمی تابید مطمئن باشید ما هم هراسی از هزینه های انتقاد منطقی نداریم . خون ما که رنگینتر از ندا وسهراب و کیانوش نیست و وقتمان گرانبهاتر از تاجزاده و نبوی و دیگر نخبگان در بند نیست . ما محکم ایستاده ایم . اکنون دیگر باتومهایتان نمی تواند قلمهایمان را بشکند .
کیومرث واعظی
0 نظرات :: باتوم هایتان نمی تواند قلم هایمان را بشکند
ارسال یک نظر