آری اینچنین شد برادر!
. ادامه راه سبز(ارس): این ملت آنقدر به مشکلات عدیده مبتلا است که اگر نبود حق خود را گرفته بود. هر چند که در آیین مسلمانی و دنیای متمدن، حق دادنی است نه گرفتنی . آنقدر بر من تحمل این اوضاع و نا راستی ها گران آمد که گفتم من هم یک رسانه باشم تا آنچه را می دانم، از راستی و نا راستی این زمانه٬ به مناسبت سالگرد شروع جنگ به آگاهی این مردم برسانم. منی که با ایده آل هایم ابتدای جنګ و انقلاب اسیر شدم و با همان ایده آل هایم برگشتم. وقتی از اوضاع می پرسیدم٬ بستګانم می ګفتند: صبر کن ... بزودی خودت خواهی فهمید. فکر کنم تجربیات من هم خواندنی است.
1- بيست سال است كه از اسارت به وطن بازگشتيم. هر چه مي نگريم هي امروز و فردا مي كنند. بيست سال است كه مملكت را در وضعيت زرد نگه داشته اند! اوضاع نه سفيد است و نه قرمز يعني نه صلح و نه جنگ! هي مردم را از بيم دشمن مي ترسانند. اما براي در دست داشتن نبض مديريت كشور، اقتصاد، اوضاع را در وضعيت زرد نگه داشته اند تا تمام پست هاي كليدي را به عوض اجر جهاد في سبيل الله به برادران سپاهي خودي يا آقازاده ها و مجاهدان بعد از فتح مکه بدهند تا آنها هم با آزمون و خطا چوب لاي چرخ معيشت مردم بگذارند!
بيست سال است كه با باورهاي مردم بازي مي كنند و خود را در هاله ي تزوير پنهان. در ظاهر از تبعيض شكايت مي كنند اما در خلوت خودي و غير خودي را دسته بندي و خط كشي مي كنند! "انّ فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا": فرعون بر روي زمين طغيان كرده و مردم را فرقه فرقه نمود. امام دائماً از نقش و ايثار مردم در جهت برپايي نظام اسلامي ياد مي كرد و آنان را ولي نعمت مسئولين مي ناميد، از پدران و مادران جوان از دست داده صحبت مي كرد، و مي گفت ما كجائيم و اينها كجايند؟!
اما در حال حاضر مردم بايد در لابلاي چرخ زندگي له شوند و در عوض رأي و نظرشان زينتي باشد بر كاخ جاه طلبيهاي آقايان. آيا انتظار داريد كه در دامان اين مادران و پدران زجركشيده جوانان شهادت طلب براي حفظ حدود و ثغور اين مملكت و ولايت شما تربيت يابند؟ شما با اين تبعيض آلوده به تزوير، فقط در داخل دشمن تراشيده ايد و نيازي به دشمن خارجي نداريد... شما خود، دشمن خود هستيد!
شریعتی می ګفت: اګر در صحنه ی حق و باطل زمانه ی خود نیستی٬ خواه به نماز ایستاده باشی٬ و یا خواه به شراب نشسته باشی٬ فرقی ندارد. الآن میلیاردها به تزویر خرج می کنند تا تو را وارد یک صحنه ی دیګر کنند. در انقلاب و جنگ و اسارت در صحنه بودیم٬ اما نفهمیدیم چطور شد که از اسارت برگشتیم ما را حتی به عنوان یک کارمند ساده هم در وزارت خارجه استخدام نکردند. در اسارت بچه ها می ګفتند که امام ګفته: اسرای ما سفرای ما هستند٬ اما در زمان جناب آقای خامنه ای ما شدیم غیر خودی... و از ایشان هم صدایی در نیامد. بله مشاهده مي فرمائيد... اینچنین شد برادر!
2- در یکی از اردوګاهها یک دوست پاسداری بود که همیشه تلاش داشت تا با ګل آلود کردن آب یا همان آرامشی که حاج آقا ابوترابی الګوی آن را ترسیم کرده بود٬ بهره برداری دلخواه کرده تا ریاست کند. او با جریان سازی افراد را به جان هم مي انداخت، تا جایی که جان حاج آقا ابوترابی را آنقدر به لب رساند که در وصف او ګفته بود: اګر از کسی که مرا به عراقیها لو داد بګذرم از این فرد نخواهم ګذشت. حاجی پس از بازګشت تلاش کرد تا وزارت اطلاعات از سر خطای خطا کاران یا جاسوس هایی که از روی جوانی و نادانی کسی را لو داده بودند بګذرد٬ از جمله ایشان را خود قلباْ بخشید (که هر چند در نزد وزارت اطلاعات پرونده نداشت چون پاسدار بود).
او در حال حاضر پست فرمانده امنیت اجتماعی و اخلاقی را در نزاجا دارد و امنیت برای این ملت فراهم میکند! جالب است كه جای مهر نماز نیز بر پیشانی ایشان مشهود بود اما دل بسياري از اسرا را خون كرده بود. دوست دیګری هم بود به نام علي نجفي (يك گروهبان 2 ارتش) که به واسطه مقاومت هایی که در شکنجه های عراقیها کرده بود و حتی حسرت یک آخ را به دل عراقیها گذاشته بود٬ لقب فرعون را از بابت سخت جاني از عراقیها گرفته بود. هم عراقیها و هم ایرانیها از روی شوخی به او علی فرعون می ګفتند٬ او آدم بسیار شوخ و شجاعی بود.
او در سال یک ماه بيشتر نماز می خواند و آن هم در ماه رمضان... حاج آقا ابوترابی بسیار او را دوست داشت٬ به او احترام خاصی می ګذاشت و با او شوخی می کرد. او همواره به عنوان ارشد آسايشگاه سپر بلاي بچه هاي مذهبي بود و باعث شده بود كه عراقيها اصلاً به آسايشگاه او شك نكنند. شش ماه پس از بازګشت از اسارت در جمعی می ګفت: کاش در همان اسارت می ماندیم و بازنمی ګشتیم و این نابسامانیها را نمی دیدیم... دلم می خواهد برګردم و حاضرم با همان کاستیها در اسارت بسازم. متاسفانه او حدوداْ ۲ سال پس از آزادی در حادثه ای در یکی از رودخانه های اطراف کرمانشاه غرق شد و حتي جنازه اش پيدا نشد!!! جالب است كه بدانيم هر دوي اين دوستان يك سال قبل از شروع جنگ در كردستان اسير شده و به عراق آورده شده بودند. آنها هر وقت با هم شوخي مي كردند مي گفتند: تو را به جاي يك گوني گندم به عراقيها دادند و ديگري مي گفت: تو را با يك بز عوض كردند... انسانها را می بینید چګونه فرعون می شوند؟... راستي چګونه چنین می شود برادر؟!
3- حاجی ابوترابی کار بزرګی در اسارت کرده بود. اګر امروزی صحبت کرده باشم باید بګویم که کاری دموکراتیک کرده بود!!! بله اما نه... در واقع ایشان در ادب و اخلاق٬ ایمان و مسلمانی سرآمد بود٬ دموکراسی پیش او کم می آورد. و تا آنجایی که من یادم می آید حتی در ایران هم به ورطه ی تزویر نیفتاده بود. آب و آتش را در اسارت کنار هم نګه داشته بود. موافق٬ مخالف٬ جاسوس٬ منافق و حتی دشمن در کنار هم در آرامش بودند.
یک روز در آسایشگاهی به علت دعوایی که منجر به هتک آبروی یکی از اسرا شده بود٬ سخنرانی کرد و ګفت: اګر امر بر این قرار ګرفت که قرآن را بسوزانید یا آبروی فردی را ببرید٬ قرآن را بسوزانید اما آبروی آن فرد را نبرید!!! چرا که اګر قرآن کلام خداست٬ اما انسان اشرف مخلوقات خداست!!! حال شما مقایسه کنید با رویه ای که سربازان ګمنام ولایت زمان در زندانها به منظور حفظ نظام که اوجب واجبات است در بازجوییها به کار برده و در هتک آبرو و ناموس زندانیها از هیچ فرو ګذار نمی کنند... بله در آن مرام قرآن در خدمت انسان و انسان سازی است٬ اما در این مرام قرآن بر سر نیزه ها و دست آویزی برای اشک تمساح ریختن ها... آری...آری اینچنین شد برادر!
4- در اسارت شما به هیچ منبع خبری دسترسی نداشتید الا رادیو بغداد (بخش فارسی) که از میان فحش و ناسزا خود باید یک چیزهایی را استنتاج می کردید. بعد که عربی یا انګلیسی را یاد می گرفتید فقط روزنامه های عراقی بود که از میان اخبار ایران یک چیزهایی را باید خود تفسیر و استنباط می کردید. بعدها هم رادیو منافقین اضافه شد. مدتی بعد از فوت امام بود و ما هنوز در اسارت بودیم. یادم نیست که این خبر را در روزنامه خواندم یا رادیو اعلام کرد، مبنی بر اینکه رهبر جدید ایران (آقای خامنه ای) را با لفظ " مقام معظم رهبری " خطاب کنید. راستش برای من که سالیانی بود از ایران ابتدای انقلاب به دور بودم این مطلب عجیب بود و کمی چندش آور. به خود گفتم مگر سال 1357 کسی به مردم دیکته کرد که به امام بگویند امام؟! مردم خود با طیب خاطر این لفظ را به کار می بردند. در ضمن او خود اصرار داشت که به من خدمت گذار بگوئید نه رهبر... اما آری... اینچنین شد برادر!
5- گذشت و به ایران آمدیم... چیزی نگذشته بود که در تلویزیون به چشم دیدم که جناب آقای خامنه ای به ولايات تحت ولایت سرکشی و در مساجد بر سکویی نشسته تا رعایا صف کشیده٬ عریضه به دست٬ منتظر٬ تا آقا پس از بوسيده شدن دستش از ایشان رفع مشکلات کنند. آیاسیستم مملکت داری در نظر آقا همانند 1000سال پیش می نمود؟ یا غرض دیګری در کار بود؟ آیا رسالت جمهوری اسلامی به ذلت کشاندن و به خفت نشان دادن انسانها در برابر دوربینها و دیدګان سایر انسانها بود؟ و اينکه رییس جمهور پلیدش ۵ سال است این صحنه های زجرآور را با کمال خباثت در استانها به نمایش می ګذارد تا اربابش باورش شود که در این سرزمین ولایت دارد؟ آيا زنان و مردان بوسه زننده بر آن دستان زیر پوشش٬ پس از این همه جنایت دانسته اند که آن دستان چدنی بوده است!!! در این مرام تو باید بوسه زننده بر این دستان چدنی باشی٬ در غیر این صورت این دستان چدنی بر فرقت فرود خواهد آمد!
ابوترابی را دیده بودم هنګامی که دوستان شهرستانی به تهران می آمدند و قصد بوسیدن دستانش را داشتند٬ ممانعت می کرد و کار به کشتی ګرفتن می کشید!!! آيا آدم ندیده بودیم؟ بايد از آقاي خامنه اي سوال شود كه آقا شما مي خواهيد كدام علي فرعون باشي؟!! مانند علي فرعوني كه در اسارت آزاده بود، پاك و خدمتگذار، يا علي فرعوني كه در آزادی اسير دست بوسي و هواي نفس است؟!! علي فرعوني كه خود را به امام علي ابن ابيطالب تشبيه كرد اما نتوانست و هواي نفس به او اجازه نداد تا معيار و ميزاني براي همگان باشد تا به او راست شوند. {رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿ فصلت ٣٧﴾ پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.} ... بله مرداني كه زندگاني دو روزه ي اين دنيا آنان را غافل نكرده و نفريفت، چرا كه از آن روزي مي ترسند كه در آن روز با ديده و دل به حقايق اعمالشان بصيرت يابند... راستی چه شد که اینچنین شد برادر؟!
6- این روزها مثل آدمهای مات و مبهوت شده ام و دائم با خودم حرف میزنم. تلویزیون داشت به مناسبت هفته ی دفاع مقدس سرود خلبانان را پخش می کرد. همان سرودی که به دو زبان ترکی و فارسی خوانده شده و می ګوید: وروشولار ارتشیمیز هر یاندا ... رزمنده ی مسلمان زیر لوای قرآن پیروزیت مبارک ... آلآه سیز یار اولدی ٬ دشمن لریز خوار اولدی ... هامی دییب مبارک ... اینها را داشت می خواند و من رفته بودم توی فکر که چی می خواستیم و چی شد ... بغض ګلویم را ګرفته بود و دلم می خواست ګریه کنم که همسرم سرزده وارد اتاق شد و نګاهی به من کرد و ګفت چرا قیافه ات اینطور شده؟!!! ... که ... خودم را، یا همان قیافه ام را جمع و جور کردم و ګفتم هیچی ... چیزی نیست ... موضوع را عوض کردم. سرود غریبی می کرد ... من هم فیل ام یاد هندوستان کرده بود و غریبی می کردم... و زحمات نسل خود را برباد می دیدم ... بالآخره بله... اینچنین شده است برادر!!!
7- آقا برای بسیجیان سازندګی سخنرانی کرد. برای راه ګم کردن دم از امام خمینی زد اما از شور و امید و ایمان قوی و همت و بصیرت و توانایی امت خود (در مقایسه ای پنهانی با امت امام خمینی) داد سخن داد که بیشتر از آغاز انقلاب است (اینطور که از لحن ایشان برمی آید احتمالاْ از نظر ایشان اکثر امت امام ریزش شده اند و ایشان بدطوری امید به رویش امت خودساخته دارد!) . و اینکه جوانان غربی در دام افسردګی٬ ناامیدی٬ توهم و بی هدفی افتاده اند. اما همچون رییس جمهور که به مناسبت هفته ی دولت آمار دروغ تحویل مردم می داد و خود ناظر این همه دروغ بود و دم بر نمیزد٬ آګاهی نداد که پیشرفت و سازندګی ظاهر در این دنیا٬ ناشی از افسردګی٬ ناامیدی٬ توهم و بی هدفی است یا ناشی از شور و امید و ایمان قوی و همت و بصیرت به ولایت ایشان؟! و این که چرا ما با وجود شور و امید و ایمان قوی و همت و بصیرتمان به ولایت ایشان در مقایسه با جهان استکبار از نظر پیشرفت و سازندګی عقب تریم؟!
چينيها و كره ايها و تركها مگر ظرف چند صد سال به اين وضع رسيده اند؟ آيا بعد از انقلاب ما شروع نكردند؟ 20 سال براي شما كافي نبود تا يك امت صالح و سالم بسازيد؟ و همچنین مشخص نکرد که این بسیجیان غیر انتفاعی می بایست در خدمت مردم باشند یا بر ضد مردم؟! چماقشان را سر دشمن بيروني بكوبند يا مردم بدبخت؟ حال یکی نبود که سوال کند با این همه آدرس اشتباهی دادن٬ جعل اکاذیب٬ هندوانه زیر بغل امت ناداشته ګذاشتن و امید واهی دادن٬ آیا ایشان خود در بند اهداف حقیر مادی و اسیر وسوسه های ریاست و قدرت و از درون تهی شدن نمی باشد؟ بله... آن زمان که به توهم به شما لقب مقام عظمی را بخشنامه ای عطا کردند و آن زمان که مردم را به دستبوسی فرا خواندید٬ آن زمان که برادران سپاه لباس خدمت را از تن به در کرده و لباس تجار و سیاستمداران به تن کردند٬ و آن زمان که برادران بسیجی غیر انتفاعی پول ګرفتند و چماق بر سر مردم کوفتند٬ آن زمان انقلاب تمام شد٬ نشد؟! ...آه... بله... مشاهده میفرمایید که چه شده٬ برادر؟!
8- هنوز هم مي توان از فيلمهايي كه از سخنرانيهايي امام پخش مي شود در مقايسه با فيلمهايي كه از سخنرانيهاي آقاي خامنه اي پخش مي شود به رابطه ي واقعي امام واقعي با امت پي برد. فرق يك عارف واقعي با يك فقيه تقلبي كاملاً آشكار است... به چهره ي مردم و رفتار خالصانه ي مردم آن زمان دقت كنيد...
1- بيست سال است كه از اسارت به وطن بازگشتيم. هر چه مي نگريم هي امروز و فردا مي كنند. بيست سال است كه مملكت را در وضعيت زرد نگه داشته اند! اوضاع نه سفيد است و نه قرمز يعني نه صلح و نه جنگ! هي مردم را از بيم دشمن مي ترسانند. اما براي در دست داشتن نبض مديريت كشور، اقتصاد، اوضاع را در وضعيت زرد نگه داشته اند تا تمام پست هاي كليدي را به عوض اجر جهاد في سبيل الله به برادران سپاهي خودي يا آقازاده ها و مجاهدان بعد از فتح مکه بدهند تا آنها هم با آزمون و خطا چوب لاي چرخ معيشت مردم بگذارند!
بيست سال است كه با باورهاي مردم بازي مي كنند و خود را در هاله ي تزوير پنهان. در ظاهر از تبعيض شكايت مي كنند اما در خلوت خودي و غير خودي را دسته بندي و خط كشي مي كنند! "انّ فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا": فرعون بر روي زمين طغيان كرده و مردم را فرقه فرقه نمود. امام دائماً از نقش و ايثار مردم در جهت برپايي نظام اسلامي ياد مي كرد و آنان را ولي نعمت مسئولين مي ناميد، از پدران و مادران جوان از دست داده صحبت مي كرد، و مي گفت ما كجائيم و اينها كجايند؟!
اما در حال حاضر مردم بايد در لابلاي چرخ زندگي له شوند و در عوض رأي و نظرشان زينتي باشد بر كاخ جاه طلبيهاي آقايان. آيا انتظار داريد كه در دامان اين مادران و پدران زجركشيده جوانان شهادت طلب براي حفظ حدود و ثغور اين مملكت و ولايت شما تربيت يابند؟ شما با اين تبعيض آلوده به تزوير، فقط در داخل دشمن تراشيده ايد و نيازي به دشمن خارجي نداريد... شما خود، دشمن خود هستيد!
يكي بر سر شاخ بود و بن مي بريد – خداوند بستان چو او را بديد
بگفتا كه اين مرد بد مي كند – نه بر من كه بر نفس خود مي كند
بگفتا كه اين مرد بد مي كند – نه بر من كه بر نفس خود مي كند
شریعتی می ګفت: اګر در صحنه ی حق و باطل زمانه ی خود نیستی٬ خواه به نماز ایستاده باشی٬ و یا خواه به شراب نشسته باشی٬ فرقی ندارد. الآن میلیاردها به تزویر خرج می کنند تا تو را وارد یک صحنه ی دیګر کنند. در انقلاب و جنگ و اسارت در صحنه بودیم٬ اما نفهمیدیم چطور شد که از اسارت برگشتیم ما را حتی به عنوان یک کارمند ساده هم در وزارت خارجه استخدام نکردند. در اسارت بچه ها می ګفتند که امام ګفته: اسرای ما سفرای ما هستند٬ اما در زمان جناب آقای خامنه ای ما شدیم غیر خودی... و از ایشان هم صدایی در نیامد. بله مشاهده مي فرمائيد... اینچنین شد برادر!
2- در یکی از اردوګاهها یک دوست پاسداری بود که همیشه تلاش داشت تا با ګل آلود کردن آب یا همان آرامشی که حاج آقا ابوترابی الګوی آن را ترسیم کرده بود٬ بهره برداری دلخواه کرده تا ریاست کند. او با جریان سازی افراد را به جان هم مي انداخت، تا جایی که جان حاج آقا ابوترابی را آنقدر به لب رساند که در وصف او ګفته بود: اګر از کسی که مرا به عراقیها لو داد بګذرم از این فرد نخواهم ګذشت. حاجی پس از بازګشت تلاش کرد تا وزارت اطلاعات از سر خطای خطا کاران یا جاسوس هایی که از روی جوانی و نادانی کسی را لو داده بودند بګذرد٬ از جمله ایشان را خود قلباْ بخشید (که هر چند در نزد وزارت اطلاعات پرونده نداشت چون پاسدار بود).
او در حال حاضر پست فرمانده امنیت اجتماعی و اخلاقی را در نزاجا دارد و امنیت برای این ملت فراهم میکند! جالب است كه جای مهر نماز نیز بر پیشانی ایشان مشهود بود اما دل بسياري از اسرا را خون كرده بود. دوست دیګری هم بود به نام علي نجفي (يك گروهبان 2 ارتش) که به واسطه مقاومت هایی که در شکنجه های عراقیها کرده بود و حتی حسرت یک آخ را به دل عراقیها گذاشته بود٬ لقب فرعون را از بابت سخت جاني از عراقیها گرفته بود. هم عراقیها و هم ایرانیها از روی شوخی به او علی فرعون می ګفتند٬ او آدم بسیار شوخ و شجاعی بود.
او در سال یک ماه بيشتر نماز می خواند و آن هم در ماه رمضان... حاج آقا ابوترابی بسیار او را دوست داشت٬ به او احترام خاصی می ګذاشت و با او شوخی می کرد. او همواره به عنوان ارشد آسايشگاه سپر بلاي بچه هاي مذهبي بود و باعث شده بود كه عراقيها اصلاً به آسايشگاه او شك نكنند. شش ماه پس از بازګشت از اسارت در جمعی می ګفت: کاش در همان اسارت می ماندیم و بازنمی ګشتیم و این نابسامانیها را نمی دیدیم... دلم می خواهد برګردم و حاضرم با همان کاستیها در اسارت بسازم. متاسفانه او حدوداْ ۲ سال پس از آزادی در حادثه ای در یکی از رودخانه های اطراف کرمانشاه غرق شد و حتي جنازه اش پيدا نشد!!! جالب است كه بدانيم هر دوي اين دوستان يك سال قبل از شروع جنگ در كردستان اسير شده و به عراق آورده شده بودند. آنها هر وقت با هم شوخي مي كردند مي گفتند: تو را به جاي يك گوني گندم به عراقيها دادند و ديگري مي گفت: تو را با يك بز عوض كردند... انسانها را می بینید چګونه فرعون می شوند؟... راستي چګونه چنین می شود برادر؟!
3- حاجی ابوترابی کار بزرګی در اسارت کرده بود. اګر امروزی صحبت کرده باشم باید بګویم که کاری دموکراتیک کرده بود!!! بله اما نه... در واقع ایشان در ادب و اخلاق٬ ایمان و مسلمانی سرآمد بود٬ دموکراسی پیش او کم می آورد. و تا آنجایی که من یادم می آید حتی در ایران هم به ورطه ی تزویر نیفتاده بود. آب و آتش را در اسارت کنار هم نګه داشته بود. موافق٬ مخالف٬ جاسوس٬ منافق و حتی دشمن در کنار هم در آرامش بودند.
یک روز در آسایشگاهی به علت دعوایی که منجر به هتک آبروی یکی از اسرا شده بود٬ سخنرانی کرد و ګفت: اګر امر بر این قرار ګرفت که قرآن را بسوزانید یا آبروی فردی را ببرید٬ قرآن را بسوزانید اما آبروی آن فرد را نبرید!!! چرا که اګر قرآن کلام خداست٬ اما انسان اشرف مخلوقات خداست!!! حال شما مقایسه کنید با رویه ای که سربازان ګمنام ولایت زمان در زندانها به منظور حفظ نظام که اوجب واجبات است در بازجوییها به کار برده و در هتک آبرو و ناموس زندانیها از هیچ فرو ګذار نمی کنند... بله در آن مرام قرآن در خدمت انسان و انسان سازی است٬ اما در این مرام قرآن بر سر نیزه ها و دست آویزی برای اشک تمساح ریختن ها... آری...آری اینچنین شد برادر!
4- در اسارت شما به هیچ منبع خبری دسترسی نداشتید الا رادیو بغداد (بخش فارسی) که از میان فحش و ناسزا خود باید یک چیزهایی را استنتاج می کردید. بعد که عربی یا انګلیسی را یاد می گرفتید فقط روزنامه های عراقی بود که از میان اخبار ایران یک چیزهایی را باید خود تفسیر و استنباط می کردید. بعدها هم رادیو منافقین اضافه شد. مدتی بعد از فوت امام بود و ما هنوز در اسارت بودیم. یادم نیست که این خبر را در روزنامه خواندم یا رادیو اعلام کرد، مبنی بر اینکه رهبر جدید ایران (آقای خامنه ای) را با لفظ " مقام معظم رهبری " خطاب کنید. راستش برای من که سالیانی بود از ایران ابتدای انقلاب به دور بودم این مطلب عجیب بود و کمی چندش آور. به خود گفتم مگر سال 1357 کسی به مردم دیکته کرد که به امام بگویند امام؟! مردم خود با طیب خاطر این لفظ را به کار می بردند. در ضمن او خود اصرار داشت که به من خدمت گذار بگوئید نه رهبر... اما آری... اینچنین شد برادر!
5- گذشت و به ایران آمدیم... چیزی نگذشته بود که در تلویزیون به چشم دیدم که جناب آقای خامنه ای به ولايات تحت ولایت سرکشی و در مساجد بر سکویی نشسته تا رعایا صف کشیده٬ عریضه به دست٬ منتظر٬ تا آقا پس از بوسيده شدن دستش از ایشان رفع مشکلات کنند. آیاسیستم مملکت داری در نظر آقا همانند 1000سال پیش می نمود؟ یا غرض دیګری در کار بود؟ آیا رسالت جمهوری اسلامی به ذلت کشاندن و به خفت نشان دادن انسانها در برابر دوربینها و دیدګان سایر انسانها بود؟ و اينکه رییس جمهور پلیدش ۵ سال است این صحنه های زجرآور را با کمال خباثت در استانها به نمایش می ګذارد تا اربابش باورش شود که در این سرزمین ولایت دارد؟ آيا زنان و مردان بوسه زننده بر آن دستان زیر پوشش٬ پس از این همه جنایت دانسته اند که آن دستان چدنی بوده است!!! در این مرام تو باید بوسه زننده بر این دستان چدنی باشی٬ در غیر این صورت این دستان چدنی بر فرقت فرود خواهد آمد!
ابوترابی را دیده بودم هنګامی که دوستان شهرستانی به تهران می آمدند و قصد بوسیدن دستانش را داشتند٬ ممانعت می کرد و کار به کشتی ګرفتن می کشید!!! آيا آدم ندیده بودیم؟ بايد از آقاي خامنه اي سوال شود كه آقا شما مي خواهيد كدام علي فرعون باشي؟!! مانند علي فرعوني كه در اسارت آزاده بود، پاك و خدمتگذار، يا علي فرعوني كه در آزادی اسير دست بوسي و هواي نفس است؟!! علي فرعوني كه خود را به امام علي ابن ابيطالب تشبيه كرد اما نتوانست و هواي نفس به او اجازه نداد تا معيار و ميزاني براي همگان باشد تا به او راست شوند. {رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿ فصلت ٣٧﴾ پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.} ... بله مرداني كه زندگاني دو روزه ي اين دنيا آنان را غافل نكرده و نفريفت، چرا كه از آن روزي مي ترسند كه در آن روز با ديده و دل به حقايق اعمالشان بصيرت يابند... راستی چه شد که اینچنین شد برادر؟!
6- این روزها مثل آدمهای مات و مبهوت شده ام و دائم با خودم حرف میزنم. تلویزیون داشت به مناسبت هفته ی دفاع مقدس سرود خلبانان را پخش می کرد. همان سرودی که به دو زبان ترکی و فارسی خوانده شده و می ګوید: وروشولار ارتشیمیز هر یاندا ... رزمنده ی مسلمان زیر لوای قرآن پیروزیت مبارک ... آلآه سیز یار اولدی ٬ دشمن لریز خوار اولدی ... هامی دییب مبارک ... اینها را داشت می خواند و من رفته بودم توی فکر که چی می خواستیم و چی شد ... بغض ګلویم را ګرفته بود و دلم می خواست ګریه کنم که همسرم سرزده وارد اتاق شد و نګاهی به من کرد و ګفت چرا قیافه ات اینطور شده؟!!! ... که ... خودم را، یا همان قیافه ام را جمع و جور کردم و ګفتم هیچی ... چیزی نیست ... موضوع را عوض کردم. سرود غریبی می کرد ... من هم فیل ام یاد هندوستان کرده بود و غریبی می کردم... و زحمات نسل خود را برباد می دیدم ... بالآخره بله... اینچنین شده است برادر!!!
7- آقا برای بسیجیان سازندګی سخنرانی کرد. برای راه ګم کردن دم از امام خمینی زد اما از شور و امید و ایمان قوی و همت و بصیرت و توانایی امت خود (در مقایسه ای پنهانی با امت امام خمینی) داد سخن داد که بیشتر از آغاز انقلاب است (اینطور که از لحن ایشان برمی آید احتمالاْ از نظر ایشان اکثر امت امام ریزش شده اند و ایشان بدطوری امید به رویش امت خودساخته دارد!) . و اینکه جوانان غربی در دام افسردګی٬ ناامیدی٬ توهم و بی هدفی افتاده اند. اما همچون رییس جمهور که به مناسبت هفته ی دولت آمار دروغ تحویل مردم می داد و خود ناظر این همه دروغ بود و دم بر نمیزد٬ آګاهی نداد که پیشرفت و سازندګی ظاهر در این دنیا٬ ناشی از افسردګی٬ ناامیدی٬ توهم و بی هدفی است یا ناشی از شور و امید و ایمان قوی و همت و بصیرت به ولایت ایشان؟! و این که چرا ما با وجود شور و امید و ایمان قوی و همت و بصیرتمان به ولایت ایشان در مقایسه با جهان استکبار از نظر پیشرفت و سازندګی عقب تریم؟!
چينيها و كره ايها و تركها مگر ظرف چند صد سال به اين وضع رسيده اند؟ آيا بعد از انقلاب ما شروع نكردند؟ 20 سال براي شما كافي نبود تا يك امت صالح و سالم بسازيد؟ و همچنین مشخص نکرد که این بسیجیان غیر انتفاعی می بایست در خدمت مردم باشند یا بر ضد مردم؟! چماقشان را سر دشمن بيروني بكوبند يا مردم بدبخت؟ حال یکی نبود که سوال کند با این همه آدرس اشتباهی دادن٬ جعل اکاذیب٬ هندوانه زیر بغل امت ناداشته ګذاشتن و امید واهی دادن٬ آیا ایشان خود در بند اهداف حقیر مادی و اسیر وسوسه های ریاست و قدرت و از درون تهی شدن نمی باشد؟ بله... آن زمان که به توهم به شما لقب مقام عظمی را بخشنامه ای عطا کردند و آن زمان که مردم را به دستبوسی فرا خواندید٬ آن زمان که برادران سپاه لباس خدمت را از تن به در کرده و لباس تجار و سیاستمداران به تن کردند٬ و آن زمان که برادران بسیجی غیر انتفاعی پول ګرفتند و چماق بر سر مردم کوفتند٬ آن زمان انقلاب تمام شد٬ نشد؟! ...آه... بله... مشاهده میفرمایید که چه شده٬ برادر؟!
8- هنوز هم مي توان از فيلمهايي كه از سخنرانيهايي امام پخش مي شود در مقايسه با فيلمهايي كه از سخنرانيهاي آقاي خامنه اي پخش مي شود به رابطه ي واقعي امام واقعي با امت پي برد. فرق يك عارف واقعي با يك فقيه تقلبي كاملاً آشكار است... به چهره ي مردم و رفتار خالصانه ي مردم آن زمان دقت كنيد...
با مدعي نگوئيد اسرار عشق و مستي – تا بي خبر بميرد در درد خودپرستي
یکی از اسرای جنگ
اى يزيد، اكنون كه به گمان خويش بر ما سخت گرفته اى و راه اقطار زمين و آفاق آسمان و راه چاره را به روى ما بسته اى و ما را همانند اسيران به گردش در آورده اى، مى پندارى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار و ذليل ساخته است ؟ و اين پيروزى به خاطر آبروى تو در نزد خداست؟ پس از روى كبر میخرامى و با نظر عجب و تكبر مینگرى و به خود میبالى خرم و شادان كه دنيا به تو روى آورده و كارهاى تو را آراسته و حكومت ما را به تو اختصاص داده است. اندكى آهسته تر ! آيا كلام خداى تعالى را فراموش كرده اى كه فرمود : گمان نكنند آنان كه به راه كفر رفتند مهلتى كه به آنان دهيم به حال آنان بهتر خواهد بود ، بلكه مهلت براى امتحان مى دهيم تا برسركشى بيفزايند و آنان را عذابى است خوار و ذليل كننده ؟ اي يزيد به تو میگويم، هرحقه ای كه میخواهی بزن و هركاری كه میتوانی انجام بده، اما يقين داشته باش كه اگرمیخواهی نام ما را در دنيا محو بكنی، نام ما محو شدنی نيست، آنكه محو ونابود میشود تو هستی!
قسمتي از خطابه حضرت زينب (س) در شام
ناشناس
۲۷ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۳۲